پیمان نامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیمان نامه ولایتعهدی حضرت علی بن موسی الرضا (ع) (3) - نسخه متنی

سید علی اکبر واعظ موسوی (محب الاسلام)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيمان نامه ولايتعهدي

حضرت علي بن موسي الرضا (ع)

نامه آستان ـ ش 18، مرداد 1343

از سيد علي اکبر واعظ موسوي

«محب الاسلام»

خلاصه مطالب «پيمان نامه ولايتعهدي امام» در دو شماره 16 و 17 نامه آستان قدس: عصر علمي، خاندان رسول (ص)، کشور اسلامي در عصر امام (ع) دعوت از امام (ع)، اربلي گويد، ترجمه عهدنامه (يا نوشته مامون)، حلال و حرام، رسول اکرم (ص)، خلافت، وظيفه خليفه، ولايتعهدي، گواهي مامون درباره امام، بيعت نمودند، پاسخ امام به مامون، روش گذشتگان، تعهد امام (ع)، پيش بيني امام (ع)، جبر يا اختيار، شهود پيمان، کسانيکه جانب راست عهد نامه شهادت خود را نوشته اند، گواهانيکه طرف چپ عهدنامه شهادت نوشته اند، متن عهدنامه مامون، صورة ما کان علي ظهر العهد بخط الامام علي بن موسي الرضا (ع)

لباس سبز بني هاشم

فصيح خوافي در وقايع سال دويست و يک هجري (احدي و ماتين) مينويسد:‌«بيعت کردن مامون خليفه با ستصواب فضل بن سهل بر امام علي الرضا بن امام موسي الکاظم بن امام جعفر الصادق بن امام محمد الباقر بن امام زين العابدين علي بن اميرالمومنين حسين بن علي المرتضي رضي الله عنهم که بعد از مامون او خليفه باشد و او را الرضا من آل محمد لقب فرمودند در رمضان و مردم را بفرمود تا جامه سياه بنهند و جامه سبز بپوشند و درين باب بهمه ممالک نامه نوشت بعد از آن جمعي با مامون خليفه گفتند که فضل بن سهل گفت که ابو مسلم سالها شمشير زد تا دولت از خانداني بخانداني نقل کرد و من بيک تدبير اين کار را بکردم ، از وقايع سال ( اثني و مأتين 202)

انعکاس خبر ولايتعهدي امام (ع) در طرف‌داران بني عباس .

رسيدن خبر به بغداد که بر امام علي بن موسي الرضا بيعت کردند که بعد از مامون خليفه باشد و بدين واسطه مامون را در بغداد خلع کردند .

خلافت ابراهيم بن مهدي بن منصور عم مامون خليفه در بغداد بعد از خلع مامون و قيل سنه ثلاث و ماتين

ازدواج دو امام (ع) با دو دختر مامون

در همين سال ( دويست و دو هجري ) مامون دختر خود « ام حبيبه » را با امام علي بن موسي الرضا (ع) و دختر ديگر خود « ام الفضل » را به امام جواد (ع) فرزند امام علي الرضا (ع) بنکاح داد

سکه بنام امام (ع)

سکه هايي که بنام حضرت رضا (ع) نقش يافته در موزه آ ستان قدس موجود است

هم اکنون در موزه آستان قدس رضوي سکه هائي از زمان ولايتعهدي امام (ع) موجود است اين سکه ها از نقره و ضرب اصفهان است بتاريخ 203 هجري نقش روي سکه ها آياتي از قرآن کريم بخط کوفي است. بقطر 5/2 سانت.

حاشيه سکه آيه مبارکه: «في بضع سنين لله الامر من قبل و من بعد يومئذ يفرح المومنون»خوانده مي شود.

متن وسط: «لا اله الا الله وحده لاشريک له»

روي ديگرـ حاشيه: «محمد رسول الله ارسله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون»

نقش وسط: «محمد رسول الله، المامون خليفة الله، مما امر به الامير الرضا ولي عهد المسلمين علي بن موسي ذوالرياستين»

حاشيه دوم: « بسم الله ضرب هذه الدرهم بمدينة اصبهان سنة اربع و ماتين ـ المرو»

براي آنکه خوانندگان گرامي خود بتوانند طرح سکه را مشاهده کنند عينا آنرا گراور کرديم.

اين نقوش بخط نسخ عربي معمول عبارات فوق را در بر دارد که ما خوانده و تهيه کرده ايم.

نظر مأمون:

درباره عقيدت مامون اختلافيست که چه نظر و عقيدتي داشته است؟ برخي گويند نظر وي مانند پدرانش مخالفت با اولاد علي (ع) بوده است. و اعمالي از وي که حاکي از اين نظر باشد بسيار سر زده است.

دلايلي در دست است که وي عقيدت شيعي داشته است. يحيي بن اکثم گويد بر مامون وارد شدم که مسواک ميکرد و بکسيکه متعه را حرام کرده بد ميگفت و بامر مامون بين درباريان جار زدند »متعه حلالست«

2 ـ مامون بخشنامه اي صادر کرد که کسي حق ندارد نام علي (ع) را بزشتي ببرد.

3 ـ صولي در الاوراق نقل کرده که مامون اشعار زيادي در مدح علي بن ابيطالب (ع) سروده است (بنقل سبط ابن جوزي)

4 ـ بر يکي از ستونهاي بصره نوشته بود «رحم الله عليا انه کان تقيا»حفص بن ابو عمر خطابي امر کرد آن شعر را پاک کردند مامون وي را احضار نمود و پرسيد چرا آن شعر را پاک کردي؟ وي گفت بدانجهت که نوشته بود «انه کان نبياً؟!»مامون بر آشفت و گفت: دائره «قاف» را نديدي و امر کرد تا خود او برود بطور صحيح آنچه را پاک کرده بنويسد.

نظر مامون از ولايتعهدي امام (ع)

همين ترديد و اختلاف نظر در موضوع دعوت و يا احضار مامون که امام (ع) را از مدينه بمرو خواسته نيز دست ميدهد که آيا وي از راه ارادت امام (ع) را دعوت نموده و بولايتعهدي برگزيده است؟ يا اين خود وسيله اي براي تسلط بر يک مرکز قدرت مخالف بوده است؟

تا هرگاه بخواهد آن نيروي مخالف را نابود کند...؟

برخي گويند مامون بقتل امام (ع) راضي نبوده و در وفات حضرت رضا (ع) دستي نداشته است و براي اثبات اين مدعا گويند:

1 ـ مامون که علي بن موسي الرضا (ع) را بولايتعهدي خود برگزيد بني عباس از وي رنجيدند و اگر مامون بامام ارادتي نداشت لازم نبود با اين عمل عباسيان را بر خود بشوراند و شورشهاي عراق را برانگيزد.

2 ـ مامون در وفات امام (ع) بسيار بيتابي کرده و سر و پاي برهنه از جنازه امام (ع) تشييع نموده است.

3 ـ مورخ قديم طبري علت وفات امام (ع) را بيماري دانسته حتي کساني مانند ابن اثير و شيخ صدوق که علت رحلت حضرت را مسموميت دانسته اند خود در صحت آن ترديد کرده اند

و شيخ کليني در اصول کافي به مسموميت امام (ع) اشارتي نکرده است و با «قبض عليه و توفي» اکتفا نموده است.

4 ـ درست بنظر نمي آيد که مامون شخصيتي شخيص چون امام (ع) را از راه دور با اصرار جلب کرده و احترام فوق العاده براي مهمان قائل شود و دختر خود را بنکاح ايشان درآورد و بولايتعهدي خويش برگزيند با تمام اين اوصاف امام (ع) را بقتل برساند.

دلائل تغيير عقيدت مامون

بر فرض قبول گفته هاي فوق همين دلائل خود قاطعيت دارند که مامون در قتل امام دست داشته است چه بمحض ولايتعهدي امام (ع) در عراق و بغداد، عباسيان ناراضي شدند، و رنجش بني عباس براي مامون بسي گران بوده است شايد به جهت تامين رضايت آل عباس، امام (ع) را مسموم نموده باشد (چون علت دعوت امام از مدينه، تامين آرامش در پهناي کشور و محيط اسلام ميبود و اگر امام را بقتل نميرسانيد نقض غرض بود) و اما از رحلت امام (ع) طي نامه اي ببغداد خطاب به عباسيان خبر داد: «امريکه شما بانکار برخاسته بوديد از بين رفت»

2 ـ عراقيان بتحريک بني عباس مامون را از خلافت خلع نمودند و با عموي مامون «ابراهيم بن مهدي» بيعت کردند.

علاوه بر اين «ابوالسرايا» در کوفه خروج کرد و آشوبي بر پا شد و کارش بالا گرفت و عده زيادي از سرداران حسن بن سهل را شکست داد و تمامت اين غوغا ببهانه اينکه امام (ع)ولايتعهد شده بود برپا گشت، بهمين جهت مامون براي تثبيت موقعيت خود و خوابانيدن آشوب در قتل امام (ع) دست داشته است.

3 ـ بيتابي مامون در وفات امام (ع) دليل برائت وي از نسبت «قتل امام» نيست چه که مامون فضل بن سهل وزير خود را بقتل رسانيد، و در مرگ وي بسي بيتابي کرد و در صدد دلجوئي مادر و برادرش بر آمد اصولا روش دنيا داران همين است از طرفي مامون براي بي غرض نشان دادن خود راهي ديگر نداشته است جز اينکه در عزاي امام شرکت کند. مگر شرکت در عزاي مقتول دليل برائت قاتل است؟

4 ـ تظاهر بمحبت از جانب اهل دنيا نسبت باهل دين و مردان حق دليل صدق نيت و صفاي ضمير دنياداران نيست.

فرزند عمربن عبدالعزيز وقتيکه تعظيم بزرگان دستگاه هارون را نسبت بموسي بن جعفر (ع) ديد گفت «با کسي چنين ميکنند که اگر بخواهد اينانرا از تخت فرو ميکشد»

هارون وقتيکه ميخواست موسي بن جعفر (ع) را از حرم رسول خدا (ص ) گرفته زنداني کند از رسول خدا عذر ميخواست که من از جدائي اسلام و مسلمين و ضعف امت اسلامي و خونريزي مسلمين ميترسم»

5 ـ مامون پس از اطلاع از شورش عراق و انکار عباسيان بعزيمت بغداد مصمم گشت و در حين عبور از سرخس فضل بن سهل «واسطه انعقاد پيمان نامه ولايتعهدي» را کشتند.

6 ـ بوقت نزول مامون بخطه طوس بروايت ياسر خادم و يا قريه سناباد بروايت ابوالصلت هروي حضرت امام ابوالحسن الرضا (ع) در گذشت.

7 ـ شيخ صدوق در اعتقادات خود گويد عقيده ما اينست که هيچيک از ائمه معصومين از رسول اکرم و اوصياء گرامش بمرگ خود از دنيا نرفته اند، يا کشته شده اند و يا مسموم گشته اند.

ختم مقال و نتيجه:

از آنچه در پايان اين گفتار بدست آمد برخي اينست که: دنيا با همه تلخي و شيريني گذشتني و گذاشتني است.

2 ـ از تمام ثروتها، نعمتها، قدرتها، زيرکيها، دوروئي ها، هيچ باقي نمانده، و با قي نمي ماند، بجز حقيقت اهل حق که خداي عادل حکيم نگذاشته و نميگذارد حق اهل حق پايمال شوند.

3 ـ خواستم اين مقال براي شخص نويسنده و اگر خواننده اي بخواهد براي او هم حجتي قوي باشد تا بدانند و بدانيم، که براي بقاي عزت، پاکي و حقيقت لازم است نه ادعا تا شخص بتواند مفيد باشد همينکه مفيد شد عزتش پايدار است: فاما الزبد فيذهب جفاء اما ما ينفع الناس فيمکث في الارض.(قرآن کريم)

بر اين رواق زبرجد نوشته اند بزر که جز نکوئي اهل کرم نخواهد ماند

(حافظ)

پاورقيهائيکه از جانب نويسنده و مترجم بمناسبت موضوعات افزوده شده است:

1 ـ شيعيان درباره عصر علمي نظريه دارند.

2 ـ حديث هشام کيفيت آذوقه رسانيدن امام صادق (ع) بفقراء مدينه .

3 ـ جمله اي از زيارت جامعه.

4 ـ ترجمه علي بن عيسي اربلي از دو مأخذ.

5 ـ تاريخ خلفاي بني عباس از سال (

132 ـ 656 هـ .ق).

6 ـ تعيين و ترجمه آيات قرآن کريم که در متن عهدنامه آمده است.

7 ـ اول من سمي خليفة ابوبکر الصديق حين ولي الخلافه.

8 ـ خواب عبدالله بن عمر خطاب و گفتگوي با پدر.

9 ـ اول من عهد ابنه بالخلافة معاوية عهد بها الي ابنه يزيد.

10 ـ نظر وعقيدت شيعه اماميه راجع به خلفاء الرسول.

11 ـ جامعه و جفر چيست؟

12 ـ جواب اشکال مربوط بقبول ولايتعهدي امام از شيخ عبدالجليل رازي.

13 ـ قدرداني از ديگران که پيش از ما درباره پيمان نامه کار کرده اند.

14 ـ نظر سبط ابن جوزي درباره عواقب پيمان نامه.

15 ـ تعيين موارد اختلاف متن عهدنامه از دو نسخه خطي و چاپي.

براي تهيه مقال بکتب ذيل رجوع شده است

1 ـ قرآن کريم (کشف الايات).

2 ـ وافي از ملاحسين فيض کاشاني.

3 ـ زيارت جامعه کبيره.

4 ـ کشف الغمه از علي بن عيسي اربلي.

5 ـ صبح الاعشي (چند جلد) از قلقشندي.

6 ـ بحار الانوارـ مجلسي.

7 ـ فهرست کتابخانه آستان قدس ج

4 ـ6.

8 ـ احقاق الحق ج 1 ط جديد.

9 ـ النقص از شيخ عبدالجليل رازي.

10 ـ سياست نامه از خواجه نظام الملک.

11 ـ فصول خواجه نصير الدين طوسي ط دانشگاه.

12 ـتلخيص الشافي از شيخ طوسي ط نجف اشرف.

13 ـ مقدمه ابن خلدون ط مصر حلبي.

14 ـ مکاتيب الرسول ج 2 ط رقم.

15 ـ زندگاني حضرت امام رضا (ع) از سحاب.

16 ـ مجمع البحرين از شيخ طريحي.

17 ـ تذکره خواص الامة از سبط ابن جوزي.

19 ـ تفصيل الآيات از ژول لابوم.

20 ـ نسخه خطي 522 کتابخانه جامع گوهرشاد.

21 ـ مجمل فصيحي از فصيح خوافي بتصحيح محمود فرخ (3 جلد).

22 ـ زندگاني چهارده معصوم (ع) از محمد علي خليلي.

23 ـ مطلع الشمس (2 جلد).

24 ـ مروج الذهب مسعودي ج 4 ط مصر.

25 ـ ابن الاثير حوادث سال 203.


. علي بن عيسي اربلي حديثي را از امام محمد تقي (ع) روايت ميکند که لقب «رضا» بر امام از طرف مامون نبوده است بلکه از القاب خاص امام بوده است ر.ک کشف الغمه

و شيخ عبدالرحمن جامي ضمن مديحه اش گويد: علي بن موسي الرضا کز خدايش= «رضا» شد لقب چون رضا بودش آيين (م).

. مجمل فصيحي ج1 ص 269.

. همان مأخذ.

. اين سکه ها تقديمي آقاي مهران نيابت اسبق توليت آستان قدس ميباشد.

. ابن الاثير حوادث سال 203.

. الفخري ص 199.

. يا رسول الله اني اخاف الفرقة وشق عصاالامة و هراقة الدهاء.

. و اما شيخ مفيد اين سخن را نپذيرفته است (مطلع الشمس ج 2).

/ 1