دعا در فرهنگ اسلامي - دعا در فرهنگ اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دعا در فرهنگ اسلامی - نسخه متنی

محمد بدیعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دعا در فرهنگ اسلامي

ميراث شهاب سال سوم ـ ش سوم ، مسلسل:

9 ـ پائيز 76 ص:

48 ـ 50

موضوع خاص عبادات/ دعا

محمد بديعي

در ميان آموزه هاي اسلامي، دعا و نيايش از جايگاه ويژه اي برخوردار است. انسان موحد و متدين، آنگاه كه در مقام بندگي سر بر آستان كبريايي حق تعالي فرود مي آورد، در مقام نيايش برآمده و خاكساري خويش را به نمايش مي گذارد. مراسم عبادت، كه جزيي از نيايش را فراهم مي كند، مطابق دستورات ديني بايد خاضعانه و خالصانه باشد و خداوند را با نام هاي بهتري طلب كرد.

از سوي ديگر ذكر نام هاي الهي و راز و نياز بنده با معبود خود، اختصاص به اوقات و ايام خاصي نداشته و هر لحظه و در هر مقامي كه اراده بنده درخواست كند، مقام الهي براي مكالمه انسان ها و دريافت گفتار آنان گشوده است. بنابراين ذكر الهي و نيايش، صميمانه ترين محاوره شخصي انسان با خدا بوده كه باب گفتگوي انسان و خدا را افتتاح مي كند. انسان در دعا، خدا را طرف خطاب قرار مي دهد و چشم اميد به استجابت خداوند دارد.

خداوند نيز آماده پاسخ دادن را با كلمه «استجابت» بيان نموده و به اين صورت دوطرفه بودن دعا و نيايش را يادآور مي شود:

«و قال ربكم ادعوني استجب لكم» (مؤمن / 60) .

بر اين اساس است كه اولياءالله گفته اند:

«دعا سير شهودي و كشف وجودي اهل كمال و تنها رابطه انسان با خداي متعال است».

به گفته يكي از دانش وران:

دعا و نيايش، قبل از آنكه ابراز زندگي باشد، ابراز بندگي است و بيش از آنكه خواهش تن را ادا كند، حاجت دل را روا مي كند و برتر از آنكه سفره نان را فراخي بخشد، گوهر جان را فربهي مي دهد.

از آنجا كه دعا فقط صحنه خواندن خدا نيست و سخن گفتني دو سويه و ديالوگ است كه در آن هم انس حاصل مي شود و هم شناخت، هم روح پالايش مي شود و هم ايمان تقويت؛ هم دل خرسند مي گردد و هم خرد شاداب؛ آدمي به تماميت خويش در محضر ربوبي حاضر شده و همه وجود خود را در صحنه پر صفاي نيايش عرضه مي دارد.

به واسطه مكانت ملكوتي دعا و نيايش و تأكيد منابع اسلامي بر مداومت راز و نياز انسان با خدا، مشايخ علوم الهي و سالكان وادي معرفت، آثار و تأليفاتي در ادعيه فراهم نموده و صحيفه هايي را با خطوط نوراني نيايش ها گرد آورده اند و در پيرامون آن با تنويع موضوعات عديده، بحثها پيش كشيده اند؛ «مفتاح الفلاح»، «عدة الداعي» و «فلاح السائل» نمي از باران رحمت آور ادعيه مأثوره است كه در طول قرن ها از طرف علماي رباني و مشتاقان مقام كبريايي به رشته تحرير كشيده شده و متحيران و متدينان را در سلوك الي الله ره گشا بوده است.

مؤلف محترم كتاب نورّ علي نور (در ذكر و ذاكر و مذكور)، استاد علامه آية الله حسن زاده آملي نيز به واسطه انس با منابع ديني و تعليم و تربيت عارفانه، براي سهل الوصول كردن دستيابي به مأثورات وارده، به تنظيم و تبويب دْرر احاديث و غُرر روايات نيايشي پرداخته و فصولي را در آداب طلب از خداوند و اسرار ادعيه، با تكيه بر آيات قرآني فراهم كرده است.

كتاب نورّ علي نور در يازده فصل تقسيم بندي شده است:

فصل اول در بردارنده منتخبي از آيات قرآني است كه درباره ذكر و دعا نازل شده اند. در آغاز فصل چنين آمده است:

شايسته است كه انسان يك دوره قرآن كريم را به اين عنوان قرائت كند كه اسمايي را كه خداوند خويشتن را بدانها وصف مي فرمايد و نيز آنچه ملائكه او را بدانها ندا مي كنند و نيز دعاهاي انبيا و اوليا را كه در پيش آمد شدايد اوضاع و احوال از زبانشان نقل شده كه خداي تعالي را به اسمي خاص و دعايي مخصوص خوانده اند، انتخاب كند.

بديهي است كه نمونه آن شدايد احوال براي ديگران به فراخور قابليت و شرايط زمانه پيش مي آيد كه آنها نيز بايد خداوند را بدان اسم و دعا و ذكر بخوانند.

در ادامه اين فصل آمده است:

اين كمترين توفيق يافت كه يك دوره قرآن كريم را به همان نحو كه گفته شد قرائت و چهل مورد را ذكر كند.

سپس به ذكر چهل مورد پرداخته و در لابلاي آنها به بعضي از لطايف نكات به عنوان تبصره اشاره شده كه بسيار خواندني است. اكنون مناسب است يكي از آيات چهل گانه را ياد كنيم كه درباره دعاي حضرت يونس و معروف به ذكر يونسيه است:

«لا اله الّا انت سبحانك كنت من الظالمين».

درباره اين آيه آمده است:

هركس براي نجات از غم به ذكر يونسي ذاكر باشد، مشمول رحمت و كذلك ننجي المؤمنين مي شود.

فصل دوم در بيان سر اين است كه ادعيه مأثوره حائز لطايفي خاص اند كه در روايات يافت نمي شود.

لطايف شوقي و عرفاني و مقامات ذوقي و شهودي كه در ادعيه نهفته است در روايات وجود ندارد، زيرا در روايات مخاطب مردمند و با آنان محاوره داشته اند و به فراخور عقل و فهم و ادراك و معرفت آنان با آنها تكلّم مي كردند، نه به كنه عقل خودشان هرچه را كه گفتني بود.

ائمه اطهار(ع) در ادعيه و مناجاتها با جمال و جلال و حسن مطلق و محبوب و معشوق حقيقي به راز و نياز بودند، لذا آنچه در نهانخانه سر و نگارخانه عشق و بيت المعمور ادب داشتند به زبان آورده اند.

سپس به عنوان مثال چنين آمده است:

دعاي عرفه حضرت امام سيدالشهداء(ع) در توحيد و دعاي زيارت جامعه كبيره حضرت امام علي نقي(ع) در ولايت و بيان مقام انسان كامل ولي، عديل يكديگر در اين دو اصل توحيد و ولايت است.

فصل سوم درباره اين است كه خداوند در هر چيزي به كم اكتفا و حد براي آن معين فرموده است، مگر در ذكر و دعا. دستورات ديني، مانند نماز، روزه، زكات، حج و... هر كدام داراي حد معيني است، ولي درباره ذكر فرموده است:

«يا ايها الذين آمنوا اذكروالله ذكراً كثيراً».

سپس در ادامه اين فصل چنين آمده است:

سعي كن كه ذكر را قلب بگويد، كه عمده حضور قلب است، وگرنه ذكر با قلب ساهي پيكر بي روان و كالبد بي جانست... مطلب مهم در ذكر قلبي اين است كه بداني همان طور كه طفل در مدت دو سال از شنيدن كلام و اراده تكلّم كم كم به نطق مي آيد و گويا مي شود، قلب سالك صادق هم بر اثر مداومت در حضور و انصراف فكر به قدس جبروت و دوام ذكر حق، به نطق مي آيد كه حتي ذكر قلب شنيده مي شود.

در ادامه اين فصل چندين حديث در فضيلت ذكر و دوام آن از غرر احاديث و دْرر كلمات اهل بيت(ع) بيان شده و در پايان آمده است:

الفاظي كه ذكر در ضمن آن متحقق است بسيار است، نهايتش ارباب حال كلمه لااله الاالله را اختيار كرده اند بنابر چند وجه.

فصل چهارم درباره بيان عدد مأثوره در ادعيه و اذكار است و اين گونه آغاز شده است:

در بعضي از ادعيه و اذكار بيان عدد دعا و ذكر و يا عدد ايام آنها از معصوم صادر شده است. در حفظ عدد سهل انگاري نشود، با اينكه اعمال مستحبه اند و هيچ نحوه تخطي و مداخله در آن روا نبود، چه عمل به دستور عددي خود يك نحو تأديب و تعويذ نفس است.

سپس در ادامه اين فصل احاديثي نقل شده كه در اينجا فقط به ذكر يك حديث كوتاه از امام صادق(ع) اكتفا مي شود:

بدانيد اسماءالله به منزله دفائن اند و عدد به منزله ذراع آن مساحت، اگر ذراع كمتر فرانهي به دفين نرسي و اگر زياده بگيري نيز نرسي، بلكه درگذري.

اوقات و امكنه دعا، عنوان پنجمين فصل كتاب است كه ابتدا درباره وقت دعا به اهميت شب براي عبادت پرداخته و چنين آمده است:

اما شب هنگام، انزواي از خلق و انقطاع از مشاغل روز است كه انسان را به خلوت و وحدت مي كشاند، و خلوت و وحدت به توحد مي رسانند، و تا انسان به توحد نرسيده است به ادراكات عقلي و سير انفسي نائل نمي گردد كه تعلق با تعقل جمع نمي شود. و ما هرچه را كه ادراك مي كنيم از حيث احديت وجودي خود ادراك مي كنيم نه با تفرغ بال.

سپس درباره مكان دعا آمده است:

بدان كه امكنه را هم چون اوقات تأثيري خاص است و روايات در اين باب نيز بسيار است. بلكه ارباب عزائم و مباشران اعمال غريبه از اوفاق و غيره در جمالي مكاني خاصّ مي گزينند و در جلالي مكاني خاصّ، چنانكه مثلاً در جوامع روايي آمده است كه فرايض را در يك محل مخصوص و معين منزل بخوانيد، يعني براي خود مصلّاي خاصّي را براي اداي فرايض قرار دهيد و در وقت احتضار شما را در آنجا گذارند كه موجب تخفيف شدايد و غمرات موت است؛ ولي نوافل را در اماكن متعدد بخوانيد كه براي شما شاهد باشند.

در فصل ششم طهارت داعي بازگو شده و آمده است:

شرط مهم تأثير اذكار و ادعيه طهارت انسان است و صرف لقلقه لسان موجب قساوت و بْعد هم مي شود، زيرا كه ذكر عاري از فكر است، يعني قلب بي حضور است و قلب بي حضور چراغ بي نور است و شخص بي نور از ادراك حقايق دور است.

در فرازي ديگر از اين فصل آمده است:

مهم ترين شعب تزكيه، تطهير سر و ذات انسان از شك و ريب در ايمان بالله است كه با نور معرفت از ظلمات اوهام و وساوس به درآيد و به حٍلْيت توحيد حقيقي متجلّي گردد و همت بگمار كه انسان قرآني شوي كه «لا يمسِّه الّا المطهرون.»

احتراز از دعاي ملحون در فصل هفتم مورد بحث واقع شده است. دعاي ملحون يعني عدم رعايت اعراب الفاظ ادعيه و اذكار و عبارت دعا را صحيح و درست نخواندن، زيرا با اختلاف اعراب كلمات، در معاني آنها تعبير حاصل مي شود و لفظ ملحون موجب نفرت طبع سامع مي گردد و خلاصه دعاي ملحون به سوي خدا بالا نرود.

فصل هشتم درباره دعاي مأثور و غيرمأثور است. مأثور آن است كه از پيغمبر(ص) و امام(ع) منقول است. و خواندن غيرمأثور - خواه خود انشاء كند و يا ديگري - جايز است و كسي آن را حرام ندانسته و مانع نشده است. و سيره علما بر اين ساري است و آن را روا دارند. نتيجه مستفاد از بحثهاي اين فصل براي اهل بصيرت و مستبصرين بسيار گرانقدر است. علاوه بر اينكه ذيل احاديث مذكور سري مستتر براي اهل سر است و اشارات قرآني نيز بسيار است.

فصل نهم درباره دو مطلب است:

يكي در بيان اختلافات سنوح احوال دعات و ديگري در بيان نحوه افاضه القاء است.

در مورد مطلب اول آمده است:

در كتب و رسائل ارباب سير و سلوك اخباري از سنوح احوال خودشان در اثناء سير و سلوك خبر مي دهند.

مثلاً در تحفة الملوك سيد بحرالعلوم فرمايد:

و از جمله آثار، به صدا آمدن قلب است و در مبادي، آوازي مانند آواز كبوتر و قمري از او ظاهر شود و بعد صدايي چون انداختن مهره در طاس. غرضم اين است كه آگاهي بدين گونه احوال رهزنت نشود كه بايد براي تو هم پيش آيد، زيرا همان طور كه چهره ها مختلف اند، استعدادها نيز مختلف اند، لذا واردات قلبي و استفاضه از فيض الهي گوناگون است.

سپس درباره مطلب دوم چنين بيان شده است:

القائات و تمثلاتي كه به تو روي مي آورد، همه دروني اند نه بيروني. و آنچه بر تو فائض مي شود در تو فائض مي گردد. پس بدان كه در تحصيل علوم و معارف و اعتلاي به مقام قرب و لقاءالله به انتظار اينكه چيزي از خارج حقيقت تو درآيد نباشي، بلكه آن علوم و معارف و تمثلات آنها همه در تو تحقق مي يابد.

ادب مع الله، عنوان فصل دهم است كه به هفت قلم آراسته شده است:

قلم اول اينكه در دعا و ذكر حضور قلب داشته باشد،

دوم اينكه بدون اذن و امر به تصرف در برنامه هاي نظام تكويني تصرف نكند.

سوم اينكه دعا و عبادت حبي باشد نه براي ظهور كرامات و...
يعني از او جز او را نخواهد كه اين عبادت احباب و احرار است.

چهارم اينكه خدا را به اسماي حسني بخواند. پنجم در موضوع وقايه است، يعني عبد خود را وقايه حق سبحانه قرار دهد تا به تقواي خواص متصف شود و بدين معني متقي گردد.

ششم عدم اعتداي در دعاست، يعني داعي در طلب از حد دعا تجاوز نكند.

هفتم تعظيم اسماءالله است مطلقاًَ، چه به حسب لفظ و چه به حسب توجه و نيت.

فصل يازدهم و پاياني كتاب درباره تبيين سر استجابت دعاست و اينكه از اسباب مؤثر بوده و مخالف سنت جاريه الهي نيست. سپس به رفع موانع طلب از مقام الهي پرداخته و يك دوره كامل بندگي و دلبردگي به رشته تحرير كشيده شده است.

بخش دوم كتاب، اضافات و توضيحات است كه شامل ترجمه آيات، روايات، ادعيه و اقول حكما و عرفاست، به علاوه برخي توضيحات لازم از مؤلف محترم.

/ 1