اقدام به امور ناپسند و منكرات به خاطر تصور منافع و مزيتهايى است كه شخص يا نهادى مدنى دارد. از اين رو ايستادن در مقابل اعمال و برنامههاى آنان به قصد بازدارى از منكرات و خلافها، در تعارض مستقيم با منافع متصوره يا تخيلى آنان قرار دارد و ممكن است مخاطبان را به واكنش جهت دفاع از منافع و به تبع آن توجيه كردار خود وادار سازد. از سوى ديگر شهروندان مكلف به اعمال امر به معروف و نهى از منكر نيز به دلايل متعدد مانند احساس ضرر و ... اين فريضه را ترك مىكنندو سرانجام با متروك ماندن امر به معروف و نهى از منكر، آموزههاى دينى به مرور از متن جامعه دينى رختبر مىبندد. در اين مقاله به مناسبت 21 رمضان سال روز شهادت امام على عليه السلام به بازخوانى علل مهجور ماندن اين فريضه از ديدگاه امام على عليه السلام مىنشينيم.
1 - جو سازى و جو زدگى
علاقمندان به اجراى اعمال خلاف و ناپسند، با هر انگيزهاى كه باشد، در صدد فضاسازى برمىآيند تا پوششى امن براى خلافكارىهاى خود بيابند، از مزاحمت وجدان عمومى در امان باشند، زمينه پذيرش اعمال و كردار خود را فراهم آورند و هرگونه اقدام و تلاش آمران به معروف و ناهيان از منكر را خنثى و يا به حداقل كاربرد برسانند. فرآيند طبيعى پديده جوسازى نيز جوزدگى است كه معمولا تودههاى عمومى را گرفتار و مشغول مىسازد و آنان را به سكوت عملى وا مىدارد. لذا آنان از ترس رسوايى، تمسخر، ملامت و ... در مقابل منكرات و ترك واجبات سكوت مىكنند. امام على عليه السلام آمران و ناهيان را به هوشيارى در مقابل اين پديده ناپيدا و در عين حال مخرب فرا مىخواند. از جمله در سفارشى به امام حسن عليه السلام مىفرمايد: «و امر بالمعروف تكن من اهله و انكر المنكر بيدك و لسانك و باين من فعله بجهدك و جاهد فى الله حق جهاده و لا تاخذك فى الله لومة لائم و خض الغمرات للحق حيث كان و تفقه فى الدين و عود نفسك التصبر على المكروه امر به معروف كن تا اهل آن شوى و با دست و زبان در نهى از منكر بكوش و با سعى تمام از هر كسى كه به آن دست زند، فاصله بگير، در راه خدا چنان جهاد كن كه شايسته اوست و مبادا در اين راه از جوسازى و ملامتگران تاثيرپذيرى و براى حق هر جا كه لازم بود در موجهاى خطر فرو برو. شناختخود را از دين ژرفتر كن و مقاومت در برابر ناملايمات را خوى خويش ساز.» امام در اين سخن علاوه بر هشدار دادن پيرامون تاثيرپذيرى از فضاسازى و جوزدگىها، به موضوع شناخت معروفها و منكرها، پايدارى در برابر عكسالعملها و در نهايت پناه به خداوند اشاره مىكند و در حقيقت ابزارهاى مبارزه با اين پديده شوم را يادآور مىشود و طبيعى است در عصر ما كه اين پديده به مراتب پيچيدهتر شده و متخصصين و مهندسان روانشناسى و جامعهشناسى به شيوهاى تخصصى وظيفه دستكارى افكار عمومى، قلب حقايق، واژگون سازى باورها و ... را بر عهده گرفتهاند و طبق منافع قدرتمندان، باورها و ارزشهاى جوامع را جابه جا مىكنند، شهروندان جامعه دينى، نهادهاى نگاهبان و مبلغان وظيفهاى حساستر و ظريفتر بر دوش دارند.
2 - نگرانىهاى فكرى (ترس از ضرر و ...)
اصولا امر به معروف و نهى از منكر نقطه تقاطع حق و باطل و مركز تعارض صالحان و منكرگرايان است و هر چند آمر و ناهى وظيفه دارند با استفاده از شگردهاى مختلف، عكسالعمل منفى و مقاومت مخاطب را به حداقل برسانند، ولى اساس اين تعارض منافع همچنان باقى است و در مواردى مىتواند مخاطب را به عكسالعمل وا دارد. لذا اين ذهنيت همواره در آمر و ناهى وجود دارد كه مبادا خطرى از سوى مخاطب، جان، مال و حيثيت و موقعيت او را به خطر اندازد. اين احساس خطرها كه معمولا در مواجهه با قدرتمندان و طبقههاى حاكم بيشتر است، اساس متروك ماندن و تعطيلى اين فريضه مىباشد. در مواجهه با چنين احساسى است كه اميرمؤمنان على عليه السلام مىكوشد زمينه اعتماد به نفس را در پاسداران معروف و شهروندان احيا كند و مىفرمايد: «اعلموا ان الامر بالمعروف و النهى عن المنكر لا يقربان من اجل ولاينقصان من رزق. فان الامر ينزل من السماء الى الارض كقطر المطر الى كل نفس بما قدر الله لها من زيادة او نقصان فى نفس او اهل او مال بدانيد امر به معروف و نهى از منكر اجلى (حادثهاى) را نزديك و روزىاى را ناقص نمىكند. زيرا اين امر (اجل و روزى) مانند قطرههاى باران، به هر شخص به همان اندازه كه خداوند در نظر گرفته زياد يا كم، در جان يا اهل يا مالش از آسمان فرود مىآيد.»
3 - سوء استفاده از موقعيتها
به تناسب جايگاههايى كه اشخاص در يك نظام اجتماعى دارند، موقعيتهايى نيز مىيابند كه شامل دسترسى به امكانات، در امان ماندن از آسيبها و ... است. اما اين موقعيتها كه در حقيقت پوشش و بسترى براى انجام بهينه وظايف است، گاه در معرض استفادههاى شخصى و گروهى قرار مىگيرد و در نهايتبه جاى خدمتبه نظام اجتماعى، پايههاى تبعيض و ظلم را پى مىريزد. امام على عليه السلام نه تنها خود اين موقعيت را در اختيار ايجاد عدالت قرار مىداد كه منسوبانش را نيز در سوء استفاده از موقعيتها ناكام مىگذاشت. ابى رافع نمونهاى از اين رفتار علوى را اين گونه به تصوير مىكشد: گردنبندى از مرواريد در بيتالمال بود كه از بصره آورده بودند، دختر على بن ابى طالب شخصى را فرستاد و از من خواست گردنبند را به عنوان عاريه به او بدهم تا در عيد قربان از آن استفاده كند. من هم به شرط اين كه ضامن نقص يا تلف باشد، پذيرفتم. چند روزى نگذشته بود كه على عليه السلام مرا احضار كرد و فرمود: ابو رافع به مسلمانان خيانت مىكنى؟ با شگفتى پاسخ دادم: از خيانتبه خدا پناه مىبرم! معلوم شد گردنبند را نزد دخترش ديده و فهميده بود من به او دادم. امام از من پرسيد: پس چگونه بدون اجازه من و رضايت مردم، گردنبندى را از بيتالمال به دخترم عاريه دادهاى؟! گفتم: يا اميرالمؤمنين او دختر شماست، و من هم با ضمانتبه او دادهام. فرمود: همين امروز آن را پس بگير و به بيتالمال باز گردان و ديگر چنين كارى نكن و گرنه مجازات خواهى شد. موضوع برخورد امام در اندك زمانى دهان به دهان گشت و به گوش دختر امام رسيد. او پرسيد: پدر! من دختر شما هستم، چه كسى از من شايستهتر است كه از اين گردنبند استفاده كند؟ حضرت فرمود: دخترم! از راه حق خارج نشو! آيا همه زنان در روز عيد با چنين زيورى خود را مىآرايند؟
4 - مداراى درون گروهى
شرط بقاى ارزشها، برخورد فراگروهى و خارج از منفعتطلبىها با متعرضان به آن هاست، در غير اين صورت عناوين مختلف از كوچكترين عنوان «هم محلهاى» گرفته تا عناوين فراگير گروه، قبيله، حزب و ... محل امنى براى هنجارشكنان و وقوع بىدغدغه منكرات خواهد شد كه فرآيند نهايى آن انباشت منكرها در جامعه است. در اين نوع از رفتار، اصالتبه گروه و حزب داده مىشود و براى حفظ آن با تمام ناهنجارىها به ديده اغماض و مدارا نگريسته مىشود. اين نگرش و آفتيكى از مشخصههاى اصلى دوره خلفاى سهگانه بود و آنان نه تنها در بكارگيرى اشخاص براى مشاغل، ديدگاه كاملا حزبى و جناحى و نژادى داشتند، كه در برابر خلافهاى آنان نيز چشم بر هم مىنهادند. همين سياست عامل اساسى شيوع فساد در اركان حكومتى بود تا آن جا كه در سال 34 ه . ق مهاجران و انصار گرد على عليه السلام جمع شدند و از او خواستند عثمان را نسبتبه خلافكارىهاى كارگزارانش كه عموما از قبيله و نژاد او و بدون در نظر گرفتن شايستگى انتخاب شده بودند، به اطلاع او برساند. امام نزد خليفه رفت و نسبتبه وضعيت موجود اعتراض كرد. اما خليفه پاسخ داد: خليفههاى قبلى نيز بستگانشان را بر مسند مىنشاندند. چرا به آنان اعتراض نكرديد؟ امام پاسخ داد: خليفه قبل اگر كسى را حاكم مىكرد، او را توبيخ هم مىنمود و مىفهماند كه در صورت تخلف عزل خواهد شد ولى تو با خويشانت مدارا مىكنى. عثمان گفت: مگر همين معاويه استاندار خليفه قبل نبود؟ امام فرمود: معاويه از غلام عمر، بيشتر از عمر مىترسيد. ولى اكنون معاويه به جاى تو فرمان صادر مىكند و با اين كه گزارش آن به تو مىرسد، او را مؤاخذه نمىكنى.» نمونهاى ديگر مربوط به طايفه بنى اسد است كه به رغم علم به گناهكار بودن فردى از طايفه خود، همچنان به رهايى او از مجازات پاى مىفشرد، اما امام زير بار نمىرفت. نقل شده است كه وقتى مىفهميدند امام حد او را جارى خواهد كرد، نزد امام حسين عليه السلام آمدند و درخواست كردند با اميرمؤمنان گفت و گو كند تا از اجراى حد صرف نظر نمايد. اما او نپذيرفت و به ناچار همگى نزد امام على عليه السلام آمدند و تقاضاى خود را مطرح كردند. امام فرمود: تا آن جا كه در اختيار من باشد، خواسته شما را اجابتخواهم كرد. بنى اسد خوشحال از اين موفقيت از محضر امام خارج شدند و در مسير امام حسين عليه السلام را ديده و ماجرا را به ايشان گفتند. امام حسين عليه السلام فرمود: اگر نيازى به رفيقتان داريد زود برگرديد شايد تا حالا حد بر او جارى شده است! طايفه بنى اسد شگفتزده از اين سخن، سراسيمه نزد امام بازگشتند و متوجه شدند حد بر او جارى شده است. رو به امام كردند و پرسيدند: مگر شما به ما قول نداده بوديد! امام فرمود: به شما قول دادم اگر چيزى در اختيار من بود، كوتاهى نخواهم كرد، اما حد، تكليفى الهى است و در اختيار من نيست. «لقد وعدتكم بما املكه و هذا شىء لله لست املكه.»
5 - امتياز طلبىها
هرگاه سخن از امتيازدهى و امتيازطلبى به ميان آيد، بساط ارزشگرايى برچيده شده، معروفها قربانى بده و بستانها خواهند شد. حقيقت اين است كه برخى مديران و زمامداران به دلايل متعدد مانند اداى دين، ساكت كردن يا همراه ساختن، امتيازهايى به برخى اشخاص مىدهند و گروهى نيز با اطلاع از اين نقطه ضعف همواره به اميد طعمهاى چرب مىكوشند مديران را وامدار خود سازند. اميرمؤمنان بر خلاف زمامداران متعارف، جايى براى امتيازخواهان نمىگذاشت و هرگز شايستگىها را فداى امتيازها نمىكرد تا روزهاى بعد ناچار شود در مقابل منكرات و بىعدالتىهايى كه به دليل نالايقى مرتكب شدهاند، سكوت كند. از اين منظر يكى از راههاى ممانعت از مرگ ارزشها، پيشگيرى از نفوذ نالايقهايى است كه در سايه امتيازطلبىها به بدنه نظام اجتماعى وارد و به دليل طبيعت پليد خود معروفها را نابود و پليدىها را احيا مىكنند. حكايت طلحه و زبير در اين باره خواندنى است. آن دو كه هنگام بيعتبا على عليه السلام اولين و دومين بيعتكننده بودند (به طمع دستيابى به موقعيت) نزد امام آمدند و بعد از چيدن مقدماتى چند گفتند: ستمگرىهاى عثمان را در امور حكومتى مشاهده كردى، و ديدى كه او جز بنىاميه را بر مصدر امور نمىنشاند، حال كه خداوند خلافت را به شما عنايت كرده است، ما را به فرمانروايى بصره و كوفه نصب بفرماييد. آن دو كه فكر مىكردند مىتوانند اينك ثمره موقعيتسازى خود را بچشند با اين جملات امام رو به رو شدند: «به آن چه خداوند نصيب شما كرده راضى باشيد تا من در اين باره فكر كنم. البته بدانيد من اشخاصى را به حكومت مىگمارم كه به دين و امانت آنان اطمينان داشته باشم و روحياتشان را بشناسم.»
6 - حاشيه امن، وابستگى به قدرت
حاشيه امنيتى از دلايل اصلى مهجور ماندن امر به معروف و نهى از منكر در هر مقطع زمانى بوده است. مردم نيز به طور طبيعى با مشاهده اطرافيان قدرتمند منكرگرايان اعم از امكانات قانونى و فراقانونى، دست از انجام اين فريضه مىشويند و مىكوشند خود را از گزند آنان حفظ كنند. ماجراى شرابخوارى وليد بن عقبه، برادر مادرى عثمان كه در قرآن با لفظ فاسق «يا ايها الذين امنوا ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا» از وى ياد شده، از اين نمونه است. او به رغم ناشايستگىها، چون از منسوبين خليفه بود به استاندارى كوفه منصوب شد. وى چنان فسق و فجورى از خود بروز داد كه يك روز ازشدت مستى، نماز صبح را چهار ركعتخواند و به دليل زيادهروى در مشروب خوارى، محراب را آلوده ساخت. او حتى رو به مردم كرد و گفت: اگر بخواهيد مىتوانم نماز صبح را بيشتر هم بخوانم. گروهى از مردم، خشمگين از اين فضاحت، خود را به مدينه رساندند و خليفه را متوجه ساختند، ولى خليفه مسلمين نه تنها به سخن آنان ترتيب اثر نداد، حتى آنان را تهديد كرد و گفت: مگر شما ديديد كه او شراب خورد؟! گفتند: اگر شراب خوردنش را نديديم، مستىاش را ديديم، محرابى را كه به خاطر زيادهروى در مستى آلوده كرد، ديديم. حتى انگشترش را درآورديم و او نفهميد. آيا اينها كافى نيست؟ معلوم بود كه خليفه به دليل ملاحظات خاص حاضر نيست اقدامى كند، به ناچار على عليه السلام و عايشه را خبردار كردند. عايشه كه نفرت عميقى از عثمان داشت، گفت: عثمان احكام خدا را تعطيل مىكند. على عليه السلام بعد از شنيدن سخنان گواهان و اطمينان به آن چه روى داده بود، نزد عثمان رفت و فرمود: فرزندان اميه را بر مردم مسلط نكن، بايد وليد را عزل و حد الهى را بر او جارى سازى. در هر صورت خليفه به دليل سيل فشارهاى افكار عمومى و اعتراض رهبران مردمى، ناچار شد او را عزل و سعيد بن عاص را كه او هم از بنىاميه بود به جاى او نصب كند. اما عزل او براى فرو نشاندن خشم عمومى كافى نبودو مردم خواستار اجراى حد الهى بودند. خليفه مسلمانان هم چارهاى انديشيد و ساعتى بعد لباسى فاخر بر وليد پوشاند و او را در اطاقى مجلل نشاند. آن گاه اعلام كرد هر كس مىخواهد بيايد و بر وليد حد جارى كند. شگرد خليفه كار خودش را كرد و وليد در آن لباس و خانه چنان هيبتى يافت كه كسى جرات حد زدن بر او نيافت و اگر هم كسى وارد مىشد به خاطر تهديدهاى وليد بىدرنگ برمىگشت. حتى طلحه كه از مردان شجاع بود، به ناچار برگشت. در آن لحظات حساس كه مىرفتحاشيه امنيتى وليد او را از طعم تلخ اجراى حد الهى برهاند و به تعطيلى حدود الهى بينجامد، تنها امام على عليه السلام بود كه تازيانهاى به دست گرفت و با فرزندش حسن عليه السلام وارد اطاق شد. وليد امام را قسم داد كه از حد زدن صرف نظر كند ولى امام قبول نكرد و لباس وليد را درآورد و فرمود: «اسكتيا ابا وهب فانما هلك بنواسرائيل بتعطيلهم الحدود; ساكتباش اى ابا وهب! بنىاسرائيل چون حدود را تعطيل كردند، نابود شدند.» آن گاه بىمحابا با تازيانه بر پيكرش كوبيد و فرمود: «بعد از اين قريش مرا شلاقزن [و خشونتگرا ]خواهند ناميد.»
7 - بىتفاوتى تودهها
بىتفاوتى تودهها در مقابل وقوع ضد ارزشها و از سوى منكرگرايان و مهجور ماندن معروفها، و سلب مسؤوليت اجتماعى از خود فرآيندى جز سرايت گناهان به لايههاى وسيعتر اجتماع ندارد و در صورت تداوم بىتفاوتىها، فضاى جامعه دينى مسموم خواهد شد، زيرا هر گناهى زمينه پيدايش تعدادى از گناهان و گناهكاران مىشود و سرانجام نظام اجتماعى و دينى را از توازن خارج و به ناعدالتىها و ناهنجارى در تمام بخشها دامن خواهد زد و روزى فرا خواهد رسيد كه كشتى سوراخ شده اجتماع با تمام سرنشينان گناهكار و بىگناه بىتفاوت به قعر نابودى فرو خواهد رفت. از اين رو اميرمومنان به بروز چنين وضعيتى هشدار مىدهد و مىفرمايد: «اذا عملت الخاصة بالمنكر جهارا فلم يغير لذلك العامة استوجب الفريقان العقوبة من الله تعالى وقتى خواص آشكارا گناه كنند و عامه مردم آن را اصلاح نكنند، هر دو گروه شايسته عقاب از سوى خداوند خواهند شد.»
جايگاه سكوت
تا كنون از مواردى سخن گفتيم كه امام موانع ايجاد شده را رفع مىكرد و براى مبارزه با مرگ ارزشها تلاش مىكرد. اما مواردى نيز در زندگى آن حضرت سراغ داريم كه امكان اجراى امر و نهى نبود و يا در صورت اجرا، فلسفه مورد انتظار از امر و نهى تامين نمىشد. اين وضعيت گاه به دليل مصالح مهمتر پيش مىآيد كه امرى منطقى است و ترك امر و نهى به دليل حفظ يا احياى ارزشى والاتر صورت مىگيرد. اما زمانى هم نداشتن توان لازم، نبود پذيرش عمومى و ... عامل مهجور ماندن امر و نهى و مرگ ارزشهاست كه امام تمام تلاش خود را براى تغيير شرايط انجام مىداد و در صورت ناتوانى تن به سكوت مىداد. ما در اين بخش پيرامون هر دو قسم سخن خواهيم گفت.
الف - مصالح مهمتر
1 - حفظ اساس اسلام
امام على عليه السلام 25 سال مهر سكوت بر لب زد. راز اين سكوت چيزى جز آن چه خود مىفرمايد نيست. او مىگويد: «فلما رايت راجعة من الناس قد رجعت عن الاسلام تدعوا الى محو دين محمد و ملة ابراهيم خشيت ان لم انصر الاسلام و اهله ارى فيه ثلما و هدما. تلك المصيبة على فيه اعظم من فوت ولاية اموركم اللتى انما هى متاع ايام قلائل ثم تزول و تنقشع كما يزول و ينقشع السحاب فنهضت مع القوم فى تلك الاحداث حتى زهق الباطل و كانت كلمة الله هى العليا وقتى ديدم گروهى از دين اسلام روى برگرداندهاند و مردم را به نابودى دين محمد و كيش ابراهيم فرا مىخوانند،ترسيدم اگر من به اسلام و مسلمانان يارى نرسانم، در بنيان دين رخنه و ويرانى پديد آيد [ و اين بناى عظيم فرو بريزد.] اين مصيبت نزد من بزرگتر از آن بود كه زمامدارى شما از دستم برود كه متاع اندك و چند روزه دنياست و مانند ابر از ميان مىرود و از هم مىپاشد. پس در اين هنگام با مردم همراه و با مسلمانان همگام شدم تا باطل از ميان رفت و بلندى كلام خدا آشكار شد.» البته در اين مرحله امام ابتدا امكان اجراى مراحل قبل را بررسى و حتى آزمايش كرد مانند فراخوانى 44 نفر براى مبارزه با حكومت ناصالحان، و زمانى كه در اجراى آن مراحل نتيجهاى حاصل نشد، براى حفظ اساس اسلام، از اقدام شديدتر مانند آن چه امام حسين عليه السلام انجام داد، پرهيز كرد.
2 - حفظ حكومت اسلامى
زمانى كه اميرمؤمنان احساس كرد امر و نهى او موجب از هم پاشيدن سپاه اسلام و از بين رفتن اصل اسلام است، از اين كار ستبرداشت و فرمود: «والله لو ناديت فى عسكرى هذا بالحق الذى انزل على نبيه و اظهرته و دعوت اليه و شرحته و فسرته على ما سمعت من نبى الله ما بقى فيه الا اقله و اذله و ارذله و لاستوحشوا منه و لتفرقوا عنى و لو لا ما عهده رسول الله الى و سمعته منه و تقدم الى فيه لفعلت و لكن رسول الله قد قال: كلما اضطر اليه العبد فقد احله الله و اباحه اياه و سمعته يقول ان التقية من دين الله و لا دين لمن لا تقية له سوگند به خدا! اگر در بين لشگرم فرياد برآورم و بخواهم حقى را كه خدا بر پيامبر فرستاد، بيان كنم، مردم را به آن فرا بخوانم و شرح و تفسيرش را آن گونه كه از رسول خدا شنيدم بيان كنم، از لشكرم جز كمترين پستترين و خوارترين آنها باقى نخواهد ماند. همه از آن بيمناك شده از اطرافم دور خواهند شد و اگر پيمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سخنى كه از او شنيدم نبود، اين كار را مىكردم ولى رسول خدا فرمود: آن چه را بنده به آن ناچار شود، خدا حلال كرده است و شنيدم كه فرمود: تقيه از دين خداست و كسى كه تقيه ندارد، دين ندارد.»
ب - نداشتن توان و كارآيى
گاهى هم امام از باب نداشتن توان لازم يا نبود كارآيى لازم در امر و نهى، اين دو فريضه را انجام نمىداد و اساسا به دليل نقص شرايط اين دو به مرحله اجرا نمىرسيد.
1 - كارآيى نداشتن امر و نهى
پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله عدهاى نمازهاى مستحبى را به جماعت مىخواندند. وقتى امام على عليه السلام به كوفه آمد، از امام حسن خواستبه مردم اطلاع دهد كه در ماه رمضان نمازهاى مستحبى را به جماعت نخوانند. امام حسن عليه السلام نيز دستور پدر را رساند ولى مردم فرياد واعمراه سردادند، وقتى امام از اين واقعه مطلع شد، فرمود: برو به آنان بگو هرگونه مىخواهند نماز بخوانند.
2 - نداشتن قدرت لازم
وقتى با انتخاب خليفه اول، امام در برابر عمل انجام شده قرار گرفت، به اعتراض پرداخت و زمانى كه اين عمل تاثيرى نبخشيد به سراغ مردم رفت و به روشنگرى آنان پرداخت. سلمان مىگفت: على عليه السلام، فاطمه عليها السلام را سوار بر الاغى كرد و دست دو فرزندش حسن وحسين را گرفت و به در خانه اهل بدر برد و حق خود را يادآورى و طلب يارى كرد. تنها چهل و چهار نفر جواب مثبت دادند. امام دستور داد صبح هنگام با سرهاى تراشيده و سلاح بر دوش براى بيعتبا ايشان تا حد مرگ آماده شوند. صبح تنها من، ابوذر، مقداد و زبير حاضر بوديم. امام سه بار اين كار را كرد و هر بار تنها ما حاضر شديم. بنابراين امام در برابر اين منكر، به اقدامات متعددى حتى اقدام نظامى متوسل شد و بر خلاف گمان عدهاى كه فكر مىكنند حضرت بدون طى مراحل قبلى، به سكوت و همكارى (در راستاى حفظ اسلام) روى آورد، تنها بعد از آزمودن تمام راهها و نداشتن قدرت لازم براى مبارزه، به سكوت روى آورد، به اين اميد كه اين سكوت حداقل موجب بقاى اساس اسلام باشد و البته در مسير دستيابى به اين هدف حداقلى نيز از هيچ كوششى از جمله راهنمايى، مشاوره و ... كوتاهى نكرد.