مبارزه با نظام طبقاتي
کيهان فرهنگي ـ سال هجدهم، آذر ماه 1380، شمسلسل 182
علامه سيد مرتضي عسگري
کوششهاي امام علي (ع) براي ايجاد عدالت
اجتماعي
اسلام همه بشر را در برابر خدا و قانوناسلام يکسان ميداند و برتري را فقط به
اهل تقوا ميدهد. در قرآن ميخوانيم: (يا
ايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و
جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم
عند الله اتقيکم ان الله عليهم خبير)(1)اي
مردم ما شما را از مرد زني آفريديم و شما را
قبيله قبيله قرار داديم تا همديگر را به
نسبت به شهر و قبيله بشناسيد. همانا
گراميترين شما در نزد خدا پرهيز گارترين
شماست. همانا خدا دانا و آگاه است.
پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به اين
جهت بين عرب و غير عرب فرق نميگذاشت و
بيتالمال را به طور مساوي بين همه
مسلمانها تقسيم مينمود. اما خلفاي سه
گانه بر خلاف اين سنت پيامبر صليالله
عليه و آله عمل کردند. مثلاً خليفه اول,
بزرگان انصار را در فتوحات به سرکردگي
لشکر نگماشت تا آن جا که صداي انصار به
اعتراض بلند شد و او را به اجبار تنها ثابت
بن قيس از انصار را به سر کردگي لشکر تعيين
کرد (2) ولي غير از اين مورد, امارت لشکرها و
ولايت شهرها را تنها به قريش داده بود.
خليفه دوم هم همين روش را در پيش گرفت تا
آنجا که شش نفر از اعضاي شوراي تعيين خليفه
بعد از خودش را همگي از قريش قرار داد. در
حالي که در ميان انصار کساني بهتر از طلحه
و زبير و عبدالرحمن بن عوف زياد بودند.
علاوه بر اين خليفه دوم قريش را بر عرب و
عرب را بر غير عرب ترجيح داد به طوري که غير
قريش از قريش و غير عرب از عرب حق نداشت
دختر بگيرد. او جامعه را به صورت طبقاتي در
آورد. در تقسيم اموال به کساني که در بدر
شرکت کرده بودند 5 هزار درهم و در احد 4 هزار
درهم و در خندق 3 هزار درهم تا 200 درهم و به
زنان پيامبر صلي الله عليه و آله 10 هزار
درهم و به عايشه استثنائا ً12 هزار درهم
مقرري ميداد.
خليفه سوم هم همين رويه را در پيش گرفت.
خصوصاً فاميل خود از بني اميه را بر ساير
قريش مقدم ميدانست. در نتيجه در زمان اين
سه خليفه حکومت قريشي شده و ثروتهاي
فراوان در دست قريش قرار گرفته و جامعه
اسلامي آن روز به صورت طبقاتي در آمده بود
و کساني که از آفريقا و ايران و روم اسلام
ميآوردند, اسلام را يک نظام طبقاتي
ميديدند.
پس از قتل عثمان و بيعت مردم با حضرت امير
عليهالسلام, آن حضرت به اسلام يعني سنت
پيامبر صلي الله عليه و آله عمل کرد وبين
مهاجر و انصار, عرب و عجم, قريشي و غير
قريشي فرق نگذاشت و پس از آنکه بيعت با او
به پايان رسيد, دستور فرمود تا بيتالمال
را بين مسلمانان حاضر به طور مساوي تقسيم و
به هرکس سه دينار بدهند. خود سه دينار
برداشت و به آزاد کردهاش قنبر هم سه
دينار داد.
آن حضرت برخلاف خلفاي قبلي انصار را به
حکومت شهرها و امارات لشگرها گماشت.مثلاً
قيسبنسعدبن عباده, سهلبنحنيف و
عثمانبنحنيف را والي مصر, بصره و مدينه
تعيين فرمود و از غير قريش, مالک اشتر را
والي مصر قرار داد. البته از قريش و بخصوص
بنيهاشم هم استفاده ميکرد.
حضرت امير عليه السلام در شکستن نظام
طبقاتي چنان سعي ميکرد که روزي
اشعثبن قيس ـ رئيس قبيله بزرگ يمن ـ ديد
دور آن حضرت موالي غير عرب نشستهاند. خدمت
حضرت رفت و با ناراحتي گفت:
اي اميرمؤمنان اين سرخپوستها (3) بين ما و تو
فاصله شدهاند.
حضرت غضب کرد و فرمود:
چه کسي مرا بر اين آدمهاي چاق و کلفت ياري
ميدهد.
حضرت قبول نکرد آن موالي عرب را در جامعه
اسلامي مانند خلفاي قبل کنار بگذارد
واشعثبنقيسها و بزرگان را دور خود
جمع کند.اين روش بر سران قبائل عرب گران
آمد. کساني که در حکومتهاي قبل امتيازات
فراوان داشتند نارضي شدند. طلحه و زبير دو
صحابي مشهور, در ابتداي حکومت آن حضرت قصد
و مخالفت با حضرت امير (ع) را نداشتند, اما
چون ديدند حضرت آنها را از امتيازاتي که
خلفاي قبل به آنها داده بودند محروم
ميکند و از کناره گرفتند. اينها در مسجد
پيامبر ميآمدند و گوشهاي مينشستند. و
بنياميه هم که کينه ديرينه با علي عليه
السلام داشتند و بي بهانه ميگشتند دور
آنها جمع ميشدند و نواي مخالفت را سر
ميدادند و به علي (ع) مي گفتند:
آيا اين عدالت است که ما مهاجران اولين با
آنهايي که به شمشير ما مسلمان شده يا بنده
ما بوده و بعد ما آزادشان کردهايم و اينک
مسلمان شدهاند, در امتيازات با ما يکسان
باشند؟
حضرت در جواب آنها فرمود:
برادران من, ما و شما ديديم که پيامبر (ص)
چطور رفتار و بيتالمال را چگونه تقسيم
ميکرد
در اينجا روش حضرت امير عليهالسلام در
مورد بيتالمال را در ضمن چند روايت
ميخوانيم:
آن حضرت ميفرمود:
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله آنچه در
بيتالمال بود تقسيم ميکرد و چيزي براي
فردا نميگذاشت و ابوبکر چنين کرد. اما
عمربن الخطاب در اين مورد روش ديگري در پيش
گرفت و دفتر و ديوان درست کرد, بيتالمال
را ساليانه تقسيم ميکرد. يعني اموالي در
بيتالمال تا سال آينده ميماند. اما من
همچنان که پيامبر خدا صليالله عليه و آله
رفتار ميکرد, عمل ميکنم. (4)
در روايت ديگر آمده است که حضرت امير
عليهالسلام هر جمعه تمام بيت المال را
تقسيم ميکرد و کف آن را جارو ميزد و آب
ميپاشيد. سپس در آنجا دو رکعت نماز
ميخواند و به بيت المال خطاب کرده
ميفرمود:
در قيامت شهادت دهيد که من مال مسلمين را
در تو حبس نکردم (5).
يک بار اموالي را از اصفهان نزد آن حضرت به
کوفه آوردند. روي آنها ناني بود حضرت آن
اموال و آن نان را هفت قسمت کردند, چون در
کوفه هفت قبيله بودند و قرعه کشيدند به هر
قبيله يک هفتم از آن اموال و يک جزء آن نان
را دادند(6) در مورد ديگر پولهايي براي حضرت
آورده بودند, سران هفت قبيله را جمع کرد و
دور پولها را طناب کشيده و فرمود:
کسي از اين طنابها عبور نکند.
راوي ميگويد: ما پشت طنابها نشستيم. حضرت
داخل شد و فرمود:
رؤساي قبايل کجايند؟
ايشان آمدند و کيسههايي آوردند. حضرت در
هر يک از آن کيسهها سهم قبيلهشان را
ميريخت تا با خود ببرند و بين افراد
قبيلهشان تقسيم کنند (7)
شعبي ميگويد:
به جلوي مسجد کوفه رسيدم, ديدم
اميرالمؤمنين عليهالسلام بر دو تل از
طلا و نقره ايستاده و با چوبدستي مردم را
دور ميکند ـ تا بتواند آنها را تقسيم
نمايد ـ سپس آن همه طلا و نقره را مشت مشت
بين رؤساي قبائل کوفه تقسيم کرد تا هيچ چيز
باقي نماند و خود به خانهاش رفت در حالي
که از آن پولها هيچ با خود نبرد.
راوي ميگويد: من بچه بودم پيش پدرم آمدم
و گفتم: امروز بهترين مردم يا احمقترين
مردم را ديدم.
پدرم پرسيد:
چه کسي؟
گفتم:
اميرالمؤمنين علي عليه السلام را
و جرياني را که ديده بودم براي پدرم نقل
کردم.پدرم گريست و گفت:
تو بهترين مردم را ديدهاي(8)
راوي نقل ميکند روزي حضرت امير عليه
السلام شمشيرش را به بازار آورد و فرمود:
چه کسي اين شمشير را ميخرد؟اگر پول يک
پيراهن را داشتم اين را نميفروختم.
يک نفر گفت:
من به شما قرض ميدهم.
حضرت شمشير را نفروخت و با آن پول قرضي يک
پيراهن خريد(9).
يکي از زنان کوفه ميگويد:
علي عليه السلام خواربار را که در
بيتالمال جمع شده بود, کيسه کيسه بين ما
تقسيم ميکرد(10).
روزي هنگام تقسيم بيتالمال دو زن خدمت
حضرت آمدند يکي عرب بود و ديگري از غير عرب.
حضرت به هر يک 25 درهم و يک کر طعام(11) داد, زن
عرب گفت:
من عرب هستم .اين زن عجم است.
علي عليهالسلام فرمودند:
من براي فرزندان اسماعيل در اين اموال
برتري نسبت به فرزند اسحاق نميبينم.(12)
چون عربها خود را از فرزندان اسماعيل
ميدانستند و ايرانيها را فرزندان اسحاق.
روزي حضرت امير عليهالسلام به مالک
اشتر گله کرد که مردم از من فرار ميکنند
وبه طرف معاويه ميروند. مالک عرض کرد:
اي اميرالمؤمنين با لشکري از اهل کوفه يا
اهل بصره جنگيديم در حالي که با آنها هم
عقيده بوديم ولي بعد اختلاف پيدا کردند و
با يکديگر دشمني ورزيدند و نيتها ضعيف شد
و طرفداران حقيقي تو کم شدند چون شما به عدل
و حق ميان آنها رفتار و عمل ميکني, و براي
شريف نزد تو برتري نسبت به وضيع نيست, پس
گروهي از کساني که با تو بودند از اين
عدالت دلگير شدند. در حالي که معاويه به
ثروتمندان و افراد رسيدگي ميکند ـ و آنها
را سير نگه ميدارد ـ و دل مردم به سوي دنيا
اشتياق دارد وکسي که به دنيا بياعتنا
باشد, کم است. پس اگر تو هم از اين اموال بذل
و بخشش کني, مردم به سوي تو ميل ميکنند و
خير خواه تو ميشوند و دوستي شان مخصوص تو
ميشود خداوند آنچه خير توست پيش آورد و
دشمنت را ذليل کند و مکرو فريب آنها را
بياثر گرداند وکارشان را پراکنده سازد.
خدا به آنچه ميکنند آگاه است.
حضرت پس از حمد وثناي الهي فرمود:
اما آنچه از روش عادلانه ما گفتي, خداوند
ميگويد:
(من عمل صالحاً فلنفسه و من اساءفعليها
وما ربک بظلام للعبيد)ـ هرکس عمل صالح
انجام دهد براي خود کرده و هر که بدي کند به
ضرر خود اوست و پروردگار تو به بندگان هيچ
ظلمي روا نميدارد ـ ميترسم در آنچه
گفتي کوتاهي کرده باشم و اما آنچه گفتي که
حق برمردم سنگين است و به اين جهت ما را ترک
ميکنند. خدا ميداند که آنها به خاطر ظلم
و ستم, مارا رها نکردند و دنبال چيزي
نرفتند, جز دنيايي که از ميان رفتني است.
اما آنچه از بخشش اموال و رسيدگي به
شخصيتها گفتي, ما نميتوانيم به کسي از
بيتالمال بيش از حقش بدهيم.(13)
در روايت ديگر آمده که جماعتي از اصحاب
حضرت امير (ع) خدمت آن حضرت رفتن و گفتند:
اي امير مؤمنان از اين اموال به اشراف عرب
و قريش بيش از موالي و عجم بده و به آنها که
از مخالفت و فرارشان ميترسي.
اين سخن را به اين جهت گفتند که معاويه
چنين رفتاري داشت. پس حضرت به آنها فرمود:
آيا مرا وادار ميکنيد که پيروزي را با
ستم به دست آورم؟ قسم به خدا تا خورشيدي
طلوع کند يا ستارهاي در آسمان ظاهر شود,
چنين نخواهم کرد. قسم به خدا اگر اين اموال
بيتالمال, مال خود من بود, بينشان به
عدالت تقسيم ميکردم و حال آنکه مال
خودشان است.(14)
در روايت ديگر آمده است که در يکسان حضرت
امير (ص) سه بار بيتالمال را تقسيم کرد.
سپس خراج اصفهان براي آن حضرت آمد. پس در
ميان مردم ندا آورد که:
اي مردم فردا بياييد سهمتان را بگيريد:
قسم به خدا من خزينهدار شما نيستم.
پس از تقسيم, بيتالمال را جارو کرد و در
آنجا نماز گزارد.(15)
اين کارها را حضرت امير (ع) در مدينه
نميتوانست انجام دهد, چون بيشتر قريش
بودند ولي در کوفه بيشتر غير عرب و غير
قريش بودند. جريان زير نيز عدالتخواهي
حضرت امير را روشن ميکند. پيرمرد سؤال
ميکرد, گذشت . اميرالمؤمنين عليهالسلام
فرمودند:
اين کيست؟
گفتند:
يا اميرالمؤمنين مردي نصراني است.
حضرت فرمود:
تا قدرت و نيرو داشت, از او کار کشيديد, و
چون ناتوان شد, رهايش کرديد؟! مخارج او را
از بيتالمال بپردازيد.(16)
به اين ترتيب آن حضرت نظام طبقاتي را شکست
و امتيازات باطل قريش را از ميان برداشت
وعدالت اجتماعي را ايجاد کرد. اگر آن حضرت
اين خدمت را انجام نميداد, مردم خيال
ميکردند, اسلام حکومت قريشي است.
کأن قد فارقوها, اما ما ذکرت من بذل
الأموال و اصطناع الرجال فانا لايسعنا ان
نعطي امرء آمن الفيء أکثر من حقه.
1. حجرات 13.
2. تاريخ يعقوبي 2/29 غارات ثقفي 32.
3. اعراب آن زمان چون غالبا ًصحرانشين
بودند در اثر آفتاب بدنشان تيره رنگ بود
وبه ايرانيان که بيشتر شهر نشين و در هواي
ملايم بودند و بدنشان غالباً سرخ و سفيد
بود به طعنه حمرا ـ سرخ پوست ـ ميگفتند.
4. همان مدرک 32.
5. همان مدرک 31 و 33.
6. همان مدرک 34 و 35.
7. همان مدرک 34 ـ 35.
8. همان مدرک 36.
9. همان مدرک 40.
10.همان مدرک 38.
11. هر کر 60 قفيز و هر قفيز 8 کيل و هر کيل 5/1
صاع و هر صاع 4 مد است.
12. همان مدرک 46.
13. همان مدرک 46, قال يا اميرالمومنين انا
قاتلنا اهل البصره با هل الکوفة و الرأي
واحد و قد اختلفو بعد و تعادوا و ضعفت
النيه و قل العدد و انت تأخذهم بالعدل و
تعمل فيهم بالحق و تنصف? الوضيع من الشريف
و ليس للشريف عندک فضل منزلة علي الوضيع
فضجت طائفة ممن معک من الحق اذا عموا به و
اغنموا من العدل اذ صاروا فيه و صارت صنايع
معاوية عند اهل الغني و الشرف قناعت انفس
الناس الي الدنيا و قل من الناس من ليس
للدنيا بصاحب ... فان تبذل المال يا
اميرالمومنين تمل اليک اعماق الناس و تصف
نصيحتهم و تستخلص و دهم صنع الله لک يا
اميرالمومنين و کبت عدوک فض جمعهم و اوهن
کيدهم و شت امورهم انه بما يعملون خبير.
فحمدالله واثني عليه و قال: اما ما ذکرت من
عملنا و سيرتنا بالعدل فان الله بقول من
عمل صالحاً فلنفسه و من اساء فعليها و
ماربک بظلام للعبيد و انا من اکون مفصراً
فيما ذکرت اخوت و اما ذکرت من ان الحق ثقل
عليهم فقارقونا لذلک فقد علم الله انهم لا
يفار قونا من جور و لم يلتمسوا الا دنيا
زائلة عنهم.
14. همان مدرک 48, يا اميرالمؤمنين اعط هذه
الأموال و فضل هؤلا, الاشراف من العرب و
قريش علي الموالي و العجم و من تخاف خلافه
من الناس و فراره. و انما قالوا له ذلک للذي
کان معاوية يصنع بمن اتاه... فقال لهم علي
عليهالسلام: اتأمروني ان اطلب النصر
بالجور؟! والله لا افعل ما طلعت شمس و ما
لاح في السماء نجم و الله لو کان ما لهم لي
لواسيت بينهم فکيف و انما هي اموالهم.
15. همان مدرک 54, اعطي علي عليهالسلام في
عام واحد ثلاثة اعطية ثم قدم عليه خراج
اصفهان فقال: ايها الناس اغدو فخذوا
فواِلله ما انا لکم بخازن.
16. وسائل الشيعة 11/49 مرشيخ مکفوف کبير يسأل.
فقال اميرالمؤمنين عليهالسلام: ما هذا ؟
قالوا: يا اميرالمؤمنين نصراني, فقال
اميرالمؤمنين عليهالسلام: استعملتموه
حتي اذا کبر و عجز منعتموه انفقوا عليه من
بيتالمال.