کداميک از دو تعبير صحيح
است؟
«کتاب الله و عترتي اهل بيتي» يا «کتاب)
(الله و سنتي»؟
کلام اسلامي- شماره 14، تابستان 74 بقلم: دانشمند اردني حسن بن علي سقاف
ترجمه:سعيد سبحاني
پاسخ به يک پرسش
کداميک از دو تعبير صحيح است؟
پرسش: متکلمان امامي مانند صدوق و مفيد وطوسي- رضوان خدا بر آنان باد- در بخشهاي
زيادي از مسائل کلامي به احاديث عترت و اهل
بيت پيامبر استدلال مي کند، و در اين باره
به حديث «ثقلين» تکيه مي نمايند، در حالي
که برخي از محدثان، حديث ياد شده را به شکل
ديگر (سنتي به جاي عترتي) نقل مي کنند با
اين اختلاف در متن چگونه مي توان با آن بر
آراي کلامي استدلال کرد؟
توضيح سؤال
شيعه امامي، در حالي که دراصول و عقايد پيرو برهان و دليل است؛ اقوال
و احاديث عترت را اگر به صورت صحيح نقل شده
باشد در اصول و فروع حجت مي داند، با اين
تفاوت: در مسائل فرعي و عملي خبر صحيح را
مطلقاً حجت مي شمرد هر چند به صورت خبر
آحاد باشد؛ ولي در مسائل مربوط به اصول و
عقايد، چون هدف اعتقاد و اذعان است و اخبار
آحاد را ياراي إفاده يقين نيست، تنها خبر
قطعي را که مفيد يقين و آفريننده علم باشد،
حجيت ميشمارند يکي از مدارک حجّيت اقوال
عترت، حديث ثقلين است که محدثان اسلامي آن
را پذيرفته اند و مي گويند که پيامبر اکرم
صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:«إني تارک
فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما إن
تمسکتم بهما لن تضلوا».
ولي از آنجا که در برخي از روايات، به جاي
«عترتي»، «سنتي» وارد شده است به همين
سبب، سئوال شده که کدام يک از دو نقل، درست
و پا برجاست؟و در نتيجه، استدلال با
احاديث عترت در قلمرو مسائل کلامي زير
سئوال رفته است.
در اين مورد، از طرف دانشمندان شيعه،
رساله هايي نوشته شده که خلاصه ترين آنها،
نشريه دارالتقريب بين المذاهب الإسلاميه
است که به طور جداگانه در قاهره چاپ و
منتشر شده است.
اخيراً يکي از علما و نويسندگان اردني به
نام «شيخ حسن بن علي سقاف» به اين پرسش
پاسخ گفته و ما ترجمه آن را از نظر
خوانندگان گرامي مي گذرانيم و از آنجا که
پاسخ وي صد درصد تحقيقي است به همان بسنده
نموده و فقط در پايان تذکر کوچکي خدمت مؤلف
تقديم مي داريم.
سؤال
از من حديث ثقلين را پرسيدند و گفتند که:کدام يک از دو تعبير صحيح است، آيا لفظ
«عترتي و أهل بيتي»، يا لفظ «سنتي»؟
خواهشمنديم حديث را از نظر سند توضيح دهيد.
پاسخ
حديث صحيح و ثابت از پيامبر گرامي صليالله عليه و آله و سلم همان لفظ «و أهل
بيتي» است، روايتي که در آن به جاي «أهل
بيتي» لفظ «سنتي» وارد شده از نظر سند باطل
است.
اينک درباره اسناد هر دو متن سخن مي گوييم
تا روشن شود که سند حديث «و أهل بيتي» از
صحت کامل برخوردار است، به خلاف ديگري که
سند آن کاملاً مردود و باطل مي باشد.
سند حديث «و أهل بيتي»
اين متن را دو محدث بزرگ نقل کرده اند: 1- مسلم در صحيح خود از سرور ما زيد بن ارقم-
رضوان خدا بر او باد- نقل مي کند، او
مي گويد: پيامبر خدا روزي در کنار آبي به
نام «خم» ميان مکه و مدينه خطبه اي ايراد
کرد؛ در آن خدا را ثنا گفت و مردم را نصيحت
کرد آن گاه چنين فرمود:
«الا أيها الناس! فإنما أنا بشر يوشک أن
يأتي رسول ربي فأجيب، و أنا تارک فيکم
ثقلين: أولهما کتاب الله فيه الهدي و
النور، فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به»-
فحث علي کتاب الله و رغب فيه ثم قال:- «و أهل
بيتي، اذکرکم الله في أهل بيتي، اذکر کم
الله في أهل بيتي، اذکرکم الله في أهل
بيتي».
«اي مردم من بشري بيش نيستم و نزديک است
فرستاده خدايم بيايد و من دعوت او را اجابت
کنم و من در ميان شما دو چيز گرانبها
مي گذارم و مي روم، يکي کتاب خدا که در آن
هدايت و نور است، کتاب خدا را بگيريد و به
آن چنگ بزنيد- و پيامبر بر عمل به کتاب
تأکيد نمود آن گاه فرمود:- و اهل بيت من،
خدا را درباره اهل بيت خود متذکر مي شوم،
اين جمله را سه بار تکرار فرمود.
اين متن را مسلم در صحيح(1) خود، و دارمي در
سنن(2) خويش آورده اند و سند هر دو مثل آفتاب
واضح و روشن است، و کوچکترين خدشه اي در
سند آن نيست.
2- ترمذي نيز اين متن را با لفظ «و عترتي
أهل بيتي» نقل کرده است که متن حديث چنين
است:
«إني تارک فيکم ما إن تمسکتم به لن تضلوا
بعدي، أحدهما أعظم من الآخر: کتاب الله حبل
ممدود من السماء إلي الأرض، و عترتي أهل
بيتي، لن يفترقا حتي يردا علي الحوض،
فانظروا کيف تخلفوني فيها».(3)
من در ميان شما دو چيز به وديعت مي گذارم
مادامي که به آن تمسک جستيد هرگز گمراه
نمي شويد، يکي از ديگري بزرگ تر است: کتاب
خدا که ريسمان رحمت آويزان از آسمان به سوي
زمين است، و عترت و اهل بيت من؛ و اين دو
هرگز جدا نمي شوند تا در حوض به من
مي پيوندند؛ بنگريد چگونه با وديعت هاي من
رفتار مي کنيد.
اين دو متن که هر دو بر لفظ «اهل بيت»
تأکيد مي کنند در اين مورد کافي است و سند
هر دو در کمال اتقان است، و نياز به بحث و
گفتگو ندارد. و ناقلان آن مؤلفان صحاح و
سنن مي باشند که از اعتبار خاصي
برخوردارند.
سند متن «و سنتي»
روايتي که به جاي «اهل بيتي» لفظ «سنتي»در آن آمده است، حديث مجعول است که علاوه
بر ضعف سند، عوامل وابسته به امويها آن را
ساخته و پرداخته است. اينک اسناد آن را
بررسي مي کنيم:
سند نخست روايت حاکم
حاکم نيشابوري در مستدرک متن ياد شده رابا سندي که از نظر مي گذرانيم نقل کرده است:
(عباس) ابن ابي اويس، عن:
ابي اويس، عن:
ثور بن زيد الديلمي عن:
عکرمه عن:
ابن عباس که پيامبر فرمود:
«يا أيها الناس إني قد ترکت فيکم، إن
اعتصمتم به فلن تضلوا أبداً کتاب الله و
سنه نبيه».(4)
اي مردم من در ميان شما دو چيز ترک کردم
مادامي که به آن دو، چنگ بزنيد هرگز گمراه
نمي شويد: کتاب خدا و سنت پيامبر».
آفت سند اين متن، پدر و پسري است که در
آغاز سند آمده اند. يعني:1- اسماعيل بن ابي
اويس، 2-ابو اويس. پدر و پسر نه تنها توثيق
نشده اند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل
هستند. اينک نصوص علماي رجال را نقل
ميکنيم:
حافظ مزي در کتاب «تهذيب الکمال» درباره
اسماعيل و پدر او، از محققان فن رجال چنين
نقل مي کند:
يحيي بن معين (که از علماي بزرگ علم رجال
است) مي گويد: ابو اويس و فرزند او
ضعيف اند، و نيز از يحيي بن معين نقل شده که
مي گفته، اين دو نفر حديث را مي دزدند، و
نيز ابن معين درباره فرزند گفته است:
نمي توان به او اعتماد کرد.
نسائي درباره فرزند، گفته که او ضعيف است
و ثقه نيست. ابوالقاسم لالکائي گفته که
نسائي عليه او زياد سخن گفته تا آنجا که
گفته بايد حديث او را ترک گفت.
ابن عدي (از علماي رجال) مي گويد: ابن ابي
اويس از دائي خود مالک، احاديث غريبي را
روايت مي کند که هيچ کس آن را نمي پذيرد.(5)
ابن حجر در مقدمه فتح الباري مي گويد: هرگز
با حديث ابن ابي اويس نمي توان احتجاج
نمود، به خاطر قدحي که نسائي درباره او
انجام داده است.(6)
حافظ سيد احمدبن الصديق در کتاب فتح الملک
العلي از سلمه بن شبيب نقل مي کند که از
اسماعيل بن ابي اويس شنيد که مي گفت: آن گاه
که اهل مدينه درباره موضوعي، دو گروه
مي شوند، من حديث جعل مي کنم.(7)
بنابراين، پسر (اسماعيل بن ابي اويس)،
متهم به جعل حديث و ابن معين به او نسبت
دروغگويي داده است؛ گذشته از اين، حديث او
در هيچ يک از دو صحيح مسلم و ترمذي و ديگر
کتب صحاح نقل نشده است.
درباره پدر همين بس که ابوحاتم رازي در
کتاب «جرح و تعديل» مي گويد: حديث او نوشته
مي شود ولي با آن احتجاج نمي شود، و حديث او
قوي و محکم نيست.(8)
و نيز ابوحاتم از ابن معين نقل کرده که ابو
اويس، مورد اعتماد نيست.
روايتي که در سندهاي اين دو نفر باشد هرگز
صحيح نخواهد بود؛ گذشته از اين، با روايت
صحيح و ثابت مخالف مي باشد.
نکته قابل توجه اين است که ناقل حديث يعني
حاکم نيشابوري بر ضعف حديث اعتراف کرده و
لذا به تصحيح سند آن نپرداخته است؛ لکن بر
صحت مفاد آن شاهدي آورده که آن نيز از نظر
سند سست و از درجه اعتبار ساقط است. ازاين
جهت، به جاي تقويت حديث، بر ضعف آن
مي افزايد. اينک شاهد واهي او:
سند دوم «و سنتي»
حاکم نيشابوري با سندي که خواهد آمد، ازابوهريره به طور مرفوع(9) نقل مي کند:
«اني قد ترکت فيکم شيئين لن تضلوا بعدهما:
کتاب و سنتي ولن يفترقا حتي يردا علي
الحوض»(10)
اين متن را حاکم با چنين سندي نقل کرده
است:
الضبي، عن:
صالح بن موسي الطلحي، عن:
عبدالعزيز بن رفيع، عن:
ابي صالح، عن:
ابي هريره.
اين حديث بسان حديث پيشين مجعول است و در
ميان رجال سند، انگشت روي صالح بن موسي
الطلحي مي گذاريم. اينک سخنان بزرگان علم
رجال درباره او را نقل مي کنيم:
يحيي بن معين مي گويد: صالح بن موسي، قابل
اعتماد نيست. ابو حاتم رازي مي گويد: حديث
او ضعيف و منکر است، بسياري از احاديث منکر
را از افراد ثقه نقل مي کند. نسائي مي گويد:
حديث او نوشته نمي شود. در مورد ديگر
مي گويد: حديث او متروک است.(11)
ابن حجر در «تهذيب التهذيب» مي نويسد: ابن
حبان مي گويد: صالح بن موسي به افراد ثقه
چيزهاي را نسبت مي دهد که شبيه سخنان آنان
نيست. سرانجام مي گويد: حديث او حجت نيست. و
ابو نعيم مي گويد حديث او متروک و پيوسته
حديث منکر نقل مي کند.(12)
باز ابن حجر در تقريب(13)مي گويد: حديث او
متروک است و ذهبي در کاشف(14) مي گويد: حديث او
سست است. تا آنجا که ذهبي در «ميزان
الاعتدال»(15) حديث مورد بحث را از او نقل
کرده و گفته است که از احاديث منکر اوست.
سند دوم حديث «وسنتي»
ابن عبد البر در کتاب «تمهيد»(16) اين متن رابا سند ياد شده در زير نقل کرده است:
عبد الرحمان بن يحيي، عن:
احمد بن سعبد، عن:
محمد بن ابراهيم الدبيلي، عن:
علي بن زيد الفرائضي، عن:
الحنيني، عن:
کثيربن عبدالله بن عمرو بن عوف، عن:
ابيه، عن جده:
ما در ميان اين راويان، انگشت روي کثير بن
عبدالله مي گذاريم. امام شافعي مي گويد: او
يکي از ارکان دروغ است(17)؟.
ابوداود مي گويد: او يکي از کذابين و
دروغگو هاست.(18) ابن حبان مي گويد: عبدالله بن
کثير از پدرش و جدش کتاب حديث را نقل مي کند
که اساس آن جعل است. که هرگز نقل از آن کتاب
و روايت از عبدالله حرام است مگر به عنوان
تعجيب و نقد.(19)
نسائي و دارقطني مي گويند: حديث او متروک
است.امام احمد مي گويد: او منکر الحديث و
قابل اعتماد نيست، و ابن معين نيز همين را
يادآور شده است.
شگفت از ابن حجر در کتاب «التقريب» است که
در ترجمه او تنها به لفظ «ضعيف» اکتفا کرده
و کساني را که او را متهم به کذب کرده اند
افراط گر خوانده است؛ در حالي که پيشوايان
علم رجال او را به کذب و جعل متهم کرده اند
حتي ذهبي مي گويد: گفتار او واهي و سست است.
4- نقل بدون سند
مالک در «الموطأ» آن را بدون سند و به صورتمرسل نقل کرده است و همگي مي دانيم چنين
حديثي فاقد ارزش مي باشد(20).
اين بررسي به روشني ثابت کرده که حديث «و
سنتي» ساخته و پرداخته راويان دروغگو و
وابستگان به دربار امويهاست که آن را در
مقابل حديث صحيح «و عترتي» جعل کرده اند.
از اين جهت، بر خطيبان مساجد و گويندگان
ديني و امامان لازم است، حديثي را که از
رسول خدا وارد نشده ترک کنند و به جاي آن
مردم را با حديث صحيح آشنا سازند، حديثي
که آن را مسلم در «صحيح» خود به صورت اهل
بيتي، و ترمذي به لفظ عترتي و اهل بيتي نقل
کرده است نقل نمايند. بر دانشجويان است که
بر آموزش علم حديث روي آورند و حديث صحيح
از ضعيف را باز شناسند.
نويسنده، در پايان يادآور مي شود که: ذريه
پيامبر در لفظ «اهل بيتي» داخلند، مانند
حضرت فاطمه و حسن و حسين- سلام الله عليهم-
؛ زيرا مسلم در صحيح(21) و ترمذي در سنن(22)خود از
عايشه نقل کرده اند:
«نزلت هذه الآيه علي النبي صلي الله عليه
و آله و سلم (انما يريد الله ليذهب عنکم
الرجس أهل البيت و يطهرکم تطهيراً) في بيت
أم سلمه، فدعا النبي صلي الله عليه و آله و
سلم فاطمه و حسناً و حسيناً فجللهم بکساء و
عليّ ظف ظهره فجلله بکساء ثم قال: اللهم
هؤلاء أهل بيتي فاذهب عنهم الرجس و طهرهم
تطهيراً. قالت أم سلمه: و أنا معهم يا نبي
الله؟ قال: أنت علي مکانک و أنت إلي الخير».
آيه (انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل
البيت و يطهرکم تطهيراً) در خانه أم سلمه
نازل گرديد، پيامبر فاطمه و حسن و حسين را
در زير عبا قرار داد و علي پشت سر او قرار
داشت او را با کسائي پوشانيد و چنين گفت:
پروردگارا آنان اهل بيت من هستند، پليديها
را از آنان دور کن و آنان را پاکيزه گردان.
ام سلمه گفت: اي پيامبر خدا! من نيز از آنان
نيستم (از اهل بيت وارد در آيه به شمار
مي روم؟) فرمود: تو در جاي خود باش، (تحت عبا
وارد مشو) و تو در طريق خير هستي.(23)
مترجم گويد: دانشمند بزرگوار آقاي حسن بن
علي سقاف در پاسخ خود، دخول همسران پيامبر
را در آيه مسلم گفته و کوشش نموده است که
مفاد آن را، نسبت به دخت گرامي پيامبر، و
فرزندان او گسترش دهد، در حالي که روايت ام
سلمه که خود ناقل آن از صحيح مسلم و سنن و
ترمذي است گواه بر خلاف نظريه اوست. اگر
همسران او جز اهل بيت وارد در آيه بودند
نبايد از دخول ام سلمه به زير عبا جلوگيري
شود و بگويد «انت علي مکانک».
گذشته از اين، هر کس آيات قرآن را درباره
همسران پيامبر مطالعه کند، به روشني درک
مي کند که لسان آيات درباره آنان، بسان
تنبيه و نکوهش است، چنين افرادي
نمي توانند مصداق آيه تطهير و دعاي رسول
گرامي باشند و
تفصيل اين مطلب را در تفسير منشور جاويد
حضرت والد- مدظله- مطالعه فرماييد.(24)
1 . مسلم، صحيح:4/3 ،18 به شماره 2408 ، چاپ
عبدالباقي.
2 . دارمي، سنن:2/431-432.
3 . ترمذي،سنن:5/663، به شماره 37788،
4 . حاکم ، المستدرک:1/93.
5 . حافظ مزي، تهذيب الکمال: 3/127.
6 . ابن حجر عسقلاني، مقدمه فتح الباري،
ص391، چاپ دار المعرفه.
7 . حافظ سيد احمد، فتح الملک العلي، ص15.
8 . ابو حاتم رازي، الجرح و التعديل:5/92.
9 . حديثي که راوي آن را به معصوم نسبت ندهد
مرفوع مي نامند.
10 . حاکم، مستدرک:1/93.
11 . حافظ مزي، تهذيب الکمال: 13/96.
12 . ابن حجر، تهذيب التهذيب:4/355.
13 . ابن حجر، تقريب، ترجمه شماره2891.
14 . ذهبي، الکاشف ، ترجمه شماره2412.
15 . ذهبي، ميزان الاعتدال: 2/302.
16 . التهميد: 24/331.
17 . ابن حجر، تهذيب التهذيب: 8/377، ط
دارالفکر؛ تهذيب الکمال:24/138.
18. همان.
19. ابن حبان، المجروحين: 2/221.
20 . مالک، الموطأ ، ص889، شماره حديث 3.
21 . مسلم ، صحيح: 4/1883، شماره 2424.
22 . ترمذي: 5/663.
23 . برگرفته از حسن بن علي السقاف، صحيح صفه
صلاه النبيصلي الله عليه و آله و سلم،
ص289-294.
24 . منشور جاويد: 5/294.