تلاشي نو در تدوين مباني. قواعد. منابع و روشهاي تفسير قرآن
سخن در مباني تفسير قرآن بود و همانگونه كه قبلا اشاره شد، در مباني تفسير، از اصول بنياديني سخن گفته ميشود كه هر نوع موضعگيري در خصوص آنها موجوديت تفسير و يا قواعد روش تفسير را تحت تأثير قرار ميدهد؛ مباحثي از قبيل اعجاز قرآن و ابعاد آن، مصونيت قرآن، امكان دست يابي به مراد خداوند و زبان قرآن. اينك به آخرين قسمت از مبحث مباني تفسير قرآن يعني زبان قرآن ميپردازيم.زبان قرآن
بدون ترديد راه دستيابي به مقاصد هر گويندهاي زبان مفاهمه اوست. مقصود از زبان در اين مقوله لغت و لهجه تكلم و خط و نگارش نيست كه ميان اقوام گوناگون متفاوت است؛ زيرا زبان قرآن عربي است و متمايز از صدها نوع زبان ديگر است.بلكه در قلمرو دروني هر يك از زبانهاي موجود، نوعي تمايز در گفتمان و نوشتار به تناسب گرايشهاي مختلف علمي نيز وجود دارد؛ مانند زبان حكيمان، عارفان، پزشكان و... و هر يك اصطلاح مخصوص حوزه علمي و طريقه محاوره ويژه خويش را دارند كه غالبا واژه گان در معناي لغوي آغازين خود به كار نميرود، هر چند بي تناسب با آن نيست.بنابراين در همه فرهنگها يك نوع زبان عمومي و نيز يك نوع زبان ادبي در قالب نثر و نظم هيجانانگيز وجود دارد كه از نيروي تخيل صاحبان آن فرهنگ نشأت گرفته است و در اين رابطه دو پرسش اساسي مطرح است:1. آيا در همه فرهنگها در عرف انساني يك زبان مشترك تفهيم و تفاهم محتوي و يك سلسله قوانين مقبول و متعارف وجود دارد كه تمام اقوام و ملل با هر زبان و هر نوع دانش و عالم و عامي خود را پايبند و ملزم به رعايت آن بدانند؟2. يا در هر رشتهاي از معارف انساني يك نوع زبان ويژه و به خصوص وجود دارد و زنجيره مرتبط در اين عرصههاي گوناگون فكري موجود نيست؟آنچه مسلم است عقلا در ارائه مقاصد خود به همديگر، به يك سري معيارهايي پايبندند. از جمله آن معيارها آن است كه كاربرد الفاظ را تابع همان معاني وضع شده براي آنها ميدانند، نه اراده گوينده؛ همان طور كه قصد اوليه در استعمال هر واژهاي، اراده معناي حقيقي آن كلمه است، ليكن معيار ديگري كه در محاوره عرف وجود دارد آنست كه گوينده ميتواند به هنگام نياز با استفاده از قرائن و شواهد به انواع گوناگون مجاز، تمثيل، تشبيه، كنايه، استعاره، اشاره و... متوسل شود. بنابراين انواع كاربردهاي زبان ـ كه انسانها براي رفع نياز خويش در زندگي روزمره و بيان مقاصد دروني خود از آنها استفاده ميكنند ـ در عرف عقلايي پذيرفته شده است و در همه فرهنگها نيز اين حقيقت سريان دارد و مورد اتفاق همگان است.پرسشي كه در رابطه با قرآن مطرح است اين است كه زبان قرآن چه زباني است. آيا زباني ويژه و اديبانه است و يا آنكه شيوه بيان مفاهيم قرآن همان شيوه عرف و عقلاي بشر است؟ زبان قرآن همان زبان عرفي محض است، يا راه سومي وجود دارد؟ و آيا زبان قرآن، زباني جامع و تركيبي از زبان نمادين و عرفي ميباشد؟اين بحث در ميان مسلمانان قرآن پژوه از آنجا نشأت يافت كه مفسران در ارتباط با فهم معاني پارهاي از آيات همچون متشابهات و حروف مقطعه و غيره مواجه با اشكال شدند.ميدانيم، قرآن شامل گزارههاي توصيفي از خدا، صفات و افعال او، آفرينش جهان در شش روز، آفرينش انسان در مراحل گوناگون، تكلم خدا با فرشتگان، ميثاق ذر، ابليس، هبوط انسان از بهشت، توبه، گزارش جلوههاي طبيعت، پديدههاي آسماني و زميني، سرنوشت انسان در زمين، امتها، پيامبران و معجزاتشان، فرجام انسانها، تبيين قانونمندي و سنّت مداري عالم، وصف جهان پس از مرگ، برزخ، سؤال و گواهي شهود، بهشت و نعمتها و جهنم و عذابها، شرح درخواستها، بايستهها و نبايستههاي خدا و انشاآت دستوري و... است.وقتي قرآن صفاتي چون تكلم، سمع، علم، رحمت و قدرت را به خداوند نسبت ميدهد ـ صفاتي كه به نحوي در انسان نيز وجود دارد ـ مفهوم حقيقي اين صفات در خداوند چيست؟ آيا اين واژهگان افاده كننده همان معاني متعارف در انسان است؟كاربرد تعابير به ظاهر حسي و مادي در رابطه با خدا در قرآن كريم مانند: «جاءَ رَبُّكَ»1 «ثُمَّ اسْتَوي عَلَي الْعَرْشِ»2 «وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي»3 «بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ»4 و... بسيار سؤال برانگيز است.منازعات ظاهر گرايان و اهل تأويل، تنزيهيان و معطّله و اهل تشبيه همه در راستاي حل همين مشكل بوده است.آيا مراد آيات همان معاني روئين و ظاهري است يا مقصود ديگري در كار است و اين واژهگان صرفا پلي براي اشاره به معاني نهفته است؟قرآن وقتي گزارش از جهان آخرت و نعمتها و لذتها، عذابها و دردها ميدهد، آيا منعكس كننده همان معاني است كه به انس ذهني براي ما تداعي ميشود؟آيا قرآن به حسب موضوعات مختلف داراي زبانهاي گوناگون است؟ يا آنكه قلمروهاي متنوع محتوايي باعث تفكيك و تمايز نبوده و يك زبان مشترك و همه فهم حاكم بر تمام حوزههاي معرفتي قرآن است؟با عنايت به نكات پيش گفته، به نظريههاي موجود در ارتباط با زبان قرآن نظري ميافكنيم. نگاهي به نظريههاي موجود در ارتباط با زبان قرآن؛ زباني كه پيام خدا در قالب آن ابلاغ شده است.درباره زبان دين5 ـ به مفهوم عام ـ و زبان قرآن به نحو خاص نظريههاي گوناگوني مطرح است.ما با عنايت به گستردگي بحث به سه نظريه كه طرفداران بيشتري دارند و در خور اهميتاند به صورت گذرا نظر ميافكنيم:1. نظريه زبان نمادين:
از زبان نمادين در عربي به زبان «تمثيل» و در انگليسي به زبان «سمبوليك» ياد شده است. براساس اين ديدگاه بيانات موجود در كتابهاي آسماني از جمله قرآن نه به زبان عرفي و نه به طور مستقيم و صريح بلكه به زبان رمز و اشاره بيان شده است، از اينرو آنچه از ظاهر عبارات آن فهميده ميشود مراد نبوده بلكه اين ظاهر رمز براي حقايق است كه آنها را جز به زبان غيرمستقيم و غيرصريح (نمادين) نميتوان بيان كرد و نمادها هماره به معاني وراي خود راهنمايي ميكنند.مطابق اين نظريه دلالتهاي ظاهري آيات الهي مقصود نيست. اين ديدگاه در شكل باطني گري و گاه در قالب رويكردهاي كلامي جديد براي تحليل زبان وحي، خود را نشان داده است.در نقد و بررسي اين نظريه ميتوان گفت: آنچه مسلم است رمزي قلمداد كردن مجموعه قرآن و تمامي آيات اعم از آيات محكم و متشابه ادعايي گزاف بيش نيست كه نميتوان براي آن پشتوانهاي نظري پيدا كرد؛ اما از سوي ديگر چنان هم نيست كه هيچ گونه بيان نمادين در قرآن وارد نشده باشد، بلكه علاوه بر حروف مقطعه، برخي از آيات قرآن به حقايقي فراتر از مفهوم لغوي و عرفي اشاره دارند و نميتوان ظاهر آنها را اخذ كرد. نوع اين بيانات به نحو استعاري و كنايي وارد شده است، به همين جهت ميبينيم علامه شهيد مرتضي مطهري رحمهالله به تبعيت از استاد گرانقدرش صاحب تفسير الميزان شخصيتهاي داستان آفرينش حضرت آدم عليهالسلام را عيني و واقعي ميدانند ولي رخدادهاي آن را ـ كه قرآن به آن پرداخته است ـ نمادين ميشمارند.6مطلبي كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه نميتوان بيدليل قائل به نمادين بودن آيهاي شد و هر بياني را رمز و نمادي براي معنا و حقيقتي دانست؛ بلكه بايد بين آنها تناسب وجود داشته باشد.2. نظريه زبان عرفي:
براساس اين نظريه، زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب و عرف عقلاست كه با نگاهي به فلسفه نزول قرآن و نيز تدبري در آيات آن، ميتوان اين مطلب را فهميد.صاحبان اين نظريه چنين استدلال كردهاند كه: لطف خداوند و حكمت و رحمت او باعث شده است كه او كتابهاي آسماني را براي هدايت انسانها و اتمام حجت بر آنان فرو فرستد. فلسفه نزول قرآن، اكمال عقل و تحقق اهداف آفرينش در نيل انسان به سعادت و قرب ربوبي است؛ از اينرو اقتضاي طبيعي تحقق آن اهداف اين است كه زبان وحي همان زبان محاوره و تفاهم عرفي باشد تا مردم بتوانند اهداف و مقاصد آن را درك و عمل نمايند. در غير اين صورت، هدف نزول آن تحقق نخواهد يافت. اصرار قرآن براي ايجاد انگيزه در مخاطبان جهت برقراري ارتباط مستقيم با آن و درك معناي آن، خود بهترين شاهد بر اين مدعا است. در اين رابطه ميتوان به موارد ذيل اشاره نمود:1. قرآن درباره رسولان الهي ميگويد همه فرستادگان خدا به زبان قوم و امّت خويش مبعوث شدهاند. «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ»7؛ «هيچ پيامبري را جز با زبان قوم خودش نفرستاديم.»از اين آيه و نظاير آن استفاده ميشود كه زبان مفاهمه پيامبران چيزي جدا و ناشناخته براي مردم و مخاطبانشان نبوده است.2. قرآن خود را كتابي معرفي ميكند كه به زبان مردم و براي فهم ايشان است. «هذا بَيانٌ لِلنّاسِ وَ هُدًي وَ مَوْعِظةٌ لِلْمُتَّقينَ»8؛ «اين [كتاب] بياني بران مردم و هدايت و موعظهاي براي پرهيزكاران است.»«هذا بَلاغٌ لِلنّاسِ وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ»9؛ «اين (قرآن) پيام [و ابلاغي] براي مردم است تا همه به وسيله آن انذار شوند.»3. قرآن مردم را به تدبر در آياتش دعوت ميكند. «كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ اُولُوا الاَْلْبابِ»10؛ «اين كتابي است پر بركت كه بر تو نازل كردهايم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكّر شوند.»«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقرُآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»11؛ «ما قرآن را براي تذكر آسان ساختيم؛ آيا كسي هست كه متذكّر شود؟!»طبيعي است كه اگر تدبر و ژرف انديشي در متن قرآن نتيجهاي براي هدايت انسانها نداشته باشد، دستور دادن به آن از سوي خداي حكيم لغو و بيهوده خواهد بود.4. قرآن كريم تحدي كرده و به هماوردجويي از مخالفان ميپردازد. آياتي كه مكرر از مخالفان و معارضان قرآن طلب ميكند اگر براستي در خدايي بودن قرآن ترديد دارند، مانند آن را بسازند و به خدا نسبت دهند، نشان روشني از اين واقعيت دارد كه زبان قرآن قابل فهم و همان زبان عرفي است؛ در غير اين صورت، تحدّي نامفهوم و بياعتبار خواهد بود.پس نتيجه ميگيريم:1. قرآن كلام وحي و گزارههاي آن معنادار است و براساس همان معناداري است كه شريعت و هدايت و كمال آفريني براي انسان شكل ميگيرد.2. زبان قرآن قابل شناسايي است و تصوير روشني از نامه هدايت خدا به انسان قابل ترسيم است؛ به گونهاي كه قابل فهم مخاطبان آن ميباشد.3. زبان قرآن همان زبان تفاهم و تخاطب عرف عقلاست و خداوند براي ابلاغ پيام خود زبان ديگري ابداع نفرموده است و به همان شيوه عقلايي عمل نموده است.3. نظريه زبان جامع:
براساس اين انديشه، براي قرآن نميتوان زبان خاصي قائل شد؛ بلكه متناسب با مضامين و سنخ گزارهها و نيز اهدافي كه صاحب وحي از نزول آيات قصد كرده است، همچنين برابر با جهان بيني حاكم بر قرآن، هويت و ساختار زبان آن شكل گرفته است. بر اين اساس سبك بيان و ساختمان معنايي مفاهيم و مطالب قرآني به صورت آميزهاي از شيوههاي گوناگون و تركيبي از زبانهاي مختلف و متعدد ميباشد.برخي از متفكران معاصر نيز جامع بودن زبان قرآن و به عبارت ديگر نظريه تركيبي بودن زبان قرآن را تقويت نمودهاند. آنان در اين رابطه گفتهاند: نظريهاي كه زبان دين را مختلط از شيوههاي گوناگون ميداند نظريهاي قوي است؛12 يعني اگر زبان دين را به طور مطلق عرفي بدانيم، كه هيچ جنبه نمادين در آن نيست يا بر عكس، اگر بگويم كليه مفاهيم ديني نماديناند و هيچ مفهومي حقيقي يا عرفي نداريم، هيچكدام از اين دو نظر صحيح نيست؛ بلكه بايد نوعي تفصيل قائل شد.به نظر ميرسد نظريه زبان جامع، جامعترين نظريه باشد و خود تقرير ديگري است از نظريه عرفي زبان قرآن با قيد همان ويژگيهاي خاص.1. فجر/ 22.
2. يونس/ 3.
3. انفال/ 17.
4. مائده/ 64.
5.(Religious Language)
6. علل گرايش به ماديگري، ص 132؛ الميزان، ج8، ص27 و ج1، ص9 و ج3، ص78.
7. ابراهيم/ 4.
8. آل عمران/ 138.
9. ابراهيم/ 52.
10. ص/ 29.
11. قمر/ 17.
12. استاد محمدتقي مصباح، مجله معرفت، ش19، ص16.