دوره‏ های تحزب در تاریخ معاصر ایران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دوره‏ های تحزب در تاریخ معاصر ایران - نسخه متنی

مرتضی شیرودی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دوره‏هاي تحزب در تاريخ معاصر ايران

مرتضي شيرودي1

چكيده:

تاريخ صد ساله اخير ايران، توأم با تحولات بزرگ در عرصه سياست داخلي است كه دو انقلاب 1285 مشروطه و 1357 اسلامي و نيز، دو كودتاي 1299 انگليسي رضا خان و 1332 آمريكايي محمدرضا، فقط قسمتي از آن حوادث عظيم را تشكيل مي‏دهد. هر ذهن كاوشگري با مشاهده اين وقايع، خود را با سؤالات بسياري روبرو مي‏بيند كه تنها بخش كوچكي از آن به احزاب و گروه‏هاي سياسي بر مي‏گردد، از قبيل احزاب و گروه‏هاي سياسي در اين دوران چرا و چگونه بر حوادث تاريخي تأثير گذاشتند؟ از چه مشي مبارزاتي پيروي مي‏كردند؟ به چه انديشه سياسي وابسته بودند؟ و فرجام هر يك، به كجا انجاميد؟ مقاله حاضر مي‏كوشد در حد بضاعت و اختصار به اين سؤالات پاسخ دهد.

سرآغاز

اغلب، آغاز فعاليتِ احزابِ سياسي در تاريخ معاصر ايران را به دوره پس از پيروزي انقلاب مشروطيت برمي گردانند. اين سخن از يك سو درست است؛ زيرا احزاب و گروه‏هاي سياسيِ پس از انقلاب مشروطيت، به ويژگيهاي يك حزب سياسي، نزديك‏ترند، در حالي كه قبل از آن، جريانهاي فعال سياسي، بر خلاف احزاب سياسي پس از آن، بيشتر غير قانوني، فاقد اساسنامه و... بوده‏اند؛ با اين وصف، نمي‏توان نقش آنها را در زايش انقلاب مشروطه و شكل‏گيري احزاب پس از آن، ناديده گرفت. از اين رو، صاحب‏نظران در بررسي احزاب تاريخ معاصر ايران، نخست به بررسي آنها و سپس به احزاب سياسي تا آستانه انقلاب اسلامي مي‏پردازند:

دوران قبل از مشروطه

اولين تشكل سياسي ايران دوره قاجار، اكوسه نام داشت كه به تأثير از تشكيلات فراماسونري انگليس و فرانسه پديد آمد.2 فراماسونري نيز يك تشكيلات سرّي بوده و هست كه مخفيانه مي‏كوشد زمينه‏هاي سلطه غرب در جهان سوم را فراهم آورد. به همين دليل، فراماسونري در مورد ايران، هيچ‏گاه نقش اصلاح گرايانه و نيك‏خواهانه نداشته است. از اين رو، دخالتهاي آن يكي از عوامل عقب‏ماندگي ايران به شمار مي‏رود. اين سازمان، نفوذ خود را در ايران، از طريق هند آغاز كرد، تا ايران را، اولاً، به بازار وسيع كالاهاي انگليسي تبديل كند، و ثانيا، مانع از حمله دشمنان انگليس از خاك ايران به هند شود.

تشكل‏هاي سياسي بعدي، به تأثير از فراماسونري شكل گرفت كه از مشهورترين آن، فراموش‏خانه است. فراموش‏خانه در اواسط سلطنت ناصرالدين شاه تأسيس شد كه ميرزا ملكم خانِ ناظم‏الدوله ارمني در رأس آن و افرادي چون امين‏الضرب، سپهسالار، ظهيرالدوله و... در آن عضويت داشتند. بعدها، ناصرالدين شاه به فراموش‏خانه سوء ظن پيدا كرد و سرانجام آن را منحل نمود. بعد از آن، ميرزا ملكم خان مجمع آدميت را تشكيل داد و نام حزب الله؟!3 بر آن نهاد.

در عهد سلطنت مظفرالدين شاه، شكل ديگري از تشكيلات فراماسونري به نام فرانك پا به عرصه حيات گذاشت. امّا در اين دوره، مهم‏ترين گروه‏هاي سياسي فعال، متأثر از سوسياليسم نه ليبراليسم4 بودند. به بيان ديگر، در آستانه انقلاب مشروطه، دو گروه سياسي فعّال متأثر از سوسياليسم به وجود آمد كه يكي از آنها انجمن مخفي ملي نام داشت. در رأس انجمن ملي، كميته‏اي به نام انقلاب قرار داشت كه آنها نيز، با سوسيال دموكرات‏هاي5 قفقاز در ارتباط بودند. جناح بلشويك6 حزب سوسيال دموكرات كه انقلاب 1917 / 1296 روسيه را رهبري كرد، نخست در قفقاز توسط مسلمانان اداره مي‏شد و نام آن، حزب همت بود. حزب همت با همكاري كميته انقلاب انجمن ملي، حزب اجتماعيون عاميون را در ايران بعد از مشروطه بنيان نهاد.

به هر روي، هدف ظاهري همه گروه‏هاي سياسي قبل از انقلاب مشروطه، اصلاحات در دولت، ملت و انسداد نفوذ بيگانگان بود، امّا عملاً، اقدامات آنان راه را براي نفوذ بيشتر بيگانگان و افزايش عقب‏ماندگي ايران گشود.

دوره اوّل تحزب (1304 - 1285)

پس از پيروزي انقلاب مشروطه، دو تشكّل كه هر يك در جريانهاي سياسي قبل از مشروطه ريشه داشتند پا به عرصه حيات گذاشتند كه يكي، حزب اجتماعيون عاميون و ديگري اجتماعيون اعتداليون بود. حزب اجتماعيون عاميون شاخه حزب سوسيال دموكرات يا حزب همت قفقاز در ايران به شمار مي‏رفت. مهمترين شاخه اين حزب در تبريز پديد آمد. اين حزب كه مجاهد يا مجاهدين و اعضاي آن فدايي خوانده مي‏شدند، داراي يك كميته سرّي كوچك بود كه مركز غيبي نام داشت. حزب اندكي بعد، كلمه اجتماعيون كه به معناي سوسياليسم به كار مي‏رفت را از نام خود حذف، و كلمه دموكرات را انتخاب كرد.7

عاميون دموكرات يك حزب راديكال (تندرو) بود و اعضاي آن را بيشتر، روشنفكران غرب‏زده تشكيل مي‏داد. در نقطه مقابل حزب مذكور، حزب اجتماعيون اعتداليون كه از مشي محافظه‏كارانه (ميانه‏رو) پيروي مي‏كرد، قرار داشت و در آن عناصر روحاني چون آية‏الله سيد محمد طباطبايي ديده مي‏شدند. اين دو حزب، مهمترين تشكلهاي تحول‏سازِ حدفاصل مشروطه و سلطنت رضاخان بوده‏اند كه با نامهاي مختلف و ائتلافهاي گوناگون در مجلس اوّل تا پنجم، مؤثرترين نقش را ايفا كردند. به غير از آن دو، احزاب كوچكتري نيز بوده‏اند كه اغلب از طريق ائتلاف با اين دو، به حيات خود ادامه دادند. به استثناي اين احزاب مسلمان، فرقه داشناكسوتيون8 و حزب عدالت، دو تشكل غير اسلامي بودند كه به ترتيب به ارامنه و كمونيست‏ها تعلق داشتند، و به صورت فعّال در مناطقي از ايران فعاليت داشتند. حيدر عمواوغلو كه پيش از اين حزب اجتماعيون عاميون را تأسيس كرده بود، در رأس حزب كمونيست ايران قرار داشت و پايگاه اصلي خود را بندر انزلي قرار داد.

در دوره رضاخان، به علت اِعمال كنترل و نظارت دولت بر روحانيت، خوانين، سران عشاير، و روشنفكران، همه شخصيت‏ها و حركتهاي مخالف، حتي رجال ملي اصلاح‏طلب از فعاليت سياسي غيردولتي بازماندند و با سيطره دولت بر مجلس و مطبوعات نيز، زمينه تداوم و حضور احزاب از بين رفت. در اين راستا، حتي احزاب طرفدار رضاشاه چون حزب راديكال به رهبري داور، حزب ايرانِ جوان به رهبري علي‏اكبر سياسي و حزب ترقي به رهبري حسن تقي‏زاده نيز به علت بدبيني رضاشاه از هر گونه فعاليت حزبي، باز ماندند.9

دوره دوم تحزب (1332 - 1320)

پس از يك دوره پانزده ساله ركود سياسي و حزبي (دوره سلطنت رضاخان) و در پي اشغال ايران و سقوط رضاخان، دوره دوم تحزب آغاز شد. در اين دوره، سه گرايش مهم حزبي پررنگ‏تر از قبل، بر پايه سه جريان فكري كمونيستي، ناسيوناليستي و اسلامي پديد آمدند. اين سه جريان، پايه و اساس فعاليتهاي سياسي حزبي پس از 1332 را نيز تشكيل مي‏دهند:

1 - احزاب چپ و كمونيستي:

مهمترين حزب چپ اين دوره، حزب توده بود. اين حزب در 1320 از عناصر باقي‏مانده حزب كمونيست ايران، جناح چپ جنبش جنگل، گروه موسوم به 53 نفر10 و... تأسيس شد. حزب توده كه خواهان استقرار يك حكومت كمونيستي در ايران بود، تا 1327 به صورت قانوني به فعاليت پرداخت. در آن سال به علت ترور نافرجام شاه، فعاليتهاي آن تعطيل گرديد امّا مصدق در دوره نخست‏وزيري خود به آن اجازه داد و همكاري آن را در دولتش پذيرفت. پس از كودتاي 28 مرداد، حزب توده سركوب شد و عملاً تا پيروزي انقلاب اسلامي سر برنياورد. البته سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران كه در دهه 50 به فعاليتهاي چريكي پرداخت، انشعابي از حزب توده به شمار مي‏رفت.11

2 - احزاب ملي و ناسيوناليستي:

جبهه ملي به رهبري دكتر مصدق، مؤثرترين و مشهورترين حزب ناسيوناليستي دهه 20 و 30 به شمار مي‏آيد. اين جبهه كه در 1328 موجوديت يافت، متشكل از احزاب، جمعيت‏ها و نمايندگان قشرهاي مختلف و مجموعه‏اي از احزاب ناسيوناليست و مذهبي بود. جبهه ملي، به استثناي حزب دموكرات ايران به رهبري قوام، تنها تشكل سياسي است كه در يك دوره كوتاه، به قدرت رسيد. جبهه ملي در پي بازداشت، محاكمه و زنداني شدن رهبر خود، از رونق افتاد، و به همين دليل، از درون آن در دهه 40 نهضت آزادي و از درون نهضت آزادي، سازمان مجاهدين خلق (بعدا منافقين) متولد شد.12

3 - احزاب مذهبي و اسلامي:

شاخص‏ترين گروه مذهبي در دهه 20، جمعيت فداييان اسلام بود كه در 1324 از سوي سيد مجتبي ميرلوحي معروف به نواب صفوي، موجوديت خود را اعلام كرد. نواب در آغاز، از گروه‏هاي تشكيل‏دهنده جبهه ملي بود، ولي به علت اختلافات مذهبي و سياسي، از آن جدا شد. به بيان ديگر، نواب در پي استقرار يك حكومت اسلامي بود، در حالي كه مصدق به يك حكومت ملي و لائيك مي‏انديشيد. نواب پس از كودتاي 28 مرداد دستگير و در 1334 به همراه برخي از يارانش به شهادت رسيد. پس از آن جمعيت فداييان اسلام از هم پاشيد، ولي در دهه 40 بقاياي اعضاي آن، جمعيت مؤتلفه اسلامي را پديد آوردند. فداييان اسلام، اگر چه به گروه‏هاي اسلامي چون مجمع مسلمانان مجاهد به رهبري شمس قنات‏آبادي نزديك بود، اما كاملاً همفكر آن به شمار نمي‏رفتند.13

به استثناي گروه‏هاي سياسي مذكور، گروه‏هاي مشهور ديگري چون حزب زحمت‏كشان مظفر بقايي، حزب ملت ايران داريوش فروهر، نهضت خداپرستان سوسياليست محمد نخشب و حزب دموكرات ايران احمد قوام به فعاليتهاي سياسي اشتغال داشتند كه به جز حزب قوام، اغلب با ائتلاف با اين يا آن حزب سياسي، به حيات خود ادامه دادند. اما در مجموع فعاليتهاي حزبي و سياسي مخالف دولت، پس از كودتاي 28 مرداد، سركوب شد و بار ديگر پس از دوره سلطنت رضاخان، آشكارا با ركود مواجه شد و بازماندگان آنها به فعاليتهاي مخفي روي آوردند.14 بنابراين، در اين دوره، سه حزب توده، جبهه ملي و فداييان اسلام، شاخص‏ترين احزاب و گروه‏هاي سياسي فعال ضددولتي از سه جريان فكري كمونيسم، ناسيوناليسم و اسلام به شمار مي‏روند كه تشريح بيشتر آنها، به فهم دقيق تحولات مقطع زماني 1320 تا 1332 و حتي پس از آن، مدد مي‏رساند:

الف) حزب توده:

در 1320 و در اوج جنگ جهاني دوم، هنگامي كه ايران به اشغال متفقين (انگليس، شوروي و آمريكا) درآمد، با چراغ سبز و اشاره روسها، حزب توده ايران تشكيل شد. اعضاي اين حزب، سليمان ميرزا اسكندري، شاهزاده قاجاري را به رياست برگزيدند، و مهمترين هدف خود را جذب جوانها براي پياده كردن ماركسيسم در ايران قرار دادند. حزب توده ايران به تبعيت از احزاب كمونيستي، داراي يك كميته مركزي و يك كميته نظارت بود. كميته مركزي، با اختيارات وسيعي كه داشت، عملاً حزب را اداره مي‏كرد. در اواخر 1327 و پس از ترور نافرجام شاه كه از سوي رژيم پهلوي، حزب توده طراح و عامل اصلي آن معرفي شد، رهبران حزب دستگير، حزب منحل و فعاليت آن غيرقانوني اعلام گرديد. با روي كار آمدن مصدق، حزب توده دوباره وارد ميدان مبارزه سياسي ايران شد و به گسترش فعاليتهاي خود پرداخت، اما پس از كودتاي 28 مرداد 1332، مجددا غيرقانوني اعلام شد و در پي آن، برخي از اعضاي كميته مركزي و فعال آن دستگير، زنداني و يا اعدام و برخي ديگر، مخفي شده و يا از ايران گريختند. از آن پس، حزب توده نتوانست سر برآورد و در نتيجه، در حاشيه حركتهاي ضد دولتي قرار گرفت و تا پيروزي انقلاب اسلامي فاقد هر گونه نقش سياسي مؤثر باقي ماند.15

اعضاي باقي‏مانده حزب توده با استفاده از فضاي باز سياسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از سراسر دنيا، بويژه از كشورهاي بلوك شرق (اروپاي شرقي) با اشاره شوروي، به ايران بازگشتند و حزب را دوباره بازسازي كردند. حزب در دوره جديد فعاليت، كوشيد تا خود را همسو با اهداف انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي نشان دهد. در راستاي تحكيم حزب، برخي از اعضاي حزب توده، در ظاهر و نه در باطن، ابراز مي‏كردند كه مبارزه جمهوري اسلامي ايران با آمريكا به عنوان امپرياليسم جهاني در جهت هدفهاي آنها قرار دارد و به همين دليل بايد از انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران حمايت و پشتيباني كرد. ولي در 1364 كشف فعاليتهاي جاسوسي آن به نفع شوروي و به تبع آن، براي كشور عراق، متحد شوروي كه با كشورمان در حال جنگ به سر مي‏برد و...، بيشتر رهبران و اعضاي كميته مركزي حزب دستگير و با اعتراف به خيانت خود، به حبسهاي طولاني محكوم شدند. بدينسان، فعاليتهاي حزب متوقف و ادامه فعاليت آن ممنوع گرديد. پس از آن، هيچگاه موفق به بازسازي خود نشد.16

اگر چه، حزب توده از بقاياي كمونيست‏هاي باقي مانده پس از مشروطه متولد شد، ولي تفاوتهايي بين آن دو ديده مي‏شود. آبراهاميان به بخشي از اين تفاوتها اشاره كرده است:

«بنيان گذاران حزب توده غالبا جوان، ساكن تهران و فارسي زبان بودند، حال آن كه رهبران كمونيستِ بازمانده، ميانسال، آذربايجاني و آذري زبان بودند... [مؤسسان] حزب... روشنفكران دانشگاه ديده‏اي بودند كه از طريق جنبش‏هاي دست چپي... به ماركسيسم دست [يافتند] رهبران كمونيست فعالان... خود آموخته‏اي بودند كه از طريق لينينسيمِ حزب بلشويك روسيه به همان مقصد رسيده بودند... بنيان گذاران حزب [يا] ماركسيست‏هاي تحصيل كرده اروپا، سياست را فقط از چشم‏انداز طبقاتي مي‏ديدند، رهبران كمونيست با تجربه كردن كشتارهاي قومي قفقاز و قيامهاي محلي خياباني و ميرزا كوچك خان، جامعه را علاوه بر چشم انداز طبقاتي، از منظر قومي نيز مي‏نگريستند.»17

ب) جبهه ملي:

تحصن هجده نفر از افراد ملي گرا در دربار كه در اعتراض به تقلب انتخابات مجلس شانزدهم صورت گرفت، آنان را به تأسيس تشكل سياسي جديدي به نام جبهه ملي به رهبري مصدق كشاند. جبهه ملي كه از احزاب و گروه‏هاي مختلف تشكيل مي‏شد، توانست با تجديد انتخابات مجلس شانزدهم در 1328، برخي از اعضا و هواداران خود چون كاشاني، مصدق، بقايي، مكي، نريمان، شايگان و آزاد را بويژه از حوزه تهران به مجلس بفرستد. در نتيجه، زمينه لازم براي تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت و روي كار آمدن مصدق براي اجراي آن فراهم آمد ولي شاه، دربار و دولت انگليس با انتخاب سپهبد رزم آرا مانع ملي شدن نفت شدند. خليل طهماسبي از فداييان اسلام با ترور رزم‏آرا باعث شد، مانع ملي شدن صنعت نفت برطرف شود و مصدق با بي‏ميلي شاه در 17 ارديبهشت 1330 به نخست‏وزيري دست يابد، اما عواملي چون خودمحوري مصدق، كنار گذاشتن نيروهاي مذهبي، اختلافات بين ملي گرايان، بي توجهي به نظرات آيت اللّه كاشاني، ميدان دادن بيش از حد به حزب توده، ضعف بينش سياسي و تعطيل كردن مجلس باعث دوري مردم از مصدق و شكست دولتش بر اثر كودتاي 28 مرداد 1332 گرديد.18

با تبعيد مصدق به احمد آباد كرج و افزايش سركوب دولت كودتا، جبهه ملي تا 1339 از فعاليتهاي سياسي بازماند و با شكست كامل مواجه شد. در اين سال و در پي اجراي اصلاحات مورد نظر جان اف. كندي در ايران و پديد آمدن فضاي باز سياسي نسبي ناشي از آن، به دعوت غلامحسين صديقي و با تأييد مصدق، جبهه ملي دوم تأسيس شد، ولي به دليل اختلاف نظر داخلي، ضعف رهبري، ساختار نامتجانس نيروهاي تشكيل دهنده و فقدان ساختار تشكيلاتي، كاهش فضاي باز سياسي و... در 1343 منحل گرديد. جبهه ملي سوم در 1344 با تلاش مصدق پا گرفت، ولي با خروج برخي از تشكلهاي جبهه ملي از آن و دستگيري بعضي از اعضاي آن، جبهه ملي سوم سه هفته پس از تأسيس، از هم پاشيد.19

جبهه ملي چهارم در فضاي باز سياسي نيمه دهه 1350، در 1356 اعلام موجوديت كرد كه در آن كاظم حسيبي به عنوان رئيس شوراي مركزي و كريم سنجابي، شاهپور بختيار، داريوش فروهر، رضا شايان و مشيري به عنوان اعضاي كميته مركزي انتخاب شدند. جبهه ملي چهارم اميدوار بود كه شاه را وادارد با اجراي قانون اساسي، به نارضايتي‏ها پايان دهد و همچنان پاسدار نظام سلطنتي باقي بماند. با اثبات بي ثمر بودن اين استراتژي در مقابل مواضع قاطع امام خميني قدس‏سره و مردم، تغيير موضع داد و با صدور اعلاميه سه ماده‏اي مبني بر غيرمشروع بودن و غيرقانوني بودن رژيم و تأكيد بر تأسيس نظام حكومتي بر پايه اسلام و دموكراسي بظاهر به انقلاب پيوست. با پيروزي انقلاب اسلامي، نيمي از اعضاي دولت موقت در اختيار جبهه ملي قرار گرفت. با استعفاي بازرگان جبهه ملي حضور كم رنگ خود را در شوراي انقلاب حفظ كرد، ولي سرانجام به علت مخالفت با لايحه قصاص امام خميني قدس‏سره جبهه ملي را غيرقانوني و اعضاي آن را مرتد اعلام نمود و به اين وسيله به عمر سياسي آن خاتمه داده شد.

ج ـ سازمان فداييان اسلام:

در 1324 سيد مجتبي ميرلوحي، مشهور به نواب صفوي با صدور اعلاميه «دين و انتقام» و با عضويت افراد متديني چون واحدي، امامي، طهماسبي، ذوالقدر، اكبري، قيصر، تهراني و... با هدف مبارزه با اشكال بي‏ديني و پياده شدن احكام اسلام اعلام موجوديت كرد. فداييان اسلام در راستاي تحقق بخشي به هدفهاي خود احمد كسروي، نويسنده ضد دين را در 1324، عبدالحسين هژير، وزير دربار هوادار اسرائيل را در 1327، حاجعلي رزم آرا نخست وزير مخالف ملي شدن نفت را در 1329، حسين فاطمي وزير امور خارجه دولت مصدق، مانع پياده شدن احكام اسلام را در 1330، حسين علاء نخست وزير منعقد كننده كنسرسيوم را در 1334 ترور كردند، كه تنها دو مورد اخير نافرجام بود. نتايج اين ترورها بيش از هر چيز، ملي شدن صنعت نفت، اثبات ناتواني گروه‏هاي ملي در اداره و به موفقيت رساندن حركتهاي مردمي و رويكرد مردم به گروه‏هاي اسلامي بود كه آثار برجسته آن در نهضت امام خميني قدس‏سره نمايان شد.20

همراهي فداييان اسلام با تشكلهايي چون جبهه ملي و همگامي با شخصيت‏هايي مانند مصدق و سپس رهايي از آنها، تنها به نزديكي و دوري آن تشكلها و شخصيت‏ها به اسلام بر مي‏گردد، اما دلسردي فداييان اسلام از مجمع مسلمانان مجاهد به رهبري شمس قنات آبادي و آيت اللّه كاشاني، صرفا به تفاوت ديدگاه آن دو، در نحوه مبارزه ضد دولتي و اجراي احكام اسلامي بر مي‏گشت، البته توطئه دشمنان در جداسازي نواب و كاشاني را نبايد ناديده گرفت. در چنين وضعيتي، خدمات فداييان اسلام در پيروزي اوليه نهضت ملي شدن صنعت نفت كمتر از ديگر گروه‏ها نبوده است و بي گمان از دلايل شكست برنامه مصدق در ملي كردن نفت را بايد در 20 ماه زنداني كردن نواب در خلال 28 ماه نخست‏وزيري مصدق نيز جستجو كرد.21

در پي ترور نافرجام حسين علاء، نواب صفوي، سيد محمّد واحدي، عبدالحسين واحدي و مظفر علي ذوالقدر كه آخرين عناصر اصلي فداييان اسلام را تشكيل مي‏دادند، دستگير، محاكمه و اعدام شدند.22 با اعدام عناصر اصلي سازمان، فعاليت آن، در گروه‏هاي كوچك باقي مانده از آن، البته تنها در برخي از شهرها ادامه يافت. اين فعاليتها به صورت مخفي و محفلي انجام مي‏شد و بيش از آن كه صبغه نظامي داشته باشد، از يك مشي فرهنگي تبعيت مي‏كرد. با آغاز مبارزه آشكار امام خميني قدس‏سره در سالهاي نخستين دهه 1340 عليه رژيم شاه، از سوي ايشان، گروه‏هاي پراكنده و كوچك بر جاي مانده از سازمان فداييان اسلام و برخي ديگر از گروه‏هاي سياسي مذهبي، ائتلاف كرده و هيأتهاي مؤتلفه اسلامي را پديد آوردند.

تشكل جديد نيز، همگام با استراتژي مبارزه فرهنگي امام خميني قدس‏سره عليه شاه، بيشتر فعاليتهاي خود را در بخش فرهنگي و فرهنگ‏سازي و آگاه كردن و بيدار نمودن مردم متمركز نمود.

دوره سوم تحزب (1342 - 1339)

از 1339 تا 1342 به آن جهت دوره سوم تحزب نام گرفته است كه در پي تأكيد و فشار آمريكا، رژيم پهلوي براي بقاي خود، فضاي باز سياسي نسبي جديدي را در ايران گشود كه حاصل آن، تولد و تداوم فعاليتهاي تازه سياسي بود.

در 1339 جبهه ملي23 كه بار ديگر فعاليت سياسي خود را تحت عنوان جبهه ملي دوم، به رهبري اللهيار صالح آغاز كرد، به دلايلي كه برشمرديم و مهمتر از همه به علت آن كه احزاب مهمي چون نهضت آزادي، احزاب مردم ايران، ملت ايران و نيروي سوم با آن ائتلاف نكردند، هرگز قدرت و محبوبيت سالهاي آغازين 1330 را بازنيافت. آنچه بيش از هر چيز ديگر، به كاهش محبوبيت جبهه ملي مدد رساند، انشعاب نهضت آزادي ايران از درون آن بود. نهضت آزادي با ادعاي غيرديني بودن مبارزه جبهه ملي، از آن جدا شد. بعدها خود نيز، از سوي سازمان مجاهدين خلق (منافقين بعدي) كه آنها هم به انشعاب از نهضت آزادي دست زدند، متهم به مسامحه در مبارزه عليه شاه شد.24

سازمان مجاهدين خلق در 1344 توسط چند تن از هواداران جبهه ملي و طرفداران نهضت آزادي، چون حنيف‏نژاد، بديع‏زادگان، نيك‏بين، سعيد محسن پديدآمد و تا 1350 تنها به كسب آمادگي لازم براي دست زدن به اقدام مسلحانه عليه رژيم پهلوي پرداخت. در نيل به اين مقصود، ساختار تشكيلاتي سازمان را مشخص كرد، به جذب افراد جوان تحصيل‏كرده مذهبي پرداخت، به آموزشهاي عقيدتي، سياسي و بويژه نظامي اعضا مبادرت ورزيد و سرانجام، استراتژي مبارزاتي خود؛ يعني جنگ مسلحانه شهري را به تصويب رساند. اندكي پس از آن و در آغاز جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي، برنامه سازمان براي تخريب دكلهاي اصلي برق سراسري از سوي ساواك كشف و قبل از انجام هر گونه عملياتي، اعضاي سازمان دستگير و 9 نفر از آنها به جوخه اعدام سپرده شدند. بنابراين، سازمان قبل از وارد كردن هر گونه ضربه‏اي به رژيم پهلوي، خود متحمل ضربه سنگيني گرديد.25

پس از ضربه فوق، سازمان كه تا مرز انهدام كامل پيش‏رفته بود، دوباره سازماندهي شد و شروع به فعاليت كرد كه حاصل آن، ترور ژنرال پرايس، فرمانده مستشاران آمريكايي در ايران، سرتيپ زندي پور، رئيس كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك و... بود، البته خود سازمان نيز ضرباتي از سوي ساواك متحمل شد، ولي تغيير مواضع ايدئولوژيك از اسلام التقاطي و اسلام ناسيوناليستي به انديشه كمونيستي و مرام ماركسيستي محبوبيت اندك آنان را در نزد مردم و روحانيت از بين برد و آنها را بيش از گذشته در مقابل رژيم پهلوي بي دفاع و ضربه‏پذير ساخت. آنچه ضربه پذيري سازمان را بيشتر كرد، اختلافات و انشعاباتي است كه پس از تغيير مواضع ايدئولوژيك در سازمان شكل گرفت كه مهمترين آن عبارت بودند از: انشعاب لطف‏اله ميثمي، غني، حقگو، توكل، يعقوبي و... و تأسيس گروه نهضت مجاهدين در 1356؛ و انشعاب حسين روحاني، شهرام، آرام، شعاعيان، حقاني، تشيد و... و تأسيس گروه پيكار در راه آزادي طبقه كارگر در 1357.26

سازمان پس از پيروزي انقلاب اسلامي با پنهان كردن ماهيت واقعي خود و با طرح شعارهاي جوان‏پسند و سوء استفاده از فضاي كاملاً باز سياسي بعد از پيروزي، به جذب جوانان دست زد و از روزهاي نخست پس از انقلاب، با عدم رأي به جمهوري اسلامي در همه‏پرسي تعيين نظام و عدم شركت در همه پرسي قانون اساسي، به مخالفت با نظام جمهوري اسلامي مبادرت ورزيد كه اوج آن اعلام جنگ مسلحانه عليه نظام در 30 خرداد 1360 بود. با شكست استراتژي نظامي سازمان، مسعود رجوي به همراه ابوالحسن بني صدر از ايران به فرانسه فرار كرد. با بهبود روابط ايران و فرانسه در 1364، رجوي اعضاي سازمان را به عراق در حال جنگ با ايران منتقل كرد و در دوران جنگ و پس از آن خدمات مؤثري را به ضرر ايران براي دشمنان ايران انجام داد. با اشغال عراق توسط آمريكايي‏ها، آنها خود را در اختيار اهداف ضد ايراني و انساني آمريكا در عراق قرار دادند.27

حزب توده كه تشكيلات خود را به دنبال سركوب پس از كودتاي 28 مرداد، از ايران خارج كرده بود، در دوره مذكور نيز، عملاً وارد فعاليتهاي سياسي ايران نشد، بلكه با وزش نسيم آزادي آمريكايي در سالهاي بعد از 1339، عناصر جوانِ وابسته و متمايل به حزب توده از مبارزه غير فعال حزب، سرخورده شده و همانند سازمان مجاهدين خلق به اين نتيجه دست يافتند كه تنها راه سرنگوني شاه، مبارزه مسلحانه است. اما اين كه مبارزه مسلحانه را بايد از كجا آغاز نمود، بين آنان اختلاف افتاد. گروه احمدزاده به جنگ روستايي و گروه جزني به جنگ شهري باور داشتند. پس از رفع اختلاف و انتخاب استراتژي تقدم جنگ روستايي بر شهري، اولين حركت ضد دولتي خود را در جنگل‏هاي سياهكل انجام داد.28

اعضاي گروه، براي رهانيدن عضو دستگير شده خود، در شب 19 بهمن 1349 به پاسگاه سياهكل حمله كرده، ضمن درگيري و خلع سلاح نظاميان پاسگاه، به جنگل عقب‏نشيني مي‏كنند، اما پس از آن، مورد هجوم نيروهاي امنيتي و انتظامي رژيم قرار گرفته و در مدت كوتاهي همه اعضاي آن، كشته يا دستگير شدند، برخي نيز خودكشي كردند و تنها حميد اشرف زنده ماند. پس از حادثه سياهكل، بقاياي گروه جزني به رهبري حميد اشرف دوباره شروع به فعاليت كردند. آنها ضمن تماس با گروه احمدزاده، از نظر ايدئولوژيكي و تاكتيكي نيز به وحدت نظر رسيدند و در اواسط فروردين 1350 سازمان چريكهاي فدايي خلق را تشكيل دادند.29

از بدو تأسيس، ضرباتي از طرف ساواك بر سازمان وارد شد كه مهمترين آن، در 1355 روي داد. در اين سال، چند خانه تيمي سازمان در خيابان مهرآباد جنوبي لو رفت و طي آن، حدود 75 نفر از اعضايش از جمله حميد اشرف، رهبر سازمان، كشته شدند. پس از آن، بقاياي سازمان مشي مسلحانه را كنار گذاشتند، ولي اشرف دهقاني كه مسؤول هسته تبريز سازمان بود، با جدا شدن از سازمان، مبارزه مسلحانه عليه شاه را ادامه داد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان به دو گروه اقليت و اكثريت تقسيم شد. گروه اقليت با اتخاذ مشي مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي، در جنگ با نظام شكست خورد و از بين رفت. افراد گروه اكثريت كه روش منافقانه و مخفي را براي مبارزه با نظام در پيش گرفته بودند، پس از خيانت حزب توده و به همراه آن، دستگير شدند و يا از كشور گريختند.30

گروه‏هاي ماركسيستي معتقد به جنگ چريكي شهري يا روستايي، به دليل عقايد كمونيستي، درگيري‏هاي داخلي و فساد سازماني، نه تنها با مبارزات مردمي عليه شاه هماهنگ نشدند، بلكه گاهي در مقابل حركت مردمي هم قرار گرفتند، در حالي كه در مبارزه عليه رژيم پهلوي نيز توفيقي به دست نياوردند. آنها، حتي با پيروزي انقلاب اسلامي بر سلسله شاهنشاهي ايران، به بطلان روش مبارزاتي خود پي نبردند و از اين رو، نتوانستند و يا نخواستند خود را با نظام مردمي جمهوري اسلامي ايران همراه و همگام نمايند و از اين جهت، بتدريج از صحنه و صفحه سياسي كشور محو شدند.31

ناكامي نهضت ملي شدن نفت ايران، ناكامي گروه‏هاي ملي و كمونيستي بود. اين امر به كاهش محبوبيت آنان و افزايش نفوذ گروه‏هاي اسلامي كه به مبارزه اسلامي عليه شاه مي‏انديشيدند، منتهي شد. رهبري حكيمانه امام خميني قدس‏سره نيز به رشد و بالندگي گروه‏هاي سياسي اسلامي افزود. امام قدس‏سره در اين راستا، برخي گروه‏هاي كوچك باقي مانده از جمعيت فداييان اسلام و برخي ديگر از گروه‏هاي سياسي و مذهبي را در جمعيت مؤتلفه اسلامي گرد آورد. مؤتلفه به تأسي از رهنمودهاي امام خميني قدس‏سره ، به مبارزه فرهنگي و نه سياسي به شاه دست زد كه سرانجام بسترهاي لازم، در كنار تأثير قاطع فعاليتهاي ضد دولتي امام قدس‏سره ، را براي پيروزي انقلاب اسلامي فراهم نمود.32

پس از غائله انجمن‏هاي ايالتي و ولايتي كه به پيروزي مردم و روحانيت در مبارزه با شاه انجاميد، امام خميني قدس‏سره براي ادامه نهضت كوشيد فعاليت سياسي برخي از هيأتهاي مذهبي تهران را با يكديگر هماهنگ سازد. از اين رو، نماينده‏اي به تهران فرستاد و از هيأت مسجد امين الدوله، هيأت اصفهاني‏ها و هيأت مسجد شيخ علي درخواست كرد كه به قم بيايند. امام نخست آنها را جداگانه و سپس هر سه هيأت را يكجا به حضور پذيرفت، و از آنها خواست ضمن ارتباط با وي، فعاليت خود را در تهران متمركز و مرتبط نمايند. اين هيأتها پس از بازگشت به تهران، گروهي به نام هيأتهاي مؤتلفه اسلامي را تشكيل دادند.33

هيأتهاي مؤتلفه اسلامي از 4 ركن شوراي روحانيت، سازمان مركزي يا هيأت اجرايي، شوراي تصميم‏گيري و شاخه نظامي تشكيل مي‏شد. شوراي روحانيت از 4 عضو دائمي شامل مطهري، بهشتي، انواري و مولايي و 2 عضو غير دائمي شامل باهنر و هاشمي رفسنجاني برخوردار بود. اين افراد كه در واقع نمايندگان غيررسمي امام قدس‏سره در اين گروه به شمار مي‏رفتند، دو وظيفه بر عهده داشتند: مشاوره و نظارت بر فعاليتهاي مؤتلفه و انطباق آنها با موازين شرع مقدس و خط مشي امام خميني قدس‏سره ؛ و تهيه كتابها و جزوات آموزشي مربوط به اصول اعتقادي و تصحيح اسلامي تحليل‏ها و آموزشهاي سياسي.

وظيفه هيأت اجرايي يا سازمان مركزي، تصميم‏گيري درباره تعيين خط مشي گروه و تنظيم امور سازماني، تبليغي، آموزشي و مالي بود. شوراي تصميم‏گيري موظف بود در شرايط اضطراري و بحراني به سرعت تصميم‏گيري نمايد. شاخه نظامي نيز، كمترين فعاليت را به علت تأكيد امام قدس‏سره بر مشي فرهنگي در مبارزه عليه شاه داشت.34

فعاليت هيأتهاي مؤتلفه اسلامي در آماده‏سازي و شركت مردم در مبارزه ضد دولتي بسيار مؤثر افتاد. سازماندهي قيام 15 خرداد 1342، چاپ و پخش كتابها و اطلاعيه‏هاي امام خميني قدس‏سره ، توزيع نشريات ضد رژيم حوزه علميه همچون انتقام و بعثت، سازماندهي راهپيمايي‏هاي 1357، تشكيل كميته استقبال از رهبر انقلاب اسلامي تنها بخش كوچكي از فعاليتهاي اين جمعيت و سازمان را در طول سالهاي 1341 تا 1357 تشكيل مي‏دهد.35

به غير از گروه‏هايي كه به نحوي با شاه مبارزه كردند، گروه‏هاي سياسي ديگري چون كانون مترقي و بعدها حزب ايران نوين هويدا، حزب مردم اعلم، حزب ملّيون اقبال، حزب پان‏ايرانيست پزشكپور، حزب ايرانيان صدر در جهت تثبيت و تحكيم رژيم شاه فعاليت نمودند كه سرانجام با انحلال همه آنهادر حزب رستاخيز ملت ايران، كشور رسما تك حزبي شد. در اواخر عمر كوتاه حزب رستاخيز، دو جناح پيشرو و ليبرال را در آن به وجود آوردند كه آن هم در حفظ رژيم مؤثر نيفتاد.36

جمع‏بندي

قبل از مشروطه، تاريخ ايران، شاهد تولد جريان‏هاي فعال سياسي و نه احزاب سياسي بود. اولين تشكلهاي سياسي اين دوره، به تأثير از ليبراليسم غرب، فراماسونري (مانند فراموش‏خانه)، سوسياليسم شرق و سوسيال دموكرات (مانند انجمن مخفي) پديد آمدند كه جاده‏صاف‏كن اهداف استعمارگران غرب و شرق بودند. پس از مشروطه نيز، كه دوره اول تحزب در ايران به شمار مي‏رود، جريانهاي سياسي فعال قبل از آن، ريشه و اساس گروه‏هاي سياسي بعدي چون اجتماعيون عاميون و اجتماعيون اعتداليون شدند. در دوره رضاخان هم، هيچ حزب سياسي، حتي احزابي كه در تحكيم رژيم پهلوي اول كوشيدند، باقي نماندند، از آن رو كه رضاخان به هر گونه فعاليت حزبي بدگمان بود.

در دوه دوم تحزب، سه گروه و حزب سياسي از سه گرايش كمونيستي، اسلامي و ملي پا به عرصه حيات نهادند كه حزب توده، فداييان اسلام و جبهه ملي نام داشتند. اگر چه هر سه حزب، پس از كودتاي 28 مرداد سركوب شدند، ولي احزابي كه در دوره سوم تحزب به فعاليت پرداختند، مانند سازمان مجاهدين خلق، سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران و جمعيت مؤتلفه اسلامي، ريشه در اين احزاب داشتند. پس از قيام 15 خرداد، مجددا از فعاليت حزبي مردم جلوگيري به عمل آمد و احزاب دولتي كه پس از كودتاي 28 مرداد، شكل گرفته بودند، صحنه‏گردان فعاليتهاي سياسي شدند. مشخصات و مختصات سازمانها و گروه‏هاي ضد دولتي اين دوره، اغلب جوان‏گرايي، مخفي كاري و نظامي‏گري بود.







1 ـ عضو هيأت علمي پژوهشي پژوهشكده تحقيقات اسلامي، مدرس دانشگاه، محقق و نويسنده.

2 ـ محسن مدير شانه چي، احزاب سياسي ايران، رسا، تهران، 1375، صص 46 - 44.

3 ـ ميرزا ملكم‏خان براي پيشبرد اهداف خود، از دين و واژه‏اي ديني بسيار استفاده مي‏كند.

4 ـ سوسياليسم به برتري جمع بر فرد و ليبراليسم به برتري خود بر جمع مي‏انديشد.

5 ـ سوسيال دموكرات به آن بخش از نهضت كارگري و سوسياليستي اطلاق مي‏شود كه ساختار دموكراتيك دولت را بپذيرد.

6 ـ بلشويك به معناي اكثريت و جناح بلشويك به معناي جناح اكثريت است كه در مقابل جناح منشويك يا جناح اقليت قرار داشت.

7 ـ جلال‏الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، دفتر انتشارات اسلامي، قم، 1361، ج1، صص37 - 31.

8 ـ فدراسيون انقلابي ارمني، داشناكسوتيون نام دارد كه به دنبال تأسيس ارمنستان بزرگ متشكل از همه ارامنه جهان است.

9 ـ محمود تربتي سنجابي، قربانيان باور و احزاب سياسي ايران، آسيا، تهران، 1375، ص53.

10 ـ در پي ممنوع شدن فعاليتهاي كمونيستي، 53 نفر از آنها دستگير و تا فرار رضاخان در زندان باقي ماندند.

11 ـ محسن مدير شانه‏چي، پيشين، صص85 - 55.

12 ـ همان.

13 ـ همان.

14 ـ همان.

15 ـمجتبي مقصودي، تحولات سياسي اجتماعي ايران، روزنه، تهران، 1380، صص 220ـ205.

16 ـ احسان طبري، كژراهه (خاطراتي از حزب توده)، اميركبير، تهران، 1366.

17 ـ يرواند آبراهاميان، ايران بين دو انقلاب، ترجمه حسن شمس آوري و ديگران، نشر مركز، تهران، 1378، ص 255.

18 ـكورش زعيم، جبهه ملي ايران از پيدايش تا كودتاي 28 مرداد، نشر تاخ، تويسركان، 1377، ص 123.

19 ـ پژوهش جامي، گذشته چراغ راه آينده است (تاريخ ايران در فاصله دو كودتا)، ققنوس، تهران، 1377، ص 187.

20 ـ حسين خوش نيت، سيد مجتبي نواب صفوي: انديشه‏ها، مبارزات و شهادت او، منشور برادري، 1360.

21 ـ داود اميني، جمعيت فداييان اسلام، مركز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1381، ص 101.

22 ـ سيد هادي خسروشاهي، فداييان اسلام؛ تاريخ، عملكرد و انديشه، اطلاعات، تهران، 1375، ص 141.

23 ـ جبهه در فرهنگ سياسي يعني گردآمدن احزاب مختلف و غير همفكر، حول يك هدف مشترك كه اغلب هم موقت است.

24 ـ جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن ،معارف، قم، 1379، صص119-117.

25 ـ سيد حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، دار الفكر، تهران، 1360، ج 3، ص 401.

26 ـ غلامرضا نجاتي، تاريخ سياسي بيست‏وپنج ساله ايران (از كودتا تا انقلاب)، رسا، تهران، 1372، ج1، ص393.

27 ـ لطف‏علي لطيفي، احزاب و تشكيلات سياسي در ايران، سپاه پاسداران، تهران، 1380، ص 114.

28 ـ همان.

29 ـ سازمان چريكهاي فدايي خلق (تاريخچه سازمان‏هاي چريكي در ايران)، ص 15.

30 ـ يرواند آبراهاميان، پيشين، ص 591.

31 ـ زيبا كلام، پيشين.

32 ـ همان، صص 102 و 121ـ119.

33 ـ اسداللّه بادامچيان و بنايي، هيأتهاي مؤتلفه اسلامي، اوج، تهران، ص 151.

34 ـ رسول جعفريان، جريانها و جنبش‏هاي مذهبي ـ سياسي ايران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، 1380، ص 187.

35 ـ لطف‏علي لطيفي، جمعيت مؤتلفه اسلامي، تحسين، قم، 1381، ص 55.

36 ـ همان.

/ 1