شناختنامه الذّريعه
کتابهاي اسلامي شماره سال اول ـ تابستان 79
شناسنامه الذريعه معرفي کتاب ـ کتابشناسي
محمد اسفندياري 15 ـ 22
محمّدمحسن، يا محسن، رازي، يا منزوي،
نامبردار به شيخ آقا بزرگ تهراني(1) در شب
پنجشنبه يازدهم ربيع الاول 1293 در تهران
به دنيا آمد. علم اندوزي را در شهر خويش
آغازيد و در سال 1315 قمري براي ادامهي
تحصيل به حوزهي علميّهي نجف رفت.در سال
1329، پس از درگذشت آخوند خراساني، به کاظمين
و سپس در همان سال به سامرّا کوچيد و تا سال
1354 در آنجا بزيست. در سال 1354، ديگر بار، به
نجف رفت و تا پايان عمر در آنجا بماند و در
روز جمعه سيزدهم ذي حجهي 1389(برابر با
دوازدهم اسفند 1348)، درگذشت و، بر پايهي
وصيّتش، در کتابخانهاش، در نجف، به خاک
سپرده شد. بدينسان، مردي که عمري در ميان
کتابها زيست، در ميان کتابها سر به خاک
نهاد.
شيخ آقا بزرگ تهراني در نزد عالماني بزرگ،
چون حاج ميرزا حسين نوري، آخوند خراساني،
ميرزا محمّد تقي شيرازي و سيّد محمّد کاظم
يزدي، درس آموخت و دانش اندوخت. در فقه به
درجهي استنباط رسيد، امّآ به تدريس
نپرداخت و، در عوض به تأليفات روي کرد و در
اين عرصه بس جد و جهد نمود. در آن روزگار،
اغلب عالمان بزرگ به تدريس ميپرداختند و
شماري از آنها، توأمان، تدريس و تأليف
ميکردند؛ امّا شيخ آقا بزرگ يکسره به
تأليف پرداخت و در اين کار، يکدل شد. گذشت
زمان نشان داد که کار او، مؤثرتر و ماناتر
است.
فقه، حديث، تراجم و کتابشناسي، چهار
رشتهي تخصّصي شيخ آقا بزرگ بود و در دو
رشتهي اخير بيشتر تحقيق و توغّل کرده
بود. البته وي در فقه و حديث مانند داشت و،
حتّي عدّهاي از او برتر بودند، امّا در
رجال و کتابشناسي مانند نداشت و، حتّي،
کسي قابل مقايسه با او نبود و اعلم عصر بود.
او را در حدود سي عنوان کتاب است که شامل
هفتاد جلد ميشود؛ امّا در ميان آنها، دو
کتاب، يکي در رجال و آن يکي در کتابشناسي،
از همه مفصّلتر و مهمتر است:1. طبقات أعلام
الشّيعة، در يازده جلد، شامل شرح حال
عالمان شيعه از قرن چهارم تا چهاردهم؛2 .
الذّريعة إلي تصانيف الشيّعة، در بيست و
نُه جلد، شامل معرّفي کتابهاي شيعه از قرن
اوّل تا چهاردهم. و از اين دو کتاب،
الذّريعة پربرگ و بارتر از طبقات است و نام
شيخ آقا بزرگ يادآور نام آن.
الذّريعة مشتمل بر بيست و شش جزء(جلد)، و
جزء نهم آن شامل چهار قسم(جلد)، است که، به
روي هم، بيست و نُه جلد ميشود. اين کتاب
در بردارندهي نزديک به دوازده هزار
صفحهي وزيري است و در آن بيش از پنجاه و
پنج هزار اثر شيعه معرّفي شده، و به پندار
من، دو ـ سه برابر اين مقدار معرّفي نشده
است.(2)تاريخ آغاز تأليف الذّريعة، روز دحو
الارض(25 ذي قعده) 1329 است(3) و تاريخ پايان
تأليف آن، کمي پيش از پايان زندگي مؤلف
آن(1389 ق) است تاريخ چاپ جلد اوّل، 1355 قمري و
تاريخ چاپ جلد بيست و پنج، 1398و تاريخ چاپ
جلد بيست و شش(مستدرکات)، 1405 است. جلد بيستم
الذّريعة در دست چاپ بود که دست اجل، مؤلّف
آن را از اين خاکدان گرفت.
زبان کتاب الذّريعة، عربي و زبان کتابهاي
معرّفي شده در آن، عربي و فارسي، و ترکي و
اردو و گجراتي است. مبدأ تحقيق مؤلّف، قرن
اوّل هجري و منتهاي آن، 1370 قمري است.(4) يعني
کتابهايي که از قرن اوّل تا اين تاريخ
تأليف شده، در محدودهي معرّفي الذّريعة
بوده است. نوع تحقيق مؤلّف، بيشتر
کتابخانهاي و کمتر ميداني بوده است.يعني
مؤلّف هم به کتابها و کتابخانهها رجوع
کرده و اطّلاعاتي درباره کتابها به دست
آورده و هم با رجوع به افراد مطّلع،
اطّلاعاتي را، به صورت شفاهي، کسب کرده
است. از اينجا نيز آشکار ميشود که روش
تحقيق مؤلّف، هم بيواسطه وهم با واسطه
بوده است. يعني پارهاي از کتابها را،
خود، بيواسطه، ملاحظه و معرّفي کرده و
پارهاي ديگر را، خود، ملاحظه نکرده و
اطّلاعات دربارهي آنها را از ديگران، به
صورت شفاهي، و نيز از فهرستها، کسب کرده
است. آخرين نکته اينکه الذّريعة تقريباً
کتابشناسي توصيفي است و، به ديگر بيان،
جنبهي توصيفي آن بر ديگر جنبههاي غالب
است. چه برخي از کتابها در الذّريعة توصيف
نشده و فقط مشخصات کتابشناختي آنها ارائه
شده و برخي ديگر توصيف و برخي ديگر تحليل و
بصراحت دربارهي آن ارزشداوري شده است. و
از ميان همه کتابها، بيشتر آن دسته از
کتابهايي است که محتواي آن توصيف شده است.
نتيجه اينکه الذّريعة، از ميان گونههاي
کتابشناسي، به کتابشناسي توصيف نزديکتر و
شبيهتر است.
من در اينجا ضرور ميشمارم که لختي
درباره ي موضوع کتاب الذّريعة سخن بگويم
که از فرط آشکار بودن، پنهان مانده است.
زيرا همگان در معرّفي اين کتاب بدين
اقتصار ميکنند که بگويند«کتابشناسي»
است.البتّه اين تعبيردرست است، امّا جامع
و خالي از مسامحه نيست و موجب اين سوء
تفاهم شده که الذّريعة فهرستي تلنبار شده
از نام کتابهاست؛ حال آنکه چنين نيست. آري،
الذّريعة کتابشناسي است و اين حقيقت است،
امّا همهي حقيقت نيست و حقيقت مهمتر در
آن نيست.
پيش از پرداختن بدين مدّعا، ياد کرد اين
نکته بايسته مينمايد که کتاب به نوشتهي
چاپي بين الدفّتين(ميان دو جلد)، گفته
ميشود، همچنين نسخه(Manuscript)، به نوشتهي
خطّي بين الدفّتين و رساله به نوشتهي
چاپ يا خطّي مختصرتر از کتاب و نسخه، که
بين الدّفّتين نيست، اطلاق ميشود.(5) باري،
اين تفاوت و تمايز، در تعريف دقيق کتاب و
نسخه رساله ملحوظ است.
بر اين اساس، الذّريعة،«کتابشناسي»
(اوّلاً)، «نسخهشناسي» (ثانياً)،
«رسالهشناسي» (ثالثاً) و « رجال شناسي»
(رابعاً و استطراداً ) است.
ثانياً، و از همه مهمتر، نسخهشناسي است.
زيرا اوّلاً نسخههاي(مخطوطاتِ) هر کتاب
مطبوع و ثانياً نسخهها(کتابهاي مخطوط)،
در آن معرّفي شده است. به سخن ديگر، هم در
ضمن معرّفي کتابهاي مطبوع، نسخههاي آن
معرّفي شده و هم کتابهاي مخطوط(نسخهها)،
معرّفي گرديده است. حاصل اينکه الذّريعة
به دو لحاظ نسخهشناسي است.
ثالثاً رسالهشناسي است. زيرا نوشتههاي
مختصرتر از کتاب و نسخه، که بين الدّفّتين
نيست، در آن معرّفي شده است.(اين را بگوييم
و بگذريم که «رساله» درگذشته
مانند«مقاله» در امروزه است و رسالههاي
گذشتگان، به لحاظ قالب، مانند مقالات
معاصران است. زيرا هم رساله و هم مقاله،
مختصرتر از کتاب است و هم بين الدّفّتين
نيست).بنابراين الّذريعة، هم کتابشناسي
است و هم رسالهشناسي(ميتوانيد بخوانيد
مقالهشناسي).
رابعاً رجالشناسي است؛ البته ضمناً و
استطراداً. زيرا معرّفي شماري از مؤلّفان
بتفصيل از نسب و استادان و شاگردان و ديگر
کتابهايشان و مجيزان و مجازان آنها در
حديث سخن گفته شده است.(6) البتّه جاي اين
دسته اطّلاعات در کتابشناسي نيست و
خوانندگان کتابشناسي انتظار ندارند که
اين اطّلاعات را در آن بيابند؛ امّا اين
اطّلاعات در الذّريعة آمده و لذا آن را،
طرداً للباب، شامل رجال شناسي کرده است.(7)
حاصل اينکه الذّريعة، کتابشناسي و
رسالهشناسي و نسخهشناسي، و به طور ضمني
رجال شناسي، است. همانگونه که مؤلف،
عنوان آن را الذّريعة إلي«تصانيف» الشيعة
نهاده و نه الذّريعة إلي«کتب» الشيّعة. پس
اگر بخواهيم عنواني معادل عنوان عربي اين
کتاب برگزينيم و با يک عبارت، کتاب را
توصيف کنيم، بايد بگوييم«فرهنگ آثار
شيعه». از آن رو«فرهنگ» ميگوييم که در
الذّريعة کتابها به ترتيب حروف الفبا
معرّفي شده است.و بدان رو«آثار» ميگوييم
که اثر، به کتاب مطبوع و کتاب مخطوط(نسخه) و
رساله و ديگر گونههاي نوشته اطلاق
ميشود.(8) اين را هم اضافه کنيم که در
الذّريعة، روزنامهها نيز معرّفي شده است
و، نيز بدين رو، اطلاق کتابشناسي به آن،
جامع نيست. مختصر اينکه الذّريعة، به
تعبير دقيق، «اثرشناسي» شيعه است و نه
«کتابشناسي».
البته ميتوان کتابشناسي را توسّعاً به
معني کتاب چاپيشناسي و کتاب خطّي
شناسي(نسخهشناسي) و رسالهشناسي به کار
برد؛ همانگونه که گاهي کتاب به معني کتاب
چاپي و خطّي و رساله به کار برده ميشود. با
اين توسّعِ معني کتاب، که البته مجاز است
گفته شود الذّريعة، کتابشناسي است. عيبي
ندارد و«منطقي را بحث در الفاظ نيست» لابد
آنان هم که الذّريعة را کتابشناسي
ميخوانند، از جمله اين نويسنده، چنين
مقصودي از کتابشناسي دارند. امّا نبايد
اين تعبير چندان تثبيت و کليشه شود که موجب
سوء تفاهم عمومي گردد و گمان شود الذّريعة
فقط فهرستي از کتابهاي چاپي است و، بويژه،
نسخهشناسي آن، که مهمتر از کتابشناسي
است، ناديده بماند.
در پيش به تاريخ آغاز و پايان تأليف
الذّريعة اشاره کرديم: 1329 ـ 1389 ق. آنگاه که
اين دو تاريخ در کنار يکديگر ملاحظه شود،
تاريخ يک عمر به نظر ميآيد. و براستي که
اين تاريخ يک عمر است؛ شصت سال. آري، شيخ
آقا بزرگ شصت سال از عمر خود را در کار کتاب
الذريعة کرد(9) و با رجوع به هزاران کتاب و
زير و رو کردن شصت کتابخانه و سفر به چند
کشور، اين شاهکار را افريد و آنچه را محال
مينمود، ممکن ساخت. تو گويي در قاموس
او«محال» وجود نداشت تا توانست الذّريعة
را به وجود آورد.
گفتنيها بيش از اين گفتار است و بايد
گفتار را کوتاه کرد. واپسين گفته اينکه
الذّريعة إلي تصانيف الشّيعة، هم
مفصلّترين و هم مهمترين کتابشناسي در جهان
تشيّع، و حتّي در جهان اسلام، است. و در يک
کلام، اگر الذّريعة نبود، بسا تصانيف شيعه
از ميان رفته بود.شيخ آقا بزرگ تهراني با
تأليف اين کتابشناسي، همهي کتابشناسان
پيش از خود را به فراموشي کشاند و همه
کتابشناسان پس از خود را به زحمت انداخت.
باري، الذّريعة«کتاب عصر» نيست، «کتاب
دهر» است
(10) و مؤلّف آن، مرد اين روزگار
نيست، مرد روزگاران است. حيات پيش از مرگ
او دراز بود، امّا حيات پس از مرگش درازتر
خواهد بود.(11)
1. در همين جا لازم است به توضيح چهار نکته
دربارهي نام شيخ آقا بزرگ تهراني
پرداخته شود؛ يکم اينکه نام شخصي وي محسن
بود و او از خود گاه به اين نام و گاه به نام
محمّد محسن ياد کرده است. امّا وي محمّد را
جزء نام خود نميدانست و آن را تبرّکأ
مينوشت. دوم اينکه منسوبان به شهر ري را
رازي ميگويند و چون شيخ آقا بزرگ در
اطراف ري(تهران) زاده شد، مدّتي نام
خانوادگي رازي را براي خود برگزيد. همان
گونه که وي کتابي با عنوان هديّة الرازي
إلي المجدد الشّيرازي دارد و در الذّريعة
(ج 25، ص 207 ـ 208، ش 299)، به معرّفي آن پرداخته
است. نکته سوم اينکه نام خانوادگي او در
شناسنامه، منزوي بود و در الذّريعة (ج 15،
ص128، ش 861)، به آن تصريح کرده است. و نکته
چهارم اينکه سبب معروف شدن آقا بزرگ به اين
نام(آقا بزرگ)، اين است که وي همنام جدّ
بزرگ خود(محسن)، بود و تهرانيهاي قديم
کودکي را که همنام جدّ بزرگش بود، «آقا
بزرگ» ميگفتند.
2. آري، چنين مينمايد که دو ـ سه برابر
آثار معرّفي شده در الذّريعة، در
الّذريعة معرّفي نشده است؛ يعني در حدود
صد هزار تا صد و پنچاه هزار اثر. امّا دکتر
علي نقي منزوي، فرزند شيخ آقا بزرگ، آثار
معرّفي نشده در الّذريعة را کمتر از اين
مقدار ميداند. وي در ضمن مقالهاي با
عنوان«الذريعه و آقا بزرگ طهراني»، در
مجله آينده(سال ششم، شماره 7 و 8، مهر و
آبان1359، ص 592)، گفته است:«به نظر من اگر
ادبيات[آثار] شيعي را به دو بخش بزرگ فارسي
و غير فارسي تقسيم کنيم، بايد قبول
کنيم[لذا]که مرحوم پدرم از بخش غير فارسي
ادبيات شيعه 97% را در اين دائرة المعارف
[الذّريعة] گردآورده يعني از اين بخش بيش
از 3% از قلم او نيفتاده است اما در بخش
ادبيات فارسي شيعه بايد اذعان کرد که آن
مرحوم موفق به گردآوري بيش از 50% نشده است».
3. ر.ک : الذّريعة، ج 10، ص 26، ش 131، گفتني است
شيخ آقا بزرگ در جلد دهم الذّريعة، ذيل
عنوان«الذّريعة إلي تصانيف الشيعة» (ص 26 ـ
27)، به معرّفي مختصر کتاب خويش پرداخته
است. وي در ضمن معرّفي الذريعه از کمک
فرزندش، علي نقي منزوي، در چاپ آن و افزودن
مطالبي بر آن، ياد کرده است. امّا،
متأسفانه، جامعه علمي ما نه تنها سپاسگزار
از منزوي نشد، بلکه خطاهاي در الذّريعة را
از آن او دانست. تو گويي شيخ آقا بزرگ«جايز
الخطا» نبود و علي نقي منزوي«واجب الخطا»
بود! حال آنکه ترديدي نيست پارهاي از
خطاهاي الذّريعة فقط از قلم شيخ آقا بزرگ
تراوش کرده است. والبته، اين هرگز از عظمت
کار بزرگ او نميکاهد، که گفتهاند: من
صنّف فقد استهدت
4. ر. ک. الذّريعة، ج 8، ص 296.
5. در کتاب اصطلاحنامهي کتابداري، در
تعريف«نسخه خطّي» آمده است:«کتابي
دستنوشته که مخصوصاً مربوط به قبل از
اختراع چاپ يا مربوط به همان زمان اختراع
چاپ باشد و متمايز از سند، نامه يا
پژوهشنامهاي است که با دست نوشته شده
باشد». همچنين در تعريف«کتاب» آمده
است:«...طبق تعريف يونسکو کتاب معمولاً از 48
صفحه بيشتر و به طور مستقل صحافي شده است.
به کمتر از اين مقدار جزوه يا رساله
ميگويند» پوري سلطاني و فروردين راستين.
اصطلاحنامهي کتابداري. (ويرايش دوم:
تهران، کتابخانه ملي ايران، 1356). ص 304 و 228.
6. براي نمونه بنگريد به اطّلاعات رجالي
درباره آل نوبخت (الذّريعة، ج1، ص 69 ـ 70):
سيّد دلدار علي نقوي نصيرآبادي (ج 1، ص 84)؛
ابوالمظفّر محمّد ايبوردي(ج4، ص 220)؛
ابوالحسن عباد بن عبّاس طالقاني(ج4، ص 235 ـ
236)؛ نصيري طوسي(ج4، ص 236 ـ 237)؛ ابن
غضائري(ج4، ص 285 ـ 291)؛ ابراهيم بن حکم بن
ظهير فزاري(ج 7، ص 187 ـ 188)؛ جعفر شوشتري(ج 7،
ص 166 ـ 167)؛ سيّد بهاء الدّين حسيني نيلي
نجفي(ج8، ص 81 ـ 82)؛ ابن عميد قمي(ج 10، ص 240 ـ
241).
7. در خور گفتن است که طبقات أعلام الشيّعة
برآمده است از کتاب الذّريعة و مولود
سامان يافتهي ان است. زيرا هنگامي که شيخ
آقا بزرگ تهراني به تحقيق براي تأليف
الذّريعة مشغول بود و نامهاي مؤلّفان و
شرح حالشان را جستجو ميکرد، دستمايه
زيادي براي نگارش کتابي در رجال فراهم
ساخت. سپس آن اطّلاعات را گسترد و سامان
داد و طبقات أعلام الشيعة را پديد آورد.
8. دکتر محمّد معين در فرهنگ فارسي(ج1،ص 141)،
ذيل واژه«اثر» ميگويد: برخي اثر را به
معني کتاب و نوشته غير فصيح دانند. ولي
استعمالهاي گذشتگان مجور استعمال آن است.
اديب سلطاني نيز ميگويند:«اثر مفهومي
است کلي و ... به هر نوشتهاي اطلاق
ميشود، چه کتابي قطور و چه مقالهاي
کوتاه». مير شمس الدين اديب سلطاني
راهنماي آماده ساختن کتاب.(چاپ اوّل:
تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب
اسلامي، 1365). ص 3.
9. شايد در جهان، از ديرباز تاکنون، محقّقي
يافت نشود که شصت سال از عمر خود را صرف
فراهم کردن يک کتاب کرده باشد. آغاني، حاصل
پنجاه سال تحقيق ابوالفرج اصفهاني است.
تاريخ تمدّن، نتيجه نزديک به پنجاه سال
تلاش ويل و آريل دورانت است. الفتوحات
المکّيّة، محصول نزديک به چهل سال تحقيق
ابن عربي است. جواهر الکلام، ثمرهي بيش
از سي سال کار شيخ محمّد حسن نجفي است. از
صبا تا نيما، محصول بيست و پنج سال کوشش
يحيي آرينپور است. کافي، دستاورد بيست
سال تلاش ثقة الاسلام کليني است. آري،
گوته گوي سبقت را از همگان ربود و بيش از
شصت سال از عمر خويش را صرف کتاب فاوست کرد
و براي خلق يک کتاب بيش از همگنان خود
تأمّل و تأنّي کرد. براي تحقيق بيشتر رجوع
کنيد به: محمّد اسفندياري، کتاب پژوهي:
پژوهشهايي در زمينهي کتاب و نقد کتاب.
(چاپ اوّل: قم، نشر خرّم، 1375). ص 13 ـ 84
10. «که بادخزان را بر ورق او دست تطاول
نباشد و گردش زمان، عيش ربيع آن را به طيش
خريف مبدّل نکند» ديباچهي گلستان سعدي،
در وصف گلستان، و در واقع، در وصف همه
کتابهاي مانا.
11. درباره زندگي شيخ آقا بزرگ تهراني و آثار
او، کتابها و مقالات متعددي نوشته شده که
مهمترين آنها عبارت است از: شيخ آقا بزرگ
تهراني. «شرح زندگي من». تاريخ و فرهنگ
معاصر. (سال چهارم، شمارهي 1 و 2، بهار و
تابستان 1374). ص 303 ـ 316؛ سيّد احمد حسيني
اشکوري. «زندگي نامه خودنوشت شيخ آقا
بزرگ تهراني». مندرج در کتاب مهدي مهريزي و
علي صدرايي خويي، ميراث حديث شيعه، (قم،
دارالحديث، 1377). ج 1، ص401 ـ 428؛ محمد علي
حقشناس«آقابزرگ تهراني، شيخ المورخين
شيعه». کرانه. (سال اوّل شماره 3 و 4، پاييز و
زمستان 1373). ص 106 ـ 121(شامل زندگينامه
خودنوشت شيخ آقا بزرگ است). الذّريعة، ج1، ص
1 ـ ط؛ ج 20، ص ج ـ يب؛ ج 25، ص 309 ـ 310 و 347 ـ 350؛
طبقات أعلام الشيعة : القرن الرابع، نوابغ
الرّواة في رابعة المئات. (چاپ اوّل: چاپ
اوّل: بيروت، دارالکتاب العربي، 1390). ص ط ـ
لب؛ عبدالرحيم محمد علي. شيخ الباحثين آغا
بزرگ الطهراني حياته و آثاره. (چاپ اوّل:
نجف مطبعة النعمان، 1390)؛ محمّدرضا حکيمي،
شيخ آقا بزرگ تهراني. (تهران، دفتر نشر
فرهنگ اسلامي). ص 1 ـ 65؛ علي نقي منزوي.
«الذريعة و آقا بزرگ طهراني» . آينده. (سال
ششم، شماره 3 ـ 4 و 7 ـ 8، خرداد ـ تير و مهر ـ
آبان 1359)، ص 247 ـ 253 و 588 ـ 596؛ احمد منزوي.
«معرفي الذريعة الي تصانيف الشيعة».
کتابداري. زير نظر ايرج افشار. (تهران،
انتشارات کتابخانهي مرکزي و مرکز اسناد،
1352)د 4، ص 22 ـ 25؛ محمّد صحتي سردرودي. آقا
بزرگ تهراني، اقيانوس پژوهش(چاپ اوّل: قم،
دفتر تبليغات اسلامي، 1376)؛ سيّد جلال
قيامي ميرحسيني . ده چهره، ده نگاه(چاپ
اوّل: مشهد، انتشارات خانهي آبي، 1377)، ج1،
ص 320 ـ 355(شامل گفتگو با احمد منزوي)؛ سعيد
نفيسي، «کتاب ذريعه و مؤلّف آن». سخن. (سال
دوم، شمارهي 11 و 12، دي و بهمن 1324). ص 887 ـ
889؛ محمد علي حق شناس. «الذريعه و طبقات
دايرة المعارفهاي بزرگ شيعه». فصلنامه
کتاب. (دوره نهم، شمارهي 3 و 4، پاييز و
زمستان 1377). ص 7 ـ 33. ناصر الدين انصاري قمي،
«گذري بر زندگاني علامه تهراني قدس سرّه».
مشکوة. (شماره 32، پاييز 1370). ص 75 ـ 97؛ همو.
«زندگي و آثار علامه شيخ آقا بزرگ تهراني»
و «برترين کتابشناسي شيعه(نگاهي به کتاب
الذريعة)» آينهي پژوهش. (سال پنجم،
شمارهي 5 ـ 6، بهمن ـ اسفند 1373). ص 41 ـ 45 و 53
ـ 61؛ رضا مختاري. طرح تدوين کتابشناسي بزرگ
شيعه. (چاپ اوّل: مرکز الغدير للدراسات
الاسلاميّة، 1376)، ص 40 ـ 90؛ ناصر باقر
بيدهندي. «نجوم امّت: آية الله شيخ آقا
بزرگ تهراني(عليه رضوان الباري). نور علم.
(دورهي چهارم، شماره دوم، اسفند 1369). ص 34 ـ
59 و 153؛ المحقّق الطباطبائي في ذکراه
السنويه الأولي. (چاپ اوّل: قم، مؤسسة آل
البيت، 1417) ج 3، ص 1051 ـ 1055 و 1199 ـ 1205 و 1228 ـ 1230.
سيد محمود مرعشي نجفي. المسلسلات في
الإجازات. (قم، مکتبة آية الله العظمي
المرعشي، 1416) ج2، ص 76 ـ 80؛ نور الله مرادي.
«شيخ آقا بزرگ تهراني مرزبان حماسهي
خورشيد». کيهان فرهنگي. (سال سوم، 11، بهمن
1365). ص 25 ـ 28؛ عبدالکريم آل نجف. «البحاثة
العالم آغا بزرك الطهراني». التوحيد(سال
11، شماره 62). جمادي الأولي ـ جمادي الثانية
1413). ص 65 ـ 72؛ محمّد آصف فکرت. مصنّفات شيعه؛
ترجمه و تلخيص الذّريعة إلي تصانيف الشيعة
(چاپ اوّل: مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي
آستان قدس رضوي، 1372)، ج1، ص يک ـ نه. براي
تحقيق بيشتر رجوع کنيد به: رضا مختاري،
پيشين، ص 48 ـ 54؛ ناصر الدين انصاري قمي،
«برترين کتابشناسي شيعه (نگاهي به کتاب
الذريعة)». ص 58 ـ 60.