خطر براندازی آرام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خطر براندازی آرام - نسخه متنی

سید حسین هاشمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطر براندازي آرام

سيد حسين هاشمي

راديو دولتي انگليس(BBC) ضمن اعتراف به ناتواني امريكا در رويارويي نظامي با جمهوري اسلامي ايران مي‏گويد:

«در محافل واشنگتن شايع است كه نومحافظه‏كاران، تمايلي به اشغال ايران به مانند آنچه در عراق صورت گرفت ندارند بلكه ترجيح 1مي‏دهند از راههاي پنهان، حكومت ايران را متزلزل كنند.»

هر تحليلگر سياسي منصف بلكه عامه مردم اين موضوع را تصديق مي‏كنند كه امريكا به شدت در صدد براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران بوده و هست. از ديدگاه كارشناسان، اين براندازي در ايران بر خلاف عراق و افغانستان، از طريق نظامي ميسر نيست؛ زيرا تجربه 8 سال دفاع مقدس و در نتيجه برخورداري از بسيج مردمي قدرتمند، سپاهي مقتدر و ارتشي توانا، موجب شده است تا دشمنان انقلاب و بدخواهان نظام، حتي فكر عمليات نظامي عليه ايران را در سر نپرورانند. امّا آيا استكبار جهاني براي تحقق اهداف خود كاملاً نااميد شده است؟

در سالهاي اخير، برخي با ارائه تئوري «توهم توطئه» خواسته‏اند به ملت ايران چنين القا كنند كه امريكا با اين نظام سر جنگ ندارد و هشدارهاي مقامات بلند پايه ايران در باره لزوم هشياري و مقابله با توطئه دشمنان، توهم و خيالي بيش نيست. اكنون پس از گذشت چند سال و برملا شدن كمكهاي مالي امريكا به مخالفين نظام در داخل كشور كه از اعلام رسمي آن هم ابايي ندارند، و نيز عملي شدن سياست نظامي‏گري دولت امريكا كه نوعي بازگشت به استعمار كهنه را تداعي مي‏كند، بي‏پايه بودن تئوري «توهم توطئه» مشخص گرديد.

حتي به اعتراف برخي از تحليل‏گران غربي، در داخل كشور ايران، حركت پنهان و خزنده‏اي در حال انجام است كه برخي با زير سؤال بردن مباني ديني و اصول انقلاب، قصد براندازي آرام را از طريق يك جنگ فرهنگي در سر دارند. «الكساندر آلدره» نويسنده مشهور فرانسوي مي‏گويد:

«من در هيچ كجاي دنيا و در هيچ انقلابي از انقلابهاي تاريخ نديدم و نشنيدم كه روشنفكران يك جامعه در كشاكش ويرانگر، بنيانهاي پولادين جامعه خود را با پتك تحليلها و رفتارهاي سياسي در هم بكوبند امّا اين اتفاق بي‏سابقه در انقلاب ايران در حال انجام است.»2

اكنون پس از گذشت چند سال از اين تحليل، با مطالعه و مروري گذرا بر وضعيت فرهنگي كشور و فضاي حاكم بر بعضي از مطبوعات و مجلات منتشر شده در داخل كه در مواردي آشكارا با منافع ملّي و سياستهاي كلي نظام در تعارض است، بخوبي مي‏توان دريافت كه نيروهاي انقلاب بايد خطر براندازي آرام را جدي بگيرند.

ترويج فرهنگ سكولاريسم در لباس روشنفكري آنچنان در دستور كار برخي از مدعيان روشنفكري قرار گرفته است كه حتي روشنفكران ديني همچون جلال آل احمد و دكتر شريعتي را به اين دليل كه تفكر «غرب ستيزي» داشتند، نكوهش نموده و آنان را عامل عقب افتادگي كشور معرفي مي‏كنند!3 به نظر مي‏رسد از ديدگاه آنان، گناه امثال آل احمد و دكتر شريعتي اين بود كه عنصر دين و ايدئولوژي را در رسالت روشنفكري خود دخالت دادند در حالي كه از نظر اين گروه از مدعيان روشنفكري، حقيقت هيچگاه دست‏يافتني نيست و بنا بر اين، روشنفكر جديد (روشنفكر نسل چهارم) نبايد به دنبال ايدئولوژي (حتي ايدئولوژي ديني) باشد بلكه رسالت او تنها پرسشگري و نقادي است!4 تب روشنفكري اين دسته، آنچنان بالا گرفته است كه حتي روشنفكران ديني مانند آل احمد و دكتر شريعتي را هم برنمي‏تابند چه رسد به مصلحان ديني همچون حضرت امام خميني رحمه‏الله ، علامه طباطبايي و شهيد مطهري! و تو خود حديث مفصل خوان از اين مجمل.

از عجايب روزگار اين كه برخي از مدعيان روشنفكري نسل چهارم كه امثال جلال آل احمد و دكتر شريعتي را به دليل غرب ستيزي عامل عقب افتادگي كشور معرفي مي‏كنند، و پسوند ديني را براي اين دسته از روشنفكران، خط قرمز و خط فاصل ميان آنان و ديگران مي‏پندارند؛ آشكارا اعلام مي‏كنند كه ميان خود و افرادي مانند محمد مجتهد شبستري و محسن كديور هيچ خط فاصلي نمي‏بينند و براي آنان احترام زيادي قائلند!!5

البته بطلان اين ادعاها نزد اهل دانش آنقدر واضح است كه نيازي به پاسخ ندارد ولي براي آشنايي نسل جوان در باره افكار دكتر شريعتي در خصوص دين و روحانيت، مطالبي هر چند كوتاه ضروري است. برخي از روشنفكرنماهاي امروزي كه حتي با عنوان «شريعتي‏شناسي»، بازار سياسي به راه انداخته‏اند بايد بدانند (و مي‏دانند) دكتر شريعتي عليرغم اين كه با تمام اصناف و نهادهاي اجتماعي از جمله روحانيت منتقدانه برخورد مي‏كرد و حتي به همين دليل خود مورد انتقاد برخي قرار مي‏گرفت، امّا هيچگاه با ادبيات اهانت‏آميزي كه هم اكنون برخي روشنفكران به نام دفاع از دكتر شريعتي و طرح افكار ايشان مطرح مي‏كنند، به ميدان نيامد بلكه بر عكس براي روحانيت شيعه جايگاه والايي قائل بود. او در يكي از سخنان خود مي‏گويد:

«در يك كنفرانس عمومي دانشجويي در حسينيه ارشاد خطاب به دانشجويان گفتم كه من براي آينده اين نهضت فكري براي بيداري مردم و احياي روح حقيقي اسلام و برانگيختن روح معترض و عدالتخواه شيعه علوي و رستگاري جامعه، به طلاب بيشتر از شما اميد بسته‏ام چه، عمر روشنفكري شما كوتاه است و چهار تا هفت سال بيشتر نيست و فردا كه تصديق گرفتيد و جذب زندگي شديد بي‏درنگ در طبقه بورژوا قرار مي‏گيريد و خيالاتش از سرتان مي‏پرد. اما اين طبقه است كه عمر مسؤوليت اجتماعي‏اش با عمر حياتش يكي است تا مرگ. مسؤول افكار و سرنوشت مردم مي‏ماند.»6

با توجه به استفاده ابزاري برخي از مرحوم دكتر شريعتي، دفاعي كه وي از روحانيت شيعه در مجموعه سخنرانيها، كتب و مقالات خود نموده است براي نسل جوان امروز اساسا باور كردني نيست! جوانان امروز و نسل دانشگاهيان و دانشجويان عزيز كه با قلبي عاري از غبارهاي اخلاقي و سياسي به دنبال كشف حقيقت هستند بايد بدانند كه براي شناخت دكتر شريعتي و رابطه ايشان با دين و روحانيت نيازي به اين قبيل واسطه‏ها نيست كه اصولاً هدفي سياسي را در سردارند و نه يك هدف سودمند علمي و به همين دليل با يكسونگري، تنها به انتقادهاي شريعتي نسبت به برخي موضوعات ديني و برخي مسائل روحانيت مي‏پردازند كه تازه اين مقدار هم تمام حقيقت نيست بلكه مجموعه آثار دكتر شريعتي به اندازه كافي مي‏تواند گوياي حقايق افكار ايشان باشد. شايان ذكر است شمار انتقادهاي شريعتي نسبت به روحانيت در مقايسه با موارد تجليل و دفاع ايشان از روحانيت به مراتب كمتر بلكه ناچيز است ولي برخي روشنفكران كه در محافل دانشجويي به نام طرح آراي شريعتي هر آنچه را كه خود نيز مي‏خواهند بدان مي‏افزايند، خود نيز بخوبي مي‏دانند كه اگر تمام افكار مرحوم شريعتي در مورد روحانيت را يكجا و بي‏طرفانه مطرح كنند، مخاطبين، داوري ديگري از دكتر شريعتي خواهند داشت. به عبارت ديگر با افكار دكتر شريعتي نيز مانند بسياري از مسائل، گزينشي برخورد مي‏شود. به عنوان نمونه مرحوم شريعتي در يكي از آثار خود در دفاع از روحانيت مي‏گويد:

«كسي چون من و امثال من كه اين حرفها را مي‏زند و اينجور عقايدي دارد و اينچنين فكر مي‏كند ممكن است انتقاداتي به شيوه تبليغ مذهبي يا به شيوه تحليل بعضي از مسائل اعتقادي داشته باشد، ممكن است با روحاني يا روحانيت در بعضي از مسائل اختلاف سليقه داشته باشد و ممكن است من با فلان عالم مذهبي - روحاني‏اي كه عالم جدي مذهبي و روحاني واقعي دين است - اختلافات فراواني داشته باشم، او به شدّت به من بتازد و من به شدّت به او حمله كنم اما اختلاف من و او، اختلاف پسر پدري است در داخل خانواده و وقتي كه به همسايه و بيگانه مي‏رسد ما يك خانواده هستيم و كوشش مي‏كنم تا اختلاف خانوادگي اين نسل‏و نسل پيش را كه هر دو بر اساس يك ايمان، يك تعصب و يك دلسوزي و يك هدف است به كوچه و بازار نكشانم و در معرض عام مطرح نكنم تا كسي كه نه تنها با من يا با آن نسل پيشين يا اصلاً با اين خانواده دشمن است بهترين وسيله را در دست نگيرد. اين است كه هرگز براي يك لحظه، گريبان نسل قديم و گريبان كساني را كه به عنوان مقام علمي مسؤول مذهب هستند رها نمي‏كنيم انتقاد مي‏كنيم، پيشنهاد مي‏كنيم، امّا در برابر بيگانه تسليم محض آنها (روحانيت) هستيم.»7

آيا كساني كه مدعي پيروي از دكتر شريعتي و افكار او هستند اين مطالب را هم خوانده‏اند و در اين صورت چرا در ميان نسل جوان دانشجو تا بدين حدّ مخالفت خود را با روحانيت آشكار مي‏كنند؟! دست كم انتظار مي‏رود زماني كه از زبان دكتر شريعتي سخن مي‏گويند، تمام افكار ايشان را در مورد روحانيت، به نسل جوان منتقل كنند. مرحوم دكتر شريعتي در سال 1338 در انجمن دانشجويان ايراني فرانسه كه به تعبير خود ايشان، در آن زمان اين انجمن تحت نفوذ برخي منحرفين قرار داشت، زماني كه يكي از سخنرانهاي جلسه به روحانيت انتقاد و اهانت مي‏كند، دكتر شريعتي با قاطعيت تمام در اين جلسه از روحانيت دفاع مي‏كند. ايشان در باره اين خاطره مي‏گويد:

«من برخاستم و هرچه جز و پَر زدم اجازه حرف زدن ندادند نوبت گرفتم نوبتم نمي‏شد تا با داد و قال خودم را بر جلسه تحميل كردم و گفتم من از اين آقاي...تعجب مي‏كنم امروز به دورترين قبيله آفريقايي هم اگر سر بزنيد اين اصل بديهي اخلاق و تمدن را آموخته‏اند كه به عقيده ديگران ظاهرا احترام بگذارند...احتمال مي‏دهيد كه كساني چون من هنوز خيلي روشنفكر نشده باشند كه بتوانند فرمايشهاي شما را تحمل كنند... گفتيد آخوندها پايگاه استعمار بوده‏اند. اين يك مسأله ذوقي نيست كه بگوييد من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم. اين يك مسأله عيني و تاريخي است. بايد سند نشان دهيد و مدرك. تا آنجا كه من مي‏دانم زير تمام قراردادهاي استعماري را كساني كه امضا گذاشته‏اند همگي از ميان ما تحصيل كرده‏هاي دكتر و مهندس و ليسانسيه بوده‏اند و همين ما از فرنگ برگشته‏ها. يك آخوند، يك از نجف برگشته اگر امضايش بود من هم مثل شما اعلام مي‏كنم كه: آخوند دوست ندارم! امّا از آن طرف، پيشاپيشِ هر نهضت ضد استعماري و هر جنبش انقلابي و مترقي، چهره يك يا چند آخوند را در اين يك قرن مي‏بينم. از سيد جمال بگير و ميرزا حسن شيرازي و بشمار تا مشروطه و نهضت اخير.»8

حال آيا مي‏توان با چنين برداشتي از دكتر شريعتي در باره روحانيت شيعه، باز هم به نام دكتر شريعتي، بازار شريعتي‏شناسي به راه انداخت و با نام او بر فرق روحانيت كوبيد آن هم انتقاد همراه با اهانت و گستاخي و افترا، و نه صرف انتقاد كه اگر از سر دلسوزي باشد و نه شيطنت، نه تنها نكوهيده نيست بلكه نشانه صداقت و تعهد است.

با وجود چنين شناختي از افكار دكتر شريعتي، مي‏توان بخوبي دريافت كه برخي از روشنفكرنماهاي جديد كه نام خود را روشنفكران نسل چهارم ناميده‏اند چرا تا بدين اندازه مرحوم دكتر شريعتي را به دليل غرب ستيزي (بلكه بيشتر به جرم دين باوري و دفاع از روحانيت شيعه) مورد انتقاد قرار داده و ايشان را عامل عقب ماندگي كشور معرفي مي‏كنند! عجيب‏تر اين كه تمام حسن ظنّ شريعتي به دين و روحانيت و آن همه تجليل ايشان از موقعيت روحانيت شيعه در شرايطي بود كه حتي برخي از روحانيون نيز ايشان را مورد انتقاد خود قرار مي‏دادند! با اين توضيح مي‏توان اين حقيقت را كه شخصيتهايي همچون مقام معظم رهبري نيز بدان تصريح كرده‏اند باور نمود كه دكتر شريعتي هم از طرف موافقان خود و هم از سوي مخالفان خود مظلوم واقع شده است. مقام معظم رهبري در اوايل پيروزي انقلاب و در زمان رياست جمهوري در باره شخصيت دكتر شريعتي چنين مي‏گويد:

«به نظر من شريعتي برخلاف آنچه كه همگان تصور مي‏كنند يك چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست. يعني از شگفتيهاي زمان و شايد شگفتيهاي شريعتي اين است كه هم طرفداران و هم مخالفانش نوعي همدستي با هم كرده‏اند تا اين انسان دردمند و پر شور را ناشناخته نگهدارند و اين ظلمي به اوست.

مخالفان او به اشتباهات دكتر شريعتي تمسك مي‏كنند و اين موجب مي‏شود كه نقاط مثبتي كه در او بود را نبينند بي‏گمان شريعتي اشتباهاتي داشت و من هرگز ادعا نمي‏كنم كه اين اشتباهات كوچك بود. اما ادعا مي‏كنم كه در كنار آنچه كه ما اشتباهات شريعتي مي‏توانيم نام بگذاريم، چهره شريعتي از برجستگي‏ها و زيبائيها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگيهاي او را نبينيم... اما ظلم طرفداران شريعتي به او كمتر از ظلم مخالفانش نبود بلكه حتي كوبنده‏تر و شديدتر هم بود. طرفداران او به جاي اين كه نقاط مثبت شريعتي را مطرح كنند و آنها را تبيين كنند. در مقابل مخالفان صف آرايي‏هايي كردند و در اظهاراتي كه نسبت به شريعتي كردند سعي كردند او را يك موجود مطلق جلوه بدهند. سعي كردند حتي كوچكترين اشتباهاتي را از او نپذيرند. يعني سعي كردند هرگز اختلافي كه با روحانيون يا با متفكران بنياني و فلسفي اسلام دارند در پوشش حمايت و دفاع از شريعتي بيان كنند. در حقيقت شريعتي را سنگري كردند براي كوبيدن روحانيت و يا كلاً متفكران انديشه بنياني و فلسفي اسلام.»9

با وجود اين موج نسبيت‏گرايي و ترويج شكاكيّت در اصول اوليه اعتقادي و تهاجم يكپارچه به بنيانهاي ديني، وظيفه طرفداران انقلاب در عرصه‏هاي فرهنگي به منظور رويارويي فكري و نيز تكليف مسؤولين نظام براي خنثي‏سازي اين قبيل تحركات چيست؟

البته براي مقابله با اين خطر، بسيار ساده‏لوحانه است اگر كسي بپندارد كه نيروهاي صادق و وفادار به اصول انقلاب، تنها به يك جناح خاص تعلق دارند و جناح ديگر به كلي فاقد چنين نيروهايي است. بلكه بايد باور داشت كه هم نيروهاي پاك و خدوم به انقلاب، در جناحهاي موافق نظام يافت مي‏شوند و هم افراد تندرو و يا فرصت طلب و احياناً چهره‏هاي نفاق كه وجودشان موجب پراكندگي و تفرقه ميان جناحهاي طرفدار انقلاب شده است.

شناسايي و خنثي كردن چهره‏هاي نفاق و افراطي در جناحهاي قدرتمند كشور و نيز پرهيز از تكبر و غرور ناشي از حمايتهاي موضعي مردم از يك جناح و پرداختن به مشكلات واقعي مردم، مي‏تواند نيروهاي خالص و بي‏پيرايه انقلاب را بار ديگر در آستانه انتخابات مجلس هفتم در كنار يكديگر و در خدمت انقلاب قرار دهد؛ چرا كه به تعبير مولانا:




  • پيروزي از اتفاق خيزد
    خون جوش كند خُناق خيزد
    رو دردي ناز را بپالا
    يار آن طلبد كه ذوق يابد
    زيرا طلب از مذاق خيزد



  • پركندگي از نفاق خيزد
    تو خون تكبّر ار نريزي
    زيرا طرب از رَواق خيزد
    زيرا طلب از مذاق خيزد
    زيرا طلب از مذاق خيزد



بايد يادآور شد كه در كنار هم قرار گرفتن نيروهاي انقلاب لزوما به معناي ائتلاف سياسي جناحهاي طرفدار نظام نيست بلكه مي‏توان ضمن حفظ پايبندي به اصول انقلاب و رعايت اخلاق سياسي، رقابتي سالم و به دور از حاشيه‏پردازي را برگزار نمود. به تعبير شفافتر، نيروهاي انقلاب بيش از آن كه به فكر ائتلاف سياسي با يكديگر باشند، بايد اولاً يك ائتلاف اخلاقي را در دستور كار خود قرار داده و از تنش‏زايي بپرهيزند و ثانيا به صورت جدي در صدد خنثي‏سازي نيروهاي افراطي خود برآيند. بر خلاف توصيه قرآني كه پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و طرفداران ايشان را كساني معرفي نموده است كه در قبال كفار با قاطعيت برخورد مي‏كنند ولي با يكديگر مهربان هستند،12 اما هنوز هم در جناحهاي سياسي فعال كشور، هستند كساني كه رفتار و ادبيات سياسي آنان با دشمنان نظام به مراتب ملايمتر از دوستان انقلاب است و حتي ابايي ندارند از اينكه دغدغه خود را براي مذاكره و توافق با مخالفين نظام رسما اعلام كنند!


1 - روزنامه جمهوري اسلامي، 9 مرداد 82، ص 2.

2 - ليبراسيون، مارس 1999، به نقل از: ماهنامه صبح، شماره 91، فروردين 78.

3 - ر. ك.: رامين جهانبگلو، روشن فكر نسل چهارم و حقيقتي فراتر از ايدئولوژي، جامعه نو، ش16، ص 8: «در دوره سوم روشنفكري در ايران، آدمهاي پارادايمي چون آل احمد و شريعتي به مراتب ما را عقب‏تر بردند، به خاطر غرب ستيزي‏شان. البته بعضي اعتقاد دارند كه شريعتي غرب ستيز نيست ولي به هر حال شريعتي غرب را درست معرفي نمي‏كند نتيجه‏گيريهايشان غلط است.»

4 - همان، ص 6: «حقيقت هيچگاه به دست نمي‏آيد مثل افقي است كه هر چقدر شما به آن نزديك مي‏شويد، او از شما دورتر مي‏شود. حقيقت‏جويي الزاما رسيدن به يك حقيقت ايدئولوژيك نيست. حقيقت‏جويي يعني اين كه شما به دنبال يك معنا باشيد. اين معنايي هم كه روشنفكري به دنبالش مي‏گردد، - مثلاً در نسل چهارم روشنفكري در ايران- يك معناي نقادانه است. اتفاقا جواب به اين سؤال «چه بايد كرد؟» نيست. جوابي كه روشنفكران ديني مي‏خواهند به آن بدهند، نتيجه‏اش نسخه پيچيدن براي ملت ايران است، اما من معتقد به طرح پرسش هستم.»

5 - رامين جهانبگلو، از روشنفكر ديني تا روشنفكر غير ديني، سروش انديشه، ش 3، ص 44: «وقتي روشنفكري پسوند ديني را براي خودش انتخاب مي‏كند مي‏خواهد كارش را يا براي خودش و يا در اذهان عمومي محدود بكند. و الّا نيازي نيست كه بگويد روشنفكر ديني است. چرا مي‏خواهد بين خودش و ديگران اين خط فاصل را بكشد؟ من خط فاصلي بين خودم و آقاي مجتهد شبستري يا آقاي محسن كديور نمي‏بينم، به همين خاطر هم احترام زيادي برايشان قائلم.»

6 - دكتر علي شريعتي، اجتهاد و نظريه انقلاب دائمي، نشر نذير، چاپ اول، 1399ق.، ص 31.

7 - همان، صص 35-34.

8 - همان، صص 36-35.

9 - جعفر سعيدي، دكتر علي شريعتي از ديدگاه شخصيتها(بخش مصاحبه مقام معظم رهبري)، مؤسسه نشر كتاب، قم، چاپ سوم، 1366، صص 62-61.

10 - خناق نوعي بيماري تنفسي خطرناك است كه بعضا موجب خفگي و مرگ مي‏شود. (ر.ك.: لغتنامه دهخدا)

11 - رواق به معني صاف و خالص است. (ر.ك.: لغتنامه دهخدا)

12 - فتح/29: «محمّد رسولُ اللّه و الّذين معه أشِدّاءُ علي الكُفّار رُحماءُ بينهم»

/ 1