جستاری در منابع عصر غیبت (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جستاری در منابع عصر غیبت (1) - نسخه متنی

ابراهیم میرزایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1683

ماه دين

سال 8, ش 1 و2, آبان و آذر 83. ش مسلسل 86 ـ 85

جستاري در منابع عصر غيبت (1)

معرفي کتاب / سيره و تاريخ

ابراهيم ميرزايي

32 ـ 56

شيخ طوسي و کتاب الغيبه در ميان تحقيقات انجام شده دربار? عصر غيبت صغري با
تکيه بر کتاب هاي الغيبهّ نعماني, شيخ طوسي و کتاب کمال الدين صدوق, بازسازي
منابع مورد استفاده در تاليف اين آثار کمتر مورد توجه قرار گرفته است. دليل اين
امر نحو? نقل مطالب در اين آثار است. نگارنده با بررسي دقيق و مقايس? اقوال نقل
شده و شيو? نقل قول ها به اين نتيجه رسيد که عبارات فراواني از آثار کهن تر
درکتاب هاي شيخ صدوق و طوسي آمده است.

مي دانيم که محدثاني در تأليف آثاري دربار? روايات شنيد? خود, از مشايخ خود
بهره مي جسته اند. براي مثال, محدثي چون ابن ابي عمير (متوفي 217 ق) مي توانسته
مستقيماً از امام عصر خود نقل روايت کند يا با واسطه هايي از امامان پيشين که, با
توجه به قرب يا دوري روزگارش, خبر نقل شده و به طريق رواتي به معصوم مي رسيد.

شيو? ديگر محدثان, ذکر سلسله سند روايت متن کتاب, غالباً از طريق خود مؤلف يا
شاگرد وي بوده است. ما حصل اين بحث چنين است:

الف) محدث, رواياتي با سلسله سند خود از امام تاليف کرده است؛

ب) محدثان بعدي اين تأليف ها را با سلسله سند متصل به مؤلف نقل کرده اند و بر
اين اساس تفکيک بين اسناد روايت با توجه به شيو? نقل از متن دشوار است.

با وجود چنين شيوه اي, لفظ و عبارات متداول در ميان محدثان در هنگام ذکر اين
مطالب قال و اخبرني بوده که هر دو بدل از کتب است. براي مثال مي توان موارد زير را
در تاييد اين مدعا ذکر کرد.

1)يکي از مصادري که شيخ طوسي در کتاب الغيبه از آن بهره برده, کتاب الغيبه
نعماني است که خوشبختانه متن آن باقي مانده و مي توان در تاييد ادعاي فوق از آن
مدد گرفت. شيخ طوسي در باب دوازده تن بودن ائمه به نقل از روايات اهل سنت مي
نويسد: «ما اخبرني به ابو عبدالله احمد بن عبدون المعروف با بن الحاشر قال حدثني
ابو الحسين محمد بن علي الشجاعي الکاتب قال: اخبرنا ابو عبدالله محمد بن
ابراهيم الکاتب المعروف بابن ابي زينب النعماني الکاتب قال...» (ص 127 ـ 134). اين
روايات به عينه درکتاب الغيب? نعماني (ص 102 ـ 107) موجود است.

اين را مي دانيم که شجاعي فردي بوده که خود کتاب الغيبة را به سماع از نعماني
روايت کرده است. نجاشي (ص 383) در شرح حال نعماني نوشته است: «ابو عبدالله الکاتب,
النعماني المعروف با بن زينب... له کتب منها: کتاب الغيبة... رأيت أبالحسين محمد
بن علي الشجاعي الکاتب يُقرأ عليه کتاب الغيبة تصنيف محمد بن ابراهيم النعماني
بمشهد العتيقة لأنه کان قرأه عليه و وصي لي ابنه ابو عبدالله الحسين بن محمد
الشجاعي بهذا الکتاب و بسائر کتبه و النسخة المقروءة (المقروّة) عندي».

2) شيخ طوسي در احوال محمد بن نصير نميري به نقل از سعد بن عبدالله اشعري مي
نويسد: «و قال سعد بن عبدالله کان محمد بن نصير النميري... فتفرقوا فلا يرجعون
الي شيء». اين عبارت به عينه در کتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعري (ص 100
ـ 101) آمده و مي توان براساس آن گفت که قال در عبارت قال سعد بن عبدالله اشعري, که
شيخ طوسي نقل کرده, بدل از کتب است.

آثار تحرير شده در دوره غيبت صغري تا قرن پنجم , را مي توان به چند دسته تقسيم
نمود. نخست آثاري که تنها منقولاتي از آنها درکتب ديگر موجود است. چهار کتاب
نوشته شده دربار? مسئله غيبت با نام هاي الشفاء و الجلاء في الغيبه تاليف احمد
بن علي رازي, اخبار الوکلاء الاربعه نگاشت? ابو العباس احمد بن علي بن نوح, کتاب
الممدوحين و المذمومين تحرير محمد بن احمد داود قمي (متوفي 368 ق) و کتاب في اخبار
ابي عمرو ابو جعفر العمرتين (محمد بن عثمان عمري) نوشت? هبة الله بن احمد کاتب
(زنده به سال 400 ق) از آثاري است که شيخ طوسي (متوفي 460 ق) در تاليف کتاب الغيبه از
آنها سود جسته و مطالب خود را از اين کتاب ها اخذ کرده است.

برخي مصادر شيخ طوسي در کتاب الغيبة

آثاري که شيخ طوسي در کتاب الغيبه از آنها بهره گرفته, متعدد است. شيخ طوسي
درآغاز کتاب الغيبة به فردي اشاره کرده که بر ديدگاه سيد مرتضي دربار? غيبت
نقدي نگاشته است. اين فرد مي تواند ابوالحسين بصري (متوفي 436 ق) باشد که در منابع
از نقض الشافي وي سخن رفته است. از آثاري که مطالبي از آنها نقل شده مي توان به
کتاب المعمرين و الوصايا تأليف ابو حاتم سهل بن محمد سجستاني (متوفي 250 ق؛
الغيبة, ص 113 ـ 123)؛ کتا بالفرع و الشجر ابوالحسن يا ابوالحسين النسابة الاصفهاني
(الغيبة, ص 124)؛ کتاب الغيبة نعماني (الغيبة, ص 127 ـ 134)؛ کتاب الانوار ابن همام
(الغيبة, ص 215, 217, 399, 408, 409 ـ 410)؛ کتاب الاوصياء شلمغاني (الغيبة, ص 245ـ246، 343)؛ کتاب
التکليف شلمغاني (الغيبة، ص 389, 409) ؛کتاب الغيبة شلمغاني (الغيبة, ص 391)؛ کتاب
الممدوحين و المذمومين احمد بن محمد بن داود قمي (الغيبة, ص 307, 373 ـ 374, 406 ـ 407, 409,
410)؛ مقاتل الطالبين ابو الفرج اصفهاني (الغيبة, ص 26 ـ 31)؛ المقالات و الفرق سعد
بن عبدالله اشعري (الغيبة, ص 398 ـ 399, همين مطلب در المقالات و الفرق, ص 100 ـ 101) و
احتمالاً کتاب هاي الدلائل حميري و کتاب الضياء في الرد علي المحمديه و
الجعفريه (دربار? نام اين کتاب بنگريد به: رجال النجاشي, ص 177) سعد بن عبدالله
اشعري نيز بهره گرفته است. دليل بهره گيري از کتاب الضياء تنها مشابهت موضوعي
مطالب منقول با عنوان کتاب است.

کتاب الشفاء و الجلاء في الغيبه؛ ابو علي احمد بن علي مشهور به ابن الخضيب
ايادي. نجاشي (رجال, ص 97) به اختصار از وي ياد کرده و گفته است: «أحمد بن علي أبو
العباس الرازي الخضيب الأيادي. قال أصحابنا لم يکن بذاک, و قيل فيه غلو و ترفع, و
له کتاب الشفاء و الجلاء في الغيبة, و کتاب الفرائض, و کتاب الآداب. أخبرنا محمد
بن محمد عن محمد بن أحمد بن داود عنه بکتبه». شيخ طوسي نيز در الفهرست (ص 72) با
عباراتي مشابه از ايادي ياد کرده و چنين نوشته است: «يکني أبا العباس و قيل أبا
علي الرازي, لم يکن بذلک الثقة في الحديث و متهم بالغلو, و له کتاب الشفاء و
الجلاء في الغيبة حسن, کتاب الفرائض, کتاب الآداب, أخبرنا بهما الحسين بن
عبيدالله عن محمد بن أحمد بن داود و هارون بن موسي التلعکبري جميعا عنه». موارد
نقل قول شده از اين کتاب به موضوعات زير مي پردازد:

نزول صحيفه اي از آسمان بر پيامبر دال بر دوازده امام (ص 134 ـ 135)؛

خبري در بار? دوازده امام مهدي (ع) در شب معراج (ص 147 ـ 148)؛

تاويل آيه اي دربار? قائم(ص 158)؛

احاديثي نبوي دربار? مهدي (ص 178, 187 ـ 188, 191)؛

حديثي از زيد بن علي دربار? مهدي (ص 188 ـ 189)؛

عبارتي از محمد بن عبدالرحمن ابي ليلي دربار? مهدي (متوفي 148 ق ؛ ص 189) ؛

حديثي از علي (ع) دربار? مهدي (ص 189 ـ 190)؛

حديثي ا ز امام حسين (ع) دربار? مهدي (ص 190 ـ 191)؛

ماجرايي دربار? امام حسن عسکري (ص 206)؛

بخشش وجوهات توسط يکي از وکلا (ص 218)؛

تبريک به امام حسن عسکري به واسط? تولد مهدي (ع) (ص 229 ـ 230)؛

ماجراي تولد حضرت مهدي (ص 238 ـ 239)؛

کرامتي از امام (ص 240 ـ 242)؛

فرستادن فردي براي پرسش از مطالبي از امام حسن عسکري (ص 246 ـ 247)؛

خبري دربار? رويت قائم توسط ابو جعفر اسدي (ص 253 ـ 254)؛

اخباري دربار? رويت قائم (ص 254 ـ 257, 259 ـ 262)؛

ديدار حضرت توسط علي بن ابراهيم بن مهزيار (ص 263 ـ 267)؛

حکايتي از فردي زيدي دربار? رويت حضرت (ص 269 ـ 270)؛

روايتي از ابو سهل نوبختي دربار? تولد حضرت (ص 271 ـ 273)؛

روايتي از ابوالحسين اسدي دربار? رويت حضرت (ص 273 ـ 280)؛

روايتي از مشاجره ميان شيعيان دربار? وجود يا عدم وجود حضرت و استفسار از
ناحي? مقدسه (ص 285 ـ 290)؛

نامه اي از ابو جعفر ثاني در تاييد علي بن مهزيار اهوازي (ص 349)؛

توقيعي در تاييد علي بن جعفر (ص 350)؛

علائم ظهور قائم (ص 434, 443, 451)؛

کتاب اخبار الوکلاء اربعة تاليف ابوالعباس احمد بن علي بن عباس بن نوح سيرافي
(متوفي حدود 408ق). وي از عالمان امامي ساکن در بصره بوده و نجاشي از وي به عنوان
فردي بصير به احاديث و روايات ياد کرده و او را از جمله استادان خود دانسته است
(ص 86 ـ 87). نجاشي در جايي ديگر از کتاب خود در شرح حال ابو نصر هبة الله بن احمد بن
محمد کاتب (زنده به سال 400 ق) از نوادگان ابو جعفر عمري که کتابي در شرح احوال دو
سفير اول يعني ابو عمرو و ابو جعفر عمري داشته, اشاره کرده که ابوالعباس بن نوح
در کتاب خود دربار? وکلاي اربعه از اين تاليف بهره برده است (ص 440). اين آثار
جملگي در اختيار شيخ طوسي بوده و از آنها نقل قول کرده است. شيخ طوسي که در 408 به
بغداد مهاجرت کرده و ظاهراً درهمين سال يا اندکي بعد از آن به تاليف الفهرست
مشغول شده, در اشاره به ابن نوح مي نويسد: (ص 87) «ابن نوح در بصره سکونت داشت و
فردي کثير روايت بود. فردي ثقه بود جز آنکه که ازقول وي اعتقاد به برخي نظرات
نادرست کلامي چون اعتقاد به رويت خداوند و مطالبي ديگر نقل شده است... وي کتاب
درباره نواب دارد, جز آنکه اين آثار به صورت مسوده بوده و او فرصت تبيض آنها را
نيافت و چيزي از اين آثار يافت نمي شود... وي به تازگي در گذشت و براي من ديدار وي
ميسر نشد». با اين حال بعد ها , شيخ طوسي, بخش هايي يا کل کتاب اخبار الابواب را به
روايت حسين بن ابراهيم قزويني از ابن نوح از نقل قول ها مي توانيم صحت قول نجاشي
در اتکاي ابن نوح برکتاب ابو نصر عمري را بپذيريم. موارد نقل شده چنين است:

استفساري از ناحي? مقدسه در باب ماهيت امام (ص 293 ـ 294)؛

خبري از جدش محمد بن احمد بن عباس بن نوح دربار? صدور توقيعي در لعن شلمغاني (ص
307 ـ 308)؛

پرداخت وجوهات به ناحي? مقدسه (ص 294 ـ 296)؛

پاسخ به سؤال فردي که فرزندش را انکار کرده بود(ص 308)؛

تولد شيخ صدوق و برادرش در پي درخواست از ناحي? مقدسه (ص 308 ـ 309)؛

شفاي فردي گنگ در پي در خواست از ناحي? مقدسه (ص 309 ـ 310)؛

توقيعي از شلمغاني در دوران استقامت (ص 324)؛

روايتي از حسين بن حمدان خصيبي (در متن با تصحيف به حسين بن احمد الخصيبي (ص 355
ـ 356)؛

دربار? کتاب هاي فقهي که ابو جعفر محمد بن عثمان تاليف کرده است (ص 363)؛

آغاز سفارت ابو جعفر محمد بن عثمان عمري (ص 367 ـ 370)؛

خبري دربار? وفات ابو جعفر عمري (ص 364 ـ 365)؛

خبري در تاييد سفارت حسين بن روح نوبختي (ص 370 ـ 372)؛

نخستين توقيع حسين بن روح نوبختي (ص 372 ـ 373)؛

توقيعي از حسين بن روح نوبختي (ص 373 ـ 384)؛

پاسخ ابو سهل نوبختي دربار? علت تعيين شدن حسين بن روح نوبختي به مقام سفارت
(ص 391)؛

خبري درباره حلاج (ص 401 ـ 402)؛

خبري دربار? وفات و محل دفن حسين بن روح نوبختي (ص 386 ـ 387)؛

دو خبر دربار? شلمغاني (ص 403 ـ 406؛ 408 ـ 409)؛

توقيعي در لعن شلمغاني (ص 410)؛

دربار? محل دفن و زمان وفات ابوالحسن سمري (ص 396)؛

اشاره اي به ذکر اخبار ابو دلف در کتاب ابن نوح (ص 413).

نعماني و کتاب الغيبة

کتاب نعماني که بعد از 322 ق و قبل از 336 ق تاليف شده, يکي از متون مهم باقي مانده
از اواخر عصر غيبت صغري و ده? آغاز غيبت کبراست. شيخ مفيد (متوفي 413 ق) دربحث از
امام عصر در کتاب مهم الارشاد خود, با ارجاع به کتاب نعماني براي تفضيل بيشتر,
اهميت آن را چنين ارزيابي مي کند: «احاديثي که در باب غيبت امام نقل شده, اندکي
بود از روايات فراواني که در اشاره به آن حضرت روايت شده است. روايات آمده در
اشاره به آن حضرت فراوان است و اصحاب ما اين روايات را در آثاري که تاليف کرده
اند, نقل کرده اند. برخي افراد به تفصيل و برخي به اجمال. يکي از اين افراد محمد
بن ابراهيم مشهور به ابو عبدالله نعماني است که..».

دربار? تاريخ تاليف کتاب نعماني نظريات مختلفي وجود دارد. آقاي شبيري فاصل?
زماني 336 تا 342 ق و آقاي مدرسي, حدود 340 را پيشنهاد کرده اند. اما با توجه به تصريح
نعماني به قيام ابويزيد نکاري که از وي به ابو يزيد اموي نام برده است, مي توان
تاريخ تاليف کتاب نعماني را بعد از 322 وقبل از 336 دانست که قيام نکار ي سرکوب شد.

آثار کهن نحله نگاران

ابوالحسين محمد بن احمد ملطي (متوفي 377 ق) مؤلف کتاب التيبيه و الرد علي اهل
الاهواء و البدع, اطلاعات مهمي را به نقل از کتاب الاستقامة في السنة و الرد علي
اهل البدع نوشت? ابو عاصم خشيش بن أصرم (متوفي 253 ق) نقل کرده است. کتاب الاستقامة
باقي نمانده و تنها نقل قول هاي از آن را ملطي در کتاب خود آورده است. به نوشت?
ملطي, ابو عاصم, شيعيان (را فض?) را به پانزده گروه تقسيم کرده است. اغلب گروه
هايي که ابو عاصم آورده, وصف گروه هاي از غلاة است. اما يکي از گروه هايي که ابو
عاصم وصف کرده, ظاهراً همان خط مستقيم اماميه و تداوم جريان امامت است که بعدها
با واژ? اماميه معرفي شده اند. ابو عاصم مي نويسد: « و منهم (اي الرافضة) صنف
زعموا أن علياً قد علم ما علمه علمه الرسول الله صلي الله عليه و سلم من علم
الدنيا و الآخرة و ما کان و ما هو کائن و علم علي بعد رسول الله علماً لم يکن رسول
الله يعلمه و أن علياً أعلم من رسول الله صلي الله عليه و سلم و جعلوا الأئمة
بعده يرثون ذلک منه الي يومنا هذا الاکبر و أن العلم يولد معه, لايحتاج الي
تعليم... ».

اين گفت? ابوعاصم با توجه به زمان وفات وي اهميت فراواني دارد. پذيرش عام
عقيد? انتقال امامت از پدر به فرزند بزرگتر, نکت? جالب توجهي است که ابو عاصم به
آن اشاره کرده است.

آثار تاريخي اين دوره نکات چنداني دربار? بحث فعلي در بر ندارند و اشار? اين
کتاب ها به شيعه فقط در مواردي خاص است که مسئله به نحوي با شيعيان مرتبط بوده
است. تنها استثناي مهم مسعودي است. وي علاوه بر ذکر نکات مهم, اطلاعات منحصر به
فردي از شيعه و کلام اماميه داشته است. گرچه نمي توان دربار? گرايش مذهبي مسعودي
به صراحت سخن گفت, وي تعليق خاطر خاصي به شيعه داشته است. از آثار متعدد کلامي وي
چون کتابهاي المقالات في اصول الديانات, نظم الادلة في اصول الملة, سرالحياة,
الابانة عن اصول الديانه, تنها منقولاتي در مروج الذهب باقي مانده است. در مروج
الذهب, مسعودي به نکات مهمي, چون برخي فرق غلاة, فرقه شدن جامع? اماميه, علم ائمه
به غيب, درگيري شلمغاني با حسين بن روح اشاره کرده است. اين نکات نشان دهند?
آشنايي دقيق وي با نظريات شيعه است.

در ميان کتب ملل و نحل مهم ترين اثر قابل استفاده در اين تحقيق کتاب مقالات
الاسلاميين و اختلاف المصلين نوشت? ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (متوفي 334 ق)
است. اشعري ديدگاه هاي شيعه و نقطه نظريات آنها را به دقت ارائه کرده است. برخي
از منقولات وي برگرفته از کتاب المقالات ابوالقاسم بلخي, محمد بن شداد ابو عيسي
محمد بن هارون وراق (متوفي بعد از 250 ق) است. (براي منقولات ذکر شده از زرقان
دربار? شيعيان بنگريد به: اشعري, ابوالحسن, مقالات الاسلاميين, تحقيق هلموت
ريتر (بيروت 1400 ق/ 1980 م, ص 55 سطر 15, ادامه در ص 56, ص 61, سطر 2, ص 60, سطر 7, ص 43 سطر15؛
دربار? عبارت هاي ذکر شده از اوراق, بنگريد به: همان, ص 33, سطر 11, ص 34, سطر11). بايد
دانست که اين موارد فقط موارد تصريح شده است. از آنجايي که اصل اين آثار مفقود
شده اند, امکان تشخيص منقولات ديگر در حال حاضر وجود ندارد. اشار? اشعري به قول و
نظري از حسن بن موسي نوبختي ( اشعري, مقالات الاسلاميين, ص 52؛ سطر 9) نشان مي دهد که
وي با آراي کلامي اين خاندان مهم شيعي در عصر غيبت صغري آشنا بوده است. با توجه
به اين نکته, اظهارات اشعري در وصف گروهي از اماميه که کلام معتزلي را با اصول
اماميه در هم آميخته اند, مي تواند در اشاره به خاندان نوبخت باشد ( براي موارد
اشار? اشعري به اين گروه از اماميه بنگريد به: همو, مقالات الاسلاميين, ص 35,
سطرهاي 3 ـ 6, در بحث از تشبيه مي نويسد: «و الفرقة السادسة من الرافضة يزعمون ان
ربهم ليس بجسم ... و قالوا في التوحيد بقول المعتزله و الخوارج و هؤلاء قوم من
متأخريهم, فاما اوائلهم فانهم کانوا يقولون ما حکينا عنهم من التشبيه»؛ ص 39,
سطرهاي 1 ـ 3؛ ص 41, سطرهاي 7 ـ 8؛ ص 42, سطر 4؛ ص 47, سطر 6؛ ص 48، سطر 1؛ ص 40، سطر 10؛ ص 45،
سطرهاي 3ـ4، سطر 16، ص 50، سطر 1؛ ص 56, سطر 10). اطلاعات اشعري گاه به نحو کامل تر در
جايي ديگر از کتاب وي ذکر شده است. د راين موارد منبع اخذ مطلب نيز به طور کامل
معرفي شده است.

آنچه که در متون اسماعيليه دربار? غيبت صغري آمده, اندک است. براي مثال مي
توان به المناظرات نوشت? فقيه اسماعيلي ابو عبدالله جعفر بن احمد بن محمد
الهيثمي اشاره کرد که از آثار اسماعيليه است و قبل از 336 و بعد از 332 تاليف شده
است. متن اصلي, المناظرات باقي نمانده است. فقط آنچه که امروز از اين کتاب در
اختيار ما قرار دارد, دو فصل منتخبي است که حسن بن نوح بهروچي (متوفي 939 ق) در کتاب
الأزهار خود از اين کتاب نقل کرده است. حدود سال تاليف کتاب بر اساس اشارت مؤلف
آن به ابو يزيد نکاري, شورشي اباضي مذهب بر دولت فاطميان است که از وي به رسم
تاريخنگاران فاطمي به دجال (ص 117, متن عربي) ياد شده است. مؤلف اين کتاب خود از
داعيان اسماعيليه است که همزمان با قيام ابو عبدالله شيعي در 296 به تشکيلات
فاطميان پيوسته و با اعدام ابو العباس و ابو عبدالله شيعي احتمالاً جايگاه خود
را از دست داده است. با اين حال وي در حدود 332 ـ 336 ق به تاليف خاطرات خود دست زده
است. در اين خاطرات, به عقايد شيعيان در پي رحلت ائمه اشاره شده که از اين
اطلاعات, نکاتي دربار? وضع شيعه در پي رحلت امام کاظم (ع) جالب توجه است. حديث
جابر, البته نه به صورتي که بعدها در منابع اماميه آمده, در اين کتاب مورد اشاره
قرار گرفته است. نکته جالب ديگر اين کتاب, اشاره به اعتقاد اماميه به دوازده
امام است.

دربار? حصر تعداد ائمه به دوازده امام, ابو عبدالله شيعي از ابن هيثم پرسيده
است: «اما اصحاب تو که آنان را به امامت امام فاطمي دعوت نموديم, امامت را بعد از
امام جعفر صادق (ع) در فرزند وي امام موسي, سپس در فرزند وي تا محمد بن حسن (ع)
محدود مي دانند». ابن هيثم پاسخ مي دهد: «آري اين چنين است و من خود نيز بر اين
قول بودم, اما چهار سالي است که از آنها و عقيده به اين مسئله دوري گزيده ام».

پرسش بعدي ابو عبدالله شيعي از ابن هيثم اين است که پس چرا به قول واقفه
گرويده است. ابن هيثم پاسخ مي دهد که بعد از وفات امام صادق (ع) جامع? اماميه در
مسئل? امامت متشتت گرديد و وي چون اجماع اين گروه ها را تا امامت امام ششم مي ديد
تا حصول به حقيقت از اجماع پيروي کرد. پس از آن توضيحات مفصلي از فرق اماميه
ارائه مي دهد (ص 35 ـ 38) به دنبال آن, برخي دلايل اسماعيليه در اثبات دعاوي خود را
بيان مي دارد. در اين بخش ابن هيثم عبارت جالب توجه زير را در اشاره به جريان
عمده ميان شيعيان بيان کرده و مي نويسد: «و جمهور الشيعه اثبت الامامه في موسي
ثم في ولده علي بن موسي الرضا و هو الذي قتله المامون بعد ان صاهره زوجه ابنته ثم
في ولده محمد بن علي ثم في الحسن بن محمد ثم في محمد بن الحسن و هم الواصلة الاثنا
عشريه و زعموا ان الائمه اثنا عشراً اماماً و انما تنتقل من والد الي ولد و لا
ترجع الي الاخوة...» (المناظرات, ص 36).

بعد از انجام مناظره ها و موفقيت ابن هيثم, ابو عبدالله شيعي وي را با نامه اي
به نزد برادرش مي فرستد. در آنجا نيز گفتگوهاي بين ابن هيثم و برادر ابو عبدالله
رخ مي دهد. در اينجا ابن هيثم شرح زندگي خود را بيان مي دارد. زماني که پدر وي از
دنيا رفت (سال 285) ابن هيثم هنوز به سن بلوغ نرسيده بود. در اين مدت وي در فقه حنفي
و علم کلام تحصيل مي کرد (ص 59). درمسئله امامت کتابي از هشام بن حکم خواند و به
تشيع گرويد (ص 62) و به حلق? درس محمد بن خلف که وي را از ثقات شيعه معرفي مي کند,
پيوست. (ص 63).

بعد از کتاب المناظرات, يکي از کهن ترين متون اسماعيلي که گزارش هاي جالب
توجهي را دربار? فرق اماميه آورده, کتاب سرائر و اسرار النطقاء نوشت? جعفربن
منصور اليمن از داعيان عصر نخست فاطميان است که از زنده بودن وي تا زمان چهار
مين خليف? فاطمي, المعزلدين الله (متوفي 365 ق) آگاهي داريم. شواهد موجود در کتاب
سرائر از تاليف آن در حدود 380 ق. حکايت دارد. در اشاره به غيبت و وفات امام حسن
عسکري عليه السلام آمده است: «والحسن من قدمات الي وقتنا هذا مائة و عشرون سنة»
(ص 254) و اين مسئله باعث ترديد در تاليف اين کتاب توسط جعفر بن منصور مي گردد. با
اين حال اين موضوع نياز به تحقيق بيشتر دربار? زندگي جعفربن منصور دارد. مطالب
ديگري که براي شناخت هويت مؤلف اين کتاب سودمند خواهد بود, چنين است: در چندجاي
کتاب مؤلف از آثار ديگر خود نام برده که عنوان اين آثار چنين است: رسوم الدين الي
معرفة التأويل (ص 76), اصول الدين بمعرفة التأويل (ص 79) که ظاهراً همان کتاب قبلي
است, نصيب الدار و الکشف (ص 93). دربار? ظهور فاطميان نيز به اولين خليف? فاطمي و
امامان بعد از وي اشاره اي دارد (ص 60 ـ 61). از اطلاعات جالبي که در اين کتاب آمده,
به موارد زير مي توان اشاره کرد: 1. در اشاره به واقفه, ضمن اذعان وجود آنها به رد
ادعاي واقفه در امامت امام موسي کاظم عليه السلام پرداخته و مي نويسد: «ثم نظرنا
في القصة العظمي الي اصحاب موسي بن جعفر فوجدنا هم طائفة لا تدري ايهما اصل
لصاحبه و وجدنا هم رکبوا سنن من کان قبلهم و يدعون انه الي وقتنا هذا و انه لم
يمت و لا يموت و قدرايناه مات في سجن بني العباس و رمي خارج السجن ثلاثة ايام حتي
عاينه جميع الناس, ثم دفن بعد ذلک» (ص 249)؛ 2. دربار? امام حسن عسکري عليه السلام و
حوادث بعد از وفات ايشان مي نويسد: «و قد کنتم تقولون له: يا ابن رسول الله اکثر
من الاماء. و قيل اکثر التزويج فعسي ان يرزق الله ولداً و الله اکثر الحرص في مثل
ذلک حتي مات, ثم روي بعده أن قوماً طلبوا جباية الاموال و الوصول الي اموال
الايتام, فعمدوا الي جارية له تسمي صيقل (درمتن به اشتباه صفيل) فاخلوا لها
داراً و اوقفوا علي ادعاء الحمل و جعلوا عليها سدة و حرساً و قالوا ان المنتظر
في جوفها, ذلک رجاء لما طلبوا من التوصل الي أخذ مال الضعفاء» (ص 253 ـ 254)؛ 3. مسئل?
غيبت و عدم حضور مستقيم امام, باعث پديد آمدن مشکلات کلامي جديدي براي اماميه
شد, ظاهراً در مجادلات کلامي با مخالفان, آنها بر وجود امام حاضر تاکيد داشته
اند. در اشاره به اين مسئله جعفربن منصور مي نويسد:« أليس نحن و أنتم متفقون انه
لابد من امام بر, وفي, نقي, عالم بما يحتاج الخلق اليه, جامع لامورهم, قائم بدينه,
حافظ لاهل الحق, معروف باسمه و نسبه في کل عصر و زمان, من اهل بيت الرسول مستغن عن
الخلق و الخلق محتاجون اليه في امور دينهم و دنيا هم و حلالهم و حرامهم و فرائضهم
و احکامهم و اقامة العدل فيهم کفعل من مضي من الانبياء و الاوصياء والائمة في
القرون الخالية المتقدم ذکرها» (ص 242)؛ 4. اشارات پراکند? زيادي دربار? مسئل?
امامت در کتاب سرائر آمده است. براي مثال جعفربن منصور اليمن در جايي اين مطلب
را از امام صادق عليه السلام نقل مي کند: «و قد روي عن الصادق جعفر بن محمد انه
لما سئل عن الامام بعده من هو؟ فقال: يتوهمون ان ذلک الينا الاختيار فيه, و الله
ما هو الاباختيار الله و اصطفائه» (ص 71). در جايي ديگر به اين مطلب اشاره کرده که
امام صادق عليه السلام بعد از مرگ خود, منصور را از جمله جانشينان خود تعيين
کرده است. البته اين مطلب را از قول اماميه نقل مي کند: «و ترون أن جعفر الصادق
لما حضرته النقلة استخلف المنصور ضده علي اهله و ولده و کل ذلک صيانة لهم و
ستراً علي ولي الله» (سرائر و اسرار النطقاء, ص 247).

تلاش جعفر بن منصور اليمن, اثبات امامت اسماعيل بن جعفر است که بر اساس دعاوي
فاطميان به امامت از سوي حضرت منسوب شده بود و در اشاره به اين مطلب مي نويسد: «و
قد اتفقنا نحن و انتم علي ذلک بما تقدم القول فيه, فلما حضرته النقلة في حياة
ابيه کما تقدم القول في اسماعيل بن ابراهيم و هارون و موسي, قلتم ما بدا به في
شيء کما بدا به في اسماعيل و... رجعتم بالامر الي جعفر و الامر لا يرجع القهقري».

(سرائر و اسرار النطقاء,ص 256).

رديه هاي زيديه

برخي از آثار زيديه حاوي نکات مهمي براي تحقيق حاضر است. عبارتي از حسن بن علي
مشهور به ناصر اطروش (متوفي 304 ق) باقي مانده که اشاره اي در رد ديدگاه اماميه در
باب غيبت است. اما مهم ترين متون زيدي در دسترس, نخست کتاب الاشهاد نوشت? ابوزيد
علوي و ديگري کتاب الدعامه في تثبيت الامامة درنقد آرا و عقايد اماميه نوشت?
ابو طالب يحيي بن حسين الناطق بالحق هاروني (متوفي 424 ق) است. ابو طالب هاروني و
برادرش المؤيد بالله احمد بن حسين هاروني, در آغاز امامي بودند. هاروني در 340 ق
متولد شد. وي همراه با برادر به آيين زيديه گرويد و خود بعد از مرگ برادر, امامت
زيديه را بر عهده گرفت. حميد بن احمد محلي (متوفي 652 ق) درمعرفي کتاب الدعامة
هاروني مي نويسد: «و له کتاب الدعامة في الامامة و هو من عجائب الکتب و أودعع من
الغرائب المستنبطات و الأدلة القاطعة والأجوبة عن شبهات المخالفين, النافعة ما
يقتضي بأنه السابق في هذا الميدان». همو, الحدائق الورديه في مناقب أئمة
الزيديه, «ويلفرد ماديلوغ, أخبار أئمة الزيدية في طبرستان و ديلمان و جيلان»,
(بيروت, 1987, ص 262). کتاب الدعامة مورد توجه عالمان زيدي بعد از هاروني بوده است.
عالم ايراني و زيدي, ابوالحسن علي بن حسين بن محمد زيدي شاه سربيجان, کتابي در
شرح الدعامة با عنوان المحيط بأصول الامامة علي مذهب الزيديه نگاشته است. اين
کتاب خود اعتباري همپاي کتاب الدعامة دارد. المنصور بالله عبدالله بن حمزه
(متوفي 614 ق) کتابي به نام العقد الثمين في تبيين احکام الأئمة الهادين در رد بر
اماميه دارد که به واسط? المحيط از متون کهن تر مطالبي نقل کرده است. (بنگريد به:
انصاري قمي, «حسن, زيديه و منابع مکتوب اماميه», مجله علوم حديث, شمار? 20,
تابستان, 1380 ص 155 ـ 161). نسخه اي از کتاب المحيط که درکتابخان? آمبروزيانا, نسخه
هاي خطي عربي شمار? 23 موجود است. اين کتاب به خطا به صاحب بن عباد (متوفي 385 ق)
منسوب شده و با دو عنوان مختلف منتشر شده است. هاروني در آغاز کتاب خود علت تاليف
کتابش ر اچنين توضيح داده است: «سألتکم أعزکم الله املاء کتاب في نصرة مذاهب
الزيدية في الامامة علي ايجاز و اختصار, فأجبتم الي ذلک, علماً مني بأن أصول هذا
الباب و ان کانت مذکورة في الکتب، فهي منتشرة فيها و کثير منها يحتاج الي تلخيص
و تهذيب, متي جمعت أطرافها و هذبت بالنکت التي أفادتها مجالس الصاحب, کافي
الکفاة و عماد الاسلام و المسلمين أدام الله علوه و عند مسائلتنا اياه بيان
نصرة هذه المذاهب عظم الانتفاع بذلک».

چهار چوب کلي بحث ابو طالب هاروني در اين کتاب اثبات امامت علي (ع) بر اساس
اخبار و روايات مروي از پيامبر ضمن انکار وجود نص جلي است. اولين حديث مورد
استناد هاروني، حديث منزلت است و در اشاره به اين حديث مي نويسد: « ان هذا الخبر
قد ظهر و اشتهر من وقت الصحابة و التابعين و استمرظهوره علي طريقة واحدة في أيام
بني أمية الي وقتنا هذا و أمير المومنين عليه السلام أورده يوم الشوري بحضرة
جماعة من الصحابة و مصنفوا کتب الشوري قد حکوا ذلک و متکموا الشيعة قد استدلوا
به علي امامة أميرالمومنين و علي تفضيله علي سائر الصحابة. أخري و قد و جد
أصحابکم به في کتب المتکلمين الذين نصروا هذا الباب کهشام (بن الحکم) و هشام (بن
سالم الجواليقي) و محمد بن النعمان و غيرهم». تلاش هاروني تقليل نص جلي به نص خفي
است. وي در اشاره به عقيد? شيعه در نص جلي مي نويسد«قد قال أهل العلم أن التصريح
بهذا القول علي الوجه الذي يصرح به الآن لم يتجاسر عليه قبل (ابن) الريوندي» .

تندترين انتقادات هاروني در اواخر کتاب آمده است. هاروني چند اشکال بر
اماميه, در مسئل? امامت, سواي نص جلي طرح کرده است. ايراد وي اين است که خبر دال
بر نص بر دوازده امام جعلي است و نمي تواند درست باشد. عبارت هاروني چينن است:
«ثم خبر النص علي الاثني عشران کان متظاهراً عندهم علي مايدعون, فلم کانوا
يختلفون عندموت کثير من هؤلاء المنصوصين عليهم بزعمهم ضرورياً من اختلاف
کاختلافهم عند موت جعفر عليه السلام في أولاده. و قد ذهب الي القول بامامة أکثر
أولاده من موسي و محمد و عبدالله و اسحق فرقة من أصحابه. و کاختلافهم عند موت
موسي حتي ذهب أکثر هم الي أنه حي لم يمت و هم الواقفة. و قطع بعدهم علي موته و
قالوا بامامة علي ابن موسي الرضا فسموا قطعية ثم اختلفوا عند موت الحسن بن علي
العسکري فذهب أکثرهم الي القول بامامة أخيه و رجع کثير منهم عن القول بالنص و
قال بعضهم بالغيبة و سموا جعفراً أخاه جعفر الکذاب».

ايراد ديگر هاروني, تعارض اخبار با يکديگر, اختصاص نص به اماميه و عدم امکان
پذيرش قول به بداء مورد اشار? اماميه در امامت برخي ائمه است. دراين مورد هاروني
مي نويسد: «والثاني قولهم أن الأخبار أتت بذلک عن رسول الله (ص) و عن
أميرالمومنين (ع) کخبر اللوح و خبر الخضر و هذه الأخبار مع کونها من أخبار
الآحاد و مع کونها ضعيفة مجهولة الأسناد لا يعرف رجالها و لا يعد بمثلها الا
أمثالها فلم تدعها هذه الطائفة لتسلم من المناقضة حتي روت بآرائها ما يعارضها و
يدافعها.... فروت رواية مشهورة عندهم أن جعفراً عليه السلام نص علي ابنه اسماعيل
قبل موسي, فلما مات (يعني اسماعيل) قال مابدالله في شيء مثل ما بدا في اسماعيل
ابني... ان کان رسول الله (ص) قد قدم النص علي الاثني عشر بأعيانهم فلم استجار
جعفر أن ينص علي اسماعيل و ان کان الله تعالي جعل امامة في اسماعيل الي أن بداله
فامامته, فلم استجاز رسول الله (ص) ان ينص قبل ذلک علي موسي دون اسماعيل و أما
ادعاؤهم أن النص لم يدع لغير هم فهو بهت و جحد لما يعلم ضرورة, لأن الکيسانية و
الاسماعيلية و الفطحية (در اصل العظيمة) و غيرها ادعت النص لغير هؤلاء النفر
المعدودين».

تاملي در کتاب المقالات و الفرق الشيعه

دو اثر مهم در بحث از فرق شيعه, کتاب فرق الشيعه منسوب به حسين بن موسي نوبختي
(متوفي 301 ق يا 310 ق) و کتاب المقالات والفرق نگاشت? سعد بن عبدالله اشعري (متوفي
299 يا 301 ق) است. اهميت خاص اين دو اثر, ارائ? گزارش روند فرقه فرقه شدن جامع?
اماميه درمراحل گوناگون, خاصه در دور? غيبت صغري است. نکت? خاصي که دربار? اين
دو کتاب وجود دارد, همانندي فراوان اين دو کتاب با يکديگر است. در 1941 هلموت ريتر,
مستشرق نامدار آلماني، کتابي با عنوان فرق الشيعه در سلسله انتشارات نشريات
اسلامي شمار? هفت با انتساب به ابو محمد حسن بن موسي نوبختي به چاپ رساند. اساس
کار ريتر, دو نسخ? خطي بوده است؛ يکي متعلق به آقاي اليس کتابدار موز? بريتانيا
که نسخه اي ناقص و ديگري نسخه اي کامل, متعلق به ميرزا حسين بن محمد تقي نوري
(متوفي 1320 ق) مرحوم سيد محمد صادق بحر آل العلوم همين چاپ را در 1355 ق/ 1936 م تجديد
چاپ کرده است. عنوان کتاب و نام مؤلف در خود نسخه نيامده ولي کاتب در نسخ? آقاي
اليس, در ظهر ورقه نوشته است: «فيه مذاهب فرق اهل الامامة و اسماؤها و ذکر
مستقيمها من سقيمها و اختلافها ابي محمد الحسن بن موسي النوبختي».

مشکل انتساب اين کتاب به نوبختي با يافت شدن نسخه اي از تاليف سعد بن عبدالله
اشعري (متوفي 229 يا 301 ق) با عنوان المقالات و الفرق و اسماؤها و صنوفها و القابها
آغاز شد. اين نسخه را مرحوم محمد جواد مشکور در سال 1963 م/ 1341 ش به چاپ رساند. در
مورد انتساب کتاب المقالات به سعد بن عبدالله اشعري, شواهد قطعي وجود دارد که در
اين باره ترديدي باقي نمي گذارد. مثلاً شيخ طوسي (متوفي 460 ق) در کتاب الغيبة (ص 398
ـ 399) عبارت بلندي را دربار? محمد بن نصير نميري به نقل از اشعري آورده که به عينه
در کتاب المقالات و الفرق (ص 100 ـ 101) نيز آمده است. شيخ طوسي در ابتدا نقل مي کند:
قال سعد بن عبدالله, که روشن مي سازد المقالات است.

نسخه اي از کتاب سعد بن عبدالله اشعري دراختيار مرحوم عباس اقبال نيز بوده و
همو در کتاب خاندان نوبختي (ص 144 ـ 154) مقايسه اي ميان دو متن و برخي منقولات در
آثار ديگر آورده و در مقام نتيجه گيري نوشته است: «اولاً در اينکه مطالب کتاب
الغيبة و رجال کشي که در فوق نقل شده از کتاب ابوالقاسم اشعري قمي است, شکي نيست
زيرا که علاوه بر شهادت علامه مجلسي که آن کتاب را در دست داشته شيخ طوسي صريحاً
به لفظ «قال» نه با الفاظي نظير «اخبرني» يا «حدثني» از ابوالقاسم اشعري نقل
قول کرده است و اين شکل تعبير حاکي از آن است که نقل از کتاب اشعري است نه از قول
شفاهي او به چند واسطه... ثانياً کتاب فرق الشيعه چاپي که بدبختانه نسخ? کهنه اي
از آن در دست نيست, اگر کسي آن را به دقت ملاحظه کند مي بيند که علاوه بر تحريفات
و اغلاطي که در آن راه يافته مثل اين است که نسخ? دست دومي است که کسي آن را از
روي اصل کتاب براي خود ترتيب داده و احتمال دارد که از اصل نسخه پاره اي مطالب,
شايد سلسله روات و يا مدارک و اسناد اخبار, ساقط شده است» (ص 155).

ما حصل عقيد? آقاي عباس اقبال آن است که کتاب فرق الشيعه نسخه اي تلخيص شده از
کتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعري است (ص 143, 156 ـ 157). بر عکس نظر عباس
اقبال, مرحوم شيخ الاسلام زنجاني اين دو کتاب را تأليف دو تن دانسته و معتقد است
که «کتاب فرق الشيعه سعد در تأليف متاخر از تاليف نوبختي و کتاب فرق الشيع? حاضر
است» (عباس اقبال, ص 157). ويلفرد مادلونگ نيز در مقاله اي با عنوان «ملاحظاتي
پيرامون کتابشناسي فرق امامي» اين مسئله را دقيق تر بررسي کرده است. نتايج وي از
سنجش دو کتاب عبارت است از:

متن دو کتاب که شباهت هاي متعددي با يکديگر دارند, از آن دو نفر است (ص 58)

کتاب فرق الشيعه نوبختي را نبايد روايت کوتاه شده اي از کتاب المقالات و
الفرق سعد بن عبدالله اشعري دانست (ص 58)

کتاب نوبختي قبل از سال 286 ق نگاشته شده است. مستند مادلونگ در اين مورد عبارتي
است که نوبختي در وصف قرامطه آورده است. نوبختي دربار? قرامطه زمان خود مي نويسد:
«وعددهم کثير الا انه لا شکوة لهم و لا فرة و هم بسواد الکوفة و اليمن, أکثر و
لعلهم ان يکونوا زهاء مائة الف».

اما اشعري به جاي اين عبارت مي نويسد: «و قد کثر عدد هولاء القرامطه و لم يکن
لهم شوکة و لا قوة و کان کلهم بسواد الکوفة و کثروا بعد ذلک باليمن و نواحي البحر
و اليمامه و ما والاها و دخل فيهم کثير من العرب فقوي بهم و اظهروا امرهم».

با مقايس? اين دو عبارت مادلونگ نوشته است: «نگارش کتاب (سعد بن عبدالله) دست
کم پيش از فتح احساء توسط ابو سعيد جنابي در سال 286 ق بوده است. ابو سعيد, يمامه را
پيش از سال 290 ق فتح نکرده بود. از سوي ديگر عدم اشاره به فعاليت قرامطه در سوريه
را مي توان به معناي آن گرفت که اين کتاب پيش از شورش هاي آن جا يعني پيش از 289 ق
نوشته شده است. انشعاب در جنبش اسماعيليه نيز که درهمان سال 286 روي داده است در
کتاب سعد به طور غير مستقيم بازتاب يافته است»

کتاب نوبختي در اختيار سعد بوده است و وي اثر خويش را بر اساس آن نگاشته است.
همچنين مآخذ نوبختي کتابي از قرن دوم بوده است که مادلونگ اين منبع احتمالي را
کتاب اختلاف الناس في الامامه نوشت? هشام بن حکم معرفي مي کند (ص 60 ـ 61)

دلايل مادلونگ در وجود منبعي از قرن دوم در تاليف کتاب فرق الشيعه و المقالات
کاملاً پذيرفتني است, اما به نحو بارزي در کتاب فرق الشيعه بيشتر مشاهده مي شود
تا کتاب المقالات و الفرق. اين امر را در وصف گروههاي مختلف اماميه مي توان
دريافت. موارد زير مؤيدي بر درج مطالبي از کتابي تاليف شده در قرن دوم در اين دو
کتاب است:

[دربار? وصف عباسه طرفداران عباسيان]» العباسة فانها تثبت الامامة في ولد
العباس و قادوها فيه الي اليوم» (ص 36)

[دربار? اختلافات بر سر وليعهدي عيسي بن موسي که با فشار منصور خود را خلع و
فرزند منصور, مهدي به وليعهدي برگزيده شد و حوادث بعد از آن آمده است] «فکيف جاز
لکم أن تؤخروا عيسي و تقدموا المهدي و لم تکونوا بايعتم له فثبتوا علي امامة
عيسي بن موسي و أنکروا امامة المهدي و أجروها في ولد عيسي الي اليوم» (ص 50 ـ 51)

دربار? راونديه, پيروان غالي منصور مي نويسد: «فثبتوا علي ذلک الي اليوم و
ادعوا أن أسلافهم مضوا علي هذا القول و لکنهم کتموه عن الناس و کان ذلک ذنباً
منهم يتوب الله عليهم و ليس هو بمخرجهم من الايمان و لا من طاعة امامهم» (ص 53).

در مورد مغيريه: «المغيرية باسم المغيرة بن سعيد... فأخذه خالد بن عبدالله
القسري... فاستتا به خالد فأبي أن يرجع عن قوله, فقتله و صلبه و کان يدعي أنه يحيي
المؤتي ... و کذلک قول أصحابه الي اليوم» (ص 63)

دربار? علت تسمي? ممطوره بر واقفه که بعد از وفات امام موسي کاظم عليه السلام
(متوفي 183 ق) پديد آمده اند, مي نويسد: «و قد لقب الواقفة بعض مخالفيها ممن خالف
بامامة علي بن موسي الممطورة و غلب عليها هذا الاسم و شاع لهم و کان سبب ذلک أن
علي بن اسماعيل الميثمي و يونس بن عبدالرحمن (متوفي 208 ق) ناظراً بعضهم فقال له
علي بن اسماعيل و قد اشتد کلام بينهم ما أنتم الا کلاب ممطورة ... فلزمهم هذا
اللقب فهم يعرفون به اليوم» (ص 81 ـ 82)

از ميان پنج نقل قول فوق, چهار نقل قول اول به حوادث اتفاق افتاده در قرن دوم
اشاره دارد. اما نقل چهارم به زمان مؤلف کتاب يعني قرن سوم و چهارم اشاره دارد.
نقل چهارم به اين گونه که ذکر شده, ظاهراً صحيح نباشد زيرا علي بن اسماعيل ميثمي
از رجال واقفي است و صورت اين نقل به شکل ديگري در منابع ديگر آمده است.

مورد ديگري که مادلونگ به آن توجه نکرده است, ذکر منبعي مکتوب است که سعد بن
عبدالله اشعري در چند مورد از آن ياد کرده است. اين موارد چنين است: «و ذکر بعض
أهل العلم» (ص 5 دربار? قعود احنف بن قيس از همراهي با علي عليه السلام)؛ «و حکي
جماعة من أهل العلم» (ص 22 در مورد عبدالله بن سباء)؛ «و قال بعض الرواة» (ص 78
دربار? علت وجه تسمية فطحية).

مادلونگ در جايي ديگر, در تکمله اي بر مقال? ساموئل. م. استرن با عنوان روايت
ناظر به اسماعيليه در کتاب فرق الشيعه نوشته است: «استرن در مقدم? مقال? حاضر از
ارتباط بين دو کتاب درمورد فرق الشيعه منسوب به حسن بن موسي نوبختي و المقالات و
الفرق, سعد بن عبدالله اشعري قمي سخن مي گويد و با تذکر به اينکه کل متن هر دو
کتاب که چاپ شده اند, همانندي دارند, اين امر را غير محتمل نمي داند که سعد بن
عبدالله اثر معاصرش را به تمامي رونويسي کرده باشد و تنها مطالبي را بر آن در
جاهاي مختلف افزوده باشد, همانگونه که محمد جواد مشکور, مصحح کتاب منسوب به سعد
بن عبدالله, پيشنهاد کرده است. استرن اين نظر را مطرح مي کند که دو کتاب به
احتمال قوي فقط روايت کوتاه تر يا مفصل تر کتابي نگاشت? يک مؤلف اند که
اختلافشان تنها به واسط? روايتشان است. استرن مسئله تعيين هويت اين مؤلف را به
بعد موکول کرده است. او تذکر مي دهد که برخي منقولات قديمي, به نقل از نوبختي يا
اشعري, به شناخت نگارنده کمک نمي کند, چرا که اين مطالب در هر دو چاپ يافت مي
گردند. به هر حال اين پذيرفتني است که هر دو نويسنده تا حد زيادي بر منابع مشترک
تکيه کرده باشند.

بر خلاف نظر مادلونگ, احتمالاً مؤلف بخش هاي بازتاب دهند? حوادث قرن دوم يونس
بن عبدالرحمن قمي (متوفي 208 ق) است. گرچه شواهد از استفاده از آثار ديگر نيز حکايت
دارد. مادلونگ اين منبع را کتاب المقالات نوشت? ابو عيسي وراق مي داند. (ملاحظاتي
پيرامون کتابشناسي فرق امامي, ص 71 ـ 73). از آنجايي که وراق در آغاز شيعه نبوده است,
قابل رفع است (مدرسي, مکتب در فرايند تکامل, ص 243). نجاشي با توجه به روايت ابو عمرو
کشي دربار? يونس بن عبدالرحمن نوشته است: « ابو محمد يونس بن عبدالرحمن از موالي
علي بن يقطين بن موسي, فردي برجسته از اصحاب ما بوده است (کان وجهاً من أصحابنا)
پيش رو در حق (متقدماً) و عظيم المنزلت. در ايام هشام بن عبدالملک به دنيا آمد. وي
امام صادق (ع) را درايام حج (در هنگام سعي بين) صفا و مروه ديده است ولي از ايشان
(ظاهراً به دليل صغر سن) روايتي نقل نکرده است. از امام موسي کاظم (ع) و امام رضا
(ع) نقل حديث کرده است. امام رضا (ع) (شيعيان را) به وي در علم و فتوا (اخذ معالم دين)
اشارت داده است. واقفي ها سعي کردند با دادن پول وي را به عقيد? خود درآورند ولي
او قبول نکرد و در راه حق ثابت قدم ماند». از آثار وي که نجاشي آورده مي توان به
کتاب الرد علي الغلاة, کتاب الامامة, کتاب علل الحديث و کتاب المثالب اشاره کرد.
نجاشي آثار وي را به سند ابو عبدالله محمد بن علي بن شاذان القزويني از احمد بن
محمد بن يحيي (العطار القمي بنگريد به: نجاشي, ص 58) از عبدالله بن جعفر (الحميري
بنگريد به: نجاشي, ص 13, 38, 52, 60, 74, 108, 114, 149, 152, 160, 186, 187, 190, 201, 209) از محمد بن عيسي بن
عبيد از يونس نقل کرده است. (رجال النجاشي, ص 447 ـ 448).

نجاشي ضمن معرفي يونس بن عبدالرحمن از جمله آثارش از کتابي به نام الامامه
نام برده است. دليل تاييد اين گمان چنين است: اين دو کتاب در وصف جامع? اماميه
بعد از وفات امام موسي بن کاظم (متوفي 183 ق) عبارت مشترکي به کار مي برد. در مورد
واقفه هر دو منبع مي نويسند: و بر واقفه گروهي از مخالفان آنها از جمله افرادي که
به امامت علي بن موسي معتقد بودند, نام ممطوره نهاده اند. اين نام بر آنها باقي
ماند و رواج يافت.... امروز نيز آنها به چنين نامي شناخته مي شوند (فهم يعرفون به
اليوم).

مي دانيم سال فوت هشام بن حکم سال 179 ق. است, بنابراين وي نمي تواند وصف کنند?
حوادثي باشد که بعد از مرگش رخ داده است. دليل دوم را از سلسله سند و مطالبي از
کتاب کشي و مقايس? آن با مطالب منقول در کتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله
اشعري مي توان يافت. کشي در شرح حال محمد بن بشير با اين سلسله سند مطالبي را نقل
مي‌کند: «حدّثني محمد بن قولويه قال حدثني سعد بن عبدالله القمي قال حدثني محمد
بن عيسي بن عبيد عن عثمان بن عيسي الکلابي انه سمع محمد بن بشير....» بعد از ذکر
تمام روايت کشي مي نويسد: «قال ابو عمرو و حدث بهذه الحکاية محمد بن عيسي
العبيدي رواية له و بعضها عن يونس بن عبدالرحمن». دليل سوم قرار داشتن محمد بن
عيسي در طريق روايت کتب يونس بن عبدالرحمن است. نجاشي دربيان طريق روايت خود به
کتب يونس بن عبدالرحمن مي نويسد: «... حدثنا محمد بن عيسي (بن عبيد) قال حدثنا يونس
(بن عبدالرحمن) بجميع کتبه».

مؤيد ديگر در استفاده از کتاب يونس بن عبدالرحمن منقولات زير در کتاب اشعري
است. اشعري در نقل برخي اخبار خود از اين طريق منقولاتي آورده است: «و حکي محمد
بن عيسي بن عبيد بن يقطين عن يونس عبدالرحمن ان الغلاة يرجعون علي اختلافهم الي
مقالتين هما أصلهم في التوحيد...». (اشعري, سعد بن عبدالله, المقالات و الفرق, ص 62؛
اين احتمال را مي توان مطرح کرد که اين نقل از کتاب الامامة نوشت? محمد بن عيسي
بن عبيد اخذ شده باشد). در ادامه, از روساي واقفه سخن رفته و بيان شده است که «و
اما محمد بن بشير فان محمد بن عيسي بن عبيد حکي أن يونس بن عبدالرحمن اخبره...»
(اين نقل مي تواند از کتاب الواضح الکمشوف في الرد علي اهل الوقوف نيز باشد
بنگريد به: النجاشي, رجال النجاشي, ص 334. همو, المقالات و الفرق, ص 62). اين بخش را
کشي نيز به نقل از سعد بن عبدالله اشعري آورده است. هيچ بخشي از اين منقولات در
کتاب نوبختي موجود نيست. راوي اين خبر براي احمد بن عيسي بن عبيد, عثمان بن عيسي
کلابي از شيوخ واقفه و از افراد برجست? آنها بوده که بعدها به قطعيه پيوست. وي
ظاهراً قبل از سال 203 ق. درگذشته باشد. (ص 300) نجاشي درضمن طريق روايت کتب وي مي
نويسد: «واخبرني والدي... عن سعد (بن عبدالله اشعري) عن احمد بن محمد بن عيسي عن
عثمان بن عيسي بکتبه».

اما مهم ترين دليل عبارتي از کتاب اصول النحل التي الختلف فيها اهل الصلاة
نوشت? جعفربن حرب (متوفي 236 ق) است. وي در وصف جاروديه مي نويسد: «و زعم أبو
الجارود أن الحلال ما أحله آل محمد و الحرام ما حرموه و عندهم جميع مايحتاج اليه
الأمة مما جاء به الرسول صلعم تاماً کاملاً عند صغيرهم و کبيرهم لا فضل لأحد
منهم علي صاحبه جماعة من مشايخ الشيعة و علمائهم عن ابي الجارود و أنه قال: لو
فضلت بعض ولد فاطمة علي بعض الا من نص رسول الله صلعم علي فضله يعني الحسن و
الحسين لزمني أن اقول أن بعضهم منقوص لا يصلح للامامة و لو کان هذا هکذا لم يصل
الناس الي معرفة من يستحق الامامة منهم بعضهم علي بعض في العلم و في الأمور التي
تحتاج الأمة الي أن يکون الامام بها عارفاً. قال: و استخراج أفضلهم و أعلمهم و
المستحق للامامة منهم ان يکونوا مستوين في الفضل و العلم لا يمکن لکثر تهم و
صعوبة الأمر في امتحانهم, فزعم لهذه العلة أنهم يستوون في العلم و الفضل فمن خرج
منهم فهو امام. و هو يقول في العلم بالالهام, فزعم أن الامام يلهم العلم بالأحکام
في الحوادث اذا احتاج اليه» (ص 43).

اشعري نيز در وصف عقايد جاروديه مي نويسد: «و ذلک ان السرحوبية قالت الحلال
حلال آل محمد و الحرام حرامهم و الاحکام و عندهم جميع ما جاء به محمد صلي الله
عليه و آله کله کاملاً عند صغيرهم و کبيرهم والصغير منهم و الکبير في العلم سواء
لايفضل الکبير منهم الصغير من کان منهم في الخرق و المهد الي أکبر هم سناً. و قال
بعضهم ان من ادعي ان من کان في المهد منهم و الخرق و ليس علمه مثل علم رسول الله
صلي الله عليه و آله فهو کافر بالله مشرک لا يحتاج أحد منهم أن يتعلم منهم و لا
من غير هم من الخلق علماً ينبت في صدروه کما ينبت الزرع بالمطر فالله قد علمهم
بلطفه کيف شاء».

با توجه به دلايل فوق, بخش هاي مشرک بين دو کتاب المقالات و الفرق و فرق
الشيعه, ظاهراً در اصل از آن يونس بن عبدالرحمن بوده است که محمد بن عيسي بن عبيد
آنها را براي سعد بن عبدالله اشعري روايت کرده است. نظر نگارنده, بر اساس مقايس?
اين نقل قول ها اين است که کتاب فرق شيعه تحرير کهن تر از کتاب المقالات و الفرق
اشعري است و استناد کتاب فرق الشيعة به نوبختي براساس خطاي کاتبي صورت گرفته
است.

نکاتي دربار? کتاب هاي کهن ملل و نحل نگاري

اشاره: ابوالحسن علي بن اسماعيل اشعري (متوفي 324 ق) اثر بسيار ارزشمندي که در
حوز? ملل و نحل نگاري به نام مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين نگاشته که يکي
از آثار پر مراجع? محققان حوز? ملل و نحل نگاري اسلامي است. نکت? خاصي که دربار?
اين کتاب وي چندان مورد توجه قرار نگرفته, استفاد? اشعري از منابع مکتوب در
گزارش هاي خود دربار? نحله هاي مختلف است و اين در حالي است که خود وي در مواردي
به منابع خود اشاره کرده است. از آنجا که در چاپ متون ملل و نحل نگاري بايد در
مقايس? متون بايکديگر توجه فراواني داشته باشد. براساس اين مقايسه ها مي توان
اطلاعات موجود در منابع را با توجه به مآخذ اصلي آنها دسته بندي کرد.

ابوبکر احمد بن علي مشهور به خطيب بغدادي (متوفي 463 ق) در کتاب مهم خود, تاريخ
بغداد (ج 9 ص 392) در شرح حال ابوالقاسم بلخي مي نويسد: «عبدالله بن احمد بن محمود
ابوالقاسم البلخي من متکلمي المعتزلة البغداديين, صنف في الکلام کتباً کثيرة و
أقام ببغداد مدة طويلة و انتشرت بها کتبه ثم عاد الي بلخ فأقام بها الي حين
وفاته. أخبرني القاضي أبوعبدالله الصميري حدثنا ابو عبيدالله محمد بن عمران
المرزباني قال کانت بيننا و بين ابي القاسم البلخي صداقة قديمة و کيدة و کان اذا
ورد مدينة السلام قصد ابي و کثر عنده و اذا رجع الي بلده لم تنقطع کتبه عنا و توفي
ابوالقاسم ببلخ في اول شعبان سنة 319». عبارت خطيب بغدادي, به صراحت از رواج آثار
بلخي, کتاب بسيار مهم مقالات الاسلاميين در ملل و نحل نگاري است. فان اس, در
اشاره به اهميت اين کتاب مي نويسد: «مهم ترين تأليف بلخي براي نسل پس از وي, کتاب
مقالات الاسلاميين است که فراوان استفاد? (ابوالحسن) اشعري در کتاب مقالات
(الاسلاميين و اختلاف المصلين), قاضي عبدالجبار در فضل الاعتزال و المغني,
بغدادي و شهرستاني, نشوان حميري (متوفي 573 ق) درکتاب الحور العين, ابن ابي الحديد
در شرح نهج البلاغه و حجوري در کتاب روضة الاخبار» بوده است (587. p وI و GALS).

نسخه اي از کتاب را دريمن يافت و بخشي از آن را تصحيح کرده (فضل الاعتزال و
طبقات المعتزلة, تونس, 1974, ص 63 به بعد). ظاهراً اين کتاب چندين تحرير داشته است.
کعبي (در اين کتاب) از مطالبي که استادش خياط در اختيارش قرار داده بود, بهره
جسته و از خراسان نيز با وي مکاتبه داشته و مسائل لاينحل خود را اين گونه حل مي
کرده است (فضل الاعتزال, ص 297, سطر 3, به بعد). بعدها به نظر مي آيد که بلخي, اين کتاب
را با اثر ديگرش, عيون المسائل تلفيق کرده و اثري واحد پديد آورده باشد (فهرست, ص
219, سطر 13 به بعد). اين گمان مي تواند گفته هاي بلخي را در آغاز مقدمه اش بر متن
باقي مانده درنسخ? يمني توجيه کند که سخن از تأليف کتاب بعد از 290 ق/ 903 م. دارد؛
اين در حالي است که حاجي خليفه تاريخ تأليف را 279 ق/ 892 م. ذکر کرده, است (کشف
الظنون, استانبول, ص 1782) به علاوه به اين ترتيب روشن مي شود که چرا نسخ? خطي در
برخي موارد از منقولات مشابه در اثر نشوان حميري و متون ديگر تفاوت مي يابد
(ايرانيکا, ج 1 ص 360).

با اين حال, در کتاب مقالات الاسلاميين اشعري, اثري از تصريح به نقل از کتاب
مقالات الاسلاميين بلخي نمي بينيم. آيا فان اس در اين گفت? خود مرتکب خطا شده
است؟ اين سؤال را بايد با مراجعه به آثاري پاسخ داد که عبارت ها در کتاب اشعري
نيز مشاهده مي شود. قاضي عبدالجبار معتزلي (متوفي 415ق) در کتاب المغني في ابواب
التوحيد و العدل, (جلد بيستم, بخش دوم, ص 176 ـ 182) مطالبي دربار? فرق اماميه و زيديه
با تاکيد بر تعلق آنها به بلخي آورده است. برخي از اين عبارت ها با تغييراتي جزئي
در کتاب مقالات الاسلاميين اشعري نيز آمده است. در ادامه به منظور مقايسه, چند
مورد نقل شده است.

«حکي شيخنا ابوالقاسم البلخي: أن الاماميه تختص بأن تزعم أنه صلي الله عليه
نص علي علي عليه السلام با سمه و أظهر ذلک و أعلنه, و أن أکثر الصحابة بل کلها
ارتدوا الاستة أنفس, و تزعم أن الامامة قرابة و أن الامام يعلم ما تحتاج اليه
الأمامة من دينها, و لو حلف بالله أو طلاق أو بالعتاق انه ليس بامام, کان له في
حاله التقية و لکان مع ذلک مفروض الطاعة, و ليس يري الخروج مع أئمة الجور الا في
وقت مخصوص و تبطل الاجتهاد في الاحکام و تمنع أن يکون الامام الا أفضل, والا بنص
الرسول, أو بنص الامام الأول عن الثاني و تنفي عن امير المؤمنين أن يکون قد أخطأ
في شيء الا الکاملية, أصحاب أبي الکامل لأنه يدعي أن الأمة کفرت بدفعها أمير
المومنين عن الامامة و کفر هو بترکه الطلب» (بلخي ص 176).

«و هم مجموعون علي أن النبي صلي الله عليه و سلام نص علي استخلاف علي بن ابي
طالب باسمه و أظهر ذلک و اعلنه و أن أکثر الصحابة ضلوا بترکهم الاقتداء به بعد
وفاة النبي صلي الله عليه و سلم و ان الامامة لا تکون الا بنص و توقيف وانها
قرابة و انه جائز للامام في حال التقية ان يقول انه ليس بامام و ابطلوا جميعاً
الاجتهاد في الاحکام و زعموا أن الامام لا يکون الاأفضل الناس و زعموا أن علياً
رضوان الله عليه کان مصيباً في جميع احواله و انه لم يخطي في شيء من امور الدين
الا الکاملية اصحاب ابي کامل, فانه اکفروا الناس بترک الاقتداء به و اکفروا
علياً بترک الطلب و انکروا الخروج علي أئمة الجور و قالوا ليس يجوز ذلک دون
الامام المنصوص علي امامة» (اشعري, ص 16 ـ 17).

در ادامه, بلخي از قطعيه سخن گفته و سلسل? امامت را تا امام حسن عسکري (عليه
السلام) آورده و گفته است: «و مات الحسن بن علي في زماننا و لا ولد له, فاختلط
عليهم أمرهم و هؤلاء (اي قطعية) وجوه الامامية و أکثرهم عدداً و يسهون القطعية,
لأنهم قطعوا علي وفاة موسي بن جعفر» (ص 176).

اشعري نيز بلافاصله بعد از نقل قبلي که از وي آورديم در ذکر فرق غير غالي
اماميه مي نويسد: «فالفرقة الاولي منهم و هم القطعية و انما سموا قطعية لانهم
قطعوا علي موت موسي بن جعفر بن محمد بن علي و هم جمهور الشيعه». در دنبال? مطلب,
همانند بلخي سلسل? امامت را تا امام دوازدهم آورده و چنين نوشته است «و هو
الغائب المنتظر عندهم الذي يدعون انه يظهر فيملأ الارض عدلاً بعد ان ملئت ظلماً
وجوراً» (ص 17 ـ 18). اين دو گزارش نيز همانند است اما روايت اشعري بسط يافت? تقرير
بلخي است و عبارات اندکي جابه جا شده است.

شکل گيري و تکوين نصيريه

با وجود آنکه در طول تکوين اماميه, فرق غالي متعددي خاصه در عراق, پديد آمده,
فقط يک نحله از ميان فرق متعدد غاليان, به نام نصيريه باقي مانده است. تا به حال
تحقيقات فراواني دربار? فرق غالي انجام شده, اما فقط به تازگي در اين تحقيقات به
اهميت فرق? نصيريه توجه شده است. در پي رحلت امام حسن عسکري عليه السلام در 260,
نزاع هاي مهمي در جامع? امامي? عراق در گرفت و آنچه اين وضع را بغرنج تر کرد,
ظهور فرقه هايي چون نصيريه و اسحاقيه بود. اين دو نحله ضمن پذيرش رحلت امام حسن
عسکري عليه السلام و وجود فرزندي براي آن حضرت, نواب اربعه را تنها وکلاي امام
غائب در اخذ اموال معرفي کرده و خود نيابت معنوي امام را ادعا کردند. در تفکر
نصيريه, شناخت امام از طريق باب وي امکان پذير است. به نظر عالمان نصيري, هر امام
بابي دارد. ابواب ائمه بر اساس عقيد? نصيريه چنين است: علي بن ابي طالب (ع): سلمان
فارسي؛ امام حسن (ع): قيس بن ورقة معروف به سفينة؛ امام حسين (ع): رشيد هجري؛ امام
سجاد (ع): عبدالله الغالب الکابلي معروف به کنگر؛ امام باقر (ع): يحيي بن معمر بن
ام الطويل الثمالي؛ امام صادق (ع): جابر بن يزيد جعفي؛ امام کاظم (ع): محمد بن ابي
زينب کابلي؛ امام رضا (ع): مفضل بن عمر؛ امام جواد (ع): محمد بن المفضل بن عمر؛
امام هادي (ع): عمر بن فرات مشهور به کاتب و امام حسن عسکري (ع): ابو شعيب محمد بن
نصير بصري نميري. محمد بن نصير نيابت امام عصر را نيز بر عهده دارد. (محمد الطويل,
تاريخ العلويين, ص 201 ـ 202) نوشت? حاضر, گزارشي کوتاه و تاريخي دربار? پيدايش و
تکوين اين نحله است. در بخش نخست ابتدا, منابع مهم نصيريه به اجمال معرفي خواهد
شد و در بخش دوم گزارشي از اين فرقه خواهد آمد. در بخش آخر, مطالبي از کتاب
الهداية الکبري خصيبي که در چاپ حذف شده, آمده است.

کتاب الهداية الکبري در بيروت (1406 ق) منتشر شده اما مصحح از نسخه اي که مبناي
تصحيح بوده, سخني نگفته است. تا آنجا که در فهارس جستجو شد, پنج نسخه از اين کتاب
در فهارس معرفي شده است: سه نسخه در کتابخان? آيت الله مرعشي؛ يک نسخه در
کتابخان? مجلس؛ و يک نسخه در کتابخان? آستان قدس رضوي به گفت? حجت الاسلام محمد
کاظم محمودي که خود يکي از سه نسخ? کتابخان? مرعشي را به درخواست سفير سوريه
براي وي فرستادند, مبناي چاپ بيروت, يکي از سه نسخ? مرعشي است. بخش هاي منقول در
اينجا در چاپ حذف شده است و ما از همان نسخ? مرعشي استفاده کرده ايم. نسخه هاي
اين کتاب به ترتيب تاريخ کتابت عبارت اند از:

مرعشي, قرن يازدهم, شمار? 2/12014 (فهرست, ج 30, ص 367)؛ 2. مرعشي, تاريخ 1080 ق, شمار? 7874
(فهرست, ج 20, ص 210)؛ 3. آستان قدس رضوي, به تاريخ کتابت 1101 ق, شمار? 6492 (فهرست, ج 5, ص
154)؛ 4. مرعشي, تاريخ کتابت 1315 ق, شمار? 2973 (فهرست, ج 8, ص 153)؛ 5. مجلس, تاريخ کتابت 1319
ق, شمار? 7053 (فهرست, ج 25, ص 64).

مهم ترين منبع عربي دربار? تاريخ نصيريه, کتاب تاريخ العلويين تاليف عالم
نصيري محمد غالب امين الطويل است که نخست در لاذقيه 1924 به چاپ رسيده است. دراين
تحقيق از چاپ دوم اين کتاب (بيروت, 1386/ 1969) استفاده شده است.

عبدالمجيد الدجيلي در مقال? کتاب مجموع الأعياد و الطريقة الخصيبية, (مجلة
المجمع العلمي العراقي, الجزء الثاني, 1375 ق/1956 م, ص 618 ـ 629) اطلاعات خود را از کتاب
طويل اخذ کرده است. هر چند اين مقاله حاوي نکاتي از نسخه هاي خطي ديگر نصيري نيز
هست. به کتاب الباکورة السليمانية في کشف اسرار الديانة النصيرية تاليف سليمان
افندي که در بيروت 1864 به چاپ رسيده, دسترسي نيافتم.

منابع نصيريه

شناخت منابع اصلي براي هر تحقيقي اهميت اساسي دارد. با وجود پنهان بودن و
دسترسي دشوار به آثار نصيريه, اکنون کتابشناسي جامعي از آثار اصلي اين فرقه
انجام شده است. به علاوه برخي از آثار مهم اين نحله در کتابخانه هاي مهم جهان
موجود و برخي از آنها در دست تحقيق است. مهم ترين منابع کتابشناسي نصيريه,
گزارشي کوتاه از عبدالرحمن بدوي در کتاب تاريخ المذاهب الاسلاميين و گزارش
کامل تري از علي اکبر ضيائي در کتاب فهرست مصادر الفرق الاسلامية (المصادر
العامة, العلوية, الدروزية, اليزيدية) است. (قم, 1415) مهم ترين منابع کهن نصيريه که
به چاپ رسيده, آثار زير است:

حسين بن حمدان الخصيبي, الهداية الکبري (بيروت: مؤسسة البلاغ, 1986)

اين کتاب تاليف عالم برجست? نصيري, حسين بن حمدان خصيبي (متوفي 346 يا 358) است.
عالمان امامي با اين کتاب و مؤلف آن آشنا بوده اند. نجاشي (متوفي 450) در اشاره به
خصيبي مي نويسد: «الحسين بن حمدان الخصيبي الجنلاني ابو عبدالله, کان فاسد
المذهب. له کتب, منها: کتاب الاخوان, کتاب المسائل, کتاب تاريخ الأئمة, کتاب
الرسالة تخليط». نجاشي برخلاف آثار ديگري که به طريق خود روايت آنها را ذکر
کرده, دربار? کتاب هاي خصيبي, سکوت کرده است. در هر حال اين آثار براي وي آشنا
بوده است. شيخ طوسي (متوفي 460) نيز در کتاب الفهرست (ص 167) به نحو مجملي از خصيبي
ياد کرده و چنين نوشته است: «الحسين بن حمدان بن الخصيب. له کتاب أسماء النبي (ص)
و الأئمة عليهم السلام». از مقايس? اين دو عبارت مي توان دريافت که کتاب موجود
خصيبي, يعني الهداية الکبري به اين نام ظاهراً در محافل امامي شهرت نداشته است.
نجاشي از آن با عنوان کتاب «تاريخ الأئمة» ياد کرده و شيخ طوسي آن را به کتاب
«اسماء النبي و الائمة عليهم السلام» ناميده است. متن اين کتاب بر اساس نسخه اي
از کتاب, موجود در کتابخان? آيت الله مرعشي نجفي در بيروت, بدون اشاره به نسخه و
با حذف بخشي از آن به چاپ رسيده است. عالمان امامي از دير باز با اين کتاب آشنا
بوده و مطالبي از آن روايت کرده اند. خزار قمي در کفاية الاثر (ص 177 ـ 179) روايتي از
حسين بن حمدان خصيبي (در متن الخصي) آورده که در سلسله سند آن ابو عبدالله محمد بن
مهران کرخي قراردارد. (اين خبر در بحارالانوار, ج 36, ص 345 با تصحيف نام الخصيبي به
الحصيبي نيز آمده است) اين خبر را خزاز از خصيبي به واسط? محمد بن الحسين بن حکم
کوفي نقل کرده است. خزاز روايت ديگري از خصيبي به نقل از هارون بن موسي تلعکبري
نقل کرده است (ص 236 ـ 237 همچنين در بحارالانوار, ج 36, ص 388). حسن بن سليمان حلي در
مختصر بصائر الدرجات (ص 178ـ 192) روايت بلندي از کتاب الهداية الکبري (ص 392 ـ 411)
آورده است.

حلي درآغاز اين روايت مي گويد: «حدثني الاخ الصالح الرشيد محمد بن ابراهيم بن
محسن المطار آبادي انه وجد بخط ابيه الرجل الصالح ابراهيم بن محسن هذا الحديث».
در متن چاپي نام ابوشعيب محمد بن نصير به ابو شعيب محمد بن نصر تصحيف شده است. در
اين روايت در وصف شان محمد بن نصير آمده که «يخرج امره (يعني امام عصر) و نهيه الي
ثقاته و لاته و وکلائه و يقعد ببابه محمد بن نصير النميري في غيبة بصريا (در متن
بصابر)».

در عيون المعجزات نيز از حسين بن حمدان, خبري نقل شده است (ص 101 ـ 107) و در آخر
خبر آمده که «و هذا الخبر الذي رواه الحسين بن حمدان من کتاب الانوار
(الاکوار؟)». خبر به عينه در کتاب الهداية الکبري (ص 282 ـ 286) نيز آمده است.
احتمالاً اگر اين کتاب ديگري از خصيبي نباشد, نام ديگر کتاب الهداية الکبري است.
مجلسي (بحارالانوار, ج 53, ص 2 ـ 34) خبر مفصلي در باب علائم ظهور قائم در
بحارالانوار به نقل از کتاب الهداية الکبري آورده است.

مصحح, سند روايت را نادرست تصحيح کرده و آن را به شکل ابي شعيب و محمد بن نصير
تغيير داده که نادرست است. متن سلسله سند و تمام روايت در الهداية الکبري (ص 392 ـ
414) آمده است.

در مستدرک الوسائل (ج 6, ص 353 ـ 354؛ ج 11, ص 77؛ ج 13, ص 390) اين خبر به تفاريق و با سلسه
سند درست آمده است.

مجلسي که در اکثر موارد به غريب بودن خبر و منافات آن با مسلمات عقايد اماميه
اشاره مي کند, به اشکالات اين روايت اشاره اي نکرده است. در اين خبر, بر تحريف
قرآن تاکيد شده و گفته شده که قائم همراه خود قرآني خواهد آورد که متفاوت با
قرآن فعلي است (ثم يتلو القرآن, فيقول المسلمون هذا و الله القرآن حقاً الذي
أنزله الله علي محمد و ما أسقط منه و حرف بدل). همچنين براي اخبار ديگر در اين
مسئله بنگريد به: الخصيبي, الهداية الکبري, ص 91, 398, 404, 406. اشکال ديگر اين خبر
تاييد نيابت محمد بن نصير است.

2_ کتاب سبيل راحة الارواح و دليل السرور و الافراح الي خالق الاصباح مشهور به
مجموع الاعياد.

اين کتاب تاليف عالم نامدار نصريه, ابو سعيد سرور (ميمون) بن قاسم طبراني
نصيري (متوفي 426 ق) است. متن اين کتاب را ردولف اشتروتمان در سه شمار? مجل? Der Islam,
سال (1943 ـ 1944) به چاپ رسانده است. اين کتاب اطلاعات با ارزشي دربار? تاريخ اولي?
نصيريه و جايگاه مهم خصيبي که در حقيقت نظريه پرداز اين حرکت بوده, در بردارد.
طبراني آثار ديگري نيز دارد که به صورت نسخه هاي خطي موجود هستند. ضيائي اين
آثار را چنين فهرست کرده است: البحث و الدلالة عن مشکل الرسالة (ص 67), الدلائل في
معرفة المسائل (ص 87), الرد علي المرتد (ص 91), الرسالة النعمانية (ص 101ـ 102), المراتب
و الدرج (ص 149), مسائل عن الحلبي (ص 150) و المعارف و تحفة لکل عارف (ص 154). در اين
تحقيق تنها به کتاب مجموع الاعيادوي, دسترسي حاصل شد.

3_ اخبار و روايات عن موالينا اهل البيت منهم (عليهم؟) السلام.

اشتروتمان در 1959 در مجل? Oreins, سال دوازدهم, بخشي از نسخ? خطي هامبورگ به شمار?
304 با عنوان فوق را به چاپ رساند. نام کاتب اين مجموعه شيخ محمود بعمره ذکر شده
است. اين نسخه مجموعه اي از روايات ديني نصيريه در موضوعات مختلف, بدون ترتيب
خاصي است. نسخه منعکس کنند? سنت نصيريه سوريه است و اخباري که از خصيبي در آن
آمده, به روايت شاگرد وي, محمد بن علي جلي حلبي است. برخي از روايات اين نسخه در
الهداية الکبري و مجموع الاعياد نيز آمده است. عبارتي مهم در اين نسخه در تاييد
جايگاه نيابت محمد بن نصير و جانشينان وي است. در اين نسخه در اشاره به نيابت
محمد بن نصير آمده است: «باب النص و الدلالة علي أبي شعيب محمد بن نصير بن بکر
النميري. عن علي بن حسان و هو ثقة عند أهل التوحيد غير منهم. قال سألت مولاي
العسکري منه السلام ممن آخذ معالم ديني, فقد کثرت المقالات؟ فقال: من الذي ترميه
الناصبة بالرفض و ترميه المقصره بالغلو و هو عند المرتفعة محسود مکفّر فاطلبه
فانک تجد عنده ما تريد من معالم دينک فلم أجد في هذه الصفة الا محمد بن نصير
فتبعته فوجدت عنده کل ما أردت, فدخلت علي سيدنا فأعلمه أني لم أر [ي] بهذه الصفة
الا محمد بن نصير. فقال: وفقت «و ما توفيقي الا بالله» (هود: 90). ثم قال: محمد بن
نصير نوري و بابي و حجتي علي خلقي کل ما قال عنّي فهو الصادق عليّ و أيتامه
کذلک».

اصل اين روايت در الهداية الکبري (نسخ? خطي, برگ هاي 129 ب ـ 130 الف) آمده است. در
بخش هاي حذف شده از کتاب الهداية الکبري (برگ هاي 129 ب ـ 130 ب) روايات متعددي
دربار? با بيت محمد بن نصير و جانشينان وي آمده است. در متن چاپ شد? الهداية
الکبري (ص 323, 338, 367, 392) نيز رواياتي دال بر اين مقام محمد بن نصير آمده است.

4_ الهفت الشريف (الهفت و الاظلة) منسوب به مفضل بن عمر جعفي در 1960, عارف تامر
عبده خليفة اليسوعي در ضمن سلسله انتشارات مطبعة کاثوليکية بيروت کتابي با
عنوان الهفت و الاظلة منسوب به مفضل بن عمر جعفي منتشر کردند. نسخه اي کامل از
اين کتاب را مصطفي غالب در 1964 با عنوان الهفت الشريف به چاپ رساند. بررسي مطالب
کتاب, همان گونه که مصطفي غالب اشاره کرده, مؤيد نصيري بودن مؤلف آن است. نسبت
اين کتاب به مفضل بن عمر جعفي منتفي است و اين را با بررسي مطالب کتاب مسلم
دانست. مؤلف درمقدم? کتاب فهرست بلندي از اسامي رجال مورد وثوق نصيريه را آورده
است. در بخشي از اين مقدمه چنين آمده است: «فکان مما انتهي الينا في ذلک عن
الثقاة من حملة هذا العلم المخصوص, المنصوص عليه فيما رووه علماً عن السلف
الماضي. فمن ذلک أنه حدثنا محمد بن الفضل و کان أحد رواة علم الباطن و من ثقاتهم
و أوثقهم في علمه و از هدهم في زمانه ثم عمر بن زيد ثم يوسف بن يعقوب ثم يونس بن
الموصلي ثم عبدالله بن جبلة الکناني (متوفي 219) ثم سيدنا محمد بن سنان, خازن هذا
العلم ثم محمد بن الفضل ثم ابن ابي عمير (متوفي 217) و کان صواماً قواماً ثم صفوان
بن يحيي السابري و ابن ابي عمران و احمد ابو محمد بن بصير و يعقوب بن علقمة و أي
شان و عمر بن أذينة و داوود بن کثيرالرقي. و کان من الامام بمنزلة الثقاة المفضل
بن عمر الجعفي و هو اصل کل رواية باطنة عن ابي عبدالله عليه السلام ثم ابن ربيع
الشامي و ابو حمزة الثمالي من لم يستغن عن رواياته المخالفون و الموافقون لصدق
نصحه و أمانته و قد نقل عن أصحاب الحديث و ابوالحسن الخرساني و کان مناظر و أحمر
العين و کان أفضل اخوانه و ابو خالد الکابلي و له دلائل کثيرة و جابر الجعفي و
کان قد رزقه جعفر العلم رزقاً و قد جمعوا جمهور أصحاب الحديث من أهل الحجاز و
العراق مثل سفيان و شيعته و کل هؤلاء رواة عن أبي جعفر و من قبل عن علي بن الحسين
في بدء الخلق و معرفة الآدميين السبعة و کيف کان انقضاء عهد کل آدم؟ و ترکيبهم
في الصور الي ما يصير کل واحد منهم و قد روي عن الصادق منه السلام هذه الاخبار و
عن جماعة من أصحابه ابني يعقوب يونس و يوسف و ابن عبدالله خفاف و ابن سدير و
مبشر».

اين جملات مشخص کنند? اين مطلب است که عالمي نصيري, مدتها بعد از وفات مفضل بن
عمر جعفي, با تکيه بر ميراث باطني نزد نصيريه, اين مجموعه را گرد آوري کرده است.
چند سلسله سند در اين کتاب آمده که مؤيد ديگري بر تاليف کتاب در قرن چهارم است.
اين اسناد چنين است: عن محمد بن نصير عن يعقوب بن سالم (ص 179)؛ عن الحسن بن علي بن
ابي حمزة (البطا ئني) عن ابيه عن ابي بصير (ص 188)؛ عن ابي عبدالله البرقي عن ابن
عمر عن خالد بن سالم قالا (ص 188)؛ عن ابي عبدالله البرقي و عن محمد بن سنان و عن
صالح بن زياد النيلي عن يونس بن ظبيان (ص 192) و و حدثنا احمد بن محمد عن محمد بن
سليمان عن ابي علي محمد بن مهران (ص 215). دربار? سلسله سند اول تنها مي دانيم که
محمد بن نصير حدود 267 تا 270 درگذشته است.

در سلسله سند دوم, نام حسن بن علي ابي حمز? بطائني از سران واقفه آمده است. پدر
وي نيز از بزرگان واقفه بوده و نجاشي در شرح حال پدر وي, علي بن ابي حمز? بطائني
(متوفي بعد از 183) به واقفي بودن اين دو تصريح کرده است. در سلسله سند سوم, نام ابو
عبدالله محمد بن خالد برقي از روات اماميه آمده است. نجاشي (ص 335) شرح حال وي را
آورده است. برقي در نقل حديث بر مشرب اخباريان بوده و نقل حديث را جز قبول و
پذيرش آن مي دانسته و بر اين اساس, روايات ضعيف فراواني گرد آوري کرده است.
دربار? سلسله سند پنجم به درستي نمي توان سخن گفت. از افراد مذکور در اين سند,
تنها ابو علي محمد بن مهران ظاهراً همان ابو جعفر محمد بن عبدالله بن مهران کرخي
از پيروان ابوالخطاب باشد. احمد بن محمد شايد ابو غالب احمد بن محمد زراري و محمد
بن سليمان نيز عموي وي باشد. در هر حال بر اساس اين اسناد, گرد آورند? اين مجموعه,
فردي از عالمان نصيري قرن چهارم است. اهميت اين کتاب در ارائه مطالب مفصلي در
باب جهان شناسي نصيريه است. مجلسي در بحارالانوار (ج 30, ص 246 ـ 254) داستاني دربار?
سلمان فارسي نقل کرده و در آخر آن گفته است «و هذا الخبر و ان کان غريباً غير
مذکور في الکتب المعتبرة لکن لما وجدنا في أصل عتيق أخرجناه», متن اين داستان با
تفصيلاتي در کتاب الهفت الشريف (ص 127 ـ 138) آمده است.

سعد بن عبدالله اشعري (متوفي 229 يا 301) در کتاب المقالات و الفرق (ص 100ـ 101) در
اشاره به ابو شعيب محمد بن نصير نميري مي نويسد: «کان محمد بن نصير النميري يدعي
أنه رسول نبي و أن علي بن محمد أرسله و کان يقول بالتناسخ و يغلو في أبي الحسن و
يقول فيه بالربوبية و يقول بالإبا حة للمحارم و تحليل نکاح الرجال بعضهم بعضا
في أدبارهم و يزعهم أن ذلک من التواضع و الإخبات و التذلل في المفعول به أنه من
الفاعل إحدي الشهوات و الطيبات و أن الله عز و جل لا يحرم شيئا من ذلک. و کان محمد
بن موسي بن الحسن بن الفرات يقوي أسبابه و يعضده. أخبرني بذلک عن محمد بن نصير
أبو زکريا يحيي بن عبدالرحمن بن خاقان أنه رآه عيانا و غلام له علي ظهره قال
فلقيته فعاتبته علي ذلک فقال إن هذا من اللذات و هو من التواضع لله و ترک التجبر.
فلما اعتل محمد بن نصير العلة التي توفي فيها قيل له و هو مثقل اللسان لمن هذا
الأمر من بعدک فقال بلسان ضعيف ملجلج أحمد فلم يدروا من هو فافترقوا بعده ثلاث
فرق قالت فرقة إنه أحمد ابنه و فرقة قالت هو أحمد بن محمد بن موسي بن الفرات و
فرقة قالت إنه أحمد بن أبي الحسين بن بشر بن يزيد فتفر قوا فلا يرجعون إلي شيء »

همين گزارش را شيخ طوسي در کتاب الغيبة (ص 398 ـ 399) آورده است. کشي در معرفة
الناقلين (ص 520) محمد بن نصير را از اصحاب امام هادي عليه السلام (متوفي 254) معرفي
کرده و به لعن نميري توسط امام اشاره کرده است. مطالب موجود دربار? محمد بن نصير
نميري بسيار اندک است. حسين بن عبدالله غضائري از قول ابو محمد ابن طلحة از ابو
بکر جعابي (284 ـ 355 ق ), نميري را از افاضل بصره معرفي کرده و از ضعيف بودن او سخن
گفته است و او را آغاز گر حرکت نصيريه معرفي کرده است.

اطلاعات موجود در منابع ملل و نحل نگاري نيز در باب نصيريه چندان نيست.
ابوالحسن اشعري (متوفي 334 ق) اطلاعات اندکي دربار? نصيريه آورده و تنها از شريعي
و نميري ياد کرده است.

(مقالات الاسلاميين, ص 14 ـ 15 ). گزارش ابن حزم (متوفي 456 ق) به نسبت اشعري مفصل تر
است. وي دربار? اسحاقيه (البته از آنها به العليائيه ياد کرده) مي نويسد: «منهم
کان اسحاق بن محمد النخعي الأحمر الکوفي و کان من متکلميهم و له في ذلک کتاب
سماه الصراط نقضه عليه النهيکي (در اصل البهنکي) و الفياض».

(الفضل, ج 5 ص 47). درمورد نصيريه نيز مي نويسد: «طائفة تدعي النصيريه و قد غلبوا
في وقتنا هذا علي جند الأردن بالشام و علي مدينة الطبرية خاصة». (الفصل,ج 5, ص 50)
برخي عقايد نصيريه که ابن حزم در ادامه آورده,نياز به بررسي دارد. اما اين گفته
ها نياز به بررسي دارد., تنها گفت? ابن حزم که نصيريه در طبريه فراوان اند, درست
است. تذکر اين نکته نيز ضروري است که مصدري که ابن حزم اين مطالب را از آن نقل
کرده, مروج الذهب مسعودي است که ابن حزم در نقل از آن مرتکب خطاي نيز شده است.
مسعودي دربار? اين نحله ها مي نويسد: «ذکر ذلک جماعة من مصنفي کتبهم و من حذاق
مبرزيهم من فرق المحمدية و العليانية (العليائيه) و غير هم من فرق الغلاة منهم
اسحق بن محمد النخعي المعروف بالاحمر في کتابه الصراط و قد ذکر الفياض بن علي بن
محمد بن الفياض في کتابه المعروف بالقسطاس في نقضه لکتاب الصراط و ذکره عبدالله
بن محمد المعروف بالنهيکي في نقضه لهذا الکتاب المترجم بالصراط و هولاء محمديه
نقضوا هذا الکتاب و هو علي مذهب العليائية».

(مروج الذهب, ج 2, ص 258). مسعودي مروج الذهب را در 332 ق تاليف کرده است. شيخ طوسي,
اطلاعات اندکي دربار? اين افراد آورده است. (همو, الغيبة, ص 397 ـ 415). با وجود آنکه
شيخ طوسي تصريحي به نام مآخذ خود ندارد, اما اين مطالب را بايد از کتاب هاي
الانوار محمد بن همام, عبيدالله بن احمد انباري (متوفي 356 ق) و المقالات و الفرق
سعد بن عبدالله اشعري نقل کرده است. تنها کتاب المقالات و الفرق سعد بن عبدالله
اشعري موجود است و عبارت نقل شده به عينه در آن آمده است. بر اين اساس عبارت قال
که شيخ طوسي به کار برده, بدل از کتب است.

اطلاعات موجود در منابع نصيري نيز دربار? وي اندک است و تنها از برخي شواهد مي
توان اين نکته را استنباط کرد که وي در آرا و افکار خود از جريان غالي گرايان?
عراق خاصه حرکت ابوالخطاب محمد بن ابي زينب متاثر بوده است. تقريباً درتمام
متون نصيريه عبارت هاي ستايش آميز دربار? ابوالخطاب آمده است. از آثار نميري, مي
توان به اين کتاب ها اشاره کرد: التاويل في مشکل التنزيل؛ الصورة و المثال يا
المثال و الصورة؛ کتاب اللعنة؛ مسائل يحيي بن معين؛ و کتاب الاکوار و الادوار
النورانية ظاهراً کتاب هاي دوم و سو م و پنجم در تبيين انديش? تناسخ نصيري باشد.
اين آموزه به نحو جدي مورد اعتماد نصيريه است. بعد از وي, فردي به نام محمد بن
جندب, رهبري فرقه را بر عهده گرفت. گزارش سعد بن عبدالله اشعري اشاره اي به اين
مطلب ندارد. در هر حال دربار? اين فرد چيزي دانسته نيست. هالم دربار? تداوم
نصيريه بعد از محمد بن جندب نوشته است: شاگرد محمد بن جندب, ابو محمد عبدالله بن
جنبلاني مشهور به جنان (متوفي 278 ق/900 م) ظاهراً فردي ايراني و مهاجر از ناحي?
فارس بوده است (جنبلاء منطقه اي بين کوفه و وسط است).

احتمالاً وي برخي عقايد ايراني, چون گرامي داشتن نوروز و مهرگان را وارد
آموزه هاي نصيريه کرده است. نصيريه اين ايام را به عنوان نشاني از الوهيت علي
عليه السلام در خورشيد گرامي مي دارند. جنبلاني کتابي به نام الاکوار و الادوار
النورانيه داشته که نقل قول هايي از آن در کتاب مجموع الاعياد طبراني باقي
مانده است. پس از وي, ابو عبدالله حسين بن حمدان خصيبي (متوفي 346 ق؟/ 957 م) رهبري
نصيريه, خاصه در محل? کرخ بغداد را بر عهده گرفت. وي شاعر بوده و ديوان اشعارش
نيز موجود است. کتاب مهم خصيبي، الهداية الکبري است که به امير بويهي حلب، سيف
الدوله حمداني تقديم کرده است. خصيبي در 346 ق/ 957 م يا 358 ق/ 969 م در حلب در گذشت. وي
کتاب هاي فراواني تاليف کرده که تنها برخي از آن ها باقي مانده است. قبر خصيبي در
شمال حلب, به نام شيخ يبراق هنوز مورد تکريم نصيريان است. جانشين وي, ابوالحسين
محمد بن علي جلي حلبي (احتمالاً متوفي بعد از 384 ق/994 م) بوده است. در زمان وي,
امپراتور روم نيسفورس فوکاس در 358 ق/ 969 م کيليکيه و انطاکيه را از دست مسلمانان
گرفت و بخشي از سوريه را سردار وي جان تزميس در 363 ق/ 957 م فتح کرد و جلي مدتي را در
اسارت روميان گذراند. جانشين وي, سرور بن قاسم طبراني در 423 ق/ 1032 م حلب را ترک کرد
و در لاذقيه سکنا گزيد و به تبليغ آيين نصيريه پرداخت و برخي از روستاييان را به
آيين نصيري در آورد. آثار مکتوب طبراني, جايگاه مهمي در ادبيات نصيريه دارد. وي
در 426 ق/ 1034 ـ 1035 م در لاذقيه درگذشت و در آنجا به خاک سپرده شد. قبر وي که تا به حال
موجود است, مورد تکريم نصيريان است و داخل مسجدي به نام شعراني قرار دارد.»

خصيبي و تفکر نصيريه

به نوشت? طويل (ص 259) ابو عبدالله حسين بن حمدان خصيبي در 260 ق به دنيا آمد.
خانواد? وي در جنبلاء, محلي ميان واسط و کوفه اقامت داشتند. از سالها ي آغازين
حيات خصيبي اطلاعي در دست نيست. آنچه که دربار? وي مي دانيم, مبتني بر کتاب
الهداية الکبري است. بر اساس همين کتاب (ص 121), او در 273 در مدينه بوده است. همچنين
در 283 براي انجام حج در مکه حضور داشته است (ص 67 ـ 68). عموي وي, احمد بن خصيب همراه
با عبدالله بن جنان جنبلاني از جمله هفتاد فردي ذکر شده اند که در سامراء به نزد
اولين سفير امام عصر رفته و آن حضرت را ديده اند. ظاهراً خاندان خصيبي از
هواداران اولي? نصيريه بوده اند. بر اساس منابع نصيري, خصيبي تعاليم باطني و سري
نصيريه را از جنان دريافت کرده است. با مرگ جنان در 287, موقعيت خصيبي افزون شد. با
اين ادعاي اسحاقيه, مانع جدي در راه خصيبي بوده است. اسحاقيه, پيروان اسحاق بن
حمد بن ابان احمر نخعي (متوفي 286 ق) همچون نصيريه از نحله هايي بودند که در پي
رحلت امام حسن عسکري عليه السلام در 260 از اماميه جدا شده بودند. اسحاقيه همچون
نصيريه, امامت امام عصر را پذيرفته بودند اما حاضر به پذيرش با بيت نواب اربعه
نبوده و نيابت اسحاق و جانشيان او را قبول داشتند. درگيري ميان اين دو نحله با
جعل رواياتي در ذم يکديگر و انتساب اين روايات به ائمه شدت يافت.

نصيريه و اسحاقيه

دربار? اسحاقيه اطلاعات بسيار اندکي وجود دارد. تنها مي دانيم که اين حرکت
بعد از سال 260 و با ادعاي با بيت از سوي فردي به نام ابو يعقوب اسحاق بن محمد بن
احمد بن ابان نخعي (متوفي 286 ق) آغاز شده است. خطيب بغدادي ضمن معرفي وي و ذکر شيوخ
حديثي او عبارتي از کتاب الرد علي الغلاة ابو محمد حسن بن موسي (درمتن به خطا
يحيي) نوبختي دربار? اين فرقه رانقل کرده است. خطيب بغدادي دربار? اسحاقيه
نوشته است: «سمعت أبا القاسم عبد الواحد بن علي الأسدي يقول: اسحاق أبن محمد بن
أبان النخعي الأحمر کان خبيث المذهب, ردي الأعتقاد, يقول ان علياً هو الله جل
جلاله. و کان أبرص, فکان يطلي البرص بما يغيرلونه, فيسمي الأ حمر لذلک. قال: و
بالمدائن جماعة من الغلاة, يعرفون بالاسحاقية, ينسبون اليه. سألت بعض الشيعه
ممن يعرف مذاهبهم و يخبر أحوال شيوخهم عن اسحاق, فقال لي مثل ما قال عبد الواحد
بن علي سواء. قال: و لاسحاق مصنفات في المقالة المنسوبة اليه التي يعتقدها
الاسحاقية, ثم وقع لي کتاب لأبي محمد الحسن بن موسي (در اصل يحيي) النوبختي من
تصنيفه في الرد علي الغلاة, و کان النوبختي هذا من متکلمي الشيعة الامامية, فذکر
أصناف مقالات الغلاة, الي أن قال: و قد کان ممن جود الجنون في الغلو في عصرنا
اسحاق بن محمد المعروف بالأحمر و کان ممن يزعم ان علياً هو الله و انه يظهر في کل
وقت الحسن في وقت الحسن و کذلک هو الحسين و هو واحد و انه هوالذي بعث بمحمد صلي
الله عليه و سلم و قال في کتاب له لو کانوا ألفاً لکانوا واحداً و کان رواية
للحديث و عمل کتاباً ذکر انه کتاب التوحيد فجاء فيه بجنون و تخليط لا يتهو همان
فضلاً من ان يدل عليهما و کان ممن يقول باطن صلاة الظهر محمد صلي الله عليه و سلم
لاظهاره الدعوي». (خطيب بغدادي, تاريخ بغداد, ج 6, ص 375 ـ 377) اطلاعات ديگر رجال
شناسان اهل سنت دربار? اين فرد مبتني بر گفته هاي خطيب است. (بنگريد به: ذهبي,
ميزان الاعتدال, ج 1, ص 196 ـ 197؛ ابن حجر عسقلاني, لسان الميزان, ج1, ص 370 ـ 373). ابن
حجر اطلاعات خود را از تاريخ بغداد نوشت? خطيب بغدادي, الاغاني تاليف ابوالفرج
الاصفهاني و الفصل ابن حزم (ج 5, ص 47) اخذ کرده است. احتمالاً گفته هاي ابن غضائري
دربار? اين فرد نوشته است: «اسحاق بن محمد بن احمد بن ابان بن مرار, يکني أبا
يعقوب الأحمر, فاسد المذهب, کذاب في الرواية, وضاع للحديث, لا يلتفت الي ما رواه
و لا يرتفع بحديثه و للعياشي معه خبر في وضعه للحديث مشهور و الاسحاقية تنسب
اليه». (احمد بن حسين مشهور به ابن غضائري, الرجال, تحقيق سيد محمد رضا جلالي, قم,
1422 ق, ص 41 ـ 42). عبارت آخر, «و الاسحاقية تنسب اليه», در متن کتاب نيامده اما دقت در
نوع نقل علامه حلي (رجال, ص 201) مؤيد بودن اين مطلب در اصل کتاب است. نجاشي نيز
دربار? اين فرد اطلاعات مفيدي آورده است. او نوشته است: «اسحاق بن محمد بن احمد
بن ابان بن مرار بن عبدالله _ يعرف عبدالله عقبة و عقّاب _ ابن الحارث النخعي أخو
الأشتر. و هو معدن التخليط, له کتب في التخليط, و له کتاب أخبار السيد و کتاب
مجالس هشام». (رجال النجاشي, ص 73) . نجاشي اين آثار را از طريق شيخ مفيد از محمد بن
سالم جعابي از علي بن حسن جرمي از اسحاق است. شيخ مفيد در الفصول المختارة, (ص 92 ـ
93) خبري دربار? سيد حميري به نقل از محمد بن احمد بن ابان نخعي نقل کرده که
احتمالاً از کتاب نخعي باشد. نام نخعي در نقل حديث گفتگوي کميل بن زياد با علي (ع)
آمده است. (کمال الدين و تمام النعمة, ج 1, ص 293). دربار? تداوم تاريخي اين فرقه
عبدالحميد الدجيلي اطلاعاتي آورده که منبع اصلي وي در اين باره, کتاب تاريخ
العلويين محمد غالب الطويل است که در صفحات 209 ـ 211 از اسحاقيه سخن گفته است.
بنگريد به: همو, «کتاب مجموع الاعياد و الطريقة الخصيبة»؛ مجلة المجمع العلمي
العراقي (بغداد), 1956, المجلد الرابع, ص 618 ـ 620).

طبراني در مجموع الاعياد, داستان بلندي در تاييد خصيبي و رد دعاوي اسحاقيه
نقل کرده است. به نوشت? وي, در 314, خصيبي با فردي کهنسال به نام علي بن احمد طربائي
که از شاگردان محمد بن نصير بود, در طرباء در نزديکي کربلا, در دهم محرم ديدار
کرد. طربائي, خصيبي را از اسرا ر محرمان? اين روز (عاشورا) آگاه کرد و به او خبر
داد که امام حسن عسکري عليه السلام از ميان پيروان خود, محمد بن نصيرونه اسحاق
بن محمد را تکريم و و او را باب الله و ولي المؤمنين قرار داده است. از طريق
طربائي, خصيبي عهده دار مقام جانشيني محمد بن نصير مي شود. خصيبي فاصل? بين سال
هاي 314 تا 333 را به تبليغ و اشاع? عقايد خود پرداخت و توانست شاگرداني تربيت کند.
وي به همراه شاگردان خود به حران رفت. مشهورترين شاگردان وي, محمد بن علي جلي
حلبي و علي بن عيسي جسري, در اين سفر او را همراهي مي کردند. خاطر? اين مهاجرت, در
اذهان نصيريان ادوار بعدي باقي مانده است. ابوالفضل محمد بن حسين منتجب العاني
(ص 239 ـ 240) در اشاره به اين مهاجرت از پنهان نمودن عقايد پسران نمير در حران سخن
گفته است. با دگرگوني اوضاع عراق, در پي ورود آل بويه, خصيبي در 336 به طرباء
بازگشت و با گروهي از نصيريان مقيم آن جا ديدار کرد. در بغداد, ارشاد پيروان خود
را برعهد? علي بن عيسي جسري نهاد. از تداوم وجود سنت نصيري در عراق, نسخه اي کهن
در کتابخان? ملي پاريس به شمار? 1450 (نسخه هاي عربي) موجود است. برگ هاي 42ـ 47 اين
نسخه حاوي رسالة التوحيد که پاسخ هاي خصيبي به جسري, برگ هاي 48 ـ 53, پاسخ هاي
خصيبي به شاگرد ديگرش, عبدالله بن هارون صائغ است که وي اين جوابها را بر
شاگردانش خوانده است. برگ هاي 176 ـ 179, وصفي از ديدار عبدالله بن هارون صائغ از
جسري در سال 340, با مجموعه اي سؤالات ما بين اين دو. آخرين تاريخ موجود در اين
نسخه سال 638 است. ظاهراً اين نسخه در اوان حمل? مغول به سوريه منتقل شده باشد.

ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه اشاراتي کوتاه به نصيريه آورده و از حضور
جماعتي از غلات در زمان خود سخن گفته و وعده داده تا تفصيل عقايد آنها را در
کتابي بنگارد (و تولدت من هذه المذاهب القديمة التي قال بها سلفهم مذاهب أفحش
منها قال بها خلفهم حتي صاروا إلي المقالة المعروفة بالنصيرية و هي التي أحدثها
محمد بن نصير النميري و کان من أصحاب الحسن العسکري... و کان محمد بن نصير من
أصحاب الحسن بن علي بن محمد بن الرضا فلما مات ادعي وکالة لابن الحسن الذي تقول
الإمامية بإمامته ففضحه الله تعالي بما أظهره من الإلحاد و الغلو و القول
بتناسخ الأرواح ثم ادعي أنه رسول الله و نبي من قبل الله تعالي و أنه أرسله علي
بن محمد بن الرضا و جحد إمامة الحسن العسکري و إمامة ابنه و ادعي بعد ذلک
الربوبية و قال بإباحة المحارم. و للغلاة أقوال کثيرة طويلة عريضة و قد رأيت أنا
جماعة منهم و سمعت أقوالهم و لم أر فيهم محصلا و لا من يستحق أن يخاطب و سوف
أستقصي ذکر فرق الغلاة و أقوالهم في الکتاب الذي کنت متشاغلا بجمعه و قطعني عنه
اهتمامي بهذا الشرح و هو الکتاب المسمي بمقالات الشيعة أن شاء الله تعالي؛ شرح
نهج البلاغه, ج 8, ص 122). ابن شهر آشوب در مناقب آل ابي طالب (ج1, ص 265 و به نقل از همو
در بحارالانوار, ج 25, ص 285 ـ 286) به نصير اشاره کرده است. (ثم أحيا ذلک رجل اسمه محمد
بن نصير النميري البصري زعم أن الله تعالي لم يظهره إلا في هذا العصر و أنه علي
وحده فالشرذمة النصيرية ينتمون أليه و هم قوم أباحية ترکوا العبادات و
الشرعيات و استحلوا المنهيات و المحرمات و من مقالهم أن اليهود علي الحق و لسنا
منهم و أن النصاري علي الحق و لسنا منهم).

خصيبي در 344, در منزل هارون بن موسي تلعکبري (متوفي 385) در خانه اش به او اجازه
روايت آثار خود را داد. خصيبي به حلب باز گشت و در همانجا درگذشت. نکاتي که
درتعاليم خصيبي قابل مشاهده است, اصرار وي تناسخ, الوهيت علي عليه السلام و
اباحي‌گري است. انديش? تناسخ در جهان شناسي نصيريه, کاربرد رواني نيز دارد. در
تعاليم نصيريه, تناسخ طريقي است که مؤمنان و غير مؤمنان در اين جهان به مجازات و
مکافات اعمال خود خواهند رسيد.

بعد از وفات خصيبي, شاگردان وي, در دو مرکز مهم در بغداد و ديگري در حلب به
ترويج افکار وي پرداختند . در حلب, محمد بن علي جلي و در بغداد علي بن عيسي جسري
به ترويج آراي نصيريه مشغول بودند. يکي از افرادي که در حلب به نصيريه پيوست, ابو
سعيد سرور بن قاسم طبراني است. طبراني در 358 در طبريه به دنيا آمده بود. بعد از
اتمام تحصيلات خود به حلب, مرکز دعوت نصيريه رفت و بعدها خود ارشاد اين فرقه در
حلب را برعهده گرفت. در ايام رهبري طبراني, منازعات بين نصيريه و اسحاقيه شدت
يافت. رهبر اسحاقيه, ابوذهيبة اسماعيل بن خلاد بعلبکي, طبراني را مجبور به ترک
حلب و اقامت در لاذقيه نمود. با وجود دشواري هاي فراواني که از سوي اسحاقيه بر
طبراني اعمال شد, وي توانست در نبردي رهبر اسحاقيه را به قتل برساند. با اين حال
مرکز فرقه د رلاذقيه باقي ماند. برخي از پيروان اسحاقيه تا مدتي ديگر در آن
نواحي حضور داشتند تا در قرن هشتم, حسن بن يوسف مکزون سنجاري (متوفي 638 ق), آخرين
نشانه هاي اين نحله, يعني آثار مکتوب آنها را جمع آوري و از بين برد.

پانوشتها:

. پايان صفحه 32.

. پايان صفحه 33.

. پايان صفحه 34.

. پايان صفحه 35.

. پايان صفحه 36.

. پايان صفحه 37.

. پايان صفحه 38.

. پايان صفحه 39.

. پايان صفحه 40.

. پايان صفحه 41.

. پايان صفحه 42.

. پايان صفحه 43.

. پايان صفحه 44.

. پايان صفحه 45.

. پايان صفحه 46.

. پايان صفحه 47.

. پايان صفحه 48.

45

. اين نوشتا ردر دو بخش تنظيم شده و بخش فعلي جزئي از اصل نوشتار است. نگارنده
وظيفه خود مي داند تا از آقايان قاسم جوادي, مهدي فرمانيان و محمد علي جاودان به
علت خواندن متن و تذکر برخي نکات منتشر کند. بي نياز ا زگفتن است که مطالب مطرح
شده در اين مقاله, نظرات مؤلف است.

. تنها محققي که از اين زاويه برخي مصادر را کاويده, آقاي سيد محمد جواد شبيري
است که در چند مقاله اين کار را دربار? کتاب الغيب? نعماني انجام داده اند. ر. ک:
همو, الکاتب النعماني و کتابه الغيبة, مجلة علوم الحديث, سال سوم, شمار? سوم, 1419ق,
ص 175 ـ 238. تحرير کاملتر اين مقاله به فارسي در فصلنام? انتظار, شماره هاي دوم و
سوم به چاپ رسيده است.

. شيخ طوسي (ص 257ـ 258) خبري ديگر از نعماني در رويت قائم با همين سلسله سند يعني
از طريق ابن حاشر از ابو الحسين (در متن به خطا ابوالحسن) شجاعي از نعماني نقل
کرده که در متن فعلي کتاب الغيبة نعماني نيامده است.

.الطوسي, کتا بالغيبة, ص 398 ـ 399.

.در مورد وي بنگريد به: النجاشي, رجال النجاشي, ص 97.

. النجاشي, ص 86. وي استاد نجاشي بوده و همو به کرات به وي استناد کرده است.
بنگريد به: النجاشي, ص 14, 31, 40, 58, 67, 82, 88, 116, 117, 118, 120, 121, 125, 126, 127, 128, 131, 133, 135, 137, 138,
141, 151, 157, 159, 160, 161, 163, 168, 170, 171, 172, 173, 178, 181, 182, 185, 186, 201, 203, 240, 244, 246, 283, 284, 285, 286, 289, 292,
296, 299, 300, 301, 306, 309, 315, 316, 325, 340, 344, 350, 358, 359, 372, 373, 381, 410, 450, 453, 455, 456, 457, 458.

. همان, ص 384.

. همان, ص 440.

. منتخبي از اين کتاب باقي مانده و با اين مشخصات به چاپ رسيده است: ابو علي
محمد بن همام الکاتب الاسکافي, منتخب الانوار في تاريخ الائمة الاطهار, تحقيق و
استدراک علي رضا هزار (قم: دليل ما 1422).

. نک: النعماني, الغيبة, ص 82, 198 ـ 205, 223, 225, 227, 287 ـ 290, 439 ـ 440, 455, 457, 470. دربار? کتاب
الدلائل حميري و نقل هاي باقي مانده از آن بنگريد به: اتان کلبرگ, کتابخان? ابن
طاووس, ص 227 ـ 228؛ رسول جعفريان, علي بن عيسي اربلي و کشف الغمة, ص 109 ـ 110.

. اين خبر همانند خبر قبلي به روايت از اهل سنت است و از حيث محتوا دلالت بر
جسمانيت عرش دارد. براي موارد ديگر از اين نحوه تلقي محدثان امامي از عرش بنگريد
به: عبدالله بن محمد الحميري, قرب الاسناد, قم, 1413 ق, ص 61, 73, 102.

. اين گفت? شيخ طوسي در اخبار نقل شده از ابو نصر در کتاب الغيبة (ص 293 ـ 294, 353 ـ
356, 358, 362 ـ 371 ـ 372, 385 ـ 386, 396, 398, 401, 403, 408, 414.

. «سکن البصره, واسع الرواية, ثقة في روايته غير انه حکي عنه مذاهب فاسدة في
الأصول, مثل قول بالرؤية و غيرها... و له کتاب أخبار الأبواب, غير ان هذه الکتب
کانت في المسودة و لم يوجد منها شيء... مات عن قرب الا انه کان بالبصرة و لم يتفق
لقائي اياه». عبارت آخر شيخ طوسي در اشاره به زمان درگذشت شيخ طوسي تا حدي مبهم
است. نظر آقاي حسن انصاري در تعبير اين عبارت اين است که سخن شيخ طوسي به زمان
مهاجرت خودش بع عراق در سال 408 اشاره دارد و از اين رو تاريخ وفات ابن نوح را قبل
از 408 تعيين کرده اند.

. شيخ طوسي کتاب ابن نوح را به واسط? حسين بن ابراهيم قمي يا قزويني نقل کرده
است. بنگريد به: همو, کتاب الغيبة, ص 293, 367, 371, 386, 400, 403, 408. همچنين بنگريد به:
الطوسي, کتاب الامالي, ص 657 ـ 666, 674, 679 ـ 681, 687, 692.

. الشيخ المفيد, الارشاد (سلسله مؤلفات الشيخ المفيد), ج 2 ص350.

. مدرسي, مکتب در فرايند تکامل, ص 137, پي نوشت 249.

. براي اشاره به قيام نکاري د رکتاب نعماني بنگريد به: النعماني, الغيبه, ص 253.
دربار? ابويزيد نکاري بنگريد به: احسان, عباس, «مصادر ثورة أبي يزيد مخلد بن
کيداد» , در, احسان عباس, بحوث و در اسات في الادب و التاريخ (بيروت 2000 م), ص 611 ـ 630؛
مدخل «ابويزيد نکاري», دايرة المعارف بزرگ اسلامي, نوشت? حسن يوسفي اشکوري, ج 6,
ص 413 ـ 415. دربار? قيام ابو يزيد نکاري (آغاز 322 و پايان 336 ق) نگاشته, مطالبي را نقل
کرده است. دربار? نظر آقاي شبيري بنگريدبه: سيد محمد جواد شبيري زنجاني, «نعماني
و مصادر غيبت», بخش اول, فصلنام? انتظار, سال اول, شمار? دوم, زمستان 1380, ص 258.

. ابو عاصم خشيش بن أصرم, الاستقامة في السنة و الرد علي اهل البدع, ص 159 ـ 160.

. براي نمونه وي در التيبيه و الاشراف به روايت سليم در تعداد ائمه اشاره کرده
است. همان, ص 232.

. مسعودي, مروج الذهب, ج 2, ص 258.

. مسعودي, ج 4, ص 45.

. همان, ج 5, ص 83.

. التنبيه, ص 97 ـ 369.

. همچنين ر. ک: مادلونگ, کلام معتزله و اماميه, ويلفرد مادلونگ, مکتبها و فرقه
هاي اسلامي در سده هاي ميانه, ترجم? جواد قاسمي, ص 120 به بعد.

. براي نمونه ر. ک: مقالات الاسلاميين, ص 40. در مورد منابع اين منقولات اشعري در
(ص 582) به تفصيل ماخذ خود را ذکر کرده است. نمون? ديگر در مورد علم باري و نظر هشام
بن حکم است. همو, ص 37, 493 ـ 494. در مواردي وي حتي از شيوخ شيعه مطالبي را به نحو
مستقيم نقل کرده است. (وسمعت شيخاً من مشايخ الرافضة و هو الحسن بن محمد بن
جمهور. ص 492). در مورد ابن جمهور ر. ک: النجاشي, رجال النجاشي, شمار? 144 ص 62. وي کتابي
به نام واحده داشته که بخش هايي از آن باقي مانده است. ر. ک: کلبرگ, کتابخان? ابن
طاووس, ص 593 ـ 595.

. ابن هيثم, المناظرات, ص 34.

. ابن هيثم در بخش دوم از برخي کتابهاي که در فلسفه و کلام خوانده, ياد کرده
است. براي فهرست کتب ذکر شده در متن کتاب ر. ک: المناظرات, ص 134.

. جعفر بن منصور اليمن, سرائر و اسرار النطقاء, تحقيق مصطفي غالب, بيروت, 1404 ق/
1984م

. اشاره اي به اولين خليف? فاطمي, عبيدالله المهدي نيز در کتاب آمده است. ر. ک:
سرائر و اسرار النطقاء, ص 61

. حاکم جشمي (متوفي 494 ق) نقلي در کتاب جلاء الابصار في متون الاخبار از ناصر
اطروش نقل کرده است. در اين مورد بنگريد به: محمد کاظم رحمتي, «متني حديثي از
ميراث معتزله», مجل? علوم حديث, شمار? 21 (سال 1380), ص 121. همچنين بنگريد به: الطوسي,
رجال الطوسي, تصحيح محمد باقر آل بحر العلوم (نجف, 1381 ق/ 1961 م) ص 412.

. دربار? شرح حال ابو طالب هاروني بنگريد به: حميد بن احمد المحلي, الحدائق
الوردية في مناقب أئمة الزيديه, تحقيق المرتضي بن زيد الممطوري الحسني (صنعاء
1423 ق), ج 2, ص 165 ـ 169؛ ابن اسفنديار, تاريخ طبرستان, تحقيق عباس اقبال, ج 1, ص 101ـ 102؛
الحاکم الجشمي, شرح عيون المسائل, ص 376ـ 377 (چاپ شده در فؤاد سيد, فضل الاعتزال و
طبقات المعتزلة, تونس, 1974). دربار? شرح حال ابوالحسين هاروني بنگريد به: الحاکم
الجشمي, شرح عيون المسائل, ص 376 (چاپ شده در فؤاد سيد, فضل الاعتزال و طبقات
المعتزلة, تونس, 1974)؛ حميد بن احمد المحلي, الحدائق الوردية, ج 2, ص 122 ـ 164؛
عبدالسلام عباس الوجيه, اعلام المؤلفين الزيديه, ص 100 ـ 103؛ حسين بن عبدالله
العمري, مصادر التراث اليمني في المتحف البريطاني, دمشق, 1400/ 1980, ص 142 ـ 144؛ ابن
اسفنديار, تاريخ طبرستان, ج 1 ص 98 ـ 101؛ حسن انصاري قمي, «وصيت جنيد بغدادي و
يادداشتي کوتاه دربار? سياسة المريدين», معارف, دور? هفدهم, شمار? 2, مرداد_ آبان
1379, ص 141 ـ 142.

. براي تفضيل مطلب بنگريد به: محمد کاظم رحمتي, ابو طالب هاروني و کتاب
الدعامة, کتاب ماه دين, شمار? 62 (آذر, 1381), ص 85 ـ 87.

. الدعامة في تثبيت الامامة, ص 23

. همان, ص 24.

. همان, ص 134.

. الهاروني, الدعامة في تثبيت الامامة, ص 165 ـ 166.

. النرسي, کتاب الاصل, ص 49.

. الهاروني, الدعامة في تثبيت الامامة, ص 165. حاکم جشمي (متوفي 494 ق) نيز در اين
باره نوشته است: «و من أوضح دليل علي ابطال ما يدعون من النص علي اثني عشر اماماً
سيأتي تعيينهم اختلافهم عند موت کل امام في القائم بعده. قال و من أکابرهم هشام
ابن الحکم و غيره». ( ابن المرتضي, المنية و الامل في شرح الملل و النحل, ص 95 ـ
96).

. ويلفرد مادلونگ, «ملاحظاتي پيرامون کتابشناسي فرق امامي», ترجم? چنگيز
پهلوان, در زمين? ايران شناسي, به کوشش چنگيز پهلوان (تهران, 1368 ش) ص 56 ـ 75.

. النوبختي (منسوب), فرق الشيعه, تحقيق السيد محمد صادق آل بحر العلوم (نجف, 1355
ق/ 1936 م) ص76. استرن در تذکرات خود بر ترجم? بخش اسماعيلي? فرق الشيعه مي نويسد:
«مؤلف به زمان گذشته اشاره دارد, وقتي که قرمطيان تنها در سواد کوفه حضور داشته
اند (که براي نخستين بار در سال 261 ق/ 874 م. حضورشان در سواد مورد اشاره قرار گرفته
است). در زماني که مؤلف در حال نوشتن بوده است, آنها پيروان بي شماري در يمن يافته
بودند. در يمن اسماعيليه را ابن حوشب و علي بن فضل در سال 270 ق اشاعه دادند و در
عربستان شرقي که ابو سعيد جنابي در همان زمان جا پاي براي خود يافته بود».
بنگريد به: استرن, همان, ص 48.

. الاشعري, المقالات و الفرق, تحقيق محمد جواد مشکور (تهران, 1360 ش) ص 86.

. مرحوم شيخ الاسلام زنجاني نيز از مقايس? متن دو کتاب تاليف سعد را متاخر از
نوبختي دانسته است. اقبال, عباس, همان, ص 157. داوري عباس اقبال که هيچ سندي در دست
نداريم که تاليف نوبختي مقدم بر اشعري باشد, خطاست. ر. ک: اقبال, ص 158. مادلونگ در
جايي ديگر نيز در اين باره نگاشته است: « بعد از وفات هشام آراء وي را شاگردانش
يونس بن عبدالرحمن (م 208 ق/4 ـ 823 م), محمد بن خليل سکاک ترويج کرده اند. از آثار
متعدد هشام که درالفهرست ابن نديم ذکر شده است, هيچ يک موجود نيستند. کتاب
اختلاف الناس في الامامه احتمالاً مورد استفاد? حسن بن موسي نوبختي اساسي براي
تاليف کتاب فرق الشيعه بوده است». ر. ک: W.Madelung,Encyclopedia of Islam,New edition,s.v.''Hasham b.Hakam'',
Vol.3,p.497b

. ابو الحسن اشعري (مقالات الاسلاميين, ص 28 ـ 29) در اشاره به اين ماجرا نوشته
است: «و بعض مخالفي هذه الفرقة يدعوهم الممطورة و ذلک ان رجلاً منهم ناظر يونس
بن عبدالرحمن و يونس من القطعية الذين قطعوا علي موت موسي بن جعفر فقال له يونس:
انتم اهون علي من الکلاب الممطورة فلزمهم هذا النبز». ابو تمام نيز در اشاره به
اين مطلب نوشته است: «و بعض مخالفيهم يسمونهم (منظور واقفه است) الممطورة و يقال
ان سبب ذلک أن رجلاً منهم ناظر يونس بن عبدالرحمن و هو من القطعيه, فقال يونس:
لانتم أهون علي من الکلاب الممطورة, فلرمهم هذا الاسم». ابو تمام, کتاب الشجرة
(باب الشيطان من کتاب الشجره) تحقيق پاول و الکرو ويلفرد مادلونگ (ليدن, 1998 م) متن
عربي, ص 124.

. Studies in Early Ismailism (Leiden,1983),pp.47 _48.

. در مورد وي بنگريد به: ابن نديم, الفهرست, تحقيق رضا تجدد (تهران, 1392 ق) ص 276؛
اقبا ل, خاندان نوبختي, ص 82 ـ 83.

. دربار? شاگردان يونس نيز بنگريد به: همان, ص 16, 330. از نکات ديگر زندگي يونس بن
عبدالرحمن, زنداني شدن وي همراه با ابن ابي عمير در زمان هارون الرشيد است.
النجاشي, ص 326. همچنين براي شرح حال کاملتري از يونس بنگريد به: الطوسي, الفهرست,
ص 181 ـ 182. نام يونس در سلسله روايت آثار کهن اماميه نيز آمده است.

(النجاشي, ص 217, 413؛ الطوسي, الفهرست, ص 111).

. النجاشي, رجال النجاشي, ص 446 ـ 448.

. اشعري, المقالات, ص 92؛ نوبختي (منسوب), فرق الشيعه, ص 82.

. مادلونگ در مورد زمان وفات هشام بن حکم مي نويسد: «گفته شده است که هارون
الرشيد به آراي هشام بن حکم علاقه مند بوده و سپس آنها را خطرناک يافت و دستور
زنداني کردن امام موسي کاظم عليه السلام را داد. د رپي آن هشام و ناگزير پنهان شد
و اندکي بعد از آن در 179/ ـ 795 ـ 796 در گذشت. ديگر روايات که بيان مي دارند وفات هشام
اندکي بعد از زوال برمکيان (186/ 803) يا در سال 199/ 15 ـ 814 يا در دور? خلافت مامون بوده
است, موثق نيستند». دائرة المعارف اسلام (E12) مدخل «هشام بن حکم», ج 3 ص 497؛ همچنين
قس: اقبال, خاندان نوبختي, ص 79 ـ 80 (بدون ذکر منبعي تاريخ وفات هشام را 199 ق در
گذشته است. بنگريد به: النجاشي, رجال النجاشي, ص 433.

. الکشي, اختيار معرفة الرجال, ص 482 ـ 483. اين عبارت ها را نوبختي نياورده است,
ولي سعد بخشي از آن را نقل کرده است. بنگريد به: اشعري, المقالات و الفرق, ص 62 ـ 63
نيز اقبال, خاندان نوبختي, ص 145.

. النجاشي, رجال النجاشي, 333, 448.

. اختيار معرفة الرجال, ص 478 ـ 481.

. دربار? روايات منقول ا زيونس بن عبدالرحمن قمي از طريق محمد بن عيسي بن عبيد
براي نمونه بنگريد به: الکشي, اختيار معرفة الرجال, ص 15, 31, 64, 138, 144, 148, 149, 156, 157, 169,
170, 224, 240, 265, 290, 295, 296, 299, 336, 372, 402, 413, 433, 444, 449, 485 (و قال العبيدي سمعت يونس بن
عبدالرحمن يقول), 488. کتابي ديگر از يونس بن عبدالرحمن در اختيار کشي نيز بوده
است. کشي در اين باره مي نويسد: «و ذکر يونس بن عبدالرحمن في بعض کتبه». (ص 110).

. رجال النجاشي, ص 67.

. ظاهراً اين کتاب مجموعه اي از پرسش و پاسخ هايي طبراني ا ز محمد بن علي جلي
حلبي باشد.

. دربار? اين مستشرق آلماني به مدخل اشتروتمان در دائرة المعارف بزرگ اسلامي,
تاليف آقاي مجدالدين کيواني رجوع شود.

. RStrothmann, ''Seelenwanerung BeiDen Nusairi'',Oriens,XII,1959,pp.104.

. دربار? تصحيح تامر بنگريد به نوشت? کوتاه مادلونگ در Der Islam,38(1963),p.181

. به نقل از نسخه بدل. در اصل الخليفة.

. المفضل بن عمر الجعفي (منسوب), الهفت الشريف, تحقيق مصطفي غالب, بيروت, 1964, ص 37
ـ 38. برخي از اسامي در تصحيح غالب نادرست ظبط شده است.

. شيخ طوسي در کتاب الغيبة (ص 397) از صدور توقيعي در لعن و طرد نصيري توسط ابو
جعفر عثمان بن سعيد عمري (متوفي 267) سخن گفته است.

. رجال النجاشي, ص 249

. دربار? وي بنگريد به: رجال النجاشي, ص 350. خصيبي رواياتي از وي نقل کرده که
ظاهراً برگرفته از آثار وي است. براي اين روايات بنگريد به: الخصيبي, الهداية
الکبري, ص 76, 96, 187, 287, 362. تکريم ابو الخطاب در آثار مختلف نصيريه به شکل بارزي
مشهود است. مؤلف کتاب الهفت الشريف (ص 124) در اشاره به مقام والاي ابو الخطاب مي
نويسد: «قال المفضل: يا مولاي هل کانت مع الحسين يومئذ من المؤمنين الموحدين
احد؟ قال الصادق: کان معه مؤمن موحد و ستراه معنا. قال و حضر ابو الخطاب. فقلت:
اتسمع يا ابالخطاب ما يقول مولاي الصادق؟ فقال ابوالخطاب نعم کنت انا معه».
حسين بن حمدان خصيبي نيز در اشاره به جايگاه والاي ابوالخطاب مي نويسد: «قال
الحسين بن حمدان انما ذکر نا هذا (رواياتي در تکريم ابوالخطاب, الهداية الکبري,
نسخه خطي کتابخانه مرعشي 2973, برگ 127 الف ـ 128 ب) في اخبار ابي الخطاب محمد بن ابي
زينب الکابلي و ابو شعيب محمد بن نصير لما ظهر من اللعن لهما و الا فضائل القوم
أکثر من ان تخفي و لذا روينا هذا من اخبار هما ليعلم من لم يعلم يدري من لم يدر و
بالله التوفيق و کاني با لنظار المقصر الذي لا يحمل قلبه حمل علم آل محمد عليهم
السلام قد انکر ما فضل الله به الائمة و ابوابهم مما القوا اليهم و عرضوا هم
اياه مما عرفه الرسول عن جبرئيل عن الله تعالي..» ( برگ 131 ب).

. بنگريد به: بحارالانوار, ج 2, ص 23 نيز همان, ج 23 ص 182 (احمد بن محمد عن محمد بن
سليمان النوفلي). شايد احمد بن محمد, ابن عقده نيز باشد.

. دربار? کتاب الهفت الشريف بنگريد به: مقالات مفصل هالم که با اين مشخصات به
چاپ رسيده اند: H. Halm, ''Buch der Tradition'. Die Mufaddal-Tradition der Gulatund die UrsprInge des Nusairiertums'',Der Islam,
55 (1978), pp.219-266;idem,''Das 'Buch der Schatten'. DieMufaddal-Tradition der Gulat und die Ursprunge des Nusairiertums,''Der Islam,58
(1981),pp.15-86.

هالم ترجم? آلماني عباراتي از کتاب الهفت الشريف را در اثر زير آورده است: Die
islamische Gnosis: die extreme Schia und dia Alawiten, Zurich: Artemis, 1982, pp. 246-274.

. شيخ طوسي نيز اين عبارت را در الغيبة (ص 398-399) و مجلسي در بحارالانوار, ج 51 ص 368
به نقل از الغيبة طوسي نقل کرده اند.

. الغضائري, الرجال, ص 99.

. ضيائي, ص 73, 117, 140, 150, 62 ـ 63.

. براي مثال بنگريد به: الخصيبي, الهداية الکبري, ص 157؛ الهفت الشريف, خاصه ص 73 ـ
74, 115ـ 126؛ R. Strothmann, ''Seelenwanerung Bei Den Nusairi'', Oriens, XII,1959,pp 104-114

روايتي که صفحه 114 مقال? اشتروتمان آمده, همان روايت منقول در صفح? 157 الهداية
الکبري است. در متن اشتروتمان اين روايت را محمد بن علي جلي از خصيبي نقل کرده
است.

. محمد الطويل, تاريخ العلويين, ص 203, 204 ـ 205.

. درباره نقش وي بنگريد به: محمد الطويل, تاريخ العلويين, ص 204 ـ 208.

. اين ديوان به تازگي منتشر شده است.

. تاريخ العلويين, ص 260, 318

. تاريخ العلويين, ص 257 ـ 259.

. دربار? آثار خصيبي بنگريد به: ضيائي, ص 54, 55, 59, 60, 68, 88 ـ 89, 90, 92, 97, 99, 103, 130, 131, 138,
141, 150, 165, 166 ـ 167 نيز ص 111 ـ 113, 122 ـ 124, 136 ـ 137, 146ـ 147.

. تاريخ العلويين, ص 259.

. تاريخ العلويين, ص 260. از آثار موجود جلي مي توان به کتاب رسالة في باطن
الصلاء (ضيائي, ص 92ـ 95) و الفتق و الرتق (همو, ص 128 ـ 129) اشاره کرد. براي آثار غير
موجود وي بنگريد به: ضيائي, ص 64, 76, 77, 100, 101.

. Nicephours Phocas

. John Tzimices

. براي آثار غير موجود طبراني بنگريد به: ضيائي, ص 63 ـ 64, 67, 79, 81, 82, 95, 101, 118, 140.

. تاريخ العلويين, ص 262 ـ 265؛ Halm, ''Nusayriyya'',E12,VII PP. 145-146 (1995)

. تنها تحقيق دربار? زندگي نام? خصيبي مقال? فريمن است. همو وعد? انتشار مقاله
اي دربار? عقايد خصيبي را داده است. خالي از فايده نخواهد بود که اشاره شود, اين
مقاله مبتني بر پايان نام? مؤلف در دانشگاه حبرو (فلسطين اشغالي) و به راهنمايي
اريه کوفسکي و ميخائيل براشر از اساتيد نصيري پژوه همان دانشگاه بوده که در سال
1998 از رسال? خود با عنوان حسين بن حمدان الخصيبي: شخصيت و نقش وي در تاسيس فرقه
نصيريه_ علوي به تصويب رسيده است. Yaron Frieman, ''al-Hasuayn ibn

Hamadan al-Kasibi A Histtorical biography

Of the Founderof the Nusayri-Alawite sect'',

Studia Islamica, 2001, pp. 91-112.

. ابوالفضل محمد بن حسن مشهور به منتخب عاني از عالمان و شاعران نصيري مذهب
است. اسعد احمد علي بررسي مفصلي درباره وي و تنها اثر موجود وي يعني ديوان
اشعارش با اين مشخصات منتشر کرده است: اسعد احمد علي, فن المنتخب العاني و
عرفانه (بيروت, 1400/ 1980). اسعد احمد علي گذرا و در حد اشاراتي اجمالي به مذهب نصيري
عاني اشاره کرده است. فن المنتجب العاني, ص 5, 17 ـ 18, 111؛ فهو نميري في انتسابه,
خصيبي في صوابه, شعيبي في يقينه...), 199, 239 ـ 242).

. 84.Yaron Frieman, op.cit,p.94-95.

. محمد امين غالب الطويل در اشاره به حوادث بعد از وفات جنبلائي مي نويسد: «بعد
وفاة الجنلائي اجتهد بعض العلويين في توحيد الاسماعيلية و العلوية و عقدو الذلک
اجتماعاً دينياً عظيماً حضره اعاظم العلماء و جاء اليه من کله مدينة من مدن
بغداد و حلب و اللاذقية و جبل النصيرة, رجلات بصفة ممثلين و اجتمعوا في عانة و لم
تکن نتيجة هذا الاجتماع الاازدياد التفرق و الخلاف». تاريخ العلويين, ص 205.

. محمد امين غالب الطويل, تاريخ العلويين, ص 210 ـ 212, 271.

87 . درباره سنجاري بنگريد به: محمد امين غالب الطويل, تاريخ العلويين, ص 209, 308 ـ
313؛ اسعد احمد علي, معرفة الله و المکزون السنجاري (بيروت, 1401ق/ 1981).

88. مطالعاتي که تا به حال دربار? نصيريه انجام شده, اغلب توسط محققان يهودي
است. مشخصات کتاب شناسي اين تحقيقات که به صورت کتابي نيز منتشر شده چنين است:

M. M. Bar-Asher & A. Kofsky, ''An early Nusayri theological dialogue on the relationbe- tween the ma 'na and the ism'', Le Museon,
108 i-ii, 1995, pp.169-180; idem, ''The Nusayri doc- trine of 'Ali's divinity and the Nusayri trinity according to an unpublished treatise
from the 7 th/ 13 th century'', Der Islam, 72 ii, 1995, pp. 258-292; idem, ''Druze- Nusayri debate in the Epistles of Wisdom'', Quadernidi
Studi Arabic, 17, 1999-2000, pp.95-103; idem, ''Thetheology of Kitab al-usus: an early pseudepigraphic Nusayri work,'' Rivista degli
StudiOrientali, 71 i- iv / 1997, 1998, pp. 55-81; idem, ''A tenth-century Nusayri treatise on the dutyto know the mystery of divinity'',
Bulletine of the School of Oriental and African Studies, 58 ii, 1995, pp.243-250.

منابع

نسخه هاي عکسي

الخصيبي, حسين بن حمدان. الهداية الکبري. کتابخان? آيت الله مرعشي, شمار? 2973

المنصور بالله, عبدالله بن حمزه. العقد الثمين. قم. مرکز احياء ميراث اسلامي.

فهرست منابع عربي و فارسي

ابن المرتضي, احمد بن يحيي. المنية و الامل في شرح الملل و النحل. تحقيق محمد
جواد مشکور. بي جا: مؤسسة الکتاب الثقافية, 1998.

ابن ريوندي, احمد بن يحيي. فضيحة المعتزله. گردآوري عبدالامير الاعسم. بيروت,
1997م.

ابن ابي الحديد, عزالحميد (متوفي 656 ق). شرح نهج البلاغه. تحقيق محمد ابوالفضل
ابراهيم. قاهره: عيسي البابي و شرکاء, 1385 ق/ 1965م

ابن نديم. الفهرست. تحقيق رضا تجدد, تهران, 1393 ق

ابو تمام. کتاب الشجرة (باب الشيطان من کتاب الشجره). تحقيق پاول و اکرو ويلفر
مادلونگ. ليدن, بريل, 1998 م.

الاسفرايني, شاهفوربن طاهر (متوفي 471 ق). التبصير في الدين و تمييز الفرقه
الناجية عن الفرق الهالکين. تحقيق محمد زاهد الکوثري. قاهره: المکتبة الازهرية
للتراث, 1359 ق/ 1940 م

اشعري, سعد بن عبدالله. المقالات و الفرق. تحقيق محمد زاهد مشکور. تهران:
انتشارات علمي و فرهنگي, 1360 ش.

اشعري, ابوالحسن علي بن اسماعيل. مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين. تحقيق
هلموت ريتر. بيروت: معهد الدراسات الآلمانيه, 1400 ق/ 1980 م.

ابن شهر آشوب, محمد بن علي. معالم العلماء. طبع علي نفقة محمد کاظم الکتبي. نجف:
کتبي, 1380 ق/1961.

ابن قبه, محمد بن عبدالرحمن. النقص علي ابي الحسن علي بن احمد بن بشار في
الغيبة. در مدرسي, مکتب در فرايند تکامل.

- - - - -. نقض کتاب الاشهاد. در مدرسي, مکتب درفرايند تکامل.

اقبال, عباس. خاندان نوبختي. تهران: انتشارات طهوري, 1357 ش.

البطاحني, يحيي بن حسين. کتاب الدعامة في تثبيت الامامة. تحقيق ناجي حسين.
بيروت: الدار المتحد للنشر, 1986 م. اين کتاب به خطا با نام نصرة المذهب الزيديه و
منسوب به صاحب بن عباد چاپ شده است.

بلخي, ابوالقاسم عبدالله بن احمد (متوفي 319 ق). مقالات الاسلاميين. فصل فرق
اماميه مندرج د رالمغني, قاضي عبدالجبار الهمداني, تحقيق عبدالحليم سليمان
دنيا, بي تا, ج 20 بخش دوم, ص 176 ـ 185

البغدادي, عبدالقاهر. الفرق بين الفرق. تحقيق محمد محي الدين عبدالحميد.
قاهره بي تا.

الحلي, حسن بن يوسف. ايضاح الاشتباه. تحقيق محمد الحسون. قم: جامع? مدرسين, 1415
ق.

- - - -. رجال العلامة الحلي (خلاصة الاقوال في معرفة الرجال). تحقيق السيد صادق
بحر العلوم. قم: دارالذخائر, 1411 ق.

الحضرمي, جعفر بن محمد. الاصل. مندرج در الاصول السته عشر. تحقيق حسن المصطفوي.
قم: دارالشبستري, 1405 ق.

الحموي, ياقوت. معجم الادباء. بيروت: دارالفکر, 1400ق/1980م.

الحميري, ابوسعيد بن نشوان. الحور العين. تحقيق کمال مصطفي. صنعاء: المکتبة
اليمنية, 1985.

الحناط, عاصم بن حميد. الاصل. مندرج د رالاصول الستة عشر.

تحقيق حسن المصطفوي. قم: دارالشبستري, 1405 ق.

خياط, ابوالحسين عبدالرحيم بن محمد. الانتصار و الرد علي ابن الراوندي
الملحد. تحقيق محمد حجازي. قاهره: مکتبة الثقافة الدينيه, 1988 م.

الخصيبي, حسين بن حمدان. الهداية الکبري. بيروت: مؤسسة البلاغ, 1406 ق/ 1986.

ابو عاصم خشيش بن أصرم (متوفي 253 ق). الاستقامة في السنة و الرد علي اهل البدع.
به تفاريق در الملطي, محمد بن احمد. التنبيه و الرد علي اهل الاهواء و البدع.
تحقيق محمد زاهد الکوثري. مصر, 1418 ق/1997 م.

الرازي, ابو حاتم احمد بن حمدان. الزينة في الکلمات الاسلامية العربية. القسم
الثالث, چاپ شده در السامرائي, عبدالله سلوم. الغلو و الفرق الغاليه في الحضارة
الاسلامية. بغداد: دارواسط للنشر, 1988 م.

الرواجني, عباد بن يعقوب. الاصل. در مجموع? الاصول السته العشر, تحقيق حسن
المصطفوي. قم: دارالشبستري, 1405 ق.

النرسي, زيد. کتاب الاصل. مندرج در الاصول الستة عشر, تحقيق حسن المصطفوي. قم:
دارالشبستري, 1405 ق.

صدوق, محمد بن علي. کمال الدين و تمام النعمه. تحقيق علي اکبر غفاري. قم: جامع?
مدرسين, بي تا.

صدوق, علي بن الحسين. الامامة و التبصره من الحيرة. تحقيق السيد محمد رضا
الحسيني. بيروت: آل البيت, 1407 ق/1987 م.

الطبري, محمد بن جرير. دلائل الامامة. قم: دارالذخائر للمطبوعات, بي تا.

الطوسي, محمد بن حسن (متوفي 460 ق). کتاب الغيبه. تحقيق الشيخ عبادالله الطهراني
و علي احمد ناصح. قم: مؤسسه معارف, 1417 ق.

- - - - - -. فهرست کتب الشيعه و اصولهم. تحقيق العلامة السيد عبدالعزيز
الطباطبائي. قم: مؤسس? آل البيت, 1420 ق.

- - - - - - . رجال الطوسي. تحقيق محمد باقر آل بحر العلوم. نجف, 1381 ق/1961 م.

العکبري, محمد بن محمد (متوفي 413 ق). الفصول المختاره. تحقيق السيد علي مير
شريفي. بيروت: دارالمفيد, 1414 ق/ 1993 م.

- - - - - -. تصحيح اعتقادات الاماميه. تحقيق حسين درگاهي. بيروت: دارالمفيد, 1414 ق/
1993 م.

- - - - - . الارشاد. تحقيق مؤسسة آل البيت. بيروت: دارالمفيد, 1414 ق/1993.

- - - - - . الامامي. تحقيق علي اکبر الغفاري و حسين استاد ولي. بيروت: دارالمفيد,
1414ق/1993م

الکراجکي, محمد بن علي. کنز الفوائد. تحقيق الشيخ عبدالله نعمه. بيروت, 1405
ق/1985م

الکشي, محمد بن عمر. اختيار معرفة الرجال. تحقيق حسن المصطفوي. مشهد: دانشگاه
فردوسي, 1348 ش.

کلبرگ, اتان. کتابخان? ابن طاووس. ترجم? علي قرائي و رسول جعفريان. قم:
انتشارات کتابخان? آيت الله مرعشي نجفي, 1371 ش.

الکليني, محمد بن يعقوب. الکافي. تحقيق علي اکبر الغفاري.

تهران: دارالکتب الاسلامية, 1365 ش.

مادلونگ, ويلفرد. مکتبها و فرقه هاي اسلامي در سده هاي ميانه.

ترجم? جواد قاسمي. مشهد: آستان قدس رضوي, 1375 ش.

مسعودي, علي بن الحسين. مروج الذهب. تحقيق باربيه دمنار.

بيروت: جامعة اللبنانية, 1974 م.

- - - - - . التنبيه و الاشراف. ليدن: بريل, 1967.

المرتضي, علي بن الحسين. رسائل الشريف المرتضي. تحقيق سيد مهدي رجايي. قم:
دارالقرآن الکريم, 1405 ق.

- - - - - - . الشافي في الامامة. تحقيق السيد عبدالزهراء الحسيني. تهران: مؤسسة
الصادق, 1410 ق.

- - - - - - . المقنع في الغيبة. تحقيق السيد محمد علي الحکيم, قم: آل البيت, 1416 ق.

مدرسي, سيد حسين. مکتب در فرآيند تکامل. ترجم? هاشم ايزد پناه. نيوجرسي:
انتشارات داروين, 1374 ش.

- - - - . مقدمه اي بر فقه شيعه. ترجم? محمد آصف فکرت. مشهد: انتشارات آستان قدس
رضوي, 1368 ش.

مکدرموت, مارتن. نظرات علم الکلام عند الشيخ المفيد. تعريب علي هاشم. مشهد:
انتشارات آستان قدس رضوي, 1413 ق.

الملطي, ابوالحسن محمد بن احمد. التنبيه و الرد علي اهل الاهواء و البدع.
تحقيق محمد زاهد الکوثري. مصر, 1418 ق/ 1997 م.

المنصور بالله, عبدالله بن حمزه. الشافي. يمن ـ صنعاء, 1406 ق/ 1986 م.

الناشي الاکبر (منسوب). مسائل الامامة. تحقيق يوسف فان اس. بيروت, 1971 م.

النجاشي, احمد بن علي. رجال النجاشي. تحقيق آيت الله السيد موسي الشبيري. قم:
جامع? مدرسين, 1408 ق.

النيسابوري, الفضل بن شاذان (منسوب). الايضاح. تحقيق ميرجلال الدين محدث
ارموي. تهران: انجمن آثار ملي, 1363 ش.

النعماني, محمد بن ابراهيم. کتاب الغيبه. تحقيق فارس حسون کريم. قم:
انوارالهدي, 1422 ق.

النوبختي, ابو محمد حسن بن موسي (منسوب). فرق الشيعه.

صححه و علق السيد محمد صادق آل بحر العلوم, نجف 1355 ق/ 1936 م.

النوبختي, ابو سهل اسماعيل بن علي. التنبيه في الامامة. مندرج در کمال الدين و
تمام النعمه.

الهمداني, قاضي عبدالجبار. المغني في ابواب التوحيد و العدل.

الجزء العشرين. في المجلدين. تحقيق عبدالحليم محمود و سليمان دنيا. قاهره:
الدر المصريه للتاليف و الترجمة, بي تا.

- - - - - - . تثبيت دلائل النبوة. تحقيق عبدالکريم عثمان. بيروت: دارالعبرية, 1966 م.

- - - - - - . طبقات المعتزله, در فضل الاعتزال و طبقات المعتزله, تحقيق فؤاد السيد,
تونس: الدار التونسية للنشر, 1974م

مقالات فارسي

امير معزي, محمد علي. پژوهشي در نوع شناسي روايات ملاقات با امام غايب (ع). در
احوال انديشه هاي هانري کربن. تهران: نشر هرمس, 1379 ش.

انصاري قمي, حسن. زيديه و منابع مکتوب اماميه. مجل? علوم حديث. سال ششم, شمار? 20
(1380 ش).

- - - - - - . ابوزيد علوي و کتاب او در رد اماميه. مجل? معارف. دور? هفدهم, شمار? 1,
فروردين ـ تير 1379.

- - - - -. مدخل امامت. دائرة المعارف بزرگ اسلامي. زير نظر کاظم بجنوردي. تهران:
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي, 1380 ش.

- - - - - . مدخل ابوالخطاب. دائرة المعارف بزرگ اسلامي. زير نظر کاظم موسوي
بجنوردي. تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامي, 1372 ش.

رحمتي, محمد کاظم. ابن ريوندي و کتاب الزمرد, بازنگري يک نظريه. مجل? هفت
آسمان. شمار? 3 ـ 4, سال 1378.

- - - - - - . معرفي جلاء الابصار في متون الاخبار (متني حديثي از ميراث معتزله).
مجل? علوم حديث. شمار? 21, 1380 ش.

- - - -- . ابو طالب هاروني و کتاب الدعامة في تثبيت الامامة.

کتاب ماه دين. شمار? 62, آذر 1382, ص 85 ـ 87.

- - - -. دو کتاب به روايت شيخ صدوق. کتاب ماه دين. شمار? 66 ـ 67, فروردين و
ارديبهشت 1382, ص 61 ـ 67.

کلبرگ, اتان. از اماميه تا اثني عشريه. ترجم? محسن الويري (خندان). فصلنام?
پژوهشي دانشگاه امام صادق (ع). سال اول, شمار? دوم, 1374 ش.

- - - - - - - . الاصول الاربعمئة (اصول چهارصد گانه).

ترجم? محمد کاظم رحمتي. کتاب ماه دين شمار? 45 ـ 46, سال 1380.

- - - - - - . نخستين کاربردهاي اصطلاح اثني عشريه. ترجم? محمد کاظم رحمتي. کتاب
ماه دين. شمار? 47 ـ 48, سال 1380 ش. چ

مادلونگ, ويلفرد. ملاحظاتي پيرامون کتابشناسي فرق امامي.

ترجم? چنگيز پهلوان. در زمين? ايران شناسي. به کوشش چنگيز پهلوان. تهران: به
نگار, 1368 ش.

فهرست منابع لاتين

Meir M. Bar-Asher, Scripture andExegesis

In Early Imami Shiism, (Leiden,1999)

Madelung, Wilferd. Encyclopedia of

Islam, New edition .s.v. ''Hasham b.Hakam''.

Madelung. W. Encyclopeadia of Islam, s.v. ''Shia''.

Wilferd Madelung ,Encyclopedia Iranica,

s.v. ''Abbad b. Salman,''Vol.1 , pp. 70-71

Madelung, W.Imamisem and Mutazilite

Theology, Le Shiisme Imamite, edT. Fahd, Paris: 1970.

Montgomery. The Majesty That Was Islam

(London: 1976)

/ 1