خاستگاه فرهنگي نهج‌البلاغه - خاستگاه فرهنگی نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاستگاه فرهنگی نهج البلاغه - نسخه متنی

میر نادر محمد زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خاستگاه فرهنگي نهج‌البلاغه

ماه و دين, سال هشتم، شماره 3 و 4، دي و بهمن 1383، شماره مسلسل 87 و 88.

معرفي و نقد كتاب/عمومي,71-72

ميرنادر محمدزاده

نهج‌البلاغه پس از قرآن كريم و روايات نبوي گران‌مايه‌ترين منبع ديني مسلمانان است، به سبب دارا بودن بلاغت دوران گذشته و عمق بيان نبوي، برخي آن را پايين‌تر از كلام آفريدگار و والاتر از سخن آفريدگان دانسته‌اند. اين اثر ارزشمند به همت دانشمند بزرگ‌ قرن چهارم هجري، شريف‌ابوالحسن محمد رضي گردآوري و تدوين شده است.

درباره نهج‌البلاغه دوگونه شبهه شده است. نخست شبهاتي نسبت به گردآورنده آن، شريف رضي و تلاشي كه او انجام داده و ديگر،شبهاتي كه ناظر به انتساب اين اثر به امير مؤمنان علي (عليه‌السّلام) است.

بنا به گفته مؤلف كتاب حاضر در پبش‌گفتار، حاصل مهم‌ترين شبهه مخالفان كه سؤال اصلي اين پژوهش نيز است، اين است كه نهج‌البلاغه از كلمات و سخنان امام علي (عليه‌السّلام) فراهم نشده است، بلكه به تمامي يا بخشي از آن از امام علي (عليه‌السّلام) نيست، زيرا در برخي كلمات آن سخنان دقيق و اصطلاحات عميق فلسفي و عقلي و عرفاني‌اي نهفته است كه جغرافياي فكري و فرهنگي آن زمان عاري از آن اصطلاحات و تعبيرات بوده و اساساً فهم و درك اين مسائل براي مردمان آن عصر ناممكن بوده است.

تلاش‌هاي علمي‌اي جهت پاسخ به اين شبهه از جمله گردآوري مستندات نهج‌البلاغه و جز آن سامان‌يافته كه به زعم مؤلف در اين كتاب به نمونه‌اي از آن تلاش‌ها توجه شده است.

به باوروي امام علي(عليه‌ا‌لسّلام) و برخي صحابه پيامبر (صل‌الله‌عليه و آله و سلّم) و ياران آن حضرت قياس‌پذير با بسياري از مردمان عراق و مدينه نبوده‌اند يا سطح علمي و فرهنگي مخاطبان امام آن‌قدر پائين نبود كه كلمات و سخنان ايشان را متوجه نشوند.

اينكه اميرمؤمنان در گفتار خود به رمز و فراتر از درك معاصرانش سخن مي‌گفته است، پنداري نادرست است، زيرا آن حضرت نيز همانند رسول خدا (صل‌الله‌عليه و آله و سلّم) وظيفه داشت تا سخنش را در خور فهم مردم بيان كند.

نه سخني كه درك نكنند و نه آنچه را درك مي‌كنند از گفتنش دريغ مي‌كرد. بيان چيزي كه مردم در تشخيص مفهوم آن درمانده شوند يا درباره معناي حقيقي آن دچار اختلاف شوند، نه فقط كاري بيهوده و از شأن امام به دور؛ بلكه برخلاف شيوه قرآن و مسئوليت رهبري امام نيز بود.

با اين همه، منظور آن نيست كه مخاطبان گفتارهاي امام علي (عليه‌ا‌لسّلام) همگي استعداد يكساني داشتند و تمامي منظور سخن امام را مي‌دانستند، مهم آن است كه بي‌ترديد كساني استعداد درك گفتارهاي حضرت را دارا بوده‌اند.

همچنين هر گاه فردي در انتساب گفتارهاي نهج البلاغه به امام علي (عليه‌ا‌لسّلام) ترديد و تشكيك روا مي‌داشت بايد درباره آيات قرآن كريم نيز همين‌گونه مي‌پنداشت، زيرا انبوهي از آيات قرآن مجيد درباره مباحث عقلي و استدلالي است.

اگر روا باشد كه بگوييم معاصران امام علي(عليه‌ا‌لسّلام) در سال 35-40 ق. سخنان آن حضرت را درك نمي‌كردند، بي‌ترديد بايد اعتراف كنيم كه اعراب شبه‌جزيره در سال‌هاي پيش از هجرت نيز سخن قرآن را درك نمي‌كرده‌اند، حال‌ آنكه هيچ‌كس چنين نظري نداشته است.

مؤلف برخلاف نظر برخي كه معتقدند مسائل عقلي و فلسفي اسلام برگرفته از نظرات و آثار سقراط، افلاطون، ارسطو، و محصول انديشه يونانيان است، بر اين باور است كه كساني كه چنين معتقدند به درستي مفهوم وحي و مراتب عقل و دانش نبوي را درنيافته‌اند!

حال آنكه بر پايه نظر صحيح، اسلام خود داراي فلسفه ويژه‌اي است و آن فلسقه نيز برگرفته از گفتار وحي (قرآن) و بيان و كردار رسول خدا (صل‌الله عليه وآله و سلّم) (سنت) است و در شيوه فلسفي خود به هيچ فرد يا ملتي نيازمند نبوده است.

گرچه اين بدان معنا نيست كه از اصطلاحات فلسفه رايج پيش از آن، هيچ استفاده‌اي نشده است. اسلام مباحث فلسفي و منطقي پيشينيان را از آلايش پيراسته و هم‌خوان با قرآن و سنت ارائه كرده است. بنابراين بايد مباحث فلسفي نهج‌البلاغه را برگرفته از قرآن كريم و سنت پيامبر اكرم (صل‌الله عليه وآله و سلّم) دانست(140).

كتاب حاضر كه در هفت فصل سامان يافته، درصدد است اوضاع فرهنگي عراق را- كه بيشتر سخنان حضرت در آنجا ايراد شده- به عنوان زمينه‌هاي پيدايش نهج‌البلاغه بررسي كند.

در فصول اول و دوم به فرهنگ و تمدن عراق، پيشينه فرهنگي و جغرافيايي عراق و مراكز علمي و فرهنگي عراق پيش از اسلام و همچنين نقش فرهنگي و مذهبي ادياني همچون يهوديت و مسيحيت در عراق پرداخته است.

در فصل سوم به عراق و كوفه پس از اسلام از جمله به انگيزه ورود مسلمانان به عراق و انتخاب كوفه، ساختار جمعيت و عناصر تشكيل‌دهنده و طبقات اجتماعي، سيماي فرهنگي، اقتصادي كوفه اشاره مي‌شود.

سپس در فصل چهارم به علل انتخاب كوفه توسط حضرت علي (عليه‌السّلام) اشاره مي‌شود.

1. بيداري و آگاهي كوفيان؛

2. پيشگامي كوفيان در بيعت با امام علي (عليه‌السّلام)؛

3. سابقه دوستي كوفيان با علي(عليه‌السّلام)؛

4. حضور موالي و نقش فرهنگي آنها در كوفه و جز آن.

در فصل پنجم نيز به تاريخ بصره و مقايسه آن با كوفه پرداخته مي‌شود.

در نهايت، مؤلف در فصول پاياني كتاب نيز به اهداف فرهنگي حكومت امام علي (عليه‌السّلام) و مقايسه مباحث تعقلي و خردگرايي نهج‌البلاغه و قرآن، بحث درباره وجود يگانگي خداوند و صفات الهي از منظر قرآن و نهج‌البلاغه با آوردن نمونه‌هايي پرداخته است.

در خاتمه سخن ذكر چند نكته ضروري است.اين كتاب با وجود ارزشمندي خاص خود، از آنجا كه كاري پژوهشي است شايسته تحقيق بيشتر و رفع نقايص موجود در آن است. گويي كتاب ناتمام مانده است، چرا كه با وجود عنوان كتاب، خاستگاه فرهنگي نهج‌البلاغه و با وجود اشاره به موقعيت فرهنگي و تمدن عراق و جز آن و آوردن تأثير ادياني از جمله يهودي، مسيحي، و زردشتي و جز آن.

در اين سرزمين به تأثيرپذيري حضرت علي (عليه‌السّلام) در سخنان خود از آنها و در نتيجه حضور يا عدم حضور اين انديشه‌ها در نهج‌البلاغه را نشان نداده است.

در پاره‌اي جاها به ويژه در فصول پاياني كتاب، احساسات بر نويسنده غلبه كرده است. وي در پاسخ‌گويي به نظر برخي كه معتقدند مسائل عقلي و فلسفي اسلام برگرفته از فلسفه يونان است، چنان‌كه در بالا گفته شد، مي‌گويد:

«به راستي، يونانيان فلسفه را از كجا و چگونه به دست آوردند؟

اگر فلسفه يونان بازتاب انديشه نوابغ يونان باشد، علي‌بن ابيطالب(عليه‌السّلام) خود نابغه عصر خويش، بلكه نابغه بشريت نبود!

چه كسي در دانش، حكمت، پاكي و نبوغ از رسول خدا (صل‌الله عليه و آله و سلّم) والاتر بوده است؟

آيا علي‌بن‌ابيطالب (عليه‌السّلام) برجسته ترين تعليم‌يافته آن حضرت شناخته نمي‌شود؟» (ص142).

در حالي كه كاملاً روشن است كه مقايسه حضرت پيامبر (صل‌الله عليه و آله و سلّم) و حضرت علي (عليه‌السّلام) با نوابغ اشتباهي آشكار است، چراكه هدف و رسالت آمدن هر كلام در صحنه تاريخ كاملاً فرق دارد. همچنين در فصل دوم كتاب نيز تورات و عهد عتيق (كتاب مقدس يهوديان) به يك معنا به كار رفته است(31).

در حالي كه تورات بخش كوچكي از عهد عتيق است و فقط پنج سفر اول كتاب مقدس(تكوين، خروج، لاويان، اعدادو تثنيه)را شامل مي‌شود كه با ترديد به حضرت موسي(عليه‌السّلام)منسوب است و بقيه، كتاب‌هاي انبيا و تاريخ مذهبي يهود است.

اميد است در چاپ بعدي اين اشكالات رفع شود.

/ 1