بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مهمترين مانع وسعت دادن و عمق بخشيدن به اين مباحثات ايراني عبارت بود از انقطاع كما بيش كامل ارتباط ميان اين متخصصان تاريخي نگر علوم اجتماعي و درسها و مباحثات ايران شناسان از نوع هينتس و رومر و اشپولر. با اين وصف سوزان سرخوش در رساله دكتراي جامعه شناسي خود در دانشگاه مونستر كوشيده بود تا جامعه ايراني قرن نوزدهم را بر اساس همان مفهوم طريقه توليد آسيايي تجزيه و تحليل و بررسي كند ( سرخوش 1975) . موضوع كتابي كه با ويراستاري گئورگ استوات جامعه شناس دانشگاه بيلفلد، منتشر شد(1980) نيز صورتبنديهاي اجتماعي (ايران) در دوره قبل از عصر جديد بود ، بااين تفاوت كه استوات در اين كتاب مفاهيم طريقه آسيايي و استبداد شرقي را مورد انتقاد قرار داده بود. اثر ديگر كتابي است كه كورت گروسينگ درباره اقتدار، اقتصاد و جامعه مقطع در تاريخ اجتماعي ايران نوشته است .دو كتاب ديگر گروسينگ، كه پيشتر در فصل ششم همين مقاله از آنها ياد كرديم، كما بيش به اين بخش از بحث ما نيز مربوط مي شود. جالب توجه است كه تا اين زمان هيچ يك از متخصصان آلماني تاريخ ايران در زمينه هاي اسلام شناسي و زبانشناسي و فقه اللغه نظر مشخصي درباره ساختارهاي اجتماعي ايران در دوره قبل از عصر جديد اتخاذ نكرده اند. شايد يگانه استثنا در اين مورد فراگنر باشد كه در سال 1979 در كنفرانسي در وين، مطالبي درباره مسائل مربوط به ساختارهاي اجتماعي قبل از عصر جديد در تاريخ ايران عرضه كرد. در حوزه مطالعات انسان شناسي فرهنگي نيز گاه و بيگاه عنايتي به مسائل و موضوعات ايراني ميشده است. ولي توجه و تمايل مشخصي كه اين مطالعات به عشاير و اقليتها داشته است چندان بر اين توجه گاهگاهي و شمار اندك موضوعات كه از ايران انتخاب ميشده نيفزوده است و توجهي كه متخصصان اين حوزه به مسائل ايران مي كرده اند حتي از توجهي كه در حوزه مطالعات سياسي و اجتماعي به مسائل ايران مي شده نيز كمتر بوده است.