پیدایش شیعه اسماعیلیه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیدایش شیعه اسماعیلیه - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کلام اسلامي ـ سال چهارم ـ مسلسل 14، تابستان 74

پيدايش شيعه اسماعيليه (1)

داوود الهامي

اسماعيل، بزرگترين فرزند امام صادق - عليه السّلام- بود كه در حال حيات امام درگذشت.

شيخ مفيد درباره اسماعيل مي‌نويسد: «اسماعيل از بزرگترين پسران آن حضرت (امام صادق) بود. امام صادق -عليه السّلام- او را بسيار دوست مي‌داشت و نسبت به او محبت و نيكي مي‌نمود. برخي از شيعيان به جهت محبتي كه حضرت به اسماعيل داشت و بزرگتر از پسران ديگر ايشان بود، گمان مي‌كردند كه او جانشين امام صادق -عليه السّلام- خواهد بود در حالي كه در زمان حيات پدر، در مدينه از دنيا رفت و در قبرستان بقيع دفن گرديد.»

طبق روايت وارده، امام صادق- عليه السّلام- در مرگ او بسيار بي‌تابي مي‌كرد و اندوه فراواني آن حضرت را فرا گرفته بود و بي‌ردا و با پاي برهنه به دنبال جنازه او مي‌رفت و دستور داد تابوت او را پيش از دفن، چندين بار به زمين نهادند و هر بار حضرت پارچه را از روي صورتش برمي‌داشت و به صورت او نگاه مي‌كرد. مقصود او از اين كار، اين بود كه مرگ او را براي همگان روشن كند تا جاي شبهه براي كسي باقي نماند و شبهه آنان را در زنده بودن اسماعيل برطرف سازد. وقتي اسماعيل درگذشت گروهي كه به جانشيني او عقيده داشتند، از عقيده خود بازگشتند و گروهي اندك كه نه زمره نزديكان امام و نه از راويان حديث از آن حضرت بودند، بلكه گروهي از افراد دوردست و بي‌خبري از جريان كار امامت بودند، گفتند اسماعيل زنده است و پس از پدرش امام اوست و به اين عقيده باقي ماندند.

پس از وفات امام صادق -عليه السّلام- گروهي معتقد به امام موسي بن جعفر -عليه السّلام- شدند و ديگران به دو دسته تقسيم شدند: دسته‌اي از عقيده زنده بودن اسماعيل برگشتند و معتقد به امامت محمّد پسر اسماعيل گرديدند؛ زيرا او را سزاوارتر از عمويش موسي بن جعفر -عليهما السّلام- نسبت به مقام امامت دانستند و گروهي به همان عقيده زنده بودن اسماعيل باقي ماندند.

مرحوم مفيد مي‌گويد: «اين دسته اكنون (در زمان مفيد) بسيار اندك هستند كه نمي‌توان از آنان كسي را نام برد. اين دسته را «اسماعيليه» نامند و آنچه اكنون از اين دو دسته معروف است همان دسته اوّل است كه مي‌گويند امامت پس از اسماعيل تا پايان دنيا در ميان فرزندان اوست.»

جويني مي‌نويسد: «اسماعيل پيش از امام جعفر صادق- عليه السّلام- در سنه 145 هـ وفات كرد. امام جعفر صادق عليه السّلام والي مدينه را كه از سوي خلفاي عباسي حاكم آنجا بود، با جمعي انبوه از معارف و مشايخ مدينه حاضر كرد و اسماعيل را بعد از آن كه از ديه «عريض» كه در چهار فرسنگي شهر است و آنجا وفات كرده بود، بر دوشهاي مردمان به شهر آورده بودند، با ايشان عقد محضري بست بر وفات او موشّح به خطوط آن جماعت و او را در بقيع دفن كرد. كساني كه با اسماعيل انتساب مي‌كردند، گفتند: اسماعيل نمرده بود و اظهار مرگ او از جهت تعميه (پوشيده ساختن) از مردم بود تا قصد اسماعيل و قوم او نكنند. بقيه شيعه گفته‌اند: غرض امام صادق -عليه السّلام- بطلان مقالت آن جماعت بود كه با او انتساب مي‌كردند.»

امام صادق -عليه السّلام- براي اين كه شيعيان را از خطا باز دارد، به مرگ اسماعيل استشهاد كرد حتي حاكم مدينه را نيز شاهد گرفت. جمعي در اين باره معتقد بودند كه اسماعيل نمرده بلكه غيبت اختيار كرده است و دوباره ظهور خواهد كرد و همان «مهدي موعود» است و استشهاد امام ششم به مرگ او، يك نوع تعمد بوده كه از ترس منصور خليفه عباسي به عمل آورده است.

به هرحال اكثر منابع، گزارشات مفصّلي در اين زمينه دارند كه مي‌توان ارزيابي جامعي از آنها به دست آورد. نوبختي نقل كرده: امام صادق - عليه السّلام- به هنگام وفات پسرش اسماعيل، جمعي از ياران خود را كه تعداد آنها بالغ بر 30 نفر بودند، دعوت کرد و به آنها دستور داد صورت اسماعيل را باز كنند و دقيقاً ببينند كه آيا او زنده است يا مرده؟ همه نگاه كردند و بالاتّفاق گفتند كه او مرده است. بعد امام صادق - عليه السّلام- فرمود: خدايا تو شاهد باش، بعد دستور داد او را غسل و كفن نمايند و بعد از آن، بار ديگر فرمود: صورت او را باز كنند و ببينند آيا او زنده است يا مرده؟ باز نگاه كردند و همه شهادت دادند كه مرده است. آنها از اين عمل امام تعجب كردند. همين كه جنازه اسماعيل را داخل قبر گذاشتند، باز به مفضّل فرمود: صورت او را باز كن او نيز باز کرد. امام خطاب به آن جمعيت فرمود: نگاه كنيد ببينند آيا او زنده است يا مرده؟ باز همه شهادت دادند كه او مرده است. فرمود: خدايا تو شاهد باش كه در آينده منكران به شك خواهند افتاد و خواهند خواست كه نور خدا را خاموش كنند. سپس به پسرش «موسي» اشاره كرد و فرمود: «الله متمّ نوره و لو كره الكافرون».

همين كه جنازه دفن شد باز امام همين قول را تكرار كرد و فرمود: اين مرده‌اي كه كفن شد در زير خاك مدفون گرديده، كيست؟ باز همه گفتند: اسماعيل فرزند تو. سپس فرمود: خدايا تو شاهد باش. بعد دست موسي را گرفت و فرمود: «هو حقّ و الحقّ معه و منه الي…» او حق است و حق با اوست تا ظهور امام غايب.

شهرستاني مي‌گويد: گفتند سبب آن‌كه بر موت اسماعيل استشهاد كردند و بر وقوع موت سند نوشتند مي‌تواند همين مطلب باشد؛ زيرا رسم نيست كه براي مردن كسي سجل و قباله بنويسند. از اين جهت چون به منصور خليفه گفتند: «اسماعيل بن جعفر» را در بصره ديده‌اند كه به شخصي عاجز برخورد كرده و او را دعا كرد، او به فرمان حق تعالي از آن عارضه شفا يافت، منصور كسي را نزد امام صادق -عليه السّلام- فرستاد كه اسماعيل را زنده در بصره ديده‌اند. امام آن سند را كه بر موت اسماعيل دلالت مي‌كرد و خطّ نماينده منصور در مدينه بر آن بود، براي او فرستاد.

علّامه قزويني در حواشي تاريخ جهانگشاي جويني مي‌نويسد: «روايت مؤلف كه وفات اسماعيل بن جعفر صادق عليه السّلام در سال 145 بوده، مطابق با روايت «دستور المنجمين» (ورق/334) است. ولي صاحب «عمدة الطالب في أنساب آل ابي­طالب» (ص/143) وفات او را در سال 133 ضبط كرده و مقريزي در «اتعاظ الحنفاء» (ص6) در سال 138 و نيز مؤلف يعني جويني در ص 148 سطر 5 و 6، از قول خود اسماعيليان نقل كرده كه ايشان مي‌گويند: اسماعيل پنج سال ديگر بعد از پدر زنده بوده است. اين قول اخير ضعيفترين قولها و مانند افسانه به نظر مي‌آيد، زيرا مورّخان اتّفاق نظر دارند كه وفات اسماعيل در حيات پدرش امام صادق -عليه السّلام- روي داده است.

در كلمات محدّث بزرگ شيعه مرحوم مفيد در «ارشاد» و شيخ طوسي در «اعلام الوري» هيچ اشاره­‌اي به اين كه امام جعفر صادق - عليه السّلام- اسماعيل را نامزد جانشيني بعد از خود كرده بود، ديده نمي‌شود و طبق روايات زيادي كه وارد شده، امام صادق -عليه السّلام- از اول فرزند خود موسي -عليه السّلام- را نامزد جانشيني خود كرده بود.

مفيد در اين باره دوازده روايت نقل كرده و در پايان نوشته است: روايات درباره نصوصي بر آن حضرت، زيادتر از آن است كه بشمار آيد و بيش از آن است كه ما در اين جا نقل كنيم». منتهي براي اين كه آن حضرت از شرّ عباسيان و ساير دشمنان اهل بيت در امان بماند، اين حقيقت را پيش همگان اظهار نمي‌كرد و تنها افراد خاصي را از اين موضوع با خبر مي‌ساخت.

علاوه بر اين نه تنها به امامت اسماعيل از طرف امام تصريح نشده بلكه به عدم لياقت او براي امامت نيز اشاره‌هاي زيادي شده است؛ از آن جمله: اسحاق بن عمار مي‌گويد: برادرم اسماعيل دين و اعتقادات خود را پيش امام صادق عليه السّلام- تعريف كرد، پس گفت: «انّي اشهد ان لا اله الّا الله و انّ محمّدا رسول الله و انّكم…» بعد از شهادتين، امامان را يكي يكي شمرد تا به امام صادق -عليه السّلام- رسيد سپس گفت: آيا اسماعيل هم بعد از شماست؟ امام صادق فرمود: امّا اسماعيل، نه.

در روايت ديگر، امام صادق -عليه السّلام- به «فيض بن مختار» كه اميدوار به امامت اسماعيل بود، فرمود: «يا فيض انّ اسماعيل ليس منّي كما انا من ابي» اي فيض! آنچنان كه من از پدرم هستم، اسماعيل از من نيست. يعني: آن طوري كه من جانشين پدرم هستم، اسماعيل جانشين من نيست. فيض مي‌گويد: فدايت شوم، شكي نيست در اين كه بعد از تو همه دلها به سوي او (اسماعيل) روانند. از اين جمله معلوم مي‌شود كه گروهي از شيعيان در زمان حيات اسماعيل گرد او را گرفته و اميدوار بودند كه در زمان امامتش از وجود او بهره‌مند شوند.

فيض همين كه مي‌بيند امام صادق -عليه السّلام- امامت و وصايت اسماعيل را از جانب خود نمي‌پذيرد، اصرار مي‌كند كه حضرت، امام بعد از خود را معيّن نمايد ولي امام از بيان آن خودداري مي‌كند. فيض زانوهاي امام را مي‌بوسد و عرض مي‌كند: «ارحم شيبتي فانّما هي النار، انّي و الله لو طمعت ان اموت قبلك ما باليت ولكنّي اخاف ان ابقي بعدك» يعني: «به پيري من از آتش جهنّم رحم كن. به خدا قسم من اگر مي‌دانستم كه قبل از تو مي‌ميرم، اهميت نمي‌دادم ولي از اين مي‌ترسم كه بعد از تو زنده بمانم». بعد از اين اصرار، امام صادق -عليه السّلام- وصي و جانشين خود را به او نشان داد.

فيض نخستين كسي است كه نصي بر امامت موسي بن جعفر -عليهما‌السلام- را از امام صادق - عليه السّلام- شنيده است.

اسماعيل در اين روايت و روايات ديگر شخصي ناشايست معرفي شده و از اين جهت شايسته امامت جانشيني امام صادق نبوده است. لذا اگر اسماعيل بعد از امام صادق -عليه السّلام- هم زنده مي‌بود، لياقت آن را نداشت كه به مقام شامخ امامت برسد و امام صادق -عليه السّلام- او را جانشين خود سازد، بخصوص كه اسماعيل قبل از پدرش وفات يافت.

دو نكته زير تقربباً كلّ اطلاعاتي است كه مي­‌توان از اين روايات به دست آورد:

اسماعيل قبل از پدرش فوت كرد.

امام صادق - عليه­ا‌لسلام- به دليل واجد شرايط نبودن اسماعيل براي امامت، او را از جانشيني خود محروم ساخت.

با وجود اين، در ميان شيعيان گروههاي انحرافي شايع كرده بودند كه امام صادق - عليه­ا‌لسلام- پسر بزرگ خود اسماعيل را به وصايت و جانشيني خود برگزيده است و امام صادق - عليه­ا‌لسلام- اين شايعه را به شدّت تكذيب كرد.

نوبختي در گزارش خود از «وليد‌بن صبيح» روايتي را نقل كرده كه نشانگر اين شايعه در ميان شيعيان بوده است. وي مي‌گويد: ميان من و مردي كه به او عبدالجليل گفته مي‌شود، گفتگو شد. او به من گفت: به امام صادق- عليه­ا‌لسلام- گفتم: عبدالجليل به من گفت كه شما اسماعيل را در حال حياتش و سه سال قبل از فوتش وصي خود ساخته‌ايد؟ امام صادق - عليه­ا‌لسلام- در پاسخ فرمود:« لا والله فان كنت فعلت فإلي فلان- يعني أبا الحسن موسي- و سماه» نه به خدا، اگر كرده‌ام به فلاني كرده‌ام -يعني ابوالحسن موسي- و از او نام برد.

با توجه به رواياتي كه قبلاً ذكر شد و روايات ديگري كه در آنها به اسامي ائمّه تصريح شده است، سخنان برخي از نويسندگان تاريخ شيعه، كاملاً واهي و بي‌اساس است؛ آن‌جا كه مي‌نويسد: « امام صادق - عليه­ا‌لسلام- نخست پسر مهتر خود را به جانشيني خويش برگزيد و چون از فساد اخلاقي وي اطلاع يافت، او را از اين مقام خلع كرد و مقارن همين زمان، اسماعيل زندگي را بدرود گفت. حضرت صادق سپس پسر چهارمش موسي كاظم را جانشين خود ساخت. و احتمالاً نويسنده، اين مطلب را از تاريخ جهانگشاي جويني اقتباس كرده است.

جويني مي‌نويسد: «شيعه گفتند: امام معصوم جعفر - عليه السلام- است و او نص بر پسر خود اسماعيل كرد. بعد از آن اسماعيل كار ناشايست انجام داد، امام صادق - عليه­ا‌لسلام- بر آن فعل انكار كرد و از او روايت است كه گفت: اسماعيل فرزند من نيست، شيطاني است كه در صورت او ظاهر شده است و نقلي ديگر است كه فرمود: «بدالله في امر اسماعيل» بر پسر ديگر، موسي نص كرد.

بعضيها به استناد روايت امام صادق - عليه­ا‌لسلام- كه فرمود: «ما بدالله في شيء كما بدالله في اسماعيل ابني» موضوع اسماعيل را از مصداق «بداء» دانسته‌اند و گفته‌اند: خداوند امامت اسماعيل را بنابر مصالحي نسخ فرمود و درباره او بدا حاصل شد، مسلماً انتساب «بداء» به اين معني به ذات حق درست نيست.با توجه به اين كه به موجب برخي از روايات و اجماع فقهاي اماميه «بداء» در هر چيزي هم صحيح باش ولي در نقل «نبي» از نبوتش و «امام» از امامتش درست نيست.

اگر «بداء» را چنان معني كنيم كه اغلب متكلمان شيعه معني كرده‌اند و آن اين كه «بداء» در مورد ذات خدا به اين معناست كه بندگان امري و حكمي را طوري تصور كنند و حال آن كه در لوح محفوظ غير از آن باشد و چون آنچه مرقوم در لوح محفوظ است از بندگان مخفي است، لذا توجه بدان ندارند و خلاف آن را در لوح محو و اثبات و يا عالم قدر مشاهده مي‌كنند و موقعي كه براي آنان آنچه در لوح محفوظ، مضبوط و مرقوم است معلوم و خلاف آنچه فكر مي­­كنند آشكار شد، گمان برند «بداء» حاصل شده است.

آري «بداء» به اين معني در اسماعيل كاملاً صادق است چنان كه مرحوم مفيد مي­نويسد: اسماعيل بزرگترين پسر آن حضرت بود و امام صادق او را دوست مي‌داشت و برخي از شيعيان به جهت محبتي كه حضرت صادق - عليه­ا‌لسلام- به اسماعيل داشت و بزرگتر از پسران ديگر بود، چنان گمان مي‌كرده‌اند كه او بعد از پدرش امام مي‌باشد ولي اسماعيل در حال حيات پدر در مدينه از دنيا رفت و چون خلاف آنچه مردم فكر مي‌كردند آشكار شد، گمان بردند كه در امامت اسماعيل «بداء» حاصل شده است چون با مرگ اسماعيل حقيقت امر بر مردم روشن شد و آنها پي به اشتباه خود بردند، بدين جهت موضوع اسماعيل در لسان روايات، از مصاديق بارز «بداء» شمرده شده است.

/ 1