بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
سردار رحيم صفوي:حاج احمد آقا در تقويت سپاه،نقش مهمي داشتند
سردار رحيم صفوي:حاج احمد آقا در تقويت سپاه،نقش مهمي داشتند
حضور: ضمن عرض تسليت رحلت حاج سيد احمد آقا لطفاً از سوابق آشنائيتان با ايشان بفرماييد؟
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اولين آشنايي من با اين بزرگوار زماني است كه امام به فرانسه، نوفل لوشاتو تشريف آوردند، در آن زمان البته من از ايران فراري بودم. علت فراري بودنم هم اين بود كه بعد از شهادت حضرت آيت اللّه آقا مصطفي خميني و انقلاب مردم قم، دي ماه 56 و بعد چهلم شهداي قم در تبريز كه ما در كنار مردم تبريز در چهلم شهداي قم، 29 بهمن 56، بر عليه شاه و مظاهر شاهنشاهي قيام كرده بوديم در آن حادثه من تير خوردم و ساواك مرا تعقيب كرد كه مجبور به فرار از ايران شدم. و مدتي سوريه بودم. مدتي لبنان. وقتي كه امام تشريف بردند فرانسه، ما هم از لبنان با همكاري برادر عزيزمان آقاي مهندس غرضي و برادر عزيزمان آقاي علي جنّتي پسر آيت اللّه جنتي، به فرانسه رفتيم.
اولين آشنايي من با حضرت امام رضوان اللّه تعالي عليه و حاج سيد احمد آقا در نوفل لوشاتو صورت گرفت. من جايي ديگر هم گفته ام با ديدن امام يك حالي به ما دست داد و با ديدن آقاي حاج سيد احمد آقا، يك حالي كه لرزيدم و هم گريه به من امان
نمي داد، از ديدار امام و آن قد رشيد امام، چهرؤ نوراني امام و چشمهاي پر نفوذ امام. و همانجا با مرحوم حاج سيد احمد آقا آشنا شديم كه ايشان را مي ديديم كه مثل پروانه در حول و هوش شمع وجودي امام كه مثال خورشيدي از آنجا انقلاب را به حركت و جوش و خروش وا مي داشت، مي تابيد.
حضور: نقش ويژه حاج احمد آقا را قبل از انقلاب و مراحل بعد از پيروزي انقلاب چگونه مي بينيد؟
سردار رحيم صفوي: من قبل از انقلاب غير از آنچيزي كه گفتم، زياد نمي دانم ولي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي علي ـ الخصوص در جنگ كه ما ارتباط بيشتري در رابطه با مسائل دفاع مقدس با ايشان داشتيم و هم اخبار جبهه ها،بيشتر ما ارتباطمان در رابطؤ با جنگ بود.
حادثه اي را از زمان شكستن حصر آبادان بگويم.امام در همان اوايل جنگ فرمان قاطعي صادر كردند براي شكستن حصر آبادان و آن زمان هنوز بني صدر عزل نشده بود و هيچ انگيزه اي هم بني صدر براي اينكه فرمان امام را انجام بدهد نداشت. و يك جوّ بدي هم بني صدر در جبهه ها بوجود آورده بود و هيچ ميداني هم به نيروهاي حزب اللهي نمي داد. تا زماني كهبني صدر از فرماندهي كل قوا و بعد هم از رياست جمهوري عزل شد. تاريخ دقيقش در ذهنم نيست، بعد از عزل بني صدر با تغييراتي كه در وضعيت ارتش داده شد، وضع جبهه ها عوض
در جنگ مقام معظم رهبري آقاي هاشمي رفسنجاني و حاج سيد احمد آقا هر كدام نقش فعالي داشتند.
شد و ما عمليات شكستن حصر آبادان را كه يك كار بزرگي بود، با حضور مقام معظم رهبري كه آن زمان نمايندؤ امام در شوراي عالي دفاع و سخنگوي شوراي عالي دفاع بودند و با حضور آقاي هاشمي رفسنجاني و طرح سپاه كه حضرت امام نيز اين طرح را تاييد كردند و همين طرح باعث شكسته شدن حصر آبادان شد، شروع كرديم.
امام يك پيامي را توسط حاج سيد احمد آقا براي ما فرستادند كه اصلاً كل روحيه ها را عوض كردند. از اواخر جنگ بيشتر براي شما بگويم. در مسئله فتح فاو كه امام بعد از عدم موفقيت عمليات بدر، فرمودند از هم اكنون برويد خودتان را براي عمليات بعد آماده كنيد و مطمئن باشيد كه پيروزيد. ما براي فتح فاو باز با راهنمايي حاج سيد احمد آقا وقت ملاقاتي را از امام گرفتيم، ده روز قبل از عمليات فاو. به اتفاق فرماندهان خدمت امام رسيديم. و نقشه را هم خدمت امام برديم، حاج سيد احمد آقا هم نشسته بودند. كل عملياتي كهمي خواستيم در فاو انجام بدهيم شرح داديم، امام و حاج سيد احمد آقا گوش مي دادند. با اينكه خوب خيلي پيچيدگي داشت. و امام در همان جلسه باز جملاتي فرمودند در اينكه فرمانده كل قوا اصلاً خداست، شما برويد و مطمئن باشيد كه پيروزيد. خوب همين تشكيل جلسه خدمت امام كه با راهنمايي حاج سيد احمد آقا بود و بردن پيام امام بهجبهه ها يك روحيؤ بزرگي بود.
امام در عمليات فاو پيام دادند. ما گزارشات فاو را مي داديم خدمت آقاي حاج احمد آقا. و اين جوري بود كه چه در فاو و چه در عمليات كربلاي پنج، ما يك نقشه عمليات را داده بوديم خدمت حاج احمد آقا و آقاي انصاري و رويش هم شماره گذاري كرده بوديم. كه مثلاً مي گفتيم الان ما نقطه فلان هستيم. نقطه شماره سيزده هستيم. اين نقطه شماره 13 داخل تلفن مي گفتيم، آنها روي نقشه پيدا مي كردند. يعني مي دانستند ما چقدر الان پيشروي كرده ايم، كجا هستيم. و مثلاً اتاق حاج سيد احمد آقا يك نقشه اي بود، پيشروي و حوادث را با تلفن مي گفتيم از روي نقشؤ مي فهميدند كه ما كجا هستيم. و گزارشات دقيق چه در عمليات فاو و چه در كربلاي پنج مي رسيد و ايشان گزارشات را خدمت امام مي برد. و همان پيامي هم كه امام براي فتح فاو دادند من واقعاً چون يادم هست اصلاً به اندازؤ ده لشكر قوت ايجاد كرد. چون هشتاد شبانه روز جنگ با دوام در فاو بود. هشتاد شبانه روز جنگ بود. و ارتباطي كه ايشان داشتند، و تقويت ايشان، من اينها را به اين خاطر مي گويم كه يادداشت بكنيد. بعضي ها مي گفتند اصلاً امام نمي دانند در جنگ چه مي گذرد. از جنگ امام مطلع نيستند. در حاليكه توسط حاج سيد احمد آقا امام در جزئيات جنگ بودند و ما از امام تقاضاي دعا مي كرديم و مي گفتيم اينجور شده. و امام واقعاً مثل اينكه شبها بيدار مي ماندند. و در جريان جنگ بودند. بعضي ها و دشمنان مي گفتند، امام اصلاً در جريان جنگ نيست. در حاليكه امام كاملاً توسط حاج احمد آقا در جريان جنگ قرار مي گرفتند. و البته آقاي هاشمي چون فرمانده جنگ بودند، گزارشات هم از طريق ايشان مي رفت ولي ما يك ارتباط مستقيم هم داشتيم.
و باز در عمليات كربلاي پنج عبور از شلمچه و رسيدن به نزديك بصره، چند تا پيام شفاهي بود آن هم عمليات بسيار سخت و پيچيده اي بود كه به لطف خدا پيشروي بسيار بزرگي شد. منطقه بزرگي از شرق بصره به تصرف در آمد. چند تا پيام تلفني حاج سيد احمد آقا از قول امام به ما دادند و ما داخل بي سيمها پيامها را مي گفتيم اين پيامهايي كه امام مي فرمودند واقعاً روحيؤ بزرگي براي رزمندگان اسلام براي سپاهيها براي بسيجيها مي آفريد.
واقعاً حاج سيد احمد آقا برادر خيلي خوبي براي سپاهيها بودند. و سپاه را برادر خودشان و ما هم ايشان را بعنوان يك برادر مي شناختيم و مي شناسيم. و ايشان در تقويت سپاه پاسداران نقش بسيار مهمي را ايفأ كردند. اساس سپاه را امام بنيان گذاشتند، ولي در تقويت سپاه پاسداران و آن حكمي كه حضرت امام در تشكيل نيروهاي سه گانه سپاه پاسداران دادند، ايشان نقش بزرگي داشتند. تصميم را امام مي گرفتند و فرما ن را امام صاد مي كردند، ولي اين بزرگوار در حمايت از انقلاب، حمايت از سپاه پاسداران، كه حالا بعنوان بازوي انقلاب، بازوي امام است. يك روابط عاطفي و يك روابط صميمي با برادرهاي بسيجي و سپاهي داشتند. هر ملاقاتي كه براي رزمندگان
مي خواستيم بگيريم، استقبال مي كردند. فقط كافي بود ما زنگ مي زديم اين پاسداران
مثلاً ما در عملياتي كه منجر به تصرف شهر حاج عمران شد، حاج عمران روبروي شهر پيرانشهر ما هست، يك برادر بسيجي به اسم جاويدي كه فرمانده گردان بود، اهل جهرم فارس، يك هفته در محاصره بود و بعد از يك هفته محاصره را شكست. ما خواستيم براي ايشان وقت ملاقات بگيريم و حاج سيد احمد آقا وقت ملاقات دادند و ما اين بسيجي را خدمت امام برديم و امام بزرگوارمان پيشاني اين بسيجي را بوسيد. خيلي براي ما عجيب بود. و اين شهيد جاويدي هم كه بعداً به شهادت رسيد، دست امام را بوسيد و پيشاني امام را بوسيد.
من مي خواهم بگويم كه حاج سيد احمد آقا واقعاً يار پاسداران و بسيجيان ، يار رزمندگان جبهه هاي نبرد بودند.
حاج سيد احمد آقا داخل تلفن آنچنان به ما روحيه مي دادند و مي گفتند كه حواستان باشد ما الان كه قطعنامه را پذيرفته ايم چه مي شود و واقعاً آن نظر امام را، آن فكر امام را به ما منتقل مي كردند چون در آن اواخر جنگ هم، درست است كه ما مناطقي را از دست داده بوديم ولي عراقيها كه حمله كردند، چند روز طول نكشيد كه لشكرهاي سپاه، عراقيها را شكست سختي دادند و آنها را به مرزهاي بين المللي رساندند و حتي خواستيم باز تعقيب بكنيم كه ديگر امام اجازه ندادند.
من اين را مي خواهم بگويم كه از اول جنگ تا آن روزهاي آخربدليل اينكه از اوضاع جبهه ها گزارش دقيق مي داديم و ايشان نظر امام را منعكس مي كردند، امام را ما حاضر در صحنه مي ديديم. و گزارشات آخرين ساعات جنگ را هم مي داديم تحويل حاج سيد احمد آقا مثل اينكه در آخرين وضعيت جبهه هاي نبرد قرار مي گرفت. و ايشان با يك هوشياري بالا، با يك اخلاص بالا به امام گزارش مي كردند، واقعاً مي توانيم بگوييم كه بسيجيها و سپاهيها يك برادر خوب و يك يار خوبي را از دست داده اند. ان شأاللّه كه خداوند سايه مقام معظم رهبري را بر سر ملت ما، بر سر بسيجيها، بر سر پاسداران مستدام بدارد.
واقعاً ايشان در موضع دفاع از مقام ولايت سنگ تمام گذاشتند. بعد از رحلت امام واقعاً امتحان بزرگي براي ايشان بود. من بعنوان يك سرباز ولي فقيه شهادت مي دهم كه حاج سيد احمد آقا در حمايت از ولايت فقيه و اهداف امام صادقانه وفادار ماند و پرچم ولايت فقيه را زنده نگه داشت و به ولايت فقيه، ايشان اعتقاد كامل داشت. و بعد از رحلت امام ايشان امتحان خوبي پس داد. و موضع ايشان، دفاع جانانه از ولايت فقيه، دفاع جانانه از آرمانهاي امام، از اهداف انقلاب، از اهداف امام، دفاع از مستضعفين، نه مستضعفين ايران، مستضعفين جهان بود. و اين نشان دهندؤ روشني فكر و انديشؤ ايشان، اخلاص ايشان، وفاداري ايشان به امام بود.
يك صحنه از خانوادؤ شهدا بگويم. من خودم يك سري خانواده ها را بردم مرقد حضرت امام و بعد از ايشان خواستم كه
چند تاي اينها را ببريم پيش ايشان. داخل همان اتاق كوچك خدمت ايشان رسيديم. دو تا از اين بچه ها رفتند روي زانوي ايشان نشستند. و شروع كردند با ايشان بازي كردن. ما رفتيم بچه ها را جدا كنيم، گفتند: نه، بگذاريد بازي كنند. و يا آن پدر شهيد كه پيرمردي بود، ايشان پاشد و پدر شهيد را بغل گرفت و بوسيد. واقعاً ايشان نسبت به خانوادؤ شهدا،چه قدر عاطفي و صميمانه برخورد
مي كرد. آن روز من اينها را برده بودم زيارت مرقد امام، اتفاقاً ايشان هم آنجا بودند گفتم بياييد شما را هم ببينند. اينقدر نسبت به خانواده شهدا و بچه هاي شهدا ايشان صميمي برخوردمي كرد و اينقدر عاطفي مثل امام. واقعاً آن ذات پاك امام در وجود ايشان متجلي بود.
خدا بحق محمد و آل محمد با جدّ بزرگوارش ايشان را محشور كند. داغي به دل ما گذاشته شد. ولي اين داغ را ما به حضرت امام زمان تسليت مي گوييم. ان شأاللّه خداوند به حق محمد و آل محمد صبر عظيمي به مادر بزرگوار ايشان به همسر فداكار ايشان و علي الخصوص به فرزند ارشد و بسيجي ايشان، رزمنده دلاور حاج سيد حسن، كه ايشان هم از عزيزان رزمنده بسيجي در لشكر 17 علي بن ابيطالب بودند عنايت فرمايد.
حاج حسن آقا در زمان جنگ اكثر اوقات در جبهه ها بود و اين موضوع را كسي شايد نمي داند. ولي ما مي دانيم. و اين افتخار براي امام و حاج احمد آقاست كه فرزندشان را مي فرستادند داخل جبهه هاي نبرد. آنهايي كه مي گفتند بچه هاي مسئولين در جبهه ها نيستند من شهادت مي دهم كه فرزند حاج سيد احمد آقا، حاج سيد حسن در
جبهه هاي نبرد بودند. در آن خط مقدم. فرزند مقام معظم رهبري، هر دو نفرشان را من در جبهه ها مي ديدم. فرزندان آقاي هاشمي هم در جبهه هاي نبرد بودند ما اينها را براي مردم مي گوييم كه بعضي ها باور نمي كنند كه احمد آقا، پسر جوانش را در جبهه هاي نبرد بفرستد. الان واقعاً مردم ما نمي دانند كه اين سيد حسن كه حالا جوان بيست و سه ساله است، چه رزمنده دلاوري هست كه اينها واقعاً ناگفته است براي مردم ما.
"والسلام عليكم و رحمة اللّه عليكم"
حاج احمد آقا در تقويت سپاه نقش مهمي داشتند.
اين سيد حسن خميني از
بسيجي هاي دوران جنگ بود .
ايشان در صداقت، تيزبيني و تيزهوشي سياسي سرآمد بود.