بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شـاه اوّل هـر سلسله ، ملاك سلطنت است ، طبيعى است افرادى كه در راءس حكومت قرار مى گيرند، از حكومت و سياست ، چيزى جز زور و قلدرى ندانند.
2 - سـر سـپـردگـى بـه بـيـگـانـگـان :
مـتـاءسـفـانـه بـسـيـارى از پـادشـاهـان ايـران در صـد سال گذشته ، به روسيه يا انگلستان و در اين اواخر به آمريكا وابسته بوده اند. اين امر سبب شـده بـود تـا از مـحـبـوبـيـّتى در بين مردم و علماى اسلام برخودار نباشند. سر سپردگى به خـارجـيـها و عدم محبوبيّت ناشى از آن ، عقده حقارتى را در پادشاهان اخير ايران به وجود آورده بود كه براى جبران آن ، به قتل و غارت و ظلم بى حساب نسبت به مردم دست مى زدند.
3 - تـجـمـّلات فراوان :
شاهان به دليل زندگى تجمّلاتى و تشريقاتى خود، سفرهاى متعدّد و پرخرج به كشورهاى خارجى ، برگزارى جشنهاى فوق العاده پرخرج ، علاقه به جمع آورى مـال و ثـروت شـخـصـى و ...مـخـارج فـراوانـى داشتند. آنها براى تاءمين اين مخارج ، بر مردم مالياتهاى سنگينى مى بستند و در راه اخذ اين مالياتها، ستمهاى فراوانى را مرتكب مى شدند.
4 - ضعف امر به معروف و نهى از منكر:
عنصر حسّاس ، واجب و پر اهميّت (امر به معروف و نهى از مـنـكـر) جـايـگـاه شايسته خود را در جامعه معاصر ايران از دست داده بود. تفكّرهاى انحرافى (عـيـسـى به دين خود، موسى به دين خود) و امثال آن ، مردم را از امر به معروف و نهى از منكر باز مى داشت . در موارد اندكى هم كه امر به معروف و نهى از منكر صورت مى گرفت ، چه بسا شرايط اجراى اين فريضه بزرگ ، رعايت نمى شد و در نتيجه به جاى تاءثير مثبت ، تاءثير منفى مى گذاشت .مـسـاءله فـوق ، سـبـب شـده بـود تـا تـرك مـعـروف (مـثـل نـمـاز، روزه و ...) و انـجـام مـنـكـرات (مـثـل شـرابـخـوارى ، فـسـاد اخـلاقـى و ...) در جـامـعـه شـيـوع قـابـل تـوجـهـى پـيـدا كـنـد، سـنـگـر مـسـاجـد خـلوت شـود، محافل وابسته به دشمنان خدا و دين ، به تدريج تقويت گردد، معاملات به حرام آغشته شود، و ... حكومت نيز به فساد خاص خود كه ظلم و ستم است آلوده شده و به تعبير بهتر، استوارتر از قبل ، گردد.
5 - بـى سـوادى مـردم :
بـى سـوادى اكـثـريـت قـابـل تـوجـّه مـردم جـامـعـه صـد سال گذشته ايران و جهل آنان نسبت به حقوق خود، سبب شده بود تا پادشاهان بدون ترس از عـواقـب عـمـلكـرد خـود، هـر گـونـه اعـمـالى را انـجـام دهـنـد و بـا جـان و مال و ناموس مردم مستضعف كشورمان ، بازى كنند.
ضعف سواد سياسى
ضـعـف سـواد سـياسى يكى از مهمترين مشكلاتى بوده است كه در سده اخير دامنگير كشورما بوده اسـت .آثـار ايـن ضـعف را نه تنها در مردم بى سواد كه حتى در اقشار تحصيلكرده كشورمان مى شـد ديـد.وضـعـيـّت طـورى بود كه حتّى بسيارى از اعضاى احزاب سياسى ، نمى دانستند حزب چـيـسـت ، چـه فـايـده اى دارد، چـه ضـررى دارد و ... فـقـط بـه دليـل جـاذبـه نـام حـزب يـا امـيد براى رسيدن به يك پست و مقام ، عضويّت حزب را پذيرفته بودند. (21) شـايـد سـؤ ال شـود كـه ضـعـف سـواد سـيـاسـى و حـتـى ستم شاهان مساءله اى نيست كه در صد سـال گـذشـتـه وجـود داشـتـه بـاشد تا اين دو را از عوامل زمينه ساز پيدايش احزاب سياسى در ايران بدانيم .صدها سال بود كه شاهان به مردم ستم مى كردند و جامعه ايران از ضعف سواد سياسى رنج مى برد، پس چرا سيصد سال پيش ، احزاب سياسى پيدا نشدند؟ (22) جواب اين سؤ ال ، بسيار ساده است . (ضعف سواد سياسى ) و (ستم شاهان ) هر دو بخشى از عـلل پـيـدايـش احـزاب سـيـاسـى هـسـتـنـد و تـا زمـانـى كـه تـمـامـى عـلل لازم بـراى پيدايش يك پديده سياسى واقع نشود، آن پديده سياسى ـ حزب يا غير حزب ـ ايـجـاد نـخـواهـد شـد. سـيـصـد سـال پـيـش ، نـفـوذ بـيـگـانـگـان بـه انـدازه نـفـوذ آنـان در صد سـال پـيـش نـبـود. هـمـچـنـيـن افـكـار وارداتـى از غـرب و شـرق بـه انـدازه صـد سـال پـيـش در جـامـعـه ايـران رسـوخ نـكـرده بـود. بـديـهـى اسـت كـه اگـر هـمـه ايـن عـوامـل كـه در ايـن درس و درس قـبـل مـورد بـحـث واقـع شـدنـد، در سـيـصـد سال قبل جمع مى شدند، احزاب سياسى نيز نشو و نما مى يافتند.بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر مـسـاءله فـوق ، مـثـالى ذكـر مـى شـود: اگـر شـمـا بـخـواهـيـد بـا