حقوق حیوان از دیدگاه صاحب جواهر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حقوق حیوان از دیدگاه صاحب جواهر - نسخه متنی

کریم موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حقوق حيوان

كريم موسوى

صاحب جواهر از ستاره هاى پرفروغ آسمان فقاهت شيعى است. او كه در قرن 13 ق در نجف اشرف مى زيست، رهبرى مذهبى شيعيان را به عهده داشت. آثار و تأليفات عميق، دقيق و بابركت او ميان فقيهان و دانشمندان شيعه از شهرت به سزايى برخوردار است.

كتاب ارزنده، جامع، دقيق و ماندگار او به نام «جواهر الكلام فى شرح شرايع الاسلام» كه دربردارنده يك دوره كامل فقه اسلامى است، به لحاظ دقت، جامعيّت، گزارش و نقد استدلال هاى فقيهان پيشين، نقل روايات و بهره بردارى بسيار مناسب از آن ها براى استنباط احكام شرعى ميان مجتهدان و محققان از شهرت خاصى برخوردار است.

اين كتاب گران سنگ كه اكنون در 43 مجلد به چاپ رسيده به صورت ابزار اجتهاد و قدرت بر استنباط احكام شرعى درآمده است.

امام خمينى ـ قدس سره ـ تأكيد داشت كه بايد همان روش اجتهاد صاحب جواهر را ادامه داد و مى فرمود: من همان روش فقه جواهرى را مورد تأكيد قرار مى دهم.

اين فرزانه جاويد درباره حقوق حيوانات مطالب ارزنده اى دارد و بررسى آن ها نشان مى دهد كه فقه اسلامى در اين باره روش هايى ارايه مى دهد و مردم را به شيوه اى از زندگى فرا مى خواند كه سلامت، سعادت و نشاط حيوانات مرتبط با زندگى انسان ها نيز تأمين شود.

لازم به يادآورى است كه فقيهان قبل و بعد از او نيز در اين باره نكته هاى قابل توجهى مطرح كرده اند. عالمان وارسته، پيوسته بر پيروى از سيره اهل بيت عصمت ـ عليهم السلام ـ درباره حقوق حيوانات تأكيد داشته اند و خود براساس آن عمل مى كرده اند.

درباره محقق اردبيلى (م 993 ق) نقل كرده اند كه او هرگز مركبش را تازيانه نمى زد; نصف راه را سواره و نصف ديگر را پياده مى رفت و هر وقت حيوان ميل به چرا پيدا مى كرد، جلو او را نمى گرفت.

در قصص العلماء آمده است:

«گويند كه مسجد شاه اصفهان به دستيارى چند نفر از سلاطين صفويه انجام پذيرفت و اتمام آن در زمان شاه عباس شد. پس ميل آن داشت كه مقدس اردبيلى ... ]از نجف[ به اصفهان بيايد و در آن مسجد نماز جماعت بخواند ... شيخ بهايى را فرستاد كه او را به نجف بياورد. مجملاً اعيان دولت به سلطان عرض كردند كه مقدس نمى آيد پس بايد شيخ بهايى را فرستاد كه او را از نجف بياورد ... و شيخ با جمعى به عتبات عاليات مشرف شدند و در نجف اشرف، مقدس ]اردبيلى[ را ملاقات نمودند ... و به هر نحو كه بود او را راضى ساختند و تهيه سفر ديدند و هر چند سعى نمودند كه مقدس بر اسب سوار شود، نشد و گفت كه مرا حمارى است كه بر آن سوار مى شوم. پس مقدس ]اردبيلى[ بر حمار خود سوار شد ... حمار مقدس ]اردبيلى [آهسته راه مى رفت. شيخ فرمود كه حيوان را تندتر براند. مقدس ]اردبيلى[ از اين معنا امتناع نمود و گفت: حيوان بايد به اراده و اختيار خود راه برود. پس قدرى كه راه رفتند، مقدس ]اردبيلى[ پياده شد. از سبب آن استفسار كردند. گفت: بايد حيوان را مراعات نمود و در بعضى مقامات سواره و در بعضى امكنه پياده خواهم بود تا طريق عدالت مسلوك شود ... در جايى حمار وى شروع به چريدن نمود. پس شيخ تازيانه بر حمار زد كه تند برود و مقدس ]اردبيلى[ را خوش آيند نشد و گفت: چرا حمار مرا اذيت كردى ... .»[1]

مرحوم «راشد» در شرح حال پدر مرحومش «حاج آخوند ملا عباس تربتى» و شيوه رفتارى و توصيه هاى او نسبت به حيوانات نوشته است:

«پس بيرون آمد و با هم به راه افتاديم. در راه گاهى هم چنان كه مى رفت نماز مستحب مى خواند و گاه براى آن كه من خسته نشوم مسأله اى فقهى يا آيه اى از قرآن يا مطلبى از علم اصول يا شعرى از الفيه ابن مالك عنوان مى كرد و مى گفت در ترجمه اين آيه يا در معنى اين شعر يا مثلاً در اعراب اين كلمه چنين گفته اند، به نظر شما چه مى رسد و از اين راه به طور غيرمستقيم مطلبى را به من مى آموخت، تا آن كه نزديك به شش كيلومتر از راه را پيموديم. در آن جا گفت: به نظرم تو خسته شده اى، قدرى مى نشينيم تا استراحت بكنى. در كنار راه كه زمين تميزى بود نشستيم و او مشغول نماز خواندن شد. در اين هنگام مردى از اهالى روستايى كه سه يا چهار كيلومتر دورتر از كاريزك بود و شش الاغ هيمه از كوه و صحرا جمع كرده و صبحگاهان به شهر برده و فروخته بود و اكنون به دِه خود باز مى گشت و ريسمان ها را دسته كرده به هم بسته بر روى پالان الاغ ها آويخته بود و پالان الاغ ها پر از سيخ ها و خارهاى بوته هاى هيمه بود و خودش بر يك الاغ سوار بود و پنج الاغ ديگر را با چوب مى راند و در جلو خود مى تازاند از جانب شهر رسيد. چون چشمش به مرحوم حاج آخوند افتاد پياده شد و جلو آمد و سلام و اظهار ارادت كرد و اصرار ورزيد كه بفرماييد سوار شويد. هر كدام بر يكى از آن الاغ ها با همان پالان هاى سفت و درشت و پر از سيخ و خار سوار شديم. آن مرد مى خواست الاغ ها را هم چنان با چوبى كه بر گُرده و كپل هاى آن ها مى زد تند براند كه پدرم گفت: نه عموجان، حيوان ها را نزنيد، بگذاريد به حال خود بروند. پس از آن گفت: لابد شما از ديشب، نيمه شب، اين ها را به بيابان برده هيمه بار كرده و به شهر برده ايد؟ گفت: بلى. پدرم گفت: خوب، كاه به اندازه كافى به اين ها داده ايد و گذاشته ايد استراحت بكنند و پالان هاى اين ها را برداشته ايد و نگاه كرده ايد كه پشت اين ها زخم نشده باشد؟ آن مرد جواب مثبتى نداشت. لهذا پدرم گفت: اين حيوان ها به شما خدمت مى كنند، گناه دارد اگر به اين ها رسيدگى نكنيد يا بدن آن ها را زخم كنيد و چند جا را در كپل آن ها نشان داد كه با نوك تيز چوب زخم شده بود و مقدارى به آن مرد درباره آن حيوان هاى زحمتكش زبان بسته نصيحت و سفارش كرد.»[2]

مقصود آن است كه عالمان دينى در نظر و عمل به اين مسأله توجه خاص داشته اند و در واقع بررسى حقوق حيوان در فقه شيعه پيش از صاحب جواهر مطرح بوده و همو يكى از فقيهانى است كه اين مسأله را بررسى كرده است. صاحب جواهر در اين باره نوشته است:

«وجوب مراعات حقوق حيوان

اما نفقه چهارپايانى كه انسان در اختيار دارد واجب است بدون هيچ اختلاف نظرى ميان فقيهان ـ و بايد توجه داشت كه كرم ابريشم و زنبور عسل نيز در زمره آن ها قرار دارد ـ چه آن حيوانات حلال گوشت باشند و چه حرام گوشت و چه از آن ها انسان نفعى ببرد و چه نبرد.[3] سكونى از امام صادق ـ عليه السلام ـ در اين باره چنين روايت كرده است: چهارپا بر صاحب خود شش حق دارد: بيش از طاقت حيوان از او كار نكشد، پشت حيوان را محلى كه بر آن بنشيند و با ديگران سخن بگويد، قرار ندهد (بى جهت بر حيوان سوار نشود). هرگاه پياده مى شود به فكر تهيه علوفه و خوراك حيوان باشد. او را دشنام ندهد. به صورت حيوان نزند; زيرا او تسبيح خداى را مى گويد. هرگاه به آب رسيدند آب را بر او عرضه كند ...[4] و از حضرت رسول نقل شده است كه فرمود: در شبى (شب معراج) مرا بر جهنم سير دادند تا از چگونگى آن آگاه شوم. زنى را ديدم شكنجه مى شود، از علت عذاب شدن وى پرسيدم، در پاسخ گفتند: او گربه اى را بست و به او آب و غذا نداد و رهايش نكرد و اين عمل به مردن گربه انجاميد و به همين دليل است كه عذاب مى شود.

در همان شب معراج در بهشت زن بدكاره اى را ديدم، از علت داخل شدن وى به بهشت پرسيدم، در پاسخ به من گفتند: او بر سگى گذشت كه در چاهى افتاده بود و از شدت تشنگى له له مى زد، پس لباس خود را به چاه انداخت و آب آن را در دهان سگ فشرد ]و اين عمل را آن قدر تكرار كرد[ كه سگ سيراب شد و خداوند به همين دليل او را بخشيد.[5]

وجوب تأمين همه نيازهاى حيوان

بايد توجه داشت كه نفقه حيوانات اندازه معينى ندارد و آن چه واجب است برآوردن نيازهاى خوردنى و نوشيدنى و تهيه محل سكونت مناسب براى حيوان است كه با توجه به زمان و مكان و نوع حيوان فرق مى كند. البته صاحب حيوان مى تواند او را رها سازد تا حيوان با چرا به زندگى خود ادامه دهد. در اين فرض، اگر حيوان بتواند با چرا نيازهاى خود را برآورد، مشكلى در كار نيست و اگر نتواند، مالك حيوان بايد علوفه او را تأمين كند. اگر مالك از تأمين نيازهاى حيوان سرباز زند و نيز او را رها نسازد كه در صحرا بچرد، در صورتى كه حيوان حلال گوشت باشد، بايد او را ذبح كند، در غير اين صورت، يا بايد او را بفروشد و يا نيازهاى او را تأمين كند.

اگر مالك حيوان نتواند يكى از امور ياد شده را انجام دهد حاكم به نيابت از او آن چه را مصلحت بداند انجام مى دهد; بدين سان كه اگر تهيه خوراك حيوان از مال او مستقيماً امكان داشته باشد (مثلاً مالك دام، علوفه داشته باشد)، نياز حيوان را از مال او برآورده مى كند و در غير اين صورت از طريق فروش اموال او، علوفه دام را تهيه مى كند، و اگر مالك حيوان، مالى نداشته يا فروش حيوان بيشتر به منفعت او باشد، حيوان را مى فروشد، و اگر اجاره آن بيشتر به نفع مالك باشد آن را اجاره مى دهد، و خلاصه حاكم شرع در اين مسأله بايد مراعات مصلحت مالك را بكند و پيش از اين بيان داشتيم كه حاكم خود مى تواند به طور مستقيم به اين اقدامات دست يازد ولازم نيست مالك حيوان را مجبور سازد كه او خود نيازهاى حيوان را برآورد.

اگر حيوان حلال گوشت نبوده و فروختن آن ممكن نباشد با اين حال از آن روى كه برخى از اجزاى آن مانند پوست و پشم قابل استفاده و عرضه به بازار است و تذكيه (ذبح شرعى) آن امكان داشته باشد، در اين فرض آيا بايد مالك را بر تهيه خوراك و نيازهاى ديگر حيوان مجبور ساخت يا تذكيه آن نيز جايز است؟

در اين باره ميان فقيهان بزرگ شيعه اختلاف نظر است. شيخ طوسى (م 460 ق) ذبح آن را جايز نمى داند. ليكن به نظر مى رسد تذكيه آن جايز باشد. اگر يكى از لوازم زندگى حيوان مانند علوفه و ... در اختيار شخص ديگرى باشد بايد از او خريدارى شود ]و اگر وى نياز اضطرارى بدان نداشته باشد، فروختن بر او واجب است.[

اگر مالك علوفه و ديگر نيازهاى حيوان، از فروش آن سرباز زند، شهيد دوم، در كتاب گران سنگ مسالك الافهام نوشته است: همان طور كه اگر جان انسانى در معرض خطر باشد و بتوان با تصرف غصبى در مال كسى او را نجات داد، در اين فرض غصب جايز است، در اين جا نيز براى بقاى زندگى حيوان تصرف غصبى جايز است و لازم است مثل يا قيمت آن به مالك مال مغصوب بازگرانده شود.

فقيه پرآوازه، علامه حلى (م 726 ق) در كتاب قواعد الاحكام در اين باره نوشته است: اگر خوراك و يا ديگر نيازهاى حيوان فقط در دست يك نفر باشد براى ادامه زندگى حيوان مى توان آن را با زور و غاصبانه از او گرفت و نيازهاى حيوان را فراهم آورد.

فقيه عالى قدر، فاضل هندى در كتاب گران قدر كشف اللثام بر اين باور بود ... كه اگر كسى برخى وسايل پزشكى دام ـ از قبيل نخ جراحى ـ را در اختيار نداشت و راه مشروعى براى به دست آوردن آن نباشد، مى تواند آن را از طريق تصرف غاصبانه فراچنگ آورد، همان طور كه اگر خود انسان از گرسنگى در معرض تلف باشد براى حفظ جان خود به مقدار ضرورى جايز است به زور و از سر اجبار به نياز خود دست يابد; زيرا انسان و حيوان هر دو داراى روح محترم هستند و از اين زاويه با هم مشترك اند ]از اين روى حفظ هر دو واجب است[ و نيز قاعده لاضرر درباره هر دوى آن ها جريان دارد ... .

اگر حيوان بچه شيرى داشته باشد، بايد مالك اجازه دهد به مقدار كافى از شير مادرش بنوشد; زيرا نوشيدن شير به مقدار كافى از نفقه حيوان به شمار مى آيد. برخى از فقيهان اهل سنت بر اين باورند كه تنها واجب است بچه حيوان به مقدار ضرورت كه بقاى او را در پى داشته باشد و مانع مرگ او شود از شير مادر بنوشد و لازم نيست به وى اجازه داده شود به مقدار كافى از آن بنوشد، ليكن اين نظريه ضعيف و بى دليل است. آرى مالك در اين فرض مى تواند مقدارى از شير را كه زايد بر خوراك بچه حيوان است، بدوشد و نيز به مقدارى كه فرزند حيوان مى تواند با چريدن در صحرا غذاى خود را تأمين كند، شير مادر را بدوشد.

اگر دوشيدن شير براى خود حيوان به دليل كمبود علف و يا هر دليل ديگر زيان آور باشد، دوشيدن او جايز نيست. اما اگر دوشيدن شير براى حيوان و بچه اش ضررى نداشته باشد بهره نگرفتن از شير او مكروه است و يا جايز نيست; زيرا به ضايع كردن مال مى انجامد. ليكن مالك بايد مراقب باشد تا آخرين قطرات شير را از پستان حيوان بيرون نكشد; زيرا سبب آزار او مى شود.

مستحب است دوشنده شير ناخن هاى خود را كوتاه كند تا حيوان اذيت نشود. جايز نيست حيوان باربر را به گونه اى بار كند و از آن بهره برد كه طاقت آن را ندارد و به همين دليل است كه در روايات نهى شده است از سوار شدن سه نفر بر يك حيوان، و سزاوار است كه براى زنبور عسل مقدارى از عسل را در كندو نگه دارد. بلكه گروهى از فقيهان مانند شهيد ثانى در مسالك نوشته اند: مقدارى كه عرفاً زنبور عسل در برخى از زمان ها مثل زمستان به عسل نيازمند است بايد در كندو ذخيره شود تا از آن بهره برد، و مستحب است مقدارى از حد ضرورت بيشتر نگه دارى شود; مگر اين كه براى حيوان زيان آور باشد.

نيز همانان گفته اند كرم هاى ابريشم چون از برگ توت ارتزاق مى كنند بايد مالكان آن ها به اندازه كفايت از برگ توت برايشان فراهم آورند و آن ها را از تلف شدن حفاظت كنند ... .»[6]

در اين بخش مناسب مى نمايد درباره حقوق حيوانات به سخن برخى از فقيهان معاصر اشاره شود:

«آيات و روايات فراوانى درباره حقوق حيوان به ما رسيده است; به ويژه روايات كه بسيار زياد است و در واقع صدها حديث در اين زمينه از معصومان ـ عليهم السلام ـ وارد شده است كه شرح آن ها در گرو تأليف كتابى خاص است.»[7]

خداوند متعال در قرآن مى فرمايد:

(و تفقد الطير فقال مالى لا أرى الهدهد)[8]

«]سليمان[ در جست و جوى آن پرنده ]هدهد[ برآمد و گفت: چرا هدهد را نمى بينم ... .»

(يا جبال أو بى معه و الطير)[9]

«اى كوه ها و اى پرندگان! با او ]داوود[ هم آواز شويد.»

(قالت نملة يا أيها النمل ادخلوا مساكنكم)[10]

«مورچه اى گفت: اى مورچگان به لانه هاى خود برويد.»

(و الخيل و البغال و الحمير لتركبوها و زينةً)[11]

«اسب ها و استرها و الاغ ها را آفريد تا بر آن ها سوار شويد و زينت شما باشند.»

(و ما من دابة فى الأرض و لا طائر يطيرُ بجناحَيْهِ إلاّ أمم أمثالكم)[12]

«هيچ جنبنده اى در زمين و هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز كند، نيست مگر اين كه امت هايى همانند شما هستند.»

(لتأكلوا منه لحماً طرياً)[13]

«تا از آن گوشت تازه بخوريد.»

]و از حيوانات براى تبيين بهتر مطالب بهره مى برد[:

(و مثله كمثل الكلب)[14]

«مثال او مانند سگى است كه ... .»

و آيات فراوان و گوناگون ديگرى كه يادكرد آن ها در اين خلاصه نمى گنجد.

اما سخنان معصومان ـ عليهم السلام ـ و فتاواى فقيهان درباره حيوانات فراوان است و فقيهان آن را در مباحث زير بررسى كرده اند: در كتاب طهارت در بيان حكم اين مسأله كه آيا تيمم بر برآمدگى زين اسب جايز است يا نه، و نيز در مسأله حيوان هاى پاك و نجس، نيم خورده حيوانات، و در باب نماز در مسأله سجود بر برآمدگى زين اسب و نماز مطارده، و در باب زكات در مسأله اموالى كه زكات بر آن ها واجب است، و در باب جهاد درباره تفاوت حق سواره و پياده از غنيمت هاى جنگى، و در باب حج در بررسى احكام احرام و احكام مخصوص به چهارپايان ]كه در آن روزگار به عنوان وسيله نقليه از آن ها بهره مى برده اند[، و در باب شكار و ذبح شرعى حيوانات حلال گوشت، و در باب خوردنى ها و نوشيدنى ها (اطعمه و اشربه)، و در باب معاشرت، و در باب تجارت درباره اين مسأله كه با چه كالاهايى مى توان تجارت كرد و با چه كالاهايى نمى توان، و در باب حدود، آن جا كه از چند و چون حد متجاوزان به حيوانات سخن مى گويند، و در باب ديات كه مقدار ديه برخى از حيوانات را معين كرده اند; به همان سان كه مسايل مرتبط به حيوانات در كتاب هاى تاريخ، تفسير و كتاب هايى كه معجزات معصومان ـ عليهم السلام ـ را نقل كرده اند، بررسى شده است.

آن گاه ضمن نقل روايات متعددى درباره حقوق حيوانات نوشته است:

«برپايه روايات ياد شده، اهل شرع اين حكم را بديهى مى دانند كه جايز نيست انسان حيوانى را به گونه اى رها سازد كه از تشنگى يا گرسنگى و يا از هر گونه فشار و آزار و اذيتى تلف شود. بلكه بايد به اندازه كافى آب و غذا در اختيار او قرار دهد و از گرما و سرماى كشنده حفظش كند. به همان سان كه نبايد او را در معرض آزار و اذيت حيوانات ديگر قرار دهد و در اين حكم ميان انواع حيوانات تفاوتى نيست.»[15]

طرح ديدگاه هاى اين فقيه معاصر از آن رو بود كه توجه خواننده به اين نكته جلب شود كه مسايل مرتبط به دام ها، حيوانات، طيور و ... در فقه فراوان است و بررسى آن ها نيازمند پژوهش و تدوين مقالات بلكه كتاب هاى مختلفى است و آن چه در اين مقاله آورده شد، ديدگاه فقيه نامور شيعه صاحب جواهر آن هم درخصوص نفقه حيوان بود.

[1]- قصص العلما، تنكابنى، شرح حال محقق اردبيلى.

[2]- فضيلت هاى فراموش شده، حسينعلى راشد، ص 112 ـ 113.

[3]- ر.ك: مبسوط، ج 6، ص 27; ارشاد الأذهان، ضمن سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 38، ص 459; المهذب، ضمن سلسلة الينابيع الفقهيه، ج 18، ص 213; الوسيلة، ضمن سلسلة الينابيع الفقهيه، ص 31; المصباح الشيعه، همان، ص 353.

[4]- عن ابى عبداللّه ـ عليه السلام ـ قال: «للدابة على صاحبها ستةُ حقوق لا يحملها فوق طاقتها و لا يتخذ ظُهورَها مجالس يتحدّث عليها و يبدء بعلفها إذا انَزَل ولا يشتمها و لا يَضْرِبُها فى وجهها فانّها تسبّح و يعرض عليها الماء اذا مرّبه.» تهذيب الاحكام، ج 6، ص 182; فروع كافى، ج 6، ص 537; وسائل الشيعة، ج 8، ص 350; فرهنگ جهاد، شماره 3،ص 77.

[5]- روى عن رسول اللّه ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ أنّه قال: «اِطَّلَعْتُ ليلةً أسُرِىَ بى على النّار فرأيتُ إمرأةً تعذّب فسألْتُ عنها، فقيل: إنّها ربطت هرّةً ولم تطعمها ولم تسقها ولم تدعها تأكل من حشاش الأرض حتّى ماتت فعذّبها اللّه بذلك.»

قال ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ : «اطلعتُ على الجنّة فرأيتُ امرأةً مومسة; يعنى زانيةً فسألْتُ عنها، فقيل: أنّها مَرَّتْ بِكَلْب يَلْهَبُ من العطش، فأرسلتْ إزارَها فى بئر فعصَرَتْهُ فى حَلْقِهِ حتّى رَوِىَ فغفَر الله لها.» المبسوط، ج 6، ص 47; بحارالانوار، ج 65، ص 64 و 65; كنزالعمال، حديث شماره 4548 و 4549. شيخ صدوق حديثى مطابق بخش اول اين روايت آورده است: «زنى به اين دليل كه گربه اى را زندانى كرد و بست و در نتيجه آن گربه از تشنگى جان داد، به آتش عذاب الهى گرفتار شد.» وسائل الشيعة، ج 8، ص 396.

[6]- جواهر الكلام، ج 31، ص 391 ـ 394. لازم به يادآورى است، آن چه آورديم ترجمه آزاد صفحات ياد شده است.

[7]- الفقه، سيد محمد شيرازى، ج 3، كتاب النكاح، ص 515.

[8]- سوره نمل (27) آيه 20.

[9]- سوره سبا (34) آيه 10.

[10]- سوره نمل (27) آيه 18.

[11]- سوره نمل (16) آيه 8.

[12]- سوره انعام (6) آيه 38.

[13]- سوره نمل (16) آيه 14.

[14]- سوره اعراف (7) آيه 176.

[15]- الفقه، سيد محمد شيرازى، ج 3، كتاب النكاح، ص 515.

/ 1