کتاب ‏شناسی «روش تحقیق در تاریخ» نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتاب ‏شناسی «روش تحقیق در تاریخ» - نسخه متنی

نصراللّه صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كتاب‏شناسي «روش تحقيق در تاريخ»

نصراللّه صالحي

در ميان مسلمانان، اغلب مورخان قديم و نيزدر ايران، اكثر محققان تاريخ در دوران جديد، دهه‏هاي متمادي از زندگي علمي خود را صرف تحقيق در تاريخ و تاريخ نويسي كرده‏اند بدون اين كه به گونه‏اي مستقل به اين سوءال اساسي كه «چگونه تاريخ مي‏نويسند» و يا اين كه «تاريخ نويسي آن‏ها مبتني بر چه اصول و روش هايي است»، پرداخته باشند. به همين جهت است كه بسياري از مورخان و محققان، ده‏ها تأليف به جا گذاشته‏اند، اما حتي يك رساله كوچك يا مقالؤ مختصر در شرح روش تحقيق يا شيوه تاريخ‏نويسي از آن‏ها باقي نمانده است. از ميان مورخان مسلمان در قرون گذشته، شايد بتوان يك مورخ را از اين قاعده استثنا كرد: ابن خلدون. وي پيش از پرداختن به تأليف تاريخ العبر، به نگاشتن مقدمه‏اي همت كرد كه چون از شهرت جهاني برخوردار است، لزومي به توجه دادن به آن نيست جز اين كه بدين اشاره اجمالي اكتفا كنيم كه وي بعد از ديباچؤ اثر مزبور، مقدمؤ اول را به «فضيلت دانش تاريخ و تحقيق روش‏هاي آن» اختصاص داده و در سطر نخست به صراحت و قاطعيت چنين بيان داشته است:

بايد دانست كه فن تاريخ‏نويسي را روشي است كه هر كس بدان دست نيابد ....1

ابن‏خلدون در ادامؤ اين عبارت به طور مشروح به تبيين ديدگاه خود در باب تاريخ و روش تحقيق در آن پرداخته و با نقد صرفاً نقلي انگاشتن تاريخ تلاش كرده تا در تاريخ به عنوان علمي نقلي، عقلانيت را دخيل ساخته و راه را براي ارتقاء تاريخ از مرتبه علوم نقلي به مرتبه علوم عقلي هموار نمايد. راهي كه ابن‏خلدون مبتكرانه گشوده بود، متأسفانه بي‏رهرو ماند؛ چنان كه در قرون بعد، نه تنها اثري هم‏وزن آن پديد نيامد كه اصولاً غالب مورخان اعتنايي به انديشيدن در باب اصول و ضوابط علم تاريخ و تاريخ‏نويسي از خود نشان ندادند.2 تا اين كه از سدؤ گذشته بدين‏سو برخورد جوامع مسلمان با دنياي مغرب زمين به تدريج موجب بيداري و هوشياري ملت‏هاي مسلمان شد. اين بيداري چندان ديرهنگام بود كه مسلمانان در هيچ زمينه‏اي قادر به نوآوري و ابتكار عمل نبودند و لاجرم راه تقليد را در پيش گرفتند.

بدين صورت، راه براي اقتباس و تقليد از شئون مادي و معنوي مدنيت جديد غربي در كشورهاي اسلامي هموار شد.

در ايران ـ به ويژه از دوران ناصري (1313ـ 1264ق) ـ تأسي به دستاوردهاي غربيان به ويژه دانش و فنون آنان نمود بيشتري يافت. روشنفكران اين عصر با الهام از تمدن پيشرفته غربي، به نقد همه‏جانبه جامعؤ سنتي ايران پرداختند.

براي مدتي حركتي يكنواخت ادامه داشت تا آن كه از اوايل دوران پهلوي اول، ابتدا مشيرالدوله و كسروي و سپس اقبال و ياسمي با فاصله گرفتن از تاريخ‏نويسي به سبك قديم، گام در مرز تاريخ‏نويسي جديد گذاشتند. اين روند با افت و خيز ادامه يافت و به مرور كساني با گرايش‏هاي مختلف فكري، به پديد آوردن آثار نو در تاريخ روي آورده و در اين راه توفيقاتي هم به دست آوردند.

اگر بتوانيم تاريخ‏نويسي را به قله‏اي رفيع تشبيه كنيم و تاريخ‏نويسان را رهروان اين قله بپنداريم، آن گاه درخواهيم يافت كه به جز چند مورد، كثيري از تاريخ‏نويسان، حتي بعد از سال‏ها تاريخ‏نويسي هنوز در دامنه‏هاي قله طي طريق مي‏كنند. اين نيست مگر فقدان يكي از دو شرط اساسي تاريخ‏نويسي؛ اول داشتن قريحه و ديگر رعايت ضابطه خاص يا آن‏چه كه از آن به عنوان «روش تحقيقِ تاريخ» ياد مي‏كنند.3

هر اندازه كه «قريحه» امري ذاتي و غيراكتسابي است، «ضابطه» امري است اكتسابي و آموختني. با اين حال محققان تاريخ در ايران جز افرادي انگشت‏شمار، هيچ گاه پيرامون اصول و ضوابط تاريخ‏نويسي نينديشيده و چيزي نيز به قلم نياورده‏اند. آن‏ها حتي از تمام دشواري‏ها و لذت‏هاي حرفه خويش با ما سخن نگفته‏اند، در حالي كه اگر چنين مي‏كردند به تعبير مرحوم زرين‏كوب «از آن‏ها تجربه تاريخ‏نويسي حاصل مي‏شد.»

اين‏كه جريان تاريخ‏نويسي در ايران، لااقل همپاي ديگر رشته‏هاي علوم انساني و اجتماعي رشد نكرده، به دليل غفلت از توجه لازم به اصول و ضوابط تاريخ‏نويسي جديد بوده است. هنوز در زبان فارسي اثري مستقل در روش‏شناسي علم تاريخ اعم از تأليف يا ترجمه منتشر نشده است. در حالي كه در رشته‏هاي جامعه‏شناسي، علوم سياسي، جغرافيا و اقتصاد، آثار مستقل و متعددي در باب روش‏شناسي اين علوم منتشر شده است. اگر تنها پايان‏نامه‏هاي تحصيلي در رشته تاريخ را محض نمونه با پايان‏نامه‏هاي رشته علوم سياسي كه در پاره‏اي موارد قرابت زيادي با تاريخ دارد، بسنجيم و مورد مقايسه قرار دهيم، زيان‏ها و كاستي‏هاي ناشي از عدم اعتنا به مقوله روش‏شناسي در رشته تاريخ را در قياس با علوم سياسي به وضوح خواهيم ديد.

آيا نمي‏توان اذعان كرد كه تاريخ‏نگاري در ايران دوران جديد با نوعي آشفتگي مواجه بوده است؟ بدين معنا كه محققان تاريخ نه مي‏توانسته‏اند همانند اسلاف خود به سبك سنتي به تاريخ‏نويسي بپردازند و نه قادر بوده‏اند همانند محققان غربي مطابق با اصول و ضوابط تاريخ‏نگاري جديد به تحقيقِ در باب تاريخ بپردازند!؟ به همين جهت است كه هنوز آثاري كه مستشرقان و ايران شناسان غربي در باب تاريخ ايران از دوران باستان تا دوران معاصر مي‏نويسند، از چنان اعتبار علمي برخوردارند كه ترجمه و انتشار آن‏ها در ايران، با تمجيد و تحسينِ اهل تاريخ مواجه مي‏شود.

از اين مقدمه مختصر شايد بتوان به اين نتيجه رسيد كه اهل تاريخ در ايران با يك معضل بسيار جدي مواجه بوده است. رشد ناچيز علم تاريخ و به تبع آن تاريخ‏نويسي نحيف در اين ديار، معلول عدم توجه جدي به مقوله روش‏شناسي علم تاريخ و نيز نپرداختن به اصول و ضوابط تاريخ‏نويسي جديد بوده است. براي اثبات اين ديدگاه كافي است ادبيات مربوط به «روش تحقيق در تاريخ» را مورد وارسي قرار دهيم. در كارنامه اين ادبيات در طول نيم قرن تنها سه كتاب و دو مقاله خواهيم يافت. نگارنده براي اين كه چشم‏انداز روشني از ادبيات مربوط به «روش تحقيق در تاريخ» به دست دهد در حد توان به جست و جو پرداخت تا با فراهم آوردن يك كتاب‏شناسي تحليلي به ارزيابي كم و كيف آن نيز بپردازد. كتاب‏شناسي حاضر نيز حاصل چنين تلاشي است.

در كتاب‏شناسي حاضر، آثار منتشر شده مربوط به روش تحقيقِ تاريخ در طول نيم قرن يعني از سال 1316 كه رشيد ياسمي رساله‏اي در آن باب نوشت، تا سال 1367 كه از رسول جعفريان كتابي كوچك منتشر شد، به تفكيك و با رعايت تقدم و تأخر زماني انتشار آورده شده است: رشيد ياسمي (1316)؛ جمال زاده (1349)؛ عبدالحسين زرين‏كوب (1354)؛ جهانگير قائم‏مقامي (1356)، جعفريان(1366).

روشن است كه تلاش‏هاي ديگري هم در اين زمينه صورت گرفته است كه مي‏بايد در جاي ديگري به شرح آن‏ها پرداخت.

1. رشيد ياسمي

كتابِ آئينِ نگارشِ تاريخ4 به قلم رشيد ياسمي در واقع اولين رساله‏اي است كه به زبان فارسي در موضوع روش تحقيق در تاريخ به زبان فارسي منتشر شده است. استاد فقيد فروزانفر در ديباچه‏اي كه بر اين كتاب نوشته‏اند، در خصوص علت تأليف اين اثر چنين متذكر شده‏اند:

در سال 1313 كه قانون دانشگاه تهران از مجلس شوراي ملي مي‏گذشت، وزارت معارف در نظر گرفت كه علما و دانشمندان مجرب را كه در مدارس عاليه شغل تدريس داشته و ساليان دراز ذخيره علم نموده و تجربه اندوخته بودند، به نشر فضايل وادارد. بدين جهت مقرر مي‏شود كه هر يك از استادان مدارس عاليه كه فاقد مدرك دكتري بودند با نوشتن رساله‏اي كه تازگي داشته باشد به اخذ درجه استادي كه به منزله درجه دكتري است نايل آيند. در پاسخ به اين تقاضا بيش از سي رساله در رشته‏هاي مختلف نوشته مي‏شود كه يكي از آن‏ها همين رسالؤ آئين نگارش تاريخ بوده است.

هدف از تأليف اين رساله به تعبير فروزانفر، توجه دادنِ اهل تاريخ به كنار گذاشتن شيوه‏هاي سنتي تاريخ و روآوردن به اتخاذ اسلوبي جديد در اين فن بوده است. مرحوم فروزانفر در ديباچه خود بر اين كتاب نوشت:

امروز كه مطالعه تاريخ با دقتي كه مناسب اين عصر است به عمل مي‏آيد، تجنب و دوري از روش ديرين و طرز كهن ضروري است و دانشجويان و خوانندگان كتب تواريخ به دانستن روش تدوين و تحقيق تاريخ نيازمند. كتاب آئين نگارش تاريخ اين طرز مطلوب و روش مرغوب را هر چه روشن‏تر مي‏كند.5

رساله آئين نگارش تاريخ عليرغم ايجاز و نيز برخي نواقص و معايب، در زمان تأليف و انتشار در نوع خود مبتكرانه و نوآورانه بود. چنان كه مرحوم فروزانفر در اين باب نوشته است:

اين اثر اولين تأليفي است كه در اين رشته به زبان فارسي تدوين شده و چنين نامه گران‏بهايي كه به حسن تلفيق و تدوين ممتاز باشد، در ميان ما وجود نداشته است.6

موءلف بعد از مقدمه‏اي كوتاه، مباحث رساله را در ذيل پنج فصل ارائه كرده است:

فصل اول. كليات؛ فصل دوم. انتقاد تاريخي؛ فصل سوم. تدوين تاريخ؛ فصل چهارم. ساختمان تاريخ؛ فصل پنجم. موءثرات تاريخي.

اگر چه مي‏توان قوت و ضعف هر يك از فصول كتاب را جداگانه بررسي كرد، اما چون بنا بر اختصار است تنها با نگاهي كلي به مجموع اين فصول، به ارزيابي اجمالي اين كتاب مي‏پردازيم.

از پنج فصل كتاب، فصل نخست كه در كليات است، عمدتاً معطوف به طرح مباحث منطق است و فصل پنجم كه در «موءثرات تاريخي» است متضمن طرح مباحث فلسفي به ويژه شرح و بيان ديدگاه «هانري برگسون» است. اما سه فصل مياني كتاب حاوي مباحثي سودمند در رابطه با موضوع كتاب مي‏باشد.

در فصل اول (كليات) موءلف با طرح و توضيح اصطلاحات علم منطق نظير استقراء و قياس تلاش كرده تا روش فكر منطقي را به قلمرو علم تاريخ تسرّي داده و فهم حوادث تاريخي را بر اصول منطقي مبتني سازد. بنابراين، موءلف با نظر به علم تاريخ به طرح مباحث منطق پرداخته است؛ چنان كه در همين فصل در ربط اين دو علم از چند نكته مهم و قابل توجه سخن گفته است. از جمله:

1. علوم را از هم تفكيك كرده و بر اين نكته تأكيد كرده است كه روش هر علمي خاص خود آن علم است.

روش علوم رياضي غير از علوم طبيعي و اسلوب علوم طبيعي غير از علوم خلقي (انساني) و اجتماعي است. از حيث دقت علمي برتري علوم رياضي بر ديگر علوم محرز و مسلم است.7

هر چند موءلف در تقسيم‏بندي علوم به منبع خاصي ارجاع نداده است، اما از فحواي كلام او پيدا است كه در اين زمينه به تحقيقات اروپائيان نظر داشته است. وي به تبعيت از دانشمندان غربي، علوم انساني را از آن حيث كه موضوعشان انسان است به دو دسته تقسيم كرده است. يك دسته مانند تاريخ كه موضوعشان انسان موجود است و دسته ديگر مانند حقوق و سياست كه موضوعشان انسان مطلوب است. بعد از اين تقسيم‏بندي، روش مطالعه هر يك از اين دو دسته علوم انساني را بر دو روش اساسي منطق مبتني ساخته است. چنان كه مي‏گويد:

دسته اول از علوم انساني يعني تاريخ «تابع اسلوبِ استقرايي است؛ زيرا بايد از حوادث و وقايعي كه مستقيماً مشاهده گشته‏اند قوانين حقيقي را كه داير مدار آن‏ها است بيابند. [دسته] دوم فقط تابع اسلوب قياسي هستند كه از قانون كلي، احكام جزئيات را پيدا مي‏كنند.8

اگر چه اين تقسيم‏بندي در زمان موءلف و در زبان فارسي تازه و بديع بوده، ولي با گذشت بيش از شصت سال از زمان تأليف اين اثر، محققان غربي در باب تقسيم‏بندي علوم به ويژه در قلمرو علوم انساني، نوآوري‏هاي زيادي داشته‏اند كه براي ما هنوز چندان شناخته شده نيست.

2. موءلف بعد از مشخص كردن جايگاه تاريخ در ميان علوم انساني، به تفكيك خود تاريخ مي‏پردازد. بدين صورت كه تاريخ را از دو حيث مي‏توان مورد بحث قرار داد:

الف. از حيث اين كه تاريخ را علم حوادث گذشته بشري بدانيم (تاريخ به معناي اخص).

ب. از حيث اين كه تاريخ را علم قوانين حوادث گذشته بدانيم (فلسفه تاريخ يا علم الاجتماع).

موءلف مقدم بودن شناخت خود حوادث را بر فلسفؤ آن‏ها بديهي دانسته و از اين رو، براي دست‏يابي به شناخت تاريخ به معني اخص كه دور از مشاهده و تجربه مستقيم است، اسلوب «اخبار و شهادت» را پيشنهاد و به بحث تفصيلي پيرامون اقسام مخبر، تعديل و ترجيح، اقسام يقين و غيره پرداخته است.9

3. موءلف با اعتنا به اين اصل مهم كه مورخ نمي‏تواند با اتكاء صرف به علم تاريخ به شناخت درست تاريخي دست يابد، در جايي از همين فصل در ضمن بحث از اقسام شهادت، از «علوم معاون تاريخ» سخن به ميان آورده است. از ديد موءلف براي شناخت شهادات (مدارك) غيرقولي (مكتوب) نظير كتيبه‏ها، مسكوكات، كتب، ابنيه، اشياء عتيقه و غيره نياز به دانستن اين علوم است: 1. علم خطوط قديمه، علم تطبيق السنه قديمه، علم ريشه زبان‏ها (فقه اللغة)، علم كتيبه‏ها (اپي گرافي)؛ 2. علم نژادهاي بشري (اتنوگرافي)؛ 3. علم جغرافيا و ...؛ 4. علم مسكوكات؛ 5 . علم اسناد و عهدنامه‏هاي رسمي (ديپلوماتيك)؛ 6. علم تاريخ‏شناسي و .... علاوه بر اين علوم دانستن ادبيات و مطلع بودن از چند زبان زنده نيز از ضروريات است.10

سه نكته‏اي را كه در توضيح فصل نخست آورديم، گوياي آن است كه موءلف اگر چه از اصطلاحات علم منطق شروع كرده، ولي از آن فراتر رفته و دقت‏نظرها و باريك‏بيني‏هايي را پيش چشم محقق تاريخ قرار داده است كه بدون اعتنا به اين نكته‏هاي ظريف نمي‏توان پايه‏هاي يك تحقيق درست تاريخي را بناگذاشت.

موءلف در فصل دوم، با طرح بحث «انتقاد تاريخي» كوشيده است تا قواعدي را كه براي سنجش صحت و سقم، قوت و ضعف و تعديل و ترجيح اخبار و اسناد لازم است، در اختيار محقق تاريخ قرار دهد. انتقاد تاريخي به دو قسم نقد ظاهري و نقد باطني تقسيم مي‏گردد. نقد ظاهري به اصل سند و تشخيص اصالت و اعتبار آن (صرف نظر از محتواي سند) و نقد باطني به محتواي سند و آگاهي‏اي كه از آن استنباط مي‏شود مربوط مي‏گردد. موءلف در طرح مباحث اين فصل نيز از دانش اروپائيان در اين زمينه بهره برده است.

در يك جا از مورخ معروف فرانسوي «فوستل دوكولانژ» نقل قول كرده و در جاي ديگر كه به راه كشف مقاصد نهاني مصنف پرداخته، به علم هرمنوتيك اشاره‏اي مختصر كرده است. در اين فصل علاوه بر بحث تفصيلي در باب نقد ظاهري و باطني به اقسام سند و تصورات و تصديقات نيز پرداخته شده و در پايان چهارده قاعده براي شناخت درجات اعتبار تصديقات آورده شده است.11

در فصل اول و دوم، مقدمات و اصولي كه براي ورود در تحقيق تاريخ لازم و ضروري است بيان شده و در فصل سوم به چگونگي «تدوين تاريخ» پرداخته شده است. اين فصل از آن رو آورده شده كه گفته شود وظيفه مورخ تنها نقد ظاهري و باطني اسناد نيست تا تنها خبر درست را از نادرست به خوبي تشخيص دهد، بلكه وظيفه مورخ گردآوري اخبار صحيح از خلال اسناد و مدارك و روايات نظام‏مند در چارچوبي دقيق و علمي است. اما چگونه؟ پرسش اين است كه براي «به هم بستن مواد تاريخي» و پيوند دادن اخبار پراكنده در قالب يك پيكره واحد كه بتواند شالوده يك تاريخ استوار باشد به چه اسلوبي بايد عمل كرد؟ موءلف براي پاسخ به چنين پرسشي، نخست با ذكر هفت دليل به ماهيت متفاوت روش تدوين تاريخ با روش رايج در علوم تجربي مي‏پردازد و نتيجه مي‏گيرد كه «تنظيم تاريخ با اسلوب علمي دشوار است».12 با اين حال براي غلبه بر اين دشواري و نيل به تدوين تاريخ به ارائه راهكار مي‏پردازد. بدين صورت كه مورخ پس از جمع‏آوري مواد و اطلاعات، مي‏بيند كه نقايص بسياري در كار هست؛ از جمله براي بسياري از مطالب سند كافي وجود ندارد؛

در اين وقت او ناچار است به حدس و قياس و استدلال (اعم از سلبي و ايجابي) بپردازد و منطق را به كمك تاريخ بياورد [و] به وسيله قياس نقاط تاريك و مبهم را روشن كند.13

بعد ا ز اين سه عمل (استخراج مواد، تنظيم مواد و ايجاد مواد به وسيله قياس و استدلال) دو عمل ديگر لازم است تا مراحل يك تحقيق تاريخي به سرانجام برسد. پس عمل چهارم مورخ اين است كه از مجموع آن‏ها كلياتي استخراج كند و امور عامي بسازد. اين عمل از لحاظ علمي غايت كار مورخ به حساب مي‏آيد، ليكن در حقيقت عمل پنجم مورخ باقي است و آن شيوه بيان او است.14

موءلف بعد از توضيح در باب مراحل پنج‏گانه تاريخ‏نويسي، به نحوؤ انتخاب موضوع كه پيش‏تر از آن سخن نگفته بود، مي‏پردازد. نويسنده مدافع تركيب روش تحقيق افقي و عمودي است، زيرا بهترين طريقِ تحقيق را امتزاج آن دو مي‏داند. بدين صورت كه مورخ يكي از شئون عام را مي‏گيرد و در طول يك دوره زماني معين به كندوكاو پيرامون آن مي‏پردازد. از اين حيث مي‏تواند از كلي‏گويي پرهيز و به كندوكاو در جزئيات يك موضوع بپردازد.

در فصل چهارم كه «ساختمان تاريخ» نام گرفته، موءلف مي‏كوشد با تشبيه عمل تدوين تاريخ به بناي يك ساختمان، به مورخ هشدار دهد كه همان‏گونه كه بناي يك ساختمان عبارت از جمع‏آوري مصالح و روي هم چيدن آن‏ها نيست، تدوين تاريخ نيز تنها گردآوري مواد و سرهم بندي آن‏ها نيست.

در تاريخ كميت شرط نيست، كيفيت شرط است. اگر چهار اطاق مناسب بسازيم بهتر از چهل اطاق بي‏تناسب و نااستوار است.15

بر اين اساس موءلف كتاب به مورخ هشدار مي‏دهد كه مبادا اثرش را از رطب و يابس و جزئي و كلي پُر كند، زيرا كثرت مطالب، خود يكي از موانع بزرگ راه دانش و معرفت است. پس مورخ در بناي ساختمان تاريخ با يك وظيفه دشوار مواجه است و آن اين است كه خود را مقيد به مراعات دو چيز كند: يكي ايجاز و ديگري دقت. هر قدر بتوان در بين اين دو تعادل ايجاد كرد، تاريخ‏نويسي به كمال مطلوب نزديك‏تر خواهد بود.

در اين فصل به چند نكته مهم ديگر نيز برمي‏خوريم كه شايسته تذكر است: نقش و اهميت شخصيت‏ها در تاريخ، طُرق شناخت رجال، مقوله نمونه‏گيري، تعميم، مورخ و ميزان ناداني‏هاي او.

در فصل پنجم كه به موءثرات تاريخي پرداخته شده، مباحث عمدتاً صبغؤ فلسفي يافته است. در ابتدا از كساني ياد شده كه با بينش الهي معتقد به اين بوده‏اند كه در حوادث تاريخي جز دست ارادؤ خداوندي هيچ موءثر ديگري وجود نداشته است. براي نمونه به ديدگاه يكي از مهم‏ترين مورخان فرانسوي يعني «بوسوئه» (Bossuet) اشاره شده است.

سپس به اين مقوله پرداخته شده كه هدف مورخان از تحقيق در تاريخ، يافتن اسباب و علل نزديك‏تر است. او اسباب حوادث تاريخي را به امور مادي و معنوي تقسيم مي‏كند و در توضيح هر يك نكات و شواهد جالبي را متذكر مي‏شود.

او بيش از همه، به شرح و بسط آراء حكيم فرانسوي «هانري برگسون» در كتاب سرچشمه اخلاق و دين اهتمام و عنايت ورزيده است.16

2. محمدعلي جمال‏زاده

از ميان معدود مقالاتي كه تاكنون در زمينه «روشِ تحقيقِ تاريخ» به نگارش درآمده، مي‏بايست به مقاله‏اي از مرحوم جمال‏زاده با عنوان شمّه‏اي درباره علم و آيينِ تاريخ‏نگاري17 اشاره كرد كه در سال 1349 براي جشن بيهقي ارسال كرده و در يادنامه بيهقي به چاپ رسيده است. جمال‏زاده چنان كه خود در آغاز مقاله با تواضع اشاره مي‏كند:

مورخ نبوده و از علم تاريخ‏نگاري هم به قدر كافي اطلاعي نداشته.18

ولي با اين حال به جهت سال‏هاي طولاني اقامت خود در اروپا و دانستن يكي دو زبان بيگانه و مطالعه مستمر آثار اروپائيان، با فراست تمام اين مسأله را دريافته بود كه:

تاريخ‏نگاري هم مانند بسياري از علومِ ديگر علم تازه‏اي است [...] امروز علم تاريخ‏نويسي به صورتي درآمده است كه اگر كسي از آن بي‏خبر باشد و بخواهد تاريخ بنويسد، به احتمال نزديك به يقين كارش كامل و بي‏عيب و نقص نخواهد بود.19

جمال‏زاده بنابر اين باور، تلاش كرده تا به واسطه مقالؤ مختصر خود، محققان هموطنش را كه يكسره با تحقيقات علمي مربوط به تاريخ‏نويسي جديد در اروپا بيگانه بودند، از راه معرفي چند اثر برجسته و برتر در زمينه علم و فن تاريخ‏نويسي آشنا سازد. بنابراين، مقاله او عليرغم عنوان آن، صبغؤ كتاب‏شناسي يافته و در آن پنج اثر بسيار ارزشمند درباب «روشِ تحقيقِ تاريخ» كه در اصل به زبان آلماني و فرانسوي بوده است، به گونه‏اي توصيفي معرفي شده است.

جمال‏زاده حتي به معرفي اين آثار اكتفاء نكرده، بلكه اصل اين كتاب‏ها را به عنوان هديه براي كتابخانه دانشكدؤ ادبيات و علوم انساني مشهد ارسال داشته و آرزو كرده است كه آن كتاب‏ها توسط اساتيد دانشگاه به زبان فارسي ترجمه شود و در دسترس جوانان دانش‏پژوه قرار گيرد «تا با علم و فن تاريخ‏نگاري آشنايي كافي حاصل نمايند و در زمينه تاريخ‏نگاري ايراني خدمت شاياني انجام دهند». و حتي در جايي آرزو مي‏كند كه اين قبيل كتاب‏ها در دانشكده ادبيات تدريس شود.20

چون كتاب‏هايي را كه جمال زاده در مقالؤ خود به معرفي آن‏ها پرداخته، جز يك مورد، هنوز به فارسي ترجمه نشده، در اين‏جا به درج مشخصات كلي آن‏ها مي‏پردازيم:

كتاب اول. كتاب بزرگ و جامع تاريخ و طريقه‏هاي آن21 كه به زبان فرانسوي است، اين كتاب داراي 1771 صفحه و مشتمل بر 12 مبحث و يك مقدمه و هفت فهرست گوناگون مفصل و يك فهرست مندرجات است و با كمك فكري و قلمي 35 تن از دانشمندان بنامِ فرانسوي كه در علم و فن تاريخ‏نويسي داراي شهرت هستند، نگارش يافته است. مقدمؤ آن نسبتاً مفصل است و به قلم «شارل ساماران» عضو انستيتوي فرانسه نوشته شده است.22

گفتني است كه اين كتاب 22 سال بعد از معرفي و ارسال آن توسط مرحوم جمال‏زاده، از سوي گروه مترجمان بنياد پژوهش‏هاي اسلامي آستان قدس رضوي به فارسي ترجمه و در سال 1371 در چهار جلد منتشر شد. و در همان سال به عنوان كتاب برگزيده سال در رشته تاريخ انتخاب شد. اين كتاب كه در سال 1961 ميلادي انتشار يافته، از چنان جامعيّتي برخوردار بوده كه از آن در زبان اصلي به عنوان دايرة‏المعارف (Encyclopedie) ياد مي‏شود.

كتاب دوم. كتاب كوچكي است در 152 صفحه به زبان فرانسوي و به قلم يكي از استادان «دانشگاه لي‏يژ» در بلژيك به نام «هارسان»، تحت عنوان تاريخ را چگونه مي‏نويسند؟23. اين اثر در سال 1933 در پاريس انتشار يافته است.

موءلف در مقدمه نوشته است كه هيچ ادعا ندارد كه در اين كتاب كوچك طريقه و سبك تاريخ‏نگاري (thodologieئhistoriqueM) را تشريح نموده و لذا به كساني كه طالبِ اطلاعات كامل‏تري درباره فن تاريخ‏نگاري هستند توصيه مي‏نمايد كه به اين دو كتاب مراجعه نمايند:

1. ا.برنهام: كتاب تدريسي «متدها»ي تاريخي و فلسفه تاريخي24 (به زبان آلماني).

2. لانگلوا و سن‏يبوس: مقدمات تحقيقات تاريخي25 (به زبان فرانسه).

موءلف به رسم توضيح مي‏گويد كه كتابش ملخص و چكيدؤ پانزده مجلس درسي است كه تحت عنوان «اطلاعاتي در باب نقد تاريخي» و به منظور آشنا ساختن دانشجويان با طريقه‏هاي كار در فن تاريخ‏نگاري ايراد كرده بوده است.

رئوس مطالب متعدد و فصول شش‏گانه كتاب قابل‏توجه و دقت نظر است.26 با اين‏كه اين كتاب هفتاد سال قبل انتشار يافته، با نگاهي اجمالي به رئوس مطالب و فصول آن، مي‏توان دريافت كه هنوز نيز مباحث آن براي ما تازگي دارد و در زبان فارسي مباحث مطروحه در آن كتاب هنوز چندان طرح و بحث نشده است. جمال‏زاده در پايان معرفي اين اثر مي‏نويسد:

اين كتاب چون مختصر و مفيد است، براي ترجمه كردن به فارسي بسيار مناسب است.27

كتاب سوم. كتاب (يا رساله) مختصري است با عنوان ستايشگري از تاريخ يا حرفه تاريخ‏نگاري28 به قلم مارك بلوش (يا بلوخ)، به زبان آلماني، از تاريخ‏نويسان فرانسوي.

اين كتاب مشتمل بر 111 صفحه بزرگ، يك مقدمه و 5 فصل و دو فقره ملحقات است. جمال‏زاده مي‏نويسد: اين كتاب هم، چون مختصر و با معنا است براي ترجمه به فارسي بسيار مناسب به نظر مي‏آيد29.

كتاب چهارم. كتابي است به زباني آلماني به قلم دانشمند و مورخ بزرگ هلندي «يوهان هوي زينگا»، با عنوان تاريخ و فرهنگ30 كه در سال 1954 انتشار يافته است. موءلف به عنوان يك مورخ بزرگ در اروپا از شهرت زيادي برخوردار بوده است. كتاب مقدمه‏اي چهل صفحه‏اي به قلم «ك.كوستر» (kosterkurt) در معرفي هوي زينگا دارد كه از لحاظ تاريخ‏نويسي بسيار سودمند است. مباحث اين كتاب نيز براي ما كه هنوز با مسائل تاريخ‏نويسي جديد در اروپا آشنا نيستيم، جالب و قابل توجه است. كتاب داراي سه قسمت است و هر قسمت حاوي چندين مبحث. براي اطلاع از نوع مباحث مطرح در اين كتاب به آوردن رئوس مطالب قسمت اول اكتفا مي‏كنيم:

قسمت اول. تاريخ از لحاظ نظر (تئوري) و طريقه (متد):

الف. تعريفي درباره مفهوم تاريخ؛

ب. چهار فصل درباره ترقي و توسعه تاريخ تا موقعي كه علمي از علوم عصر حاضر گرديد؛

ج. چگونه گذشته مبدل به زمان حال مي‏گردد.

جمال زاده بعد از معرفي اين چهار كتاب در پايان مقاله خود بار ديگر براي آگاه ساختن محققان هموطنش از ميزان توجه مورخان اروپايي به اهميت بحث و جدل پيرامون راه و روش تاريخ‏نويسي و چگونگي ترقي دادن اين علم و فن، به اين نكته توجه داده است كه از خلال همين چهار كتاب مي‏توان به كثيري از آثار اروپائيان در باب فن تاريخ‏نويسي آشناشد. محض نمونه نيز از يك مورخ بزرگ انگليسي با نام «بوكل» (1862ـ1821 Thomas-BuckleHenry) ياد كرده كه در كتابِ تاريخ تمدن در انگلستان (ترجمه آلماني و فرانسه نيز دارد)، با تفصيلي هر چه تمام‏تر درباره مقدمات و شرايط تاريخ‏نگاري سخن گفته است. بوكل در اصل قبل از آن‏كه به تاريخ تمدن در انگلستان كه موضوع اساسي كتاب است بپردازد، خواسته است ببيند كه شرايط تاريخ‏نويسي از چه قرار است و شخص تاريخ‏نگار چه نوع مسائلي را بايد در مدّنظر داشته باشد و از اين‏رو مقدمه‏اي بر كتاب خود نوشته است كه مشتمل بر چند جلد گرديده و قبل از آن‏كه به ذي‏المقدمه برسد وفات نموده است، ولي خود اين مقدمه في‏نفسه در نهايت اهميت است و درباره تاريخ‏نويسي و ماهيت تمدن به قدري مطالب عالي و سنجيده دارد كه به حق اين كتاب را از امهات كتاب‏هاي اين زمان ساخته است.

جمال‏زاده در ميان اهميت بسيار زياد اين كتاب به عبارت‏هاي مذكور اكتفا نكرده مي‏نويسد:

در حق اين كتاب نوشته‏اند كه در قرن نوزدهم ميلادي تنها دو كتاب مهم در دنيا انتشار يافته است، يكي كتاب سرمايه به قلم كارل ماركس و ديگري همين كتاب تاريخ تمدن در انگلستان.31

جمال زاده مقاله خود را با يك مطلب چند صفحه‏اي در نقد و بررسي رستم‏التواريخ از منظر فن تاريخ‏نويسي و نيز يك «حاشيه» در ستايش از كتاب اخيرالانتشار آدميت به پايان مي‏برد. گفتار او در تمجيد از اثر آدميت از اين قرار است:

در همين اوقات اخير در كتاب بسيار ممتاز و محققانه انديشه‏هاي ميرزا آقاخان كرماني به قلم دانشمند محترم و دقيق و عميق آقاي دكتر فريدون آدميت ديده شد كه بخش ششم را به «تعقل تاريخي» و به فن تاريخ و روش تاريخ‏نگاري جديد اختصاص داده‏اند و در هشت صفحه اطلاعات و نكات بسيار گران‏بهايي دربارؤ اين موضوع آورده‏اند....32

در يك ارزيابي كلي از مقاله جمال‏زاده بايد گفت كه اين مقاله اگر چه عليرغم عنوان آن صبغؤ كتاب‏شناسي دارد، ولي با اين حال سعي و نيت موءلف در معرفي آثار معتبر و كلاسيك غربي در موضوع روش‏هاي پژوهش در تاريخ و تاريخ‏نويسي جديد بسيار ستودني و درخور تقدير است؛ زيرا در زماني كه هنوز در ايران ترجمه و انتشار منابع غربي رواج چنداني نداشت، ترجمه و انتشار شماري از آثار معتبر در حوزؤ تاريخ‏نگاري را توصيه و سفارش مي‏كرد.

جمال‏زاده به درستي دريافته بود كه تا با سرچشمه‏هاي اصلي تاريخ‏نويسي در غرب آشنا نشويم، اميدي به ايجاد تحول در علم تاريخ و فن تاريخ‏نويسي در ايران نبايد داشت. اكنون بعد از سي سال از انتشار آن مقاله، هنوز جز يك اثر از آثار معتبر غربي به فارسي ترجمه نشده است. در واقع ما، با نود و نه درصد از آثار كلاسيك منتشره به زبان‏هاي اروپايي در حوزه علم تاريخ، روش‏شناسي علم تاريخ، فلسفه تاريخ و تاريخ نگاري بيگانه هستيم (محض نمونه، اثر پيشگفته بوكل كه از آن به عنوان يكي از دو كتاب مهم دنيا در قرن نوزدهم ياد شده است)!

اگر مي‏بينيم تنها يكي دو نفر از مورخان معاصر ما در ايران توانسته‏اند در حرفه خود به اوج برسند، دقيقاً به دليل آن است كه از سرچشمه‏هاي تاريخ‏نويسي جديد اروپايي توشه برگرفته‏اند. آدميت به جهت تحصيل و نيز سال‏ها اقامت در انگلستان، و زرين‏كوب به جهت احاطه به سه زبان اروپايي، تا سر حد امكان از آثار معتبر مورخان اروپايي توشه برگرفتند و در پيشرفت علم تاريخ و فن تاريخ‏نويسي در ايران به نوبؤ خود بي‏نهايت موءثر واقع شدند. اما در مقابل كساني هم بودند كه بعد از سال‏ها تحصيل و اقامت در اروپا، بعد از بازگشت به ايران در طول دوران تدريس خود در رشته تاريخ دانشگاه‏ها جز تكرار مكررات آزاردهنده چيزي نگفتند و در قلمرو علم تاريخ و فن تاريخ‏نويسي منشأ هيچ اثري نشدند. اگر از ميان اين افراد، مرحوم حائري و... را استثنا كنيم، بقيه قدمي در پيش بردن رشته خود برنداشتند. اين‏ها حتي به اندازه مرحوم جمال‏زاده كه با تواضع مي‏گفت «مورخ نيست و از علم تاريخ‏نگاري به قدر كافي اطلاع ندارد» نسبت به رشته تحصيلي خود دغدغه خاطر نداشتند كه لااقل با ترجمه و انتشار چند مقاله و كتاب، دانشجويان خود را با سير تاريخ‏نگاري در اروپا، تحولات تاريخ‏نويسي در آن ديار، چگونگي پيدايش تاريخ نگاري جديد، مكاتب مختلف تاريخ‏نگاري و از اين قبيل مسائل آشنا سازند! نه تحقيقي بكر و تازه در تاريخ ايران عرضه نمودند و نه كتاب و مقاله‏اي در تاريخ‏نگاري جديد از زبان‏هاي اروپايي ترجمه كردند! بي‏جهت نيست كه آدميت در انتقادي بس گزنده و هشداردهنده شعبه تاريخ دانشگاه‏هاي ايران را «گرفتار فقر و افلاس علمي» دانسته و نوشته است:

به همه چيز مي‏پردازيم جز به تحقيق و تدريس صحيح تاريخ، ضمن تدريسِ «تاريخ تحولات فكري و اجتماعي ممالك آسيايي در برخورد با مدنيت غربي»، به تجربه ديدم شاگرداني كه دورؤ ليسانس تاريخ را تمام كرده‏اند با اصول نقد تاريخي آشنايي صحيحي ندارند و از مراحل عالي‏تر آن يعني «تعقل تاريخي» هيچ نمي‏دانند. در اقليم تاريخ‏نويسي جدي ويلان و سرگردانند. اما آنان گناه زيادي ندارند، بيشتر مربيان مسئولند. خلاصه اين‏كه دانشكده‏هاي ما در دايرؤ تعليمات و تتبعات دانشگاهي يكسره ورشكسته‏اند. تعجب اين است كه در دوره اخير كساني فن تاريخ را (به معني اخص كلمه) تا درجه‏اي ترقي داده‏اند كه پيشؤ اصلي آنان (مگر در مورد يك نفر) تاريخ‏نگاري نبوده است....33

مرحوم زرياب خويي نيز در جايي در انتقاد از وضعيت رشته تاريخ در دانشگاه‏هاي ايران نوشته است:

... هنوز علت وجودي دانشگاه‏هاي ما پروراندن كارمند و معلم دبستان و دبيرستان است، نه محقق و پژوهشگر....34

اين دو نظر دو سه دهؤ پيش ابراز شده است، اما پرسش اين است كه آيا وضع رشته تاريخ در دانشگاه‏ها عليرغم گذشت سال‏ها تفاوتي كرده است يا همان است كه توصيف آن از زبان اين دو بزرگوار گذشت؟

3. عبدالحسين زرين‏كوب

مرحوم دكتر عبدالحسين زرين‏كوب از نادر مورخان موفق عصر ما بود. جامعيت دانش او حاصل تبحر در چند رشته علمي بود و نيز تسلطي كه بر چند زبان زنده دنيا داشت. از اين‏ها گذشته، شيفتگي غير قابل توصيف او به دانش و دانستن و نيز كنجكاوي عالمانه‏اش موجب شد كه در طول دوران زندگي پر ثمر خود در چندين حوزه به پژوهش‏هاي جدي بپردازد و آثار عديده‏اي از خود به يادگار بگذارد. با اين‏كه قسمت مهمي از آثار او به قلمرو تاريخ برمي‏گردد، هيچ‏گاه نوشتاري مستقل در باب روش تحقيقِ تاريخ از خود به جا نگذاشت. اين نه از آن سبب بود كه به اهميت اين مقوله توجه نداشت، بلكه از آن جهت بود كه او خود در عمل با اسلوب علمي به تحقيق در تاريخ مي‏پرداخت و در فن تاريخ‏نگاري در مدارج عالي سير مي‏كرد، لذا لزومي نمي‏ديد كه به تدوين دستورنامه در روش تحقيقِ تاريخ بپردازد. اما در قلمرو تصحيح متون كه هيچ گاه وارد آن نشد و به تصحيح هيچ متن ادبي و تاريخي نپرداخت، دو مقاله ارزشمند در بابِ شيوؤ نقد و تصحيح متون و روش علمي در نقد و تصحيح متون ادبي از خود به جا گذاشت.35

البته اين توصيف به هيچ‏رو مُبين آن نيست كه زرين‏كوب در آثار مختلفش از مقوله روشِ تحقيقِ تاريخ سخن نگفته باشد، چرا كه وي حداقل در بخش‏هايي از كتاب ارزشمند تاريخ در ترازو كه موضوع آن تاريخ نگري و تاريخ نگاري است در ذيل مباحث روش‏هاي تاريخ‏نويسي به موضوع مزبور پرداخته و نيز در يك مقاله با عنوان تحقيق درست36 باز هم با اشارات صريح از روش تحقيق درست در تاريخ سخن به ميان آورده است.

زرين‏كوب در كتاب تاريخ در ترازو، به دوازده مبحث اصلي پرداخته كه پنج مبحث آن به طور كلي به تاريخ‏نويسي و تاريخ‏نگاري مربوط مي‏شود. برخي مباحث مشتمل است بر سير تاريخ‏نويسي در جهان اسلام و تاريخِ تاريخ‏نگاري در ميان اروپاييان. در دو مبحث تحت عنوان «بازجويي و بازآفريني» و «نقد و ارزيابي» نيز عمدتاً به مسائل مربوط به روش تحقيق در تاريخ پرداخته است. در اين جا تنها برخي از عناوين مباحث مطرح شده در كتاب تاريخ در ترازو را كه در ربط مستقيم با مقوله روش تحقيق تاريخ است مي‏آوريم: قريحه و ضابطه؛ دو عامل مهم در تاريخ نويسي/108، قدم اول مورخ كشف و گردآوري اسناد و مدارك است/142، لزوم احاطه تام بر م‏آخذ موضوع /110، احتياط عالمانه در بررسي اسناد و تحليل و تفسير معقول و منطقي آن‏ها /110، نقد بيروني و دروني و استدلال در آن‏چه كه نمي‏يابد/116، مورخ و ضرورت پرهيز از خوش باوري /111، زيان‏هاي خوش‏باوري /114، محاسن ديرباوري /115 و 116، لزوم ديدن يك حادثه تاريخي در پرتو حوادث ديگر/166، مقوله تبيين و تفسير /99، مسأله حقيقت و خطا/127، مسأله حقيقت و واقعيت/132، تاريخ‏نويسي با چسب و قيچي/162 و... .

چنان كه اشاره شد، براي آگاهي از ديدگاه زرين‏كوب در باب روشِ تحقيقِ تاريخ، مي‏توان به غير از كتاب تاريخ در ترازو به مقاله مفيد او با عنوان تحقيقِ درست نيز رجوع كرد. وي در اين مقاله به چند مبحث اساسي پرداخته است كه توجه و مداقه در آن‏ها براي هر محققِ تاريخ لازم و راهگشا است:

1. شكوه از تنزل ادب تحقيقي و سست و بي‏مايه شدن تحقيق در ايران.

2. تذكر شيوه كار محققان بزرگ اروپايي و ايراني از جمله انكتيل دوپرون و فوستل دوكولانژ و از همگنان آن‏ها در ايران محمد قزويني.

3. ذكر برخي از آفات گريبانگير تحقيق، از قبيل آفت بي‏رسمي، بي‏دقتي، شتابكاري، سرقت و انتحال و شهرت‏جويي.

4. تحمل رنج فراوان و داشتن دقت و حوصله بسيار براي دستيابي به منابع و م‏آخذ.

بيروني در جست و جوي سفرالاسرار ماني چهل سال رنج برد تا سرانجام بدان دست يافت و حنين بن اسحاق....37

5. دقت در استنباط و پرهيز از گزاف‏گويي و خيال‏پروري.

6. آزادانديشي و حق‏پرستي پيشه ساختن:

شرط اين مايه حق‏پرستي و آزادانديشي نيز آن است كه محقق پيش از شروع تحقيق نتيجه مطلوب را در نظر نگرفته باشد و در حقيقت براي تأييد انديشؤ قبلي خويش از راه تحقيق به جست و جوي شاهد و سند نپرداخته باشد.38

7. نقد و سنجش منابع و م‏آخذ؛ تا محقق كتاب‏شناس نباشد در نقادي منابع توانا نخواهد بود:

محققي كه ارزش و اعتبار واقعي مطالب هر كتاب را نداند، م‏آخذ و اسناد او به هم در مي‏آميزد و تحقيقات او پست و بلند مي‏شود و مايه قبول و اطمينان نخواهد گشت... .39

8. تحقيق براي افزودن چيزي تازه به دانسته‏هاي پيشين و پرهيز از تكرار مكررات. هستند كسان بسيار كه كتابي كلان اما پوچ و بي‏فايده مي‏پردازند كه:

در آن يك سطر تحقيق و يك حرف تازه هم نيست. و اين هم به سبب آن است كه محقق ما رسم و راه تحقيق درست را نمي‏داند و چون به شتابكاري خو كرده است، فرصت انديشه در كشف حقيقت را ندارد و بدين جهت از پس شتابكاري، سرگشته مي‏شود و نمي‏داند كه مطلوب خود را كجا و در كدام راه بايد جست و جو نمايد.40

9. توجه دادن محقق به آن‏چه كه نبايد بنويسد:

در كار تحقيق، چيره‏دستي همه آن نيست كه محقق بداند آن چه بايد بنويسد چيست، نكته آن است كه محقق بايد بداند كدام چيزها است كه نبايد بنويسد.41

در خصوص رأي و نظر زرين‏كوب درباب روشِ تحقيق تاريخ به همين مختصر بسنده مي‏كنيم (در جاي ديگر به مقوله تاريخ‏نگاري و تاريخ‏نگري از ديدگاه زرين‏كوب پرداخته‏ايم.)42

4. جهانگير قائم‏مقامي

با اين‏كه مرحوم قائم‏مقامي يكي از جدي‏ترين و پركارترين محققان تاريخ ايران به ويژه عصر قاجار بود و آثار متعددي نيز از خود به يادگار گذاشت، هنوز تا آن‏جا كه نگارنده اطلاع دارد نوشته‏اي در ارزيابي پژوهش‏هاي او انتشار نيافته است. وي در دو زمينؤ تحقيق در تاريخ و سندشناسي و انتشار اسناد، آثار ارزشمندي پديد آورده است. در زمينه نخست بايد به پاره‏اي از مقالات وي در مجله وزين بررسي‏هاي تاريخ و يكي دو اثر مربوط به دوره قاجار و مشروطه اشاره كرد و در زمينه سندشناسي مي‏بايست از اثر گران سنگ و كم‏نظير او تحت عنوان مقدمه‏اي بر شناخت اسناد تاريخي كه در سال 1350 انتشار يافت و نيز چهار جلد اسناد و نامه‏ها و منش‏آت قائم‏مقام فراهاني كه در طول بيش از بيست سال به جمع‏آوري و تدوين و نشر آن‏ها همت گماشت، اشاره داشت. علاوه بر اين دو زمينه، وي در زمره معدود افرادي بود كه در باب روشِ تحقيقِ تاريخ كتاب مستقلي نوشت. وي دقيقاً چهل سال بعد از رشيد ياسمي، اثري تحت عنوان روش تحقيق در تاريخ‏نگاري43 منتشر كرد. البته سه سال پيش از انتشار اين كتاب در مقاله‏اي با عنوان مسأله تدوين تاريخ دوره قاجاريه به طرح پاره‏اي توصيه‏هاي مهم در باب چگونگي تحقيق در تاريخ اين دوره به ويژه از جهت انتخاب موضوع و اتخاذ روش پژوهش علمي پرداخته بود. قائم‏مقامي درست از زماني كه با دانشجويان رشته تاريخ در دانشگاه‏ها سر و كار پيدا كرد و با معضل جدي آنان در زمينه چگونگي تدوين پايان نامه‏هاي تحصيلي آشنا شد، تأليف اثري راهگشا به ويژه براي دانشجويان را آغاز كرد. وي در مقدمه كتاب مزبور، ضمن نام بردن از رشيد ياسمي و اثر او نوشت:

اگر چه اثر ياسمي در موضوع روش تاريخ‏نگاري اولين كتاب بود، ولي با تمام محاسن و اعتبارش «محتواي آن چندان جوابگوي تاريخ نگاري جديد نمي‏باشد».44

به همين جهت، او اقدام به نوشتن كتابي مي‏كند كه بتواند دانشجويان را «با روش اصولي و اصول تحقيق تاريخ‏نگاري آشنا سازد».45 بنابراين، كتاب روش تحقيق در تاريخ‏نگاري در پاسخ به نياز دانشجويان تاريخ فراهم آمده و به همين جهت در واقع دستورنامه‏اي است براي تدوين رساله‏ها و پايان‏نامه‏هاي تحصيلي در رشتؤ تاريخ. اصل كتاب در 75 صفحه است و به تعداد همين صفحات نيز ضميمه و پيوست دارد.

موءلف در اين كتاب مراحل پژوهش در تاريخ‏نگاري را به هشت قسمت به شرح ذيل تقسيم كرده و درباره هر قسمت به توضيح پرداخته است:

1. انتخاب موضوع و عنوان تحقيق، 2.تهيه طرح مقدماتي، 3. گردآوري مدارك و اطلاعات و مواد تحقيق، 4.تصفيه، 5. تعيين مسأله، 6. تحليل اطلاعات، 7. تهيه طرح نهايي پژوهش، 8. تأليف و نگارش.

موءلف هر چند در كتاب‏شناسي اين اثر مشخصات تعدادي از منابع تاريخ‏نگاري به زبان فرانسه را آورده، اما در متن كتاب به هيچ يك از آن‏ها ارجاع نداده است. در مجموع مي‏توان گفت كه اين اثر عمدتاً حاصل تجربيات عملي موءلف در پژوهش‏هاي تاريخي بوده است، كما اين‏كه در مثال‏ها به مقالاتي ارجاع مي‏دهد كه خود قبلاً در موضوع آن به پژوهش پرداخته است.

5. رسول جعفريان

درست نيم‏قرن بعد از انتشار كتاب مرحوم رشيد ياسمي و دقيقاً چهارده سال پيش از اين، يعني در سال 1367 كتاب كم‏حجمِ مستقلي با عنوان آشنايي مقدماتي با روش تحقيق در تاريخ46، از سوي رسول جعفريان انتشار يافت.

نويسنده اين كتاب از دو جهت با نويسندگان پيش گفته تفاوت داشت: يكي آن‏كه دانش‏آموخته حوزه علميه و در كسوت روحانيت بود و ديگر آن‏كه از دريچه تاريخ اسلام به مقوله روش تحقيق در تاريخ نگريسته بود. جعفريان سه سال پيش از چاپ اين اثر با انتشار كتابي با عنوان پيش درآمدي بر شناخت تاريخ اسلام47 نشان داده بود كه نسبت به مقوله روش تحقيق در تاريخ و نوشتن تاريخي روشمند و معقول در قلمرو تاريخ اسلام دغدغؤ خاطر جدي دارد. وي در مقدمؤ مفصل اين كتاب به طرح مباحث مهم در تاريخ‏نگاري (به معناي اعم) و نيز تاريخ‏نگاري تاريخ اسلام (به طور اخص) پرداخته بود. از قبيل: «تدوين تاريخ»، «تدوين تاريخ و شيعه»، «ميزان صداقت در كتب تاريخي»، «شيوه بررسي روايات تاريخي»، «نقص‏هاي عمده تواريخ»، «منابع تاريخ اسلام»، «اهداف ما از شناخت سيره و تاريخ رسول الله(ص)».

به نظر مي‏رسد كه جعفريان با دغدغؤ تحقيق در تاريخ اسلام، به تدريج به سوي مطالعه در مقوله روش تحقيق كشانده شد و با اين‏كه هنوز به طور جدي به پژوهش در تاريخ ايران نپرداخته و ظاهراً اثر مستقلي در زمينه تاريخ ايران منتشر نكرده بود، به فكر انتشار اثري مستقل در باب روش تحقيق در تاريخ افتاد. اين اثر همان‏گونه كه خود وي در عنوان آن اشاره كرده بود، جنبؤ مقدماتي براي آشنايي با روش تحقيق در تاريخ داشت. موءلف عليرغم اين‏كه در سال‏هاي بعد از انتشار اين اثر به پژوهش‏هاي جدي در برخي از دوره‏هاي تاريخ ايران پرداخت، هيچ‏گاه به صرافت تكميل مقدماتي كه بعضاً پاره‏اي از مباحث آن ناپخته مي‏نمود نيفتاد. با اين همه، اين اثر عليرغم «مقدماتي بودن آن» از منظر كتاب‏شناسيِ روش تحقيق در تاريخ حائز اهميت است؛ به ويژه از آن جهت كه نه موءلف اين اثر و نه محققان ديگر در چهارده سال اخير اثر مستقلي در موضوع اين كتاب منتشر نكرده‏اند. ابتدا نگاهي مي‏اندازيم به فهرست مطالب كتاب و سپس به ذكر چند نكته بسنده مي‏كنيم:

مقدمه، تحقيق در مفردات حوادث براي تحليل مجموعه آن‏ها، نقد اسناد تاريخي، نقد متون تاريخي، نقش انسان‏ها در متن، متن و حوادث مرتبط با آن، عقل مورخ درمتن، نقش عقل در درك طبيعي متن، جغرافياي متن، منابع تحقيق، ارائه م‏آخذ و شواهد.

1. چنان‏كه از فهرست مزبور برمي‏آيد، مجموع مباحث كتاب از پيوستگي و انسجام لازم برخوردار نيست. چنان‏كه اگر جاي برخي مباحث با يكديگر جابجا شود، خللي در چارچوبه آن پيش نمي‏آيد.

2. نويسنده به غير از برخي منابع تاريخ اسلام كه به عنوان شاهد به آن‏ها استناد كرده، در زمينه روش تحقيق، تنها به سه كتاب تاريخ در ترازو، مقدمه ابن‏خلدون و فلسفه و فرهنگ ارجاع داده است. نديدن كليه آثار منتشره در باب روش تحقيق در تاريخ اعم از تأليف و ترجمه و احياناً منابع موجود در زبان عربي، از آن حيث كه موءلف با اين زبان آشنايي كافي داشته، نقص ديگر اين كتاب است.

3. ديگر كاستي عمدؤ اين كتاب و نيز كتاب قائم‏مقامي آن است كه در هر دو، به مقوله روش تحقيق در تاريخ به معناي كلي و اعم نگاه شده و غالباً منظور موءلفان اين دو اثر از تحقيق در تاريخ، تحقيق در وقايع كه از آن به تاريخ سياسي مي‏توان ياد كرد، بوده است. هر دو موءلف ـ و حتي رشيد ياسمي ـ به اين نكته ظريف و اساسي كه علم تاريخ به رشته‏ها و شعبه‏هاي عديده منقسم مي‏شود و تحقيق در هر رشته از علم تاريخ، روش و اسلوب خاص خود را مي‏طلبد، به هيچ‏وجه عنايت نداشته‏اند.

4. نقص مهم ديگر اين كتاب و نيز كتاب قائم‏مقامي آن است كه در هر دو، به مقوله روش تحقيق در تاريخ، فارغ از ويژگي‏هاي ضروري و بايسته شخص محقق ـ به عنوان كسي كه حاصل يك تحقيق تاريخي در نهايت از انديشه و قلم او تراوش خواهد كرد ـ نگاه شده است. در كتاب جعفريان به جز در دو مورد و در كتاب قائم‏مقامي در هيچ مورد نمي‏توان به خصيصه‏هاي شخصيتي مورخِ محقق برخورد. خواننده بعد از خواندن اين دو كتاب مي‏تواند به طرح اين پرسش بپردازد كه آيا هر كسي كه چند سالي به مطالعه در تاريخ پرداخت و دانشي در اين زمينه كسب كرد مي‏تواند به عنوان محقق تاريخ به تاريخ‏نويسي بپردازد؟ آيا كساني كه وابستگي‏ها و گرايش‏هاي عميق ايدئولوژيك، سياسي، اقتصادي، صنفي و شغلي دارند، ولو اين‏كه در تاريخ از دانش بالايي برخوردار باشند، اصولاً مي‏توانند تاريخي فارغ از گرايش‏ها و وابستگي‏هاي مزبور بنويسند؟ آيا استادي كه سخت در بند حفظ كرسي تدريس و در واقع شغل خود است و يا روحاني‏اي كه تحت تأثير پيوندهاي عميق عاطفي و صنفي با قشر روحانيت است، مي‏تواند تاريخي بنويسد كه رگه‏هايي از گرايش‏هاي مزبور در اثر او ديده نشود؟ جعفريان در جايي از كتاب خود، به نحوي به اين مسأله پرداخته است:

به خوبي واضح است كه يك مورخ درباري چگونه عوض نوشتن حقايق، ممكن است «فضائل‏نويسي» بكند و واقعيات را در ذهن شاهانه‏پرست خود تصفيه كرده و همه را در قالب مدح از حاكميت و ذم از دشمنان آن شكل دهد. در ذهن يك متعصب ديني، به طور طبيعي مي‏توان حدس زد كه ترتيب و تنظيم واقعيات تاريخي چگونه شكل مي‏گيرد.48

بنابراين، يكي از اساسي‏ترين ويژگي‏هاي محققي كه تاريخ‏نگاري را پيشه خود ساخته، شكستن تعلقات شخصي به اموري است كه برخي از آن‏ها اشاره شد.

به هر روي، از مجموع صفات عديده‏اي كه مورخ مي‏بايست واجد آن‏ها باشد، دو ويژگي از همه برجسته‏تر است: يكي سلامت نفس و ديگري شهامت اخلاقي. هنوز نيز بعد از قرن‏ها بايد با «سيسرون» هم‏صدا شد و گفت:

مورخ مي‏بايد در كار خود به دو اصل عملاً مقيّد باشد نخست آن‏كه هر چه را نادرست مي‏داند بيان نكند و دوم اين‏كه از بيان هر چه حقيقت مي‏داند پروا ننمايد.49


Cahiers)deshistoiren"(Annales
.ArmandColinParis291949. جمال زاده، همان، ص 128.

.VerlagStuttgart311954. جمال زاده، ص 130.

thodssousئcharlesdedirectionLaM

.21LsesetHistoire

.25etLanglois؛historiques"Etudesaux"IntroductionSeignobos(چاپ پنجم)

.26. جمال زاده، همان، ص 124 ـ 125.

.28Marc؛ogiepourBloch؛L"ApoصtierouHistoireئdm

.30Yohan؛und"GeschichteHuizinga

1. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمؤ ابن‏خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران: 1369، ج‏اول، ص13.

3. براي آگاهي بيشتر در اين خصوص ر.ك: زرين‏كوب، عبدالحسين، تاريخ در ترازو، اميركبير، تهران: 1362، ص109ـ108.

4. رشيد ياسمي، آيين نگارش تاريخ، سلسله انتشارات موءسسه وعظ و خطابه، تهران: مهر 1316، ص 144.

5 همان، ص «ج».

6. همان، ص «ج».

7. همان، ص 11.

8. همان.

9. همان، ص 11ـ39.

10. همان، ص 40 ـ 41.

11. همان، ص 81 ـ 85.

12. همان، ص 90.

13. همان، ص 97.

15. همان، ص 108.

16. همان، ص 134 ـ 144؛ در اين‏جا بحث از فريدون آدميت و ديدگاه‏هاي وي در زمينه تاريخ‏نگاري مي‏ماند كه بايد آن را به فرصتي ديگر موكول كرد.

17. جمال‏زاده، محمدعلي، شمّه‏اي درباره علم و آيينِ تاريخ‏نگاري، يادنامه ابوالفضل بيهقي، انتشارات دانشگاه مشهد، شهريور 1349، از صفحه 120 الي 136.

18. همان، ص 120.

19. همان، ص 129 ـ 130.

20. همان، ص 129 ـ 130.

27. جمال زاده، همان، ص 126.

32. جمال زاده، ص 131.C

33. آدميت، انحطاط تاريخ نگاري در ايران، ص 28 ـ 29.

34. ر.ك: مجلؤ فرهنگ و زندگي، ويژه فرهنگ ايران، شهريور 1350، شمارؤ 6، ص 116.

35. اين دو مقاله در كتابي با اين مشخصات به چاپ رسيده است: زرين‏كوب، عبدالحسين، يادداشت‏ها و انديشه‏ها، از مقالات، نقدها و اشارات، انتشارات جاويدان، تهران: چاپ چهارم، 1362، ص44ـ18.

36. اين مقاله نخستين‏بار در مرداد 1337 در مجله سخن، شماره 5، ص 416 ـ 409 به چاپ رسيد. سپس در كتاب يادداشت‏ها و انديشه‏ها مجدداً انتشار يافت.

37. مقالؤ تحقيق درست، در مجلؤ سخن، ص 413.

38. همان، ص 414.

39. همان، ص 416.

41. همان، ص 413.

42. ر.ك: صالحي، نصرالله، تاريخ‏نگري و اصول تاريخ‏نگاري از ديدگاه زنده‏ياد دكتر عبدالحسين زرين‏كوب، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، س3، ش35، شهريور 1379، ص2 ـ 14.

43. قائم‏مقامي، جهانگير، روش تحقيق در تاريخ‏نگاري، انتشارات دانشگاه ملي، تهران: 1358 (تاريخ پايان مقدمه 1356).

44. مندرج در مجموعه خطابه‏هاي نخستين كنگره تحقيقات ايراني (2)، به كوشش غلامرضا ستوده، تهران: 1353، ص327ـ319.

45 .قائم‏مقامي، روش تحقيق در تاريخ‏نگاري، ص2 ـ 1.

46. جعفريان، رسول، آشنايي مقدماتي با روش تحقيق در تاريخ، سازمان تبليغات اسلامي، قم: 1367، ص 71.

47. موءسسؤ در راه حق، 1364.

48. آشنايي مقدماتي با...، ص 17.

49. روش‏هاي پژوهش در تاريخ، زير نظر شارل ساماران، ترجمه گروه مترجمان، انتشارات آستان قدس، مشهد: 1375، ج، ص18.

/ 1