«ديوانگان عاقل نما»
حسن ابراهيم زاده تقديم به آناني كه فهميده را فهميدنداگر بپذيريم كه تاريخ جز تكرار حوادث و رخدادهاي اجتماعي نيست؛ بايد اين واقعيت را نيز پذيرفت كه تمسك به ابزارها و واژه ها هم در تقابل فرهنگ ها و تمدن چيزي جز تكرار نيست و در تقابل جبهه ي كفر و شرك ابزارها و واژه هايي كه جبهه ي كفر بدان تمسك مي جويد همان واژه ها و ابزارها اما باشيوه هاي جديد است و بر اين اساس بايد اعتراف كرد كه تقابل جنود رحماني با جنود شيطاني، تا پايان جهان ماهيت و معنا، غير قابل تغيير و تنها تفاوت را بايد در قالب و زورق جديد جستجو كرد. در تورق برگ برگ تاريخ تقابل حق و باطل و كالبد شكافي حركت ها، شيوه ها و استخدام واژه ها گاه به واژه هايي برخورد مي شود كه جبهه ي باطل بدون هيچ ساختارشكني حتي در كلمه با آن واژه به نبرد جبهه ي توحيد مي آيد. يكي از آن واژه واژه ي«خرد» و مشي «خردگرايي» است؛ واژه اي كه به خاطر كليدي بودن در معادلات سياسي؛ فرهنگي و نيز تعاملات اجتماعي و فكري در مشي عوام فريبانه اي آن را واژه اي از قاموس و فرهنگ خود تلقي و جبهه ي توحيد را با تقابل با آن متهم مي كند. جبهه ي باطل در دفاع از موجوديت و مشروعيت خود در بين عامه ي مردم تا بدان جا پيش مي رود كه در فرافكني آشكار، جبهه ي خود را به جبهه ي «خرد گرايان» و جبهه ي حق را به جبهه ي «سفيهان» و «ديوانگان» متهم مي كند، خداوند سبحان در آغازين آيات سوره ي بقره و پس پرده برداشتن از ماهيت اصلي «اصلاح طلبان» عصر رسول خدا( صلي الله عليه و آله ) و معرفي آنان به «مفسدين»- واذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انما نحن مصلحون الا انهم هم المفسدون و لكن لايشعرون -(1) به سراغ فرافكني ديگر منافقين و مفسدين مي آيد و مؤمنان را «خرد گرايان» واقعي و مناديان و دزدان واژه هاي مقدس را به «ديوانگاني» معرفي مي كند كه نمي دانند كه خود ديوانه اند- و اذا قيل لهم ءامنوا كماء امن الناس قالوا نومن كماء امن السفهاء الا انهم هم السفهاء و لكن لايعلمون (2)از منظر قرآن كريم آناني كه صف خود را از مؤمنان جدا مي كنند و خود را تافته ي جدابافته اي تلقي مي كنند كه هم گرايي با عامه ي مردمي كه متعبرانه در مقابل فرامين الهي سرتعظيم فرود مي آورند، نوعي منافات با فرهيختگي و نخبه گرايي مي دانند و در تلاش به ايجاد طبقه اي در جامعه مي پردازند كه براي خود پذيرش آيات الهي و نشستن در صف موحدان و مؤمنان را كسر شأني اجتماعي و فكري قلمداد مي كنند. ديوانگاني كه مي دانند كه از ديوانگي خود بي خبرند.از منظر قرآن خرد گرايي واقعي كسي است كه سير حركت فردي و اجتماعي خود را برپايه ي «بايدها» و «نبايدها»ي قرآني تنظيم مي كند، نه اينكه خود را «محور» و همه چيز را برطبق معادلات خاكي آن هم با «خرد خاكي» خود به تحليل و تفسير مي نشيند. «تعبد» در بينش توحيدي چيزي جز «تعقل» واقعي و «تمرّد» از فرامين الهي و پيامبران و انبياء اولولامر چيزي جز نابخردي و«ديوانگي» نيست. در بينش قرآني آن كه با تمسك به «عقل ابزاري» و چرتكه ي «بهره وري»، «معاش» را بر «معاد» برمي گزيند و «ربا» را تجويز مي كند، در روز حشر عاقل از خاك سر بر نمي آورد.- الذين يأكلون الربوالا يقومون الا كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المسّ - (3)چنين فردي ديوانه سر از خاك برمي دارد؛ نه در حوزه ي اقتصاد و بهره وري در همه ي حوزه هاي ديگر در حوزه ي «سياست» هم هركس با شعار «هدف، وسيله را توجيه مي كند» بر كرسي قدرت نايل آيد، هر چند در منظر «عقلانيت ابزاري» و نظام تبليغي و رسانه اي، عاقلي است كه با شيوه هاي روان شناختي و جامعه شناختي، حريف خود را از گردونه ي معادلات سياسي حذف كرده، اما از منظر قرآن چنين فردي «ديوانه اي» است «عاقل نما» و روزي كه پرده ها كنار مي رود و خورشيد «تبلي السرائر» طلوع مي كند، ديوانه سراز خاك برمي دارد. بر اساس چنين نگرشي تفسير و تحليل بر اساس داده هاي دنيوي و بر اساس فرهنگ نامه ها و مانيفست هاي بشري ناديده گرفتن «تكليف مداري» و پذيرش بي چون و چراي فرامين الهي است. واين سنجه و معيار «عقل» است و خلاف آن «ديوانگي» است.اگر «عقلانيت»، اين است نوح پيامبر در بياباني خشك و بي علف هيچ گاه «كشتي» نمي ساخت و عاقلان قوم اكثريت، تمسخر كننده بودند، ديوانگان همان اقليت موحد كه «ناخداي» صحرايي را ياري مي كردند. اگر عقلانيت و خردگرايي اين است، چگونه خدايي فرمان به قتل فرزند پيامبر را مي دهد كه هزاران درد و رنج را در مسير توحيدي به جان خريده است. عقلانيت اقتضاء مي كند كه موسي( عليه السلام ) گوساله ي سامري نسوزاند و طلا وجواهرات آن را به دريا نريزد، عقل اقتضاء مي كند، بين فقرا تقسيم شود... . عقل ابزاري اقتضا مي كند كه عيساي پيامبري با انگشت اتهام نداشتن پدر مردم را به سوي خدا دعوت نكند. عقل ابزاري اقتضاء مي كند كه به جاي تخريب «مسجد ضرار»، پيامبر، فردي از اصحاب خود را به امامت آن منسوب كند وثمره ي كار مردمي را در هم فروريزد و پس از شكست مشركان لات و هبل و عزي را به عنوان اثري باستاني در هم نشكند. عقل ابزاري اقتضا مي كند كه علي ( عليه السلام ) در نخستين روز خلافت خود با برخوردي تاكتيكي به پيش رود، بر عزل معاويه انگشت ننهد، بيت المال را از كابين خانه ها بيرون نكشد، سخني دو پهلو با طلحه و زبير بر زبان آورد و مردم را به غربال شدن تهديد نكند. عقل ابزاري اقتضا مي كند... مسلم در خانه ي هاني و از پشت پرده كار عبيدالله را تمام كند و... حسين( عليه السلام ) در صحراي كربلا لشكر تشنه ي دشمن و حتي اسب هاي آنان را سيراب نكند... .عقل ابزاري اقتضا مي كند كه امام در دوران تبعيد گروهك منافقين و گروهك نهضت آزادي و جريان هاي چپ گرا و راست گرا را به حضور بپذيرد، از آنان استفاده كند، نهضت ائتلاف كند و پس از پيروزي آنان را حذف كند.عقل ابزاري به امام مي گويد: در بدترين شرايط جنگي، اقتصادي و... فرمان قتل سلمان رشدي را صادر نكند... .عقل ابزاري به فهميده مي گويد: نرو!در منظر «خرد گراياني» كه همه چيز را بر معادلات خاكي تفسير و تحليل مي كنند «آنچه» «فهميده» و«فهميده ها» و امام «فهميده ها» و پيامبر «فهميده ها» انجام مي دهند، قابل درك نيست و چيزي كه با چرتكه ي خاكي قابل سنجش نيست «خرد» نيست، «فرهيختگي» نيست، مغاير با «كنوانسيون ها»، مغاير با «ديپلماسي هاي»، مغاير با«صلح جهاني»، مغاير با «منشور بين المللي»، مغاير با «يونسكو» و... مغاير با «قواعد بازي سياسي» است.اما از نظر قرآن، «فهميده» و امام «فهميده» و پيامبر «فهميده» «خردگرايان» واقعي و مخالفان آنان «ديوانگاني هستند، عاقل نما»از منظر قرآن، اويس شترچران، ابوذر باديه نشين، غلام سيه چرده ي حسين( عليه السلام ) و... ارباب عقلند و اتو كشيده هاي تالارنشيني كه بازبان و قلم خود و نشخوار واژه هاي غير الهي، درصدد هضم و حذف قانون خدا در معادلات دنيوي هستند، «ديوانگاني هستند، عاقل نما»1. سوره بقره آيات 11 و 12.
2. بقره آيه 13.
3. بقره آيه 275.