قبر خاکی یا برزخی؟ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قبر خاکی یا برزخی؟ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قبر خاكي يا برزخي؟

همان طور كه مي‏دانيد با خروج روح از بدن، جسم انسان هيچ گونه احساس و دركي ندارد و اگر تكه تكه هم شود، چيزي متوجه نمي‏شود. چطور است كه در متون ديني صحبت از شب اول قبر، سختي‏هاي آن، ورود نكير منكر، فشار قبر، عذاب و... مي‏شود در حالي كه اين موارد براي جسم بدون روح نمي‏تواند صادق باشد و اگر اتفاقي هم بيفتد، كاملاً روحي است و ارتباطي با جسم و محل دفن آن نخواهد داشت، ضمن اين كه عالم برزخ فاقد دو ويژگي عالم ماده است، يعني زمان و مكان. بنابراين، اصطلاح «شب اول قبر» نيز نمي‏تواند صحيح باشد؟عليرضا شاهروديان/شيمي

عذاب قبر جسماني و روحاني است، ولي جسم و بدن برزخي معذب است نه بدن مادي و دنيايي. توضيح مطلب با توجه به دو نكته روشن مي‏شود:

1. روح انسان پس از مرگ و انقطاع از بدن مادي، خود را با بدن برزخي و قالب مثالي مي‏يابد و مي‏بيند. در واقع آدمي با رفتن از حيات دنيوي به حيات برزخي، بدن مادي خود را رها كرده، با بدن مثالي خود متحد مي‏گردد؛ بدني كه با نظام برزخي متناسب بوده و اتحادش با روح از اتحاد آن با بدن مادي در زندگي دنيوي قوي‏تر است. قالب مثالي موجود در خواب مي‏تواند ما را به بدن برزخي تا حدودي هدايت كند، هنگام خواب كه تعلق روح به بدن مادي تا اندازه‏اي كم مي‏شود و از حدود مادي تا اندازه‏اي آزاد مي‏گردد، روح خود را با يك نوع تمثيل مثالي يافته، با بدني شبيه بدن مادي و دنيوي مي‏بيند. اين شاهد روشني است كه روح انسان در صورت عدم تعلق به بدن مادي يا تعلق كم‏تر، قدرت تمثل به بدن مثالي مي‏يابد. انسان، هنگام خواب و خواب ديدن، خودش را با همان بدن مي‏بيند با همان شكل و تصوير و اين حكايتگر وجود بدن مثالي و قالب برزخي است كه با انتقال روح از اين عالم مادي به نظام برزخي به وجود نيامده بلكه قبلاً هم در آن نظام وجود داشته، ولي ما از آن محجوب بوده‏ايم. اگر اين حجاب را ـ كه تعلق و توجه به نظام مادي و ماديات است ـ كنار زنيم، هم اكنون نيز خود را در آن قالب مثال متمثل مي‏بينيم؛ چنان كه در خواب تا حدودي كه تعلق روح به بدن مادي كم مي‏شود، در حالي كه بدن مادي ما در رختخواب افتاده و در حال آرامش است، خود را با بدني مشابه با اين بدن يافته و سيرها و حركت‏ها و فهم‏ها و ديدني‏ها و شنيدني‏ها و خوردني‏ها و خواستن با آن داريم.1

ناگفته نماند، از نظر روايات وجود بدن برزخي امري مسلم و قطعي است، چنان كه امام صادق(ع) فرمود: «اما [ارواح موءمنان] در بدن‏هايي شبيه بدن‏هاي دنيوي آنان است2». يا در جاي ديگري فرمود: «ارواح انسان‏ها به صورت جسدهاي دنيوي در درختي در بهشتند3». اين روايات حكايتگر وجود بدن برزخي و مثالي در عالم برزخ است.

2. ميان قبر برزخي و قبر خاكي ارتباط خاصي حاكم است، يعني ميان روح انسان در برزخ و بدن مادي او در قبر خاكي ارتباط وجود دارد و اين ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادي كه در طول زندگي دنيوي با يكديگر نوعي اتحاد داشته‏اند، سرچشمه مي‏گيرد. با قطع تعلق روح از بدن، پس از مرگ، ارتباط آن‏ها به كلي از ميان نمي‏رود، بلكه نوعي ارتباط در حد پايين‏تر ميان روح برزخي و بدن خاكي و مادي وجود دارد البته نه در حد و اندازه‏اي كه در زندگي دنيوي و در دوران تعلق روح به بدن بود و نه با آن كيفيت و كميت بلكه در ميزاني ضعيف‏تر و با كم و كيفي ديگر. از همين رو، قبر خاكي با قبر و عالم برزخي روح ارتباطي دارد كه جاها و نقاط ديگر اين ارتباط را ندارد و به همين جهت است كه به رغم حضور روح در عالمي فوق ماده، زمان و مكان [برزخ] توجه خاصي به بدن مادي و به نقطه‏اي كه بدن خاكي در آن است، دارد. بر اساس همين ارتباط ميان قبر برزخي و قبر خاكي است كه دستورها و احكام خاصي در باب قبر خاكي، تشييع جنازه، كفن، دفن، حرمت قبور، استحباب زيارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظاير آن‏ها در شريعت اسلامي وجود دارد.

بنابر آنچه گذشت، عذاب قبر همان عذاب‏هاي برزخ است كه از نخستين مرتبه آن به فشار قبر تعبير مي‏شود.

براي مطالعه درباره مرگ و برزخ، كتاب عروج روح، آيت اللّه شجاعي از شاگردان مرحوم علامه طباطبايي توصيه مي‏شود. اين كتاب در عين حجم كم، بياني عميق از مرگ و برزخ ارائه مي‏دهد. كتاب مذكور از آثار كانون انديشه جوان است.

دو مغرب و دو مشرق!

منظور خداوند در قرآن كريم(الرحمن ـ 17) از دو مشرق و مغرب چيست؟ مگر يك مشرق و مغرب بيش‏تر در جهان وجود دارد؟ عزت الله شريفي/تاريخ آزاد محلات

قبل از پرداختن به تفسير آيه، توضيح يك مطلب ضرورت دارد:

كره زمين، داراي دو قطب مغناطيسي است كه شمال و جنوب خوانده مي‏شود. از طرف ديگر، چون زمين داراي دو حركت وضعي (به دور خود) و انتقالي (به دور خورشيد) است، به نظر مي‏آيد كه خورشيد صبحگاهان از يك طرف خارج مي‏شود و كم كم بالاي سر ما مي‏آيد و سپس شامگاهان در طرف ديگر فرو مي‏رود. در عرف مردم و اصطلاح علمي آن طرف كه خورشيد طلوع مي‏كند، «شرق» و آن طرف كه خورشيد غروب مي‏كند، «مغرب» ناميده مي‏شود.

نكته ياد شده ظاهر قضيه است. با دقت عقلي و علمي ثابت مي‏شود كه زمين مشرق‏ها و مغرب‏هاي متعدد دارد. برخي از دلايل نكته اخير عبارتند از:

1. چون زمين به شكل كره است و به دور خورشيد حركت مي‏كند، در هر نقطه زمين يك مشرق و مغرب و اثر طلوع و غروب مكرر خورشيد پيدا مي‏شود.

2. خورشيد در هر روز در ساعت معين طلوع و غروب مي‏كند كه با ساعت طلوع و غروب روز قبل و بعد متفاوت است. بنابراين، به تعداد روزهاي سال مشرق و مغرب داريم.

3. براي هر انساني شش جهت متصور است، پس طلوع و غروب، با توجه به جايگاه هر كس، متفاوت است.

نتيجه: در ظاهر يك مغرب و مشرق بيش‏تر نيست، ولي در واقع مشرق‏ها و مغرب‏هاي متعدد وجود دارد. بنابراين، تعبير به مشرق و مغرب(بقره/115) يا مشارق و مغارب (معارج/40) بامباني علمي منافي نيست.

در مورد آيه ياد شده در پرسش «رب المشرقين و رب المغربين» (الرحمن/17) چند احتمال تفسيري داده شده است.

1. مقصود از مغرب، مغرب تابستان و زمستان و مقصود از دو مشرق، مشرق تابستان و زمستان است كه با همديگر متفاوتند؛ چنان كه حضرت علي(ع) در اين‏باره مي‏فرمايد: «مشرق تابستان و زمستان هر كدام بر حد خود است».1

توضيح اين كه: مشرق‏ها و مغرب‏هاي متعددي وجود دارد، ولي نهايت آن‏ها در تابستان و زمستان است؛ زيرا در دوران آغاز تابستان و زمستان خورشيد به حداكثر و حداقل اوج خود مي‏رسد كه از آن‏ها به مدار شمالي و جنوبي تعبير مي‏شود و مدارهاي ديگر در بين اين دو قرار دارند. بنابراين، چون مشرق‏ها و مغرب‏ها بين اين دو جاي دارند، در اين آيه، واژه «المشرقين و المغربين» به صورت مثني به كار رفته است.

2. مقصود از دو مشرق و دو مغرب، مشرق و مغرب خورشيد و ماه است. طبق اين تفسير، چون ماه و خورشيد هر كدام طلوع و غروب خاص خود را دارند، واژه مثنّي به كار رفته است.

3. مقصود از مشرقين پيامبر اكرم(ص) و اميرالموءمنين(ع) هستند و مراد از مغربين امام حسن(ع) و امام حسين(ع). اين مطلب بيان باطن يا تأويل آيه است كه در طلوع اسلام پيامبر(ص) و علي(ع) بودند و امام حسن و امام حسين(ع) در دوره غروب اسلام اصيل از صحنه جامعه.

اختلاف در تعداد ركعات

فلسفه اين كه نمازهاي پنجگانه را بعضي دو ركعتي، بعضي سه ركعتي و بعضي چهار ركعتي مي‏خوانيم چيست و همچنين فلسفه شكسته بودن نماز مسافر؟روح الله شريفي/شهيد باهنركرمان

اختلاف تعداد ركعات نماز و نيز تعيين اوقات و ساير جزئيات عبادات ـ علاوه بر اسرار و رموزي كه در آن‏ها نهفته و ما از آن‏ها اطلاعي نداريم ـ روحيه تسليم در برابر خدا و دستورهاي پيامبر(ص) را در ما تقويت و استوار مي‏كند.

در متون ديني در مواردي كه لازم و ضروري بوده، بعضي از اسرار و فلسفه احكام مستقيماً مورد اشاره قرار گرفته است؛ مثل: فلسفه نماز، روزه، حج، جهاد و...؛ لكن در مورد جزئيات احكام اولاً نياز و و ضرورتي براي بيان اسرار و فلسفه آن‏ها وجود نداشت و ثانياً همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند و ائمه(ع) تنها در جواب افرادي كه چيزي در اين زمينه مي‏پرسيدند، مطالبي را كه بافكر و درك آن‏ها مطابق بود، بيان مي‏كردند. بديهي است دراين گونه موارد نمي‏شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است؛ زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري را مي‏خواستند، پيشوايان ديني از جواب دريغ نكرده، مطالب ديگري مي‏گفتند. ما از اين نمونه‏ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي مي‏پرسيد و جوابي مي‏گرفت و دوباره كه سوءال مي‏كرد، امام مطلب عميق‏تري بيان مي‏فرمود. از جمله اين كه فضيل مي‏گويد: از امام(ع) پرسيدم: چرا كنيه پيامبر(ص) را ابوالقاسم ناميدند؟ حضرت فرمود: بريا اين كه پسري داشتند به نام قاسم، به همين دليل آن حضرت را ابوالقاسم گفتند. گفتم: يابن رسول اللّه! اگر سزاوار مي‏دانيد زيادتر از اين مطلب بيان بفرماييد. گفتند: آيا مي‏داني كه رسول خدا(ص) فرمود: «من وعلي دو پدر اين امتيم»؟ گفتم: بله. بعد فرمود: آيا مي‏داني كه رسول خدا(ص) پدر جميع است و علي(ع) نيز از امت پيامبر(ص) است و آيا مي‏داني كه علي(ع) قاسم(تقسيم كننده) بهشت و جهنم است؟ گفتم: بلي. فرمود: به پيامبر(ص) ابوالقاسم گفته شد؛ چون او پدر كسي است كه تقسيم كننده بهشت و جهنم است. پرسيدم: چگونه پيامبر(ص) پدر امت است. فرمود: شفقت و مهرباني پيامبر(ص) بر امتش، مانند شفقت و مهرباني پدر بر فرزندانش است و علي نيز بهترين امت پيامبر(ص) است و پس از او علي براي امت از همه دلسوزتر و مهربان‏تر است و او پدر امت است. به اين جهت، پيامبر(ص) فرمودند:«من و علي پدر اين امتيم».1 بي‏ترديد اگر راوي به اين جواب بسنده نكرده بود، امام(ع) اسرار زيادتري را بيان مي‏كرد. در مورد تعداد ركعات نمازها از بعضي روايات استفاده مي‏شود كه نماز در ابتدا دو ركعتي بوده است؛ چنان كه فضيل گويد: از امام صادق(ع) شنيدم كه مي‏فرمود:« خداوند نمازها را دو ركعتي قرار داد، سپس رسول الله(ص) از خداوند خواستند كه هفت ركعت به آن‏ها بيفزايد».2 ولي سر اين كه چرا پيامبر(ص) اين هفت ركعت را افزودند، بر ما درست معلوم نيست.

فضل بن شاذان نيز از امام رضا(ع) روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «نمازي را كه خداوند بر امت واجب كرد، دو ركعتي بود، ولي رسول خدا(ص) چون مي‏دانست مردم اين دو ركعت را آن گونه كه شايسته است انجام نخواهند داد و حق آن را ادا نخواهند كرد به نمازهاي ظهر، عصرو عشا دو ركعت و به نماز مغرب يك ركعت افزود تا نقص و كمبودي كه در مورد اداي اصل نماز از طرف نمازگزاران پديد مي‏آيد جبران شود»3. و به همين دليل نيز نمازهاي چهارركعتي در سفر دو ركعت خوانده مي‏شود؛ چون اصل نماز هميشه و در همه حال محفوظ است و كم و زياد نمي‏شود.

سعيد بن مسيّب مي‏گويد: از امام سجاد(ع) پرسيدم: از چه هنگامي نمازها به اين صورتي كه امروز هست واجب شد؟ حضرت فرمود: «از هنگامي كه اسلام قدرت يافت و جهاد بر مسلمين واجب گشت، رسول خدا(ص) هفت ركعت به نمازها افزود.

از اين روايت استفاده مي‏شود، افزايش هفت ركعت به نمازها همزمان با اوج و گسترش اسلام، براي بالا بردن روحيه ايمان و عبوديت در مسلمانان، لازم و ضروري بود. از روايت ديگري نيز استفاده مي‏شود كه نمازهاي يوميه هر كدام مناسب اوقات خاص خود تعيين شده‏اند. بدين صورت كه: صبحگاهان وقتي انسان از خواب بر مي‏خيزد، روي مصالحي از جمله اين كه انسان هنوز بامسائل دنيا و زندگي درگير نشده، نماز دو ركعتي خوانده مي‏شود و در وسط روز به جهت اشتغال به امور مادي و زندگي نياز بيش‏تري براي راز و نياز و عبادت وجود دارد تا انسان از ياد خدا غافل نشود و او را فراموش نكند.

مسأله شكسته شدن نمازهاي چهار ركعتي مسافر و لزوم افطار روزه از احكام امتناني خداوند است؛ يعني چون غالباً مسافرت با دشواري‏هايي همراه است. خداوند برخي از احكام خويش را در اين زمينه تخفيف داده تا تسهيل بر مكلفين باشد. اين حكمت هم اكنون نيز پابرجا است؛ يعني، هر چند مسافرت‏ها از گذشته آسان‏تر است، ليكن اكنون نيز از خستگي و رنج تهي نيست.

گناه شيطان

علت گناه شيطان در بهشت چه بود با آن كه خداوند او را در كتاب حكيم متكبر ناميد و آن ساليان سال عبادت او يعني هدفي نداشت و لذتي نداشت كه خداوند او را به اين صورت نام مي‏برد و گناه او از رحمت الاهي دور انداخت؟

شيطان از جنس جن1 و مانند انسان موجودي مختار است2 و هر موجود مختار مي‏تواند راه‏هاي خوب و بد برگزيند3 و نتيجه آن را دريافت كند4. خداوند جن و انس را اساساً براي سعادت و رسيدن به كمال آفريده5 و آن دو را به راه سعادت هدايت فرموده است. ليكن برخي از انسان‏ها و جني‏ها راه هدايت را پذيرفته6 و برخي آن ر ارها ساخته و خود و ديگران را به بدي‏ها دعوت مي‏كنند.7 شيطان نيز يكي از همين‏ها است. در قرآن مجيد هر انسان ياجن بدكار و دعوت كننده به بدي‏ها را شيطان ناميده است و يكي از اين شياطين همان «ابليس» است كه از سجده بر آ دم سر برتافت و راه انحراف و دعوت به انحراف پيش گرفت.8 البته او بر هيچ كس سلطه ندارد و فقط وسوسه‏گر است9 و خداوند خطر وسوسه‏گري‏هاي او را گوشزد كرده، به مقاومت در برابر آن پاداش بسياري مي‏دهد.10

براساس بعضي از آيات قرآن، جن مانند انسان موجودي مختار، انتخابگر و صاحب اراده است و هنگامي كه بر سر دو راهي قرار مي‏گيرد، يكي را بر مي‏گزيند.11

بنابراين، شيطان از آن جا كه جن بوده است، موجودي انتخابگر و صاحب اراده بوده و توان سرپيچي از فرمان خداوند را داشته است.

بله در اثر كثرت عبادت شيطان در رديف ملائكه به شمار مي‏آمد؛ ولي اصالتاً از جنيان بود. در مقابل انسان كه از خاك خلق شده است، شيطان از آتش خلق شده است.

خداوند متعال در قرآن مي‏فرمايد: «و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابي واستكبر و كان من الكافرين؛ و چون فرشتگان را فرمان داديم كه بر آدم سجده كنند همه سجده كردند مگر شيطان كه ابا و تكبر ورزيد واز فرقه كافران بود»12

از صدر اين آيه به دست مي‏آيد كه ابليس نيز كه از نوع جن است ولي به خاطر عبادت‏هاي فراوان در كنار ملائكه قرار داشت، لذا وقتي خدا ملائكه را به سجده فرمان داد، ابليس را نيز در برگرفته است.

حضرت علي(ع) نيز مي‏فرمايند: «فاعتبروا بما كان من فعل الله بابليس اذا حبط عمله الطويل و جهده الجهيد و كان قد عبدالله سته آلاف...؛ پند و عبرت گيريد به آنچه خداود با ابليس رفتار كرد، در آن هنگام كه اعمال و عبادات طولاني و تلاش و كوشش‏هاي او را كه شش هزار سال بندگي خدا كرده بود... به ساعتي تكبر ورزيدن بر باد داد...»13

اولاً، ابليس با تمرد و عصيان خود نشان داده كه عبوديت ندارد. اگر عبوديت داشت، در برابر امر خدا خضوع مي‏كرد و اطاعت و انقياد خود را نشان مي‏داد. ثانياً، شيطان زياد عبادت داشت شش هزار سال اما امتناع از سجده كردن براي آدم(ع) امتناعي معمولي و ساده نبود و گناه عادي محسوب نمي‏شد، بلكه سركشي و آميخته به اعتراض و ا نكار مقام پروردگار بود. به اين جهت مخالفت او از كفر و انكار علم و حكمت خدا سر در آورد و به همين جهت مي‏بايست تمام مقام‏ها و موقعيت‏هاي خويش را در درگاه الاهي از دست بدهد.14

ديگر اين كه، كفر موجب حبط عمل است، تكبري كه موجب كفر شيطان شد همانند جرقه‏اي بود كه انبار باروت را به خاكستر تبديل كند، لذا عبادت طولاني ابليس را تكبر و عصيان و عدم تسليم يك جا از بين برد. به همين جهت، خداي سبحان در قرآن مجيد مي‏فرمايد: «و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس ابي و استكبر و كان من الكافرين»15 ابليس در اثر استكبار و نافرماني از كافران شد. ابليس طبق صريح آيات قرآن از جنس فرشتگان نبود بلكه در صف آن‏ها قرار داشت و او از طايفه جن بود كه مخلوقي جسماني است. انگيزه او در اين مخالفت كبر و غرور و تعصب خاصي بود كه بر او چيره شد. او همان پنداشت كه از آدم برتر است و علت كفر او نيز همين بود كه فرمان حكيمانه پروردگار را نادرست شمرد.16

علامه طباطبايي در الميزان احتمال داده كه ابليس قبل از قضيه امتناع از سجده بر آدم، كافر بوده و امتناع از سجده با كفر ضميرش ارتباط داشته است. البته منظور از اين كفر بي‏اعتقادي به خدا نبود، بلكه همان رذيله خودخواهي و خودپرستي است كه به صورت خفي و نا آشكارا در دورنش بوده و سبب طغيان و سركشي‏اش در برابر پروردگار شد.17

اين نشان مي‏دهد ابليس به علت كثرت عبادت از مقام و منزلت بزرگي برخوردار بوده است؛ از سوي ديگر در ذيل آيه مذكور آمده است «و كان من الكافرين» ـ چنان كه علامه طباطبايي در تفسير اين آيه گفته است.

اين تعبير نشان مي‏دهد كه شيطان از قبل، در ضمير خود اين رذيله نفساني را داشت. اما تا زمان وجوب سجده، مجالي براي برو آن پيدا نشده بود. رواياتي نيز موءيد اين مطلب وجود دارد كه علامه طباطبايي ذيل همين آيه ذكر كرده است. از مجموع صدر و ذيل آيه مي‏توان دريافت كه وجود رذائل نفساني در او باعث شد كه در مجال مناسب، واقعيت رذائل خود را نشان دهد و ضمير پنهان خود را با كفر آشكار كند و اين همان معناي هشدار علي(ع) و عبرت‏گيري از شيطان است.

اظهار نظر دقيق شما درباره پاسخ‏ها(يا ذكر كد سوءال) موجب تكامل و پويايي كار ما است.



1. كهف(18):50.

2. الرحمن(55): 39؛ انعام(6):30؛ اعراف(7):8و32؛ احقاف(46):18؛ جن(72):17.

3. فصلت(41): 25و29؛ احقاف(46):29.

4. اعراف(7):179؛ جن(72):15و16.

5. ذاريات(51):56.

6. جن(72):2و11و13و14.

7.ناس(114):6ـ4؛ جن(72):4و7و11و14.

8. انعام(6):112؛ كهف(15):50.

9. ناس(114):6.

10. حجر(15): 33و27؛ الرحمن(55):15؛ اعراف(7): 12؛ ص(38):76.

11. ذاريات(51):56؛ انعام(6):30؛ جن(72):15، 14و11؛ بقره(2):24.

12. بقره(2):34.

13. نهج البلاغه، خ192.

14. تفسير نمونه (گزيده)، ج1و2.

15. بقره(2): 34.

16. گزيده تفسير نمونه، ج1، ص62و63.

17. الميزان، ج1، ص119.

/ 1