تصوف و تأثیر آن در موسیقی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تصوف و تأثیر آن در موسیقی (2) - نسخه متنی

سید حسین نصر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید





تصوّف و تأثير آن در موسيقي(2)


سيد حسين - نصر



? منبع: کتاب - جاودان خرد



تأثير تصوف در موسيقي سنتي ايراني بيش از هر چيز در همين امر است كه تصوف، موسيقي را مركبي از براي عروج به عالم معني ساخت، ولي فقط از براي آنان كه به خود زحمت رياضت و انضباط معنوي را كه اولين قدم آن زهد و تقوي است،‌ داده باشند. به همين جهت نيز آنان كه از اين موسيقي حظّ برند، بدون اين كه مرحلة اوليه را طي كرده باشند، هيچ گاه از طريق اين موسيقي به ساحت عالم قدس ره نيابند، و اگر مرغ روح آنان لحظاتي چند در آن عالم به كمك اين موسيقي آسماني به پرواز درآيد، فوراْ پس از اتمام اين موسيقي از آن جهان سقوط كرده، و نتوانند آن حال و وجد را در خود حفظ كنند. چه بسا كه اين موسيقي به جاي اين كه مركب صعود به عالم معني شود، براي اين گروه مانند مخدري باشد لحظه‌اي چند آنان را از مشقت روزگار رها سازد. وانگهي، نوازندة اين موسيقي نيز به همين علت كه اين موسيقي توسط افرادي ساخته و نواخته شده است كه داراي مقام معنوي بوده و از خود بي خود شده و در مقام «حال» به اين موسيقي پرداخته‌اند. فقط با فراموشي خود مي‌توانند آن را به خوبي اجرا كنند. اين موسيقي عميق‌تر از آن است كه بتوان بدون يك نوع دگرگوني معنوي و فراموشي حال عادي روزانه، با آن انس دائمي داشت، و آن را به خوبي نواخت. بسياري مي‌پرسند چرا گروهي از موسيقي‌دانان و نوازندگان موسيقي سنتي ايراني به مشروبات الكلي و مواد مخدر معتادند. شايد دليلش بيش از هر چيز همين باشد كه از آنجا كه بسياري از آنان از بركت فيض دين و عرفان بي‌بهره‌اند و راهي از براي وصال به احوال و مقامات معنوي از طرق تصوف و عرفان واقعي ندارند، به تنها وسيله‌اي كه در دست دارند تا بتوانند لحظه‌اي چند خود را فراموش كنند، متوسل مي‌شوند. به هر حال آنچه مسلم است اين است كه استفاده معنوي از موسيقي از ديدگاه تصوف امكان پذير نيست، مگر با صيقل دادن نفس و كشتن اژدهاي دروني كه تنها راه نجات دادن مرغ روح است و آماده ساختن آن از براي معراجي كه موسيقي معنوي امكان پذير مي‌سازد.



معراجي كه توسط موسيقي سنتي ايراني انجام مي‌گيرد از چندين راه است، يكي آهنگي كه پله به پله انسان را از يك منزلگه به منزلگه بعدي، يعني از يك حالت روحي به يك حالت روحي ديگر و بالاخره به مرحله وجد و سرور معنوي سوق مي‌دهد، و ديگر وزن و ضرب موسيقي كه رابطة انسان را با زمان عادي كه مهم‌ترين نشانه حيات اين جهان است،‌ تغيير مي‌دهد. موسيقي ايراني هم داراي ضرب‌هاي بسيار تند و منظم است،‌ و هم داراي لحظاتي بدون ضرب و هر گونه تعيين زماني. از طريق اول، انسان با ضربان حيات كياني كه در وجود انسان به صورت ضربان قلب او در سينه‌اش هميشه حضور دارد اتحاد مي‌يابد، و حيات او با حيات كيان يكي شده، عالم صغير و كبير اتحاد مي‌يابند، و از اين اتحاد، روح انسان انبساط يافته و در آن، سرور و وجدي كه سراسر جهان را فرا گرفته و فقط به علت غفلت بشر از آن بي خبر است،‌ شريك مي‌شود. از طريق دوم كه تعالي از هر گونه وزن و ضرب و وقفة زماني است، انسان از عالم زمان ناگهان منقطع شده، خود را در مقابل ابديت احساس مي‌كند و لحظه‌اي از حظّ فنا و بقا بهره‌مند مي‌گردد.



عارف كامل را احتياج به موسيقي يا هنر سنتي ديگر نيست، چون او و زندگي او خود يك هنر است. لكن از آنجا كه حواس باطني او بيدار شده است. مي‌توان گفت كه او در حال سماع دائمي است. تمام عالم از براي او يك نغمة جاويدان موسيقي است، و او هستي را همواره با هماهنگي و زيبايي توأم ديده، همان طور كه از راه بصر اين زيبايي را به صورت الوان و اشكال عالم طبيعت و خلقت مي‌نگرد، از راه سمع به صوت موسيقي آن را مي‌شنود. حيات او هيچ گاه از موسيقي و شادي و سرور آن دور نيست. اگر او قطعه‌اي از موسيقي را به معناي عادي آن مي‌شنود و از آن حظّ مي‌برد، فقط به اين علت است كه اين قطعه مؤيد احوال دروني او است، اگر اين موسيقي از آن سكوت معنوي كه به آن اشارت رفت برخاسته باشد، و اگر او از آنچه امروزه بعضي آن را موسيقي مي‌نامند، لكن سر و صدايي بيش نيست،‌ دور از هر گونه معني و ارزش معنوي، دوري مي‌جويد، به اين علت است كه استماع آن مخرب حال معنوي است و صدايي است ناهنجار كه نغمة موسيقي درون وجود او را مختل ساخته و ضايع مي‌كند. نيز اگر چنين فردي از استعداد ساختنن و نواختن موسيقي بهره‌مند باشد، چنان كه بسياري از صوفيه بوده‌اند و اكثر استادان بزرگ موسيقي سنتي ايراني رابطه‌اي با تصوف داشته‌اند، آنچه سازد و نوازد، انعكاس احوال معنوي او است و در حجاب اصواتي كه تركيب آن نغمه‌اي سازد كه شنونده را سوي آن احوال معنوي ارشاد كند.



مي‌توان گفت كه عارف خود يك آلت موسيقي در دست صانع است و آنچه از او آيد نغمه‌اي است كه از وجود او توسط نوازندة آسماني به سمع رسد. عالم خود به مثابه يك نغمه موسيقي است مركب از اصوات هماهنگ، و چون عارف حجاب‌هاي جدايي را دريده و خود را به مقام فطرت رسانيده و با خلقت اوليه متحد ساخته است،‌ او نيز مانند عالم، نيست جز چنگي كه توسط آن، خداوند نوازد آنچه خواهد، چنان كه مولانا مي‌فرمايد:«ما چو چنگيم و تو ناخن ميزني». چه حظّي بالاتر از اين كه انسان نه تنها سماع موسيقي الهي كند، بلكه خود آلت نواختن اين موسيقي باشد و با تسليم اراده خود به مشيت الهي، خود را كاملا در دست او قرار دهد، و منشأ نغماتي شود كه سرور و شادي بگستراند و انسان‌ها را به سوي مأواي اوليه و منزلگه نهايي خود هدايت كند.



در جهان امروز كه دسترسي به معنويت هر روز مشكل‌تر شده و آن زيبايي كه روزي همه جا بود، جنبة تجملي به خود گرفته است. موسيقي سنتي ايران داراي ارزشي فوق العاده است،‌ چون مانند پناهگاهي است در بين طوفاني دهشت‌زا، و واحه‌اي است خرم در ميان بياباني سوازن. بسياري، امروزه به اين موسيقي علاقه‌مندند، بدون اين كه خود دليل عميق آن را بدانند.



در واقع اين افراد در جستجوي معنويت‌اند، و آن سكوت و آرامشي كه در اندرون تار و پود اين موسيقي نهفته است. آنها در جستجوي اسرار الست‌اند، در حجاب نغمه‌اي كه زيبايي آن، آنان را به خود مي‌كشد، و حزن ظاهري آن، جز مقدمه‌اي از براي سرور توصيف ناپذيري است كه در بطن آن موجود است.



بايد اين موسيقي عرفاني را با تمام اصالت آن حفظ كرد و توسعة كمي را با بهبودي كيفي اشتباه نكرد. و البته بهترين راه حفظ اين موسيقي، حراست و نگاهداري از سنت تصوف است كه آن را به وجود آورده است، و در زمينة خود موسيقي، دوري از هر گونه بدعت و تقليد مخصوصاً از تمدن غربي معاصر كه به علت مادي گري آن،‌ ارزش‌هايش درست در نقطه مقابل تمام هدف‌هاي اين موسيقي قرار دارد. فقط افرادي مي‌توانند فصلي نوين به اين موسيقي معنوي بيفزايند كه خود به وصال عالم معني نايل آمده و در عين حال بر اصول موسيقي سنتي ايراني آگاهي كامل دارند. در غير اين صورت، هر گونه تغيير در اين موسيقي يعني؛ مبدل ساختن نردباني به سوي آسمان به يك وسيله ارتباط صرفاً زميني و دنيوي فايد ساختي متعالي. در اين زمانه، موسيقي سنتي ايران مي‌تواند چشمه‌اي پر فيض از براي سيراب كردن روح‌هايي تشنه و گم گشته باشد، و ملجأ و پناهگاهي در مقابل نفوذهاي منفي اين عصر قرار گيرد و گروهي را نيز با جمال حيرت انگيز خود به سوي جمال مطلق رهنمون باشد. از آنجا كه اين موسيقي، نغمه‌اي است از جهان سرمدي در عالم زمان و مكان، آن را زبوني و فسادي نباشد. پيام آن مانند آفتاب سپيده دم همواره تازه و زنده است. بر ماست كه گوش‌هاي خود را باز كرده، توسط نغمات آن، از آن مرگي كه به دروغ آن را زندگي مي‌ناميم، رهايي مي‌يابيم، و به زندگي واقعي كه آن را هيچ گاه كسوف نيست، دست يابيم و اين ميراث گرانبها را مانند ساير جوانب فرهنگ بسيار سرشار و غني خود در لحظه‌اي كه بيش از هر وقت ديگر به آن محتاج هستيم، غنيمت شماريم.






  • ساقي بنور باده بر افــــروز جـام ما
    مــا در پياله عكــس رخ يار ديده‌ايم
    هرگز نميرد آن كه دلش زنده شد به عشق
    ثبت است در جــريدة عالم دوام ما



  • مطرب بگو كار جهان شد به كام ما
    اي بيخــــبر ز لذت شرب مدام ما
    ثبت است در جــريدة عالم دوام ما
    ثبت است در جــريدة عالم دوام ما





1- چاپ شده در:



1. مجله تلاش، شماره 26، دي- بهمن 1349 ، صص 81-84 و



2. مجله معارف اسلامي، شماره 12»، فروردين 1350، صص 8-12



/ 1