رجبعلي تبريزي (1080 هجري 70-1669 ميلادي) به روايت كربن
از زندگي او چيز زيادي نميدانم 1-1- اين ملاقات با رجبعلي تبريزي از آن نظر است كه با هم ملاحظه كنيم كه فلسفهي سنتي ايران در دورهي اسلامي تا چه پايه از يكنواختي و تقليد دور است. در واقع، رجبعلي تبريزي، نمايندهي جرياني متفاوت با جريان اشراقي است كه از سهروردي تا ملاصدرا و پيروان آنان اشاعه داشته است. (1) به نظر من انتساب او به نحلهي مشائيان اندكي شتاب زده است زيرا كه مرز ميان مشائيان و اشراقيان، اينجا در فلسفهي ايراني در دورهي اسلامي به درستي روشن نيست . از همين جا است كه برخوردهاي مرزي پيش ميآيد: منظور من اين است كه بر بسياري از فيلسوفان مشائي پيش آمده است كه ناآگاهانه خود را در آن سوي مرز در ميان اشراقيان پيدا كنند. آيا رجبعلي تبريزي از ائولوجياي منسوب به ارسطو نقل قول نميكند كه جز تأليفي از سه رسالهي آخر تاسوعات افلوطين نيست؟ دربارهي زندگي اين انديشمند بزرگ چيز زيادي نميدانيم. اينجا نيز اميد من آن است كه گفتگوي امشب انگيزهي پژوهشهاي پرثمري باشد . آراي رجبعلي تبريزي
ميدانيم كه رجبعلي تبريزي معاصر شاه عباس دوم (1666-1642 ميلادي) بود كه با عيادتهاي خود او را مينواخت . ميدانيم كه او يكي از شاگردان بيشمار ابوالقاسم ميرفندرسكي بود (2) و او به نوبهي خود دهها شاگرد تربيت كرد. من تنها از يكي از شاگردان نام ميبرم كه قاضي سعيد قمي (3) بود و همو اگرچه تمامي نظرات استاد خود را در فلسفهي وجود پذيرفت اما از مطالعهي دقيق حكمت اشراق سهروردي غفلت نكرد. اندكي پيش، من از تجاوز مرزي سخن گفتم! در واقع ما تأثير جريان اشراقي را در شرح بزرگ قاضي سعيد قمي بر كتاب التوحيد ابن بابويه- كه متأسفانه ناتمام مانده- و شرح مفصل صدرالدين شيرازي بر كافي كليني به روشني ميبينيم . نكات چندي را كه امشب ميتوانم ارائه كنم بر محور عنوان سه اثر رجبعلي تبريزي طبقه بندي خواهم كرد . 1- اثبات وجود. اين رساله از اشتراك وجود و فلسفهي نبوي بحث ميكند. نظر عمدهي رجبعلي تبريزي به نفي اشتراك مفهومي و اشتراك معنوي در انتساب وجود به مبدأ و اصل وجود و وجود موجودات ممكن مربوط ميشود. برخلاف بحث وجود صدرالدين شيرازي در اينجا هيچ گونه تشكيكي در وجود، ممكن نيست زيرا كه مشابهتي ميان وجود خالق و وجود مخلوق وجود نميتواند وجود داشته باشد و فقط اشتراك لفظي وجود دارد. تشكيك وجود ممكن نيست بلكه صرف اشتراك لفظي، وجود دارد زيرا مفهومي كه از وجود داريم هرگز به وجود مخلوق فراتر نميرود. بنابراين، وجود مطلق نميتواند موضوع مابعدالطبيعه باشد. موضوع مابعدالطبيعه فقط ميتواند تنزيه و الهيات تنزيهي يا منفي باشد؛ دربارهي اين نظر، رجبعلي تبريزي تذكري توأم با تلخي دارد : « و گمان اكثر مردم تا اين زمان آن بوده كه كسي قائل به اين نشده است و اگر شده است به واسطهي سخافت اين مذهب ] به اعتقاد ايشان [ نام آن كس در ميان علما مشهور نشده است و تشنيعات ميزدهاند به آنكه بناي اصول دين و اعتقاد به برهان است نه پيروي مردم مشهور...» (4 ) جاي تأسف است كه جامعهي فيلسوفان نيز مانند جامعهي انساني به دور از اختلاف نبوده است . اما رجبعلي تبريزي همراهان برجستهاي دارد. او بيآنكه خود بداند در فلسفهي وجود با اسماعيليان هم نظر است (5) و يكي از پيشروان شيخ احمد احسايي و پيروان اوست. به ويژه او در كنار نوافلاطوني بزرگ، پروكلوس و رو در روي برخي از شارحان افلاطون قرار دارد . برعكس، رجبعلي تبريزي به روشني آگاه است كه ائولوجياي منسوب به ارسطو (كه شامل تأويلهاي متعددي است) با او هم نظر است. او به فارابي، مسلمة بن احمد مجريطي (يعني اهل مادريد سدهي دهم) (6) و سپس محمود شبستري يكي از بزرگترين عرفاي آذربايجان (7) و شمس الدين قونوي استناد ميكند. رجبعلي تبريزي از حكماي هند (كه شايد مبين تأثير ميرفندرسكي باشد) ياري جسته و كلمات امامان شيعي و به ويژه دو خطبهاي را شاهد ميآورد كه امام رضا به دعوت مأمون در مرو ايراد كرد. اين دو خطبه در آغاز كتاب التوحيد ابن بابويه آمده و قاضي سعيد قومي شرحي استادانه بر آنها نوشته است. امام در اين متنها با سود جستن از ظرايف بيان خود هرگونه اشتراك وجود را مورد حمله قرار ميدهد زيرا كه اشتراك، شرك را به دنبال آورده و مايهي نقصان وجود ميگردد. حاصل اين بحث، امامشناسي نظري است كه وجود معنوي امامان را محمل (8) اسماء و صفات الهي قرار ميدهد. به راستي كه ملا رجبعلي تبريزي ميتواند خود را در كنار همراهاني برجسته احساس كند . 2- دومين رسالهي رجبعلي تبريزي رسالهي الاصول الا´صفية نام دارد. اضافهي صفت آصفيه به اصول ميتواند اشارهاي به آصف، حكيم و نديم سليمان باشد كه صاحب «علم الكتاب» بود. رجبعلي تبريزي اين رسالهي مفصل را بر مبناي قاعدهي مشهور: الواحد لا يصدر عنه الا الواحد (9) نوشته است. او ميخواهد تمامي نتايج آن قاعده را توجيه كند و در جريان بسط مطلب به مخالفت با نظرات فيلسوف اشراقي مانند ملاصدراي شيرازي رانده ميشود: او نظريهي حركت جوهري را رد كرده، از فلسفهي اصالت ماهيت برخلاف اصالت وجود ملاصدرا دفاع كرده و وجود ذهني را رد ميكند . با اين همه او نيز از مرز فراتر ميرود زيرا كه رجبعلي تبريزي علم النفس و علم المعرفتي ارائه ميكند كه در كانون آن دو مفهوم اشراقي و بنيادين علم حضوري بار ديگر ظاهر ميشود و خلأ فلسفي ناشي از رد وجود ذهني را پر ميكند. اين نظر دربارهي حصول معرفت از طريق حضور بيواسطه، يادآور مفهوم Katalepsis ( ادراك) در نزد فيلسوفان رواقي است. اين نظر در نزد سهروردي چنان اهميتي دارد كه ميتواند توجيه كنندهي قرار ملاقات ما با رجبعلي تبريزي پس از بحث دربارهي سهروردي باشد. مبناي نظر مورد بحث اين است كه نفس ميتواند اشياء و وجودات را در فردانيت ذاتي و حضور آنها و بدون واسطهي صورت يا مفهومي كه تصوري از آنها را ارائه ميدهد بشناسد . شناخت، ادراك حضور توسط نفس است و نفس به قواي متعددي كه فيلسوفان مركب از آنها دانستهاند نيازي ندارد. نفس در وحدت خود، شامل تمامي قواست زيرا كه همهي شناختهاي نفس آن را به شناخت نفس (= خود) هدايت ميكند. رجبعلي تبريزي مينويسد: «و هذا غريب دقيق، لا يفهمه الاوهام فان معرفة هذا موقوفة علي معرفة النفس حق معرفتها فهي مستصعب جدّاً بل ممتنع مع هذه الاجتهادات المتداولة بين ابناء زماننا في تحصيل الحكمة الحقة». (10 ) متنهاي رجبعلي تبريزي، در نهايت، در ما احساسي از ژرفا و حتي عظمت ايجاد ميكند. تصوّر ميكنم كه اين احساس ژرفا حتي پس از مقايسهي جزئيات منظومهي وي دربارهي جهان با منظومهي ملاصدرا پا برجا باقي خواهد ماند. در نظر رجبعلي تبريزي نفس ناطقه در اصل خود صورتي معنوي و مجرد از مادهي عالم تحت قمر دارد و موقتاً تخته بند جسم مادي ناسوتي شده كه سرگذشتي (در اصل «حديث»= صفحهي 69 جداي از حديث نفس دارد. در نزد ملاصدرا نفس كه در آغاز با ماده و جسم يكي است بر اثر تواتر حركات جوهري از ماده جدا شده و در جهت تبديل به نفس، تجرد پيدا ميكند. اين تبديلات از طريق ارتباط با صور مجردي انجام ميپذيرد كه صور برزخ يا عالم مثال، جزئي از آنها است. منحني سلوك معنوي آن در ضمن ناظر بودن به هدف واحد عميقاً از همديگر متفاوتاند .3- دربارهي سومين اثر رجبعلي تبريزي، معارف الهيه كه شامل مجموعهي آموزشهاي استاد است به ذكر نكته زير بسنده ميكنم. نيروي ملا رجبعلي تبريزي با بالا رفتن سن كاهش پيدا ميكرد. او از نزديكترين شاگر خود، محمد رفيع پيرزاده كه در واقع فرزند معنوي او به شمار ميآمد خواست تا كتاب بزرگي كه خستگي او، مانع از نوشتن آن بود تحرير كند، بدينسان، اثر، حاصل همكاري استاد و شاگرد و حاوي مهمترين مباحث آموزشهاي استاد بود. (11 ) گشت و گذار فلسفي دراز آهنگ به همراهي سه فيلسوف آذربايجاني به پايان رسيد. كوشش اصلي من اين بود كه شما را مطمئن سازم كه ما، در اين راه، سياحت گران تاريخ فلسفه و جستجوگر گنجهاي بر باد رفته نيستيم. من شخصاً اطمينان دارم كه مسائل مطرح شده توسط فيلسوفان ما تداوم داشته و فعليت خود را حفظ كردهاند . خلاصه كنيم. سهروردي با احياء آگاهانهي فلسفهي حكماي باستاني ايران ما را به سوي نظريهي معرفت تمثيلي هدايت كرده است كه در نزد ملاصدرا از اين حيث كه خيال خلاق را قوهاي معنوي، مستقل از اندام طبيعي و به نوعي جسم لطيف نفس شمرده و نظريهي معرفت تمثيلي را بسط ميدهد به ساحت فلسفهي خيال ارتقاء پيدا ميكند. فلسفهي خيال در دستور روز مطالعات و تحقيقات همكاران فيلسوف من در فرانسه قرار دارد و ميتوانم بگويم كه فلسفهي سهروردي نظر آنان را جلب كرده است. (12) ودود تبريزي در نظر ما همچون فيلسوفي پيرو نحلهي اشراق جلوه ميكند. شرحي و بسطي را كه وي به مسائل مربوط به تلاقي انديشهي زرتشتي و نو افلاطوني و پيامبرشناسي اسلامي و مسيحيت يوحنايي ميدهد به آن مسائل، چهرهاي ويژه ميبخشد. تاريخ و فلسفهي اديان ميتوانند مطالب زيادي از آن بياموزند. اين مسائل را، به گونهاي كه هستند، بايستي در نزد انديشمندان اشراقي جست و در جاي ديگر اين مسائل ارائه نميشوند. با رجبعلي تبريزي ما با مشكل سرسخت فلسفهي وجود و همين طور تاريخ ] يا [ تكوين نفس (13) مواجه ميشويم. تصور من اين است كه در اين بحثها كه امروزه پيشرفت چنداني ندارد صداي نويي بايستي به گوشها رسانده شود . بنابراين من به راستي تصور ميكنم كه لازم است تا با كوششهاي ما، سه فيلسوف آذربايجاني و همراه با آنان فيلسوفان ديگر سدههاي گذشته و تمامي آنچه را كه با توجه به ويژگي آن، فلسفهي ايراني در دورهي اسلامي مدت زمان درازي توسط بخش ديگر جهان ناشناخته ماند. فكر ميكنم كه وجود و معناي آن، اندك اندك، نظر فيلسوفان را جلب ميكند. چنان كه ملاحظه ميكنيد من همهي زندگي پژوهشي خود را صرف اين فلسفه كردهام. هدف كتاب منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران كه دوست من استاد جلال الدين آشتياني تهيه كرده و من مسئول بخش فرانسهي آن هستم شركت در چنين تلاشي است. (14) انجمن فلسفهي ايران جوان ما در تهران نيز چنين كوششي را وجهه همت خويش قرار داده است . همكاران عزيز و اهل فلسفهي آذربايجان از همين رو است كه من به زيارت سرزمين سهروردي آمدهام تا از شما بياموزم كه به نوبهي خود مسائل را چگونه ميبينيد و چگونه بايد كوششهاي خود را همسو سازيم. پيش از آنكه همديگر را ترك كنيم واژهاي را به عنوان شعار انتخاب خواهيم كرد كه مبين مسئوليتها و وظيفهي ما در برابر امانتي است كه به ما سپرده شده است : كار كنيم! (15 ) 1. دربارهي آثار و نظرات رجبعلي تبريزي ر.ك. سيد جلال الدين آشتياني، هانري كربن، منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران، جلد اوّل، گنجينهي نوشتههاي ايراني شمارهي 18 ، تهران- پاريس، صص 119-93 بخش فرانسه . 2. دربارهي ميرفندرسكي ر.ك . همان اثر ج اول صص 470-31 بخش فرانسه . 3. دربارهي قاضي سعيد قمي ر.ك. به اثر ما En Islam Iranien, tome IV. ترجمه و تحليل شرح قاضي سعيد بر حديث الغّمامه: و همين طور ج. سوم منتخبات آثار حكماي الهي ايران . 4. ر.ك. منتخبات... ج اول ص 102 بخش فرانسه . 5. ر.ك. به اثر ما: سه رسالهي اسماعيلي، گنجينهي نوشتههاي ايراني شماره 9، تهران، انجمن ايرانشناسي فرانسه 1961، نخستين و دومين رساله . 6. رسالة الجامعة كه در آن اخوان الصفا سخن خود را آشكارا بيان كردهاند و خود اثر پراهميتي از حكمت اسماعيلي است. به نادرست، به اين رياضي دان و منجم بزرگ اندلسي منسوب شده است. در گذشته، جميل صليبا رسالهي مورد بحث را به نام مَسْلَمه انتشار داد. آيا ميتوان گفت كه رجبعلي تبريزي با ارجاع دادن به مَسْلَمه به اين اثر نظر داشته است؟ اگر چنين باشد بايستي گفت كه وي نسبت به پيوند ميان فلسفهي وجود خود با فلسفهي وجود اسماعيليان، چنان كه ما متذكر شديم، آگاه بوده است. در اين صورت، متن آغازين اين بند محملي شگفت و پردامنه خواهد داشت . 7. به نظر اسماعيليان، شيخ محمود شبستري، به جرگهي آنان تعلق داشته است. ما تأويلات اسماعيلي دربارهي گلشن راز را ضمن مقايسهي آن با شرح شيعي امامي شمس الدين لاهيجي چاپ و به فرانسه ترجمه كردهايم. ر.ك. سه رسالهي اسماعيلي (ياد شده در يادداشت 32 ) تمامي رسالهي سوم . 8. Support 9. Ex Uno non fit nisi Unum 10. ر.ك. منتخباتي از آثار حكماي الهي ايران جلد اول ص 115 بخش فرانسه . 11. ر.ك. منتخبات جلد دوم ص 137-116 بخش فرانسه. در همان مجلد، سيد جلال الدين آشتياني، فصول چاپ نشدهاي از معارف الهية را منتشر كرده است . ر.ك. بالاتر، متن دومين سخنراني ما، بخش 4 . 12. توجه ما به ويژه به آثار و تحقيقات همكارانمان ژيلبر دوران و پل ريكور معطوف است . 13. histoire de I''''ame, la psychogonie 14. ر.ك. بالاتر، يادداشتهاي 1 و بعد كه ما به اين منتخبات ارجاع دادهايم. برابر طرح ما، منتخبات شامل شش جلد خواهد بود و آثار چهل فيلسوف را معرفي خواهد كرد 15. هانري كربن، فلسفه ايراني و فلسفه تطبيقي ، ترجمه سيد جواد طباطبايي، تهران، توس، 1369، صص 105-97