نسل بعد از احمد شاه مسعود در تشخیص راه او دچار ابهامند نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نسل بعد از احمد شاه مسعود در تشخيص راه او دجار ابهامند
آنگونه که تاريخ پر فراز و فرود ما نشان ميدهد رهروان داعيه هاي تاريخي با گذشت از گردنه هاي صعب العبور زمان و از دست دادن زعامت خويش دچار طلسم ابهامات ميشوند و در برزخ ترديدها آگاهانه يا نا آگاهانه و بر کارنامه داعيه داران خويش خط ترقين ميکشند. اين مشکل در مورد قهرمان ملي افغانستان شهيد احمد شاه مسعود نيز وجود دارد. هر چند طي همايشهاي يابودي ساليان پار بزرگترين شخصيتهاي جهان در کابل گرد هم آمدند و ابراز راي و سخن نمودند، اما بي ترديد مسير اصلي مسعود هنوز هم حتمي براي مدعيان راه و روش او نا شگافته و نا شناخته باقيمانده است. ازينرو علاقمندان راه و آرمان مسعود و مجاهدان و همکاران او که در دو نوک خط زنده گي او ايستاده اند، هرکدام به تبصره خود او را شناخته اند واز کارنامه هاي زنده گي دشوارش برداشتهاي نا همگوني را اشتقاق کرده اند. به نظر نگارشگر اين سطور راه مسعود در مسير يک سفر طولاني هدفمند هنوز بپايان نرسيده است، ازينرو ضرور به نظر ميرسد تا راهيان راه فردا هدف ازين سفر طولاني و ماندگار او را با پاهاي پر آبله در سنگستان هاي سونوشت فرداييان بخوبي بدانند و بخاطر تجليل شايسته تر از روح و روان او و تحقق آرمانهاي اسلامي، ملي، وطندوستي، دفاع از نواميس، حاکميت و هويت ملي راه او را آگاهانه ادامه دهند. هر چند شخصيتهاي بزرگ را چرخ پيشرونده هستي در کارگاه زمان صيقل ميدهد و بسياري از سوالات و چند و چونها را گذشت زمان پاسخگو ميشود، اما با اعتقاد باين گفته در پايان نخستين سالهاي عروج ملکوتي سردار مقاومت لا اقل درک اين ضرورت براي همه ما ميسر است که در تداوم حوادث و رخدادهاي سياسي نظامي کشور بايست بيشتر او را شناخت و از جسارت و شهامت او و ايستادن و نه گفتن بر آنچه مسخ واقعيت است، در مقابله با بزدلان و عوام فريبان خودي و بيگانه درس گرفت. اين ضرورت مبرم، نسل امروزي ما را که در خط جهاد و مقاومت همه چيز خود را قرباني نموده اند يکجا با مدعيان راه او و سر حلقه هاي بعد از مسعود به خلوتگاه پر تنشي مي برد، که در زمان ادامه جهاد و مقاومت بعلت متراکم بودن هميشگي گرد و غبار جنگ و حجم سنگين دردها و مصيبت ها پنجره هاي اين خلوتکده مسدود و محتواي آن قابل رويت نبودند. آنها در زير چتر گشن بيخ و داهيانه اين سالار خود بر صخره هاي ستبرگون هندوکش تکيه زدند و در زير لواي (الله اکبر) و سرفرازي دين و ميهن فقط و فقط درس قرباني و ايثار را آموختند. ازينرو انديشيدن پيرامون محتواي کثيرالابعاد جهاد و در متن آن حضور فرمانده نستوهي چون مسعود بحيث تبلوري از دادها و فريادهاي تاريخ به فرصتهاي نا مکشوف آينده محول گرديد. همينست که سياستهاي رياضتي که معمول روزگار روان باخته امروزي ما نميباشد ، سرانجام اين نسل فداکار را به پرتگاه درد انگيز ناسپاسيها کشاند و مسئولان دولت بعد از مسعود به نسل همرکاب او واژه جنگ سالار را اهداء کردند. امروز نياز اين قافله دردمند از ناحيه نبود زعامت خبير و فداکار در خط دفاع از خونها و قربانيهاي اين مردم در سينه هاي ملتهب نسل جنگ زده و جنگديده ما ميجوشد. از گفتمانهايکه در متن همايشهاي يادبودي مسعود شاهد گشتيم، درک اين افاده مسير گرديد تا بدانيم که جاذبه ويژگيهاي شخصيت مسعود بيشتر براي دشمنانش قابل درک و هشدار دهنده بوده اند، تا با پي بردن به رازهاي شخصيت او در مسيرش هماره چاه شغاد بکنند و دست به راه اندازي تدابير مرموزي درباب از پاي در آوردن او بزنند. حالا در فصل برگريزاني که باغستان مقاومت و شهادت را فرا گرفته است، فهم اين واقعيت متبارز ميگردد که هوا داران مسعود برخلاف رقبايش در مسير شناخت راه او و تشخيص فلسفه سياسي و نظامي اش با توسل به نوعي اعتياد بفراموشي تاريخي راه افتاده اند. مسلماً با چنين انتخابي امکان تقرب جستن به سرمنزل آرمانهاي والا و متعالي که احمدشاه مسعود مي انديشيد و مطمح نظرداشت، دشوار و مستحيل گرديد. توام به آن آنچه مهمست نبود خط ارتسام راهکار سياسي از هندسه بي شکل اين جغرافيا بود تا مسعود مسير رفتن به آرمانشهر موعود خود را تا آخرين مرز نه بوسيله تفنگ، که با زبان وقلم و سياست بر لوح خاطرات همرزمانش نقش مي بست. مسلماً درگيريهاي لاينقطع نظامي هرگز فرصت ارائه چنين حجتي را براي سردار مجاهدان ميسر نساخت. شايد او ميل داشت تا با خارج شدن از صف جنگ و دسايس پي در پي دشمنان داخلي و خارجي که کرگس وار بر تابوت انقلاب اسلامي صف بسته بودند، توجه خود را بدنيا و آينده کشور خود معطوف بدارد. نبود راهکار مسجل يا برنامه سياسي براي دوستان و دشمنان فرمانده مسعود چنان فضايي را بوجود آورد تا با موجي از افسردگي ها و داوريهاي نيک و بد خويش در متن حوداث جنگي که ربعي از قرن جامعه ما را در اندوه مدهشي فرو برد، ته و بالا بروند يا در بند تارهاي عنکبوتي قياسها و گمانهاي خويش دست و پا بزنند. مسعود کسي نبود که با موجوديت پيش زمينه هاي سازماندهي شده و نضج گرفته سياسي جز آگاگيهاي اندک روشنفکري زمانش در بستر جاده هاي هموار و سر راست به راه پيمايي آغاز نمايد، بلکه او بر پيچيده ترين خط عبور از سنگلاخها و سنگستانهاي اين برهه بغرنج تاريخ با رهتوشه اي از شور و بيقراري خود جوشانه و فرديت خويش با تحمل رنجهاي بيکران بيک سفر طولاني راه افتاد. او در کوهبند ها و صخره هاي پنجشير و هندوکش با مقابله هاي پي در پي نظامي و سياسي با غولان قدرت گاهي پيش رفت و زماني عقب نشست و با اين افت و خيزها از شيره جان خويش به پختگي رسيد و آنسان که همگي ديديم و جهان نيز شاهد بود خود به محور تاريخ سياسي افغانستان معاصر مبدل شد. او حالا در عقب ابرهاي ضخيمي از خاطرات و يادهاي دوستان و دشمنان از رويت ها پنهان گرديده و در ميان ما نيست، اما جايگاه خويش را در متن شاهنامه زمان ما در کنار رستم و ديگر روئين تنان تاريخي و اسطوره اي اين سرزمين چنان اشغال نموده است که هرگز ديگر تيرهاي از تعصب مخالفان و از تفنگ دشمنانش به منظور حذف وي ازين جايگاه بر جانش نخواهد نشست. آنچه در مورد ظهور و عروج احمدشاه مسعود به مقام رهبري مقاومت افغانستان عليه اشغال وتجاوز خارجي مهمست همانا مطالعه محيط خانوادگي، اجتماعي، تعليم و آموزش شخصي او ميباشد. تحليل در محتواي چنين مسايلي ميتواند شناخت طبيعي ما را ازين شخصيت شهيم جهاد ميسر سازد. ديد عارفانه او به مسايل حيات و آگاهي از انديشه هاي متصوفين خراساني از يکسو و قيادت رندانه او در مقام بزرگترين فرمانده جهاد و طولاني ترين جنگ در تاريخ معاصر بشريت، دو خط موازي را ميسازند که مسعود در ميانه آنها حرکت کرده است. دنياي خانواده گي و اجتماعي او در همه ابعاد زنده گي بابي کفايتي گردانندگان چرخ سياست، اقتصاد و فرهنگ (دولت) چنان دچار بن بست هاو چالشهاي بوده اند که در نهايت به تلخکامي مردم و قرار گرفتن کشورش در کنشها و محاسبات استراتيژيهاي بزرگ سياسي نظامي با پندار کانون عقيم واکنش انجاميده است. او از ميان چنين پديده هاي مزدحم سياسي ملي و بين المللي برخاسته و بصورت شخصيت فارغ از وسوسه هاي خودسازي مادي و اثرگذار در انسانهاي پيرامونش گرديده است. مجموعه اي از قواعد و مناسبات متضاد و مرتبط و ناهمگون ابعاد متفاوت او را در برخورد با قضاياي اجتماعي، سياسي و نظامي تشکيل داده اند. بي شبه آموزش ابعاد مختلف اين سجايا ميتوانند در زمينه مسعود شناسي بحيث متکاي اصلي پژوهشهاي علمي قرار گيرند. آموزش اين خصيصه ها و مناسبات که از متن آنها بزرگترين شخصيت نظامي قامت بلند کرد، نه تنها به منظور شناخت مسعود، بلکه بمثابه شناخت علتها و معلولهاي اجتماعي و فلسفي در دست چين نمودن شخصيتهاي ممتازاين دوران تاريخي و ظهور و رشد آتي شخصيتهاي فردا مهم دانسته ميشود. او برحسب گفته خودش نخستين فرماندهي را از بازيهاي کودکانه اش در کارته پروان آغاز کرده است، شايد دست بازيگر سرنوشت و يا انتخاب آگاهانه او در رزمايش هاي کودکانه او را بصوب معرکه هاي بزرگ نظامي فردا پرتاب نموده است. همزمان با اين که ملتياريزم رواني در آوان کودکي در شخصيت او بيشتر از ساير موارد سبقت دارند و او را به کارزار جنگ و دست و پنجه نرم کردنهاي جنگي آماده ساخته اند، ابعاد عاطفي و نرمخويي را که خط موازي نظامي گري او را در جهت عرفان و تصوف تقويت کرده اند، نميتوان از نظر پنهان داشت. او به اشعار حافظ به سختي پيوند برقرار نموده بود و خود خيلي از اشعار حافظ را در گفتگوهايش به کار مي برد واين اشعار حس درويش مشربي او را پهناي بيشتري مي بخشيدند و از او عاطفي ترين مرد جنگي زمانش را در مقايسه با فرماندهان مراکز قدرت هاي محلي تکوين بخشيده اند. مسعود در آن لحظاتي ديده به هستي گشود که جهان دستخوش جنگ سرد اردوگاهي بود و منافع گره خورده انسانها، کشورها و کل بشريت در راه اندازي تصنيفهاي انقطابي و تقسيم جهان بدو حوزه گرايشهاي اردوگاهي (شرق و غرب) تهديد ميشد. جنگ سرد در جهان حوادث و رخدادهاي فراواني را بوجود آورد و تلفات و قربانيهاي سرسام آوري را به بشريت تحميل نمود، اما قهرمانان اين جنگ در جهان مثل مسعود اندک و انگشت شمار هستند. زيرا او جنگ را به مفهوم متداول و متعارف آن صرفاً در مقاومت بخاطر دفاع از خويش نميدانست، بلکه در آستانه زبانه کشيدن شعله هاي سرکش جنگ انتظار گسترش و جهاني شدن آن اميد براي بقاي انسان و تمدن آن را دچارياس و افسردگي روانسوزي نموده بود، ازين رو در شناخت مسعود، جنگ براي جلوگيري از رواج تباه سازي انسان و بحيث وسيله اي غرض مهار نمودن تهديد جهاني در مبارزه عليه ايديولوژيهاي بيگانه و نفوذ تروريزم تعبير و مفهوم گرديده بود. اين پندار که به ايجاد جبهه جهاني مقاومت فرماندهان در نيمه دوم قرن بيستم منجر گرديده و مرداني چون ارنستو چگوارا، فيدل کاسترو، پاتريس لوممبا، هوشي مين، جنرال جپاپ و کساني ازين دست را وارد تاريخ مبارزات ملل گيتي نموده است. چنين مرداني در مبارزه عليه غولان بشريت خوار در شکل استعمار جهاني قرار گرفتند و زرميدند و سرنوشت انسانها را در توسعه قلمرو يکي از انقطابها دچار دگرگونيهاي بژرف اجتماعي نمودند، اما هيچکدام انها جز فرمانده مسعود شاهد بر افتادن دژهاي استمعاري نوين و آب شدن يخهاي انقطاب در مناسبات انسان شرقي و غربي نبوده اند. جنگ سرد در واقع ادامه برنامه هاي قدرتهاي بود که اسلاف آنها از پايه گذاران استراتيژيهاي بزرگ بهدف دستيابي به جغرافياي وسيع زمين در جستجوي ذخاير مادي ديگران در آينده جهان بوده اند، ازينرو صرفنظر از پوشش شرقي يا غربي راه اندازان جنگ سرد، همه قهرمانان عرصه مبارزه با اين جنگ فرزندان بشريت هستند، و مسعود فاتح اين جنگ ميباشد. نامبرده نه تنها در بازيهاي منطقوي چون وسيله اي در دست يکي از جوانب جنگ سرد قرار نگرفت، بلکه در صف آراييهاي جهاني اين دو قدرت به سهم خويش در افغانستان با استفاده از نيروي دشمن درجه دوم دشمن درجه اول خود را به زانو در آورد و با اينحال و تحت تاثيرات شرايط و قانونمنديهاي تاريخي و فرهنگي اتحاد شوروي بمثابه کانون رهبري يکي از انقطابها نظام سياسي جهان و جغرافياي سياسي آسيا و اروپاي شرقي تعويض گرديد. صفات و کارکردهاي احمدشاه مسعود با آن افاده و زباني که رژيم هاي کابل برايش تبليغ ميکردند، جور در نمي آيد، امر مسلمست که حلقات سياسي و نظام حاکم در مورد رقباي خود هماره از کاه کوه ميساختند، در مورد خود او نيز قطع نظر از همه ارزشهاي اسلامي، جهادي و شهامت و فداکاريش در ميدان دفاع از ميهن از واژه ها شمشير و نشتر ساختند. و مانيفيستهاي گروهي خود را از قماش سقاوي دوم به نبشت آوردند. مسعود داراي خصايل و اوصافي بود که بايست رعايت آنها جزء مبرم حرکات و سکنات يک فرد مسئول براي سازندگي هستي و تاريخ باشد. او سخت مراقب اسراي جنگي بود، اگر کسانيکه در جنگ کشته نميشدند، در اسارت او زنده ميماندند.مواظبت از وضعيت اعاشه وي، صحي و روحي اسرا در زندان، يکي از ويژگيهاي منحصر به فرد مسعود بوده است. من شخصاً بارها ديده ام که براي اسراي پاکستاني، القاعده و طالبان نان و غذاي بهتر از مجاهدين تهيه ميکردند، به آنها در اوقات نماز فرصت ميدادند تا بصورت دسته جمعي در کنار درياي پنجشير وضو نمايند، نماز بگذارندو حتي بزبان خود تبليغ کنند. اين درحالي بود که اسراي جبهه مقاومت در زندانهاي طالبان به سختي شکنجه ميشدند و از فرط گرسنگي و بيماري جان ميدادند، که مسعود ازين وضعيت بخوبي آگاه بود. يکسال قبل جنرال و ارينسيکوف از افراد بلند مرتبه رده نظامي اتحاد شوروي غرض اشتراک در سومين سال شهادت مسعود به کابل آمد و يکي از خاطرات خود را در مورد مسعود چنين بيان داشت: در سالهاي تهاجم شوروي به دره پنجشير کسي براي احمدشاه مسعود از من خبر برده بود که ميخواهم مسعود را با دستان خود به دار بياويزم، اما مسعود در پاسخ اين گفته با آرامش خاطر اظهار نموده بود که، اگر وارينسيکوف نزد من اسير باشد، هيچ آسيبي بوي نخواهد رسيد. گذشت در برابر رقبا و صداقت در برابر تعهد مسعود را بارها جنرالان اتحاد شوروي مثل مارشال سکالوف، جنرال گروموف و مارشال اوشوف در خاطرات خود بيان داشته اند و از تدابير دقيق مسعود در جنگها صرف بخاطر دفاع از ميهن نه بخاطر انتقامهاي گروهي تمجيد نموده اند. فرمانده مسعود گذشت و صبر را در برابر دوستانيکه با وي مقابل شده اند همواره رعايت ميکرد و از انتقامجويي و مقابله بالمثل کار نميگرفت. چنانکه همه ميدانيم با الاثر دست بازيها و توطئه هاي پيهم مداخله گران بارها با جوانب شامل جبهه متحد به درگيريهاي نظامي کشانيده ميشد، اما از لزوم حفظ متحدان و تلاش و قبول خطر و ريسک در جهت زدودن عوامل اختلافات دريغ نميکرد. اين گفته از آخرين تلاشهاي او بخاطر سازندگي جبهه متحد در مقابله عليه طالبان در سالهاي پسين حياتش بخوبي پيداست. صفاتي ازين دست براي فرمانده مسعود کرکتر برجسته يک فرمانده بزرگ را مجسم مينمود و حوصله مندي و بردباري او سرانجام در سومين مرحله زنده گيش (دوره مقاومت) منجر به احياي ارزشمند اقطار هم پيمانان و متحدينش گرديد و براي عروج شخصيت او امر مهم و آزادي افغانستان گام قطعي بود که برداشته شد. به نظر بنده مسعود صرفاً يک فرمانده نظامي نبود، که با پايان جنگها و درگيريهاي نظامي خود پايان يافته باشد، بلکه او در جهت ساختار نظام سياسي آينده بر معيار تامين حق و عدالت اجتماعي، ايجاد جامعه قانون مند و حقوق بنياد، تامين اصل دموکراسي و آزادي، حق شهروندي، همگامي با جامعه پيشرو جهاني در جهت ساختار جامعه و فارغ از استبداد، استثمار و بيعدالتي، تامين حقوق زنان در چارچوب احکام دين اسلام، ايجاد جامعه مرفه، آباد با استفاده از اقتصاد ملي و منابع زير زميني و غيره حرفها و گفتني هاي داشت، که اگر همرزمانش از بوته ملاحظه کاري و مصلحت انديشي ها بيرون بيايند و از طرحهاي رهبر مقاومت در تعقيب يک مسير سياسي دفاع کنند، يقيناً جامعه آينده ما بصوب رفع بحران و مشکل گشايي سياسي و اجتماعي متوصل خواهد شد. روحش شاد باد. به نقل از http://www.ahmadshahmassoud.com/ © کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.) برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است. نوشته شده در تاريخ: 1385/5/3 (414 مشاهده)