نخستین مهر نوشته دوران ماد شناسایی شد نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نخستین مهر نوشته دوران ماد شناسایی شد - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نخستين مهر نوشته دوران ماد شناسايي شد

به نام ايزد يکتا

نخستين سندي خطي مادي ها پيدا شد !

مُهر ايلامي يا مادي؟ آشکار شدن يک دروغ چندين ده ساله .

هديه به آستان ايران زمين، ميهن سربلندم

در اين بخش من از چگونگي آشنايي با خطوط ميخي و مهر مورد گفتگو آغاز مي کنم .

داستان اين گونه آغاز شد که سال پيش من نخستين بار در کتاب تاريخ ايران نوشته ي ژنرال سرپرسي سليکس در برگه ي در آغاز يک بخش ( فصل ) از کتاب نمايي ( طرحي) از يک مهر باستاني را ديدم و آن را در برگه اي براي خود کشيده و نگه داشتم .

زير اين نما نوشته شده بود يک سوار مُدي (مادي) از کتاب کلت وميترا

من در آن زمان هنوز اندوخته اي چنداني از زبان هاي باستاني نداشته و چون تنها سر چشمه ي من کتابخانه اي کوچکي در نزديکي خانه ي ما بود به ناچار بايست همه ي کتاب هايي که در اين کتابخانه درياره ي ايران باستان بود را وارسي مي کردم تا شايد در هرکدام ردپايي از گذشته ي ايرانم بيابم.

چند سال کار من همين بود و بيش از کتاب که درباره ايران باستان بود را از ديدهاي گوناگون وارسي کرده و مطالب جالبي را يافتم.( گاه يک کتاب را ده ها بار بررسي مي کردم.)

در اين کتاب هم در آغاز هر بخش نمايي وابسته به نوشتار آورده بود ولي بسيار آشکار بود که اين کتاب بسيار قديمي(نوشته ي کتاب از يک اروپايي ايران دوست در سده هاي گذشته بود که شايد چندان نوشته هايش به روز نبود) و سرچشمه اي در خور و مناسب نبود.

اما نماهاي اين کتاب در آن زمان براي من ارزش زيادي داشت چون يکي از کتاب هاي نمادار در دسترسم بود.

پيش از اين کتاب، درباره ي مهر کورش از انشان ( همان يدا در پارسي باستان)(پدر بزرگ کورش بزرگ) و مهر شهبانو ارتاپاوَ (به نوشته ي ماري کخ ارتبمه که البته اشتباه است، در گفتار گل نوشته ي شهبانوي پارسه به آن پرداخته ام.) چيزهايي خوانده بودم و مي دانستم اين دو به هم خيلي شبيه است و نمايي نه چندان خوب از مهر کورش را در دست داشتم البته بدون برگردان نوشته ي مهر.

زماني دراز گذشت ( سال) و من از زبان خوزي (ايلامي) دانسته هايي اندوخته و هر روز بيشتربا اين زبان آشنا مي شدم.

( در همين جا بايسته است که يادآوري کنم يکي ديگر از کارهايي که اروپاييان گرامي!! در مورد تاريخ و فرهنگ ايران انجام داده اند اين است که فرهنگ بسيار شکوفايي که در هزاره هاي پيش از گاهشماري ترسايي در شوش وجود داشت که تا پس از اسلام هم ردپاي آن هست، را برپايه ي کتاب تورات کتاب مقدس يهود و زبان سامي ها عيلام نام نهادند و زبان اين مردمان را نيز عيلامي ناميدند - اين نام را اين روزها بر پايه ي زبان هاي آريايي ايلامي مي نويسند - ولي نخست اينکه ما ايرانيان هيچ دليلي براي پيروي از آنها نداريم و همچنين اين درحالي است که در نوشته هاي مورخ هاي اسلامي ما از زباني متفاوت از پارسي و عربي در همان منطقه ي شوش که با نام خوزي ناميده شده آشناييم. و از سويي ديگر حتا امروزه آن ناحيه خوزستان - سرزمين خوزي ها - ناميده مي شود.

و از همه مهمتر اين ناحيه در سنگ نوشته هاي هخامنشي اووجه يا هووجه ناميده مي شود که همان هوژ يا خوز را مي رساند پس زبان و فرهنگ اين مردم را از اين پس خوزي مي نامم.)

نخستين منبعي که از زبان خوزي داشتم کتابي دربرگيرنده ي کتيبه هاي چغازنبيل با برگردان و توضيحي مناسب بود و آن زمان اين کتاب براي من خيلي مبهم بود و ضمنا مهم براي من نوشته هاي هخامنشي بود نه دوران هاي ديگر. پس با کوششي شبانه روزي سعي در مقايسه اين نوشته ها با سنگ نوشته هاي هخامنشي کردم واين گام بلند من براي آشنايي با زبان خوزي(ايلامي) هخامنشي بود( سال طول کشيد) و در اين مدت تمام و چند نشانه ي اين زبان را فرا گرفتم.

در اين مدت من تنها توانسته بودم بار از کتابخانه ي بزرگ آستان قدس استقاده کنم که روي هم روز و نزديک به ساعت در اين کتابخانه بسر بردم ولي اين کتابخانه هم چندان دراين باره کتاب نداشت و آنگونه که مي پنداشتم نبود.

ولي با اين وجود از اين سفر من توانستم سر چشمه هاي خوبي را به همراه بياورم.

و در اين ميان برگردان فارسي نو مهر کورش و نمايي نسبتا خوب را بدست آورده بودم ( ولي در آن زمان من به دنبال هر چيزي بودم درباره دوران هخامنشي و زبان هاي ميخي، پس نمي توانستم با زمان کمي که داشتم فقط به دنبال اين مهر يا يک چيز خاص باشم پس به همين بسنده کردم.)

تا روزي خواستم اين مهر کورش را بازخواني کنم و اين مرا رنج مي داد که روي اين مهر چه نوشته است (البته برگران پارسي آن که : کورش از انشان پسر چيش پيش را مي دانستم ولي مي خواستم واک واک(حرف حرف) آن را به خوزي بخوانم(نوشته ي اين مهر را خوانده واکنون در بخش فرتور خانه ي اين تارنما براي دوستان گذاشته ام.) )

من در آغاز توانستم با نمايي که داشتم تقريبا اين مهر را بخوانم اما چند واک براي من بسيار نامفهوم بود (چونکه چند واک به گونه اي نا آشنا نوشته شده است که تنها با توجه به بافت زباني و مقايسه با خوزي ميانه وباستان(نوشته هاي چغازنبيل و هفت تپه و... ) و با حدس قابل خواندن شده است.)

و اين جريان ادامه داشت تا دوباره به آن مهري که در بالا گفتم برخورد کردم و نمي دانستم که اين مهر کدام مهر است و از آن کيست؟

چون تا آن زمان وحتا تا کنون در هيچ کتاب ديگري اشاره اي به اين مهر را نديده ام.

ضمنا نکته ي پرسش برانگيز اين بود که در اين تنها سرچشمه نوشته شده بود سوار مادي و از سويي مي دانستم که از ماد ها جز اشياي کمي چيزي در دست نيست و از اين قوم هيچ نوشتار يا سند کتبي اي در دست نيست پس اين مهر چه بود؟؟ چرا کسي از آن ياد نکرده بود؟ و چرا سند کتبي از قوم ماد شمرده نشده بود؟ حال آنکه در اين کتاب قديمي چنين جمله اي آمده بود و آن را از قوم ماد مي دانست؟ پس راه حل چه بود؟چطور اين مشکل را بايد براي خود حل مي کردم؟

سرانجام به دليل هاي زير آن را مهر هخامنشي کورش دانستم:

نخست اينکه هر دو مهر نوشته اي به خوزي (ايلامي) داشته و آن هم در 6 خط.

هر دو مهر جنگ يک سوار و حمله اي در کار بود و بسيار به هم شبيه بود.

در متن هر دو در خط هاي مياني نشانه ي DUMU آمده بود که به چم پسر است و مشخص بود متن هر دو مهر x پسر y است و شباهتهاي واکي ديگرو کادر دور نوشته ي هر دو يکي بود.

و از طرفي به مهر هخامنشي در منابع زيادي اشاره شده بود ولي از اين مهر هيچ ردپايي نبود.

و کتابي که اين مهر آمده بود نيز قابل اطمينان نبود.( در کتاب هاي کهن وسفرنامه ها بارها ديده مي شود که يک نگاره يا ... را بسيار گوناگون مي کشند يا وصف مي کنند پس شايد اين هم يکي از آنها بود. )

و ...

من اين دو را يکي دانستم ولي براي من متن اين دو مهر هنوز روشن نبود و هنوز مشکل کامل حل نشده بود.

سال ديگر گذشت و اين بار با اندوخته اي بيشتر از زبان خوزي و بابلي به سراغ اين دو مهر رفتم.(ابتداي سال کنوني)

من تا اين دو سال گذشته دسترسي به رايانه و اينترنت نداشتم و با فراهم شدن اين امکان کوشش کردم تا دانسته هاي ساله ي خود را با دانش روز يکي کنم ولي باز نا اميد مي شدم چون در اينترنت هم چندان درباره ي خط هاي بابلي و خوزي هخامنشي اطلاعاتي نيست و بايد باز همان رويه ي گذشته را در پيش مي گرفتم و با کوشش بسيار به دنبال ردپاها مي گشتم.

در همان چند روزي که داشتم روي اين دو مهر کار مي کردم از بخشايش هاي ايزدي راهي پيش پايم گذاشته شد و به سرچشمه اي باور نکردني دست پيدا کردم و آن رونوشته هاي بسيار خوبي از ويرايش (نسخه) خوزي سنگ نوشته ي بيستون (جايگاه خدا) است که اکنون هم کمتر کسي به آن دسترسي دارد و چندين سنگ نوشته ي خوزي، که در اين ميان نوشته ي مهر کورش نيز بود که آن دو واک ناخوانا و علامتي که خوانده مي شد ولي بي مفهوم بود را روشن کرد.

( در اين مدت چندين سال بارها از نبود سرچشمه هاي بايسته آن چنان نا اميد مي گشتم که مي خواستم به طور کامل اين پژوهش ها را کنار بگذارم ولي درست در آخرين لحظه نور اميدي تابيده شده و از بخشايش هاي ايزدي راه به پيش مي بردم.)

با روشن شدن کامل نوشته ي مهر کورش کوشش کردم آن مهر ديگر را هم بخوانم ولي اين بار مي دانستم که به راستي اين دو با وجود همه ي شباهت ها يکي نيستند ولي هنوز يک مسئله باقي بود که چرا در آن کتاب نوشته شده بود سوار مادي!!

پس يک حدس ديگر که در اين مدت نيز داشتم و آن مهر ارته پاوَ بود که ازآن هيچ نشاني نداشتم فقط مي دانستم بسيار به مهر کورش انشان شبيه است و بس!

پس حدس ديگرم را کوشش کردم بيشتر بررسي کنم تا اينکه باز از بخشايش خداوندي نمايي تنها از بخش سواران اين مهر بدست آوردم(که البته الان مي دانم که اين مهر اصلا نوشته اي ندارد.)

از اين جا اشتباه بودن اين حدس آشکار شد.

پس براستي آن مهر چه بود؟!!

چرا هيچ ردپايي از آن نبود؟!!

به ناچار آن را رها کردم و به دنبال گل نوشته هاي جديدي رفتم که در ابتداي همين سال به شکل باور نکردني اي بدست آوردم.

پس در برابر اين سر چشمه ي جديد که تاکنون تنها آن را دورادور حس کرده بودم ديگر اين مهر ارزشي نداشت و ماه گذشته را در اين گل نوشته ها به سر بردم و باز مطالبي که در اين باره داشتم و تعداد کمي گل نوشته را که در اين - سال بدست آورده بودم را روي هم به زير بررسي شبانه روزي کشيدم (شايد باور نکنيد ولي با وجود درس هاي دانشگاهي بيش از ساعت در روز روي اين گل نوشته ها کار کرده و تمام وقت آزادم را گرفته بود و در تابستان هم اين زمان به بيش از ساعت در روز افزايش يافته بود ولي خسته نمي شدم و همه چيزم اين گل نوشته ها شده بود.)

و اين روند تا ماه پيش ادامه داشت ولي در اين مدت به بازسازي همه ي کتيبه ها و جنبه هاي ديگر ايران باستان هم مي پرداختم از جمله شهر سوخته و سيلک و....

اما ديروز آدينه آذر ماه يک نور جديد تابيده شد و راز اين مهر گشوده شد ولي هنوز مشکلي بود که از امروز از بامداد تا کنون که بعد از ظهراست من دارم روي اين مهر کار مي کنم.

که نتايج در ادامه مي آيد:

اين مهر را جزو ميراث ايران در موزه ي بريتانيا ديدم و شرحي که بر اين مهر در سايت اين موزه آمده که من را قانع نمي کند، دقيقا به گونه ي زير است:

Chalcedony cylinder seal

Neo-Elamite, about 625-500 BC

This grey-blue chalcedony seal, which shows the traditional Near Eastern scene of conflict with a lion, is inscribed in cuneiform with the name of the owner: 'Akka, son of Piraatashna'.

It dates to the so-called Neo-Elamite period.

اين مهر عقيق خاکستري-آبي رنگ که نما و منظره ي سنتي ميان روداني را از ستيز با شير نشان مي دهد

که به خط ميخي خوزي (ايلامي) بر روي آن نام مالک مهر نقش بسته است:

آکا پسر پيراتشنا

آن را از دوره ي ايلامي نو مي داند.

اما يک مشکل هست و آن اينکه چهار نشان در اين مهر خوانده نشده است.

و اينکه آن جمله ي سوار مادي من را به يک مطلب جديد رهنمون کرد و در آن به جستجو پرداختم و توانستم به نتايج جالب زير برسم:

با توجه به فرتور بسيار خوب اين مهر، نوشته را مي شود به اين شکل خواند :

(1) v.a-a-na- (2) ak-ka (3) DUMU pir- (4) a-a- (5) ti-iš- (6) na

که اين را در زبان خوزي مي شود به شکل زير خواند:

v.aanaka šak piraatiš.na

که واژه دوم همانDUMU سومري برابر با šak خوزي و به چم پسر است.

اما دو نام سرنوشت ساز:

در مقاله بريتانيا همان طور که گذشت بدون هيچ دليلي نشانه ي نخستين نام نخست خوانده نشده است

و آخرين نشانه ي متن، بخشي از نام دوم خوانده شده است که اين اشتباه است.

نشانه ي -na پاياني نشاني است که نشان دهنده ي حالت وابستگي(حالت اضافي) در زبان خوزي (ايلامي) است که اگر در اين زبان جستجو کنيم به آن بر مي خوريم.

براي مثال من نوشته ي روي مهر کورش را که در پيش از آن سخن گفتم مي آورم:

ku-raš h.an-za-an-ir-ra DUMU še-iš-be-iš-na

که اين نوشته در خط است و به صورت زير در زبان خوزي خوانده مي شود:

Kuraš h.Anzan.ira šak Šešbeš.na

که با توجه به ساير سنگ نوشته ها مشخص است که نام آخر همان išpiš نياي کورش و داريوش بزرگ است.

توجه شود که نقطه اي که در نام هاي انزان و چيش پيش در ميان واژه مي بينيد به اين نگر است که نشانه هاي بعد از نقطه بخشي از نام نيستند و نشان دهنده ي پسوند يا شناسه و... مي باشد.

من براي درک بهتر، اين نوشته را براساس ساير سنگ نوشته ها و دستور زبان پارسي باستان آن را به پارسي باستان بازسازي کرده ام :

Kuruš : ha : Yad .y : išp iš : puça

همان طور که مي بينيد چون خواستيم وابستگي کورش را به پدرش برسانيم از حالت وابستگي(اضافي) اين نام استفاده شده است: išp išو مي بينيم که در پايان اين نام در نوشته خوزي -na آمده است که همان نشان وابستگي است:

حالت وابستگي در اسامي پارسي باستان با اضافه شدن بخش -hya در پايان نام انجام مي پذيرد جز در بعضي نام ها مانند داريوش و چيش پيش و کورش که جالب اينکه نام داريوش به هر دوگونه باقي مانده است:

D rayavahauš or D rayavaušahya

Kurauš : حالت نهادي اين نام است) kuruš(

išp iš

با اين توضيح مي بينيم که باز اروپاييان اشتباه کردند اما اين بار به عمد و با مقصودي خاص.

( زيرا در اين صورت اين نام به نام هاي ميان روداني بيشتر شبيه مي شود)

همان طور که در ساير سنگ نوشته ها مشخص است نشان v. در زبان خوزي که با نشاني عمودي ديده مي شود پيش از اسامي مردان ظاهر مي شود و همه جا نشان مي دهد نام بعدي نام يک مرد است.

پس در اين جا مي بينيم که اين نشان درابتداي خط نخست مي خواهد بما بگويد نام بعدي يک شخص خاص است.

حالا رو چه حسابي اين نشان و سه نشان بعدي را نخوانده اند، نمي دانم!!!!

اين که نشان مشخص کننده ي انسان در ابتدا آمده هر گونه حدسي درباره ي اينکه ممکن است واژه نخست متن چيز ديگري باشد را رد مي کند ونشان مي دهد که نام نه تنها Akkaنيست که

v.a-a-na-ak-ka : v.Aanaka خوانده مي شود و اين نام اگر چه بخش نخست آن مبهم است ولي بخش دوم کاملا به وضوح در برگيرنده ي واژه ي هخامنشي hax مي باشد که بخش نخست نا م سلسله ي هخامنشي مي باشد :

Hax manišiya : hax -maniš-iya که در ويرايش خوزي سنگ نوشته هاي هخامنشي به گونه ي :

Ha-ak-ka-man-ni-ši-ya آمده است.پس مي بينيم که

Hax (op.) : ha-ak-ka : haka(El.خوزي) : به چم دوست است.

در زبان اوستا و سنسکريت هندي( با دگرگوني ه به س به گونه ي sax آمده است.) به همين گونه و همين معني است.

اما اينکه نشان ha- از ابتدا حذف شده نمونه هاي زيادي در گل نوشته هاي خوزي پارسه داريم که نشان دهنده درستي اين برداشت هستند.

براي مثال در گل نوشته ي PF 1853 نامي پارسي که در ابتداي گل نوشته آمده :

Ak-ka-a-ya : hax ya (: (اين را ماري کخ خوانده است.

من اين را اينگونه مي خوانم که در جاي خود خواهم گفت که درستر است : hax iya

به هر حال فراموش نکنيد که چيزي که پنهان شده چيز ديگري است که خواهم گفت و اگر نه همه در درستي اين تبديل شکي ندارند.

اما براي اثبات بيشتر اين مطلب بايد به نام بعدي رجوع کرد که کاملا مشخص است آريايي است و درستي اين که نام نخست نيز ايراني است را تاييد مي کند (مگر مي شود پدري ايراني باشد و پسرش غير ايراني!!!)

نام دوم را بايد بگويم که نه تنها ايراني و آريايي است که خوشبختانه ( و به شور بختي اروپاييان ...) اين يک نام مادي است:

براي توضيح بيشتر و مقايسه، نام آريايي يک شخص مادي را که در نوشته هاي داريوش شاه در بيستون آمده مثال مي آورم:

اين نام يکي از شورشيان بر عليه داريوش است که در بيستون نقش شده و همان است که در نگاره ي بيستون روي لباسش نوشته دارد.

F-r-v-r-t-i-š : Faravartiš (OP.) : pir-ru-mar-ti-iš : Pirumartiš (El.) :pa-ar-mar-ti-iš : Parmartiš (Bab.)

اين نام را بدبختانه اين اروپاييان به حساب دانشمند، باز بد مي خوانند در حالي که اين نام سه زبانه کاملا مشخص است که چطور بايد خوانده شود ( به بعد نگاه کنيد):

آنها مي خوانند :Fravartiš که البته براي خود دلايلي مي آورند ولي بايد از آنها پرسيد که پس واکه a چه شده؟؟؟ در صورتي که در هر سه زبان آمده است(i در خوزي مي تواند جايگزين a شود.)

اما نام دوم در اين مُهر نوشته :

Pir-a-a-ti-iš : P/Far-a/i/y-a/i/y-t/di-iš/s

با توجه به نام هاي زيادي مي دانيم که در خط خوزي نشان a گاه i يا u يا همان a خوانده مي شود.

اما خود i گاه نشان دهنده ي i (اي) يا e ( ا که معمولا آن را از حالت پيش جدا نمي کنند) و يا جايگزين y (ي) مي شود که گاه حتا به جاي (يَه ya ) هم مي نشيند که باز هم مثال هاي زيادي آن را تاييد مي کنند و از جمله نام داريوش شاه که نشان ia برابر با ya مي خوانند و اين از طريق زبان پارسي باستان اثبات مي شود.

همان طور که در گفتار پيشين گفته شد واکه هاي ت و د يا ب و پ يا ک و خ وگ و س و ش (زبان خوزي اصلا خ ندارد و آن را با ک نشان مي دهند، البته اگر بشود به اين دانشمندان اروپايي در اين باره اعتماد کرد!!!) در خط خوزي جداپذير نيستند و به جاي هم مي نشينند و البته در خط بابلي هم اينگونه است.

پس اسم به گونه اي که آمده با چند تلفظ خوانده مي شود.

اما سه گونه خواندن را با توجه به ريشه هاي شناخته شده، در اين جا ياد ميکنم:

Far-i-a-ti-iš : Fariatiš : Faryatiš : Farya-tiš

Far-i-a-di-iš : Faryadiš : Far(a)y diš : Fara-y diš يا Fara-yaziš

Par-a-a-di-is : Par-a-a-dais/z : Paradaiz : Paraday(a)z يا Paradayas

(همان گونه که در پايين مي آيد در زبان خوزي e و يا در اين جا i مي تواند جايگزين ai در پارسي باستان شوند.(

که البته هر سه مي تواند درست باشد.

نخستين واژه گونه ي مادي است.(البته اگر اروپاييان درست گفته باشند!!! نگاه کنيد به پايين.)

دومي به دو گونه خوانده مي شود که گونه ي نخست به پارسي باستان نزديک است و گونه ي دوم به مادي که البته نياز به توضيح دارد که باز هم به پايين نگاه کنيد.

سومين گونه ي خواندن که يادآور واژه ي پارسي پرديس است که باز هم گونه ي مادي واژه است، که در پايين ريشه شناسي اين واژه را بيان مي کنم. که بسيار درست مي نماياند.

(البته باز به يک مشکل ديگر در تفسيراروپاييان اشاره بايد کرد و آن جدا کردن بعضي از نام ها و واژگان پارسي باستان به عنوان واژگان مادي است که البته در گفتارهاي بعدي به اين موضوع و ديگر دروغ گفته هاي اروپاييان براي مقاصد نادرستشان اشاره خواهم کرد از جمله بکار بردن اصطلاح زبان مجهول و نامعلوم آرامي!! به جاي زبان و خط آريايي که داريوش آشکارا و به روشني در بند کتيبه ي بيستون مي گويد : اين نوشته را به خواست اهورامزدا ساختم که به آريايي بود و فرضيه نادرست مهاجرت آريايي ها که دکتر جهانشاه درخشاني از اين راز پرده برداشتند و آيه ي قرآن پنداشتن، نوشته هاي دروغ گوي بزرگ تاريخ، هرودوت که ايراني دانشمند روانشاد دکتر امير مهدي بديع از اين راز پرده برداشتند، هرودوت همان است که او را به پيروي از اروپاييان سال هاست که پدر تاريخ مي ناميم!!!

در واقع دو زبان پارسي باستان و مادي دو لهجه از يک زبان است درست مانند لهجه هاي يزدي و اصفهاني

و نه دو گويش جدا مانند گيلکي و بلوچي.)

ريشه شناسي واژه ها:

ريشه ي y d در زبان هاي آريايي کاملا اثبات شده است و همان است که امروز هم مي گوييم : ياد

در زبان پارسي باستان yad و در زبان اوستايي yaz گويند به چم پرستيدن و ستاييدن که در واژگان بيشماري باقي است :

در يسناي yasna اوستايي که از همين واژه به پارسي نو واژه ي جشن وارد شده است.

از نام هاي پارسي باستان بايد به نام ماه هفتم اشاره کرد : b ga-yadišکه بخش دوم همان بخش دوم نام مورد اشاره است.

اين که من در يکي از خوانش ها yaziš نوشته ام اگر چه کمتر نمايان است ولي نمونه هاي بسياري هست که d در پارسي باستان به z در اوستايي و اشکاني و مادي ( باز به گفته ي همين اروپاييان) تبديل مي شود يا بهتر بگويم d در زبان هاي ايراني جنوبي به z در زبان هاي شمالي ( اشکاني و اوستايي و مادي) دگرگون مي شود مانند واژگان دست، دريا، زر، و....( براي آگاهي بيشتر به کتاب ارزشمند يادداشت هاي گاتها از استاد پورداود نگري داشته باشيد.)

و در اين جا اين نام با خط خوزي و با تلفظ پارسي باستان نوشته شده که مي شود آن را به تلفظ مادي اش برگرداند.

Fara نيز در زبان هاي آريايي بسيار آمده و پيشوندي است که در اوستا Fra- آمده و يکي از دلايل خواندن نام فرورتيش که اشاره شد بوسيله ي اروپاييان به گونه ي Fravartiš همين است که جاي بحث دارد.

اين واژه در همين نام فرورتيش هم آمده.

اما آخرين نگارش که بسيار درست به نگر مي رسد(هم با نويسار خوزي جور است و هم با تلفظ اين واژه که خوشبختانه در سنگ نوشته هاي هخامنشي بجا مانده) و در همين راستا واژه اي در گل نوشته هاي پارسه هم هست که مي آورم.

در سنگ نوشته ها اين واژه به گونه ي paradayadam آمده که گونه ي رايي(مفعولي صريح که دکتر آبتين ساسانفر به گونه پارسي رايي بکار برده اند. با سپاس از ايشان) از Paradayada مي باشد.

اين واژه را به خطا در کتاب از زبان داريوش پروفسور ماري کخ به شکل paradaiza مي آورند و آن را گونه ي پارسي باستان مي دانند!! که در حقيقت اين گونه ي ايراني باستاني است که با استفاده از زبان هاي هم ريشه بازسازي شده است. بازم بوسيله ي همين اروپاييان!

اين واژه در يوناني پارادايس شده است و اکنون نام شهري در اروپاست!!

اين واژه به چم بهشت و باغ هاي پيرامون دار (حصار دار) است.

اکنون کوشش مي کنم آن را به گونه ي مادي! يا اوستايي بازسازي کنم :

Paradayada : (d-z) : Paradayaza* (Av. or Ma.)

خوب بر گرديم به نام خودمان:

همان گونه که پيش از اين گفتم i در خوزي مي تواند نشاد دهنده ي y در زبان هاي آريايي (اوستايي و مادي و پارسي باستان و...) باشد پس داريم :

Par-a-a-di-is : Paradaiz : Paradayz or Paraday(a)z

که البته به ياد داشته باشيد اين يک نام شخص است و لزومي ندارد که حتما مثل واژه ي بکار برده در يک زبان باشد، که اين خود آشکار است.

پس از اين نام شايد واکه ي پاياني آ a چون که نام خاص است، افتاده است و يا اينکه در زبان خوزي افتاده و در اصل نام، بوده که باز هم نمونه ي زيادي از اين نوع در زبان خوزي يافته مي شود و از طرفي شايد واکه ي پاياني، س s هم خواند شود که ايرادي ندارد و اين دگرگوني به دليل يکساني اين دو واک از لحاظ زباني و تلفظ امکان پذير است.

پس اين نام به دو گونه ي زير خوانده مي شود :

Paradayaz يا Paradayas : پَرَدَيَس

اين همان واژه اي است که در زبان پارسي نو به گونه ي پرديس و در زبان يوناني به گونه ي پارادايس داريم.

نام فردوسي سرودگوي و حماسه سراي بزرگ بايستي با اين نام يکسان باشد.

در گل نوشته هاي پارسه واژه اي به گونه ي partetašداريم که همان دانشمندان آن را با همين واژه پرديس يکي مي دانند که البته من دلايل آنان را نمي دانم ولي من هم با آنان موافقم چون با قواعد زبان خوزي جور است :(البته اين قواعد را آنان به من نگفته اند بلکه با بررسي زياد واژگان دو زبان به آنها رسيده ام و در درستي آنها شک ندارم.)

Partetaš : Par-te-taš : par(a)-dai-daš/s : Paraday(a)daš/s

( در زبان خوزي بسيار در اسامي داريم که واکه e در خوزي نشانگر ai در پارسي باستان هست و اين کاملا درست است.)

همان گونه که مي بينيد اين واژه هم درستي نام خوانده شده را تاييد مي کند.

ضمنا نماي جنگ روي مهر نيز کاملا پارسي يا مادي است و بسيار شبيه مهر هاي هخامنشي روي گل نوشته هاي پارسه است. بويژه نقش شير بسيار نگرگير است.( و همان گونه که در ادامه مي گويم مادها با پارس ها چندان فرق نمي کنند.)

و از آنجا که مادي ها کاملا برابر با پارسي ها در دربار داريوش بوده اند و هيچ تفاوتي بين آنها نيست و اين از نگاره هاي پارسه کاملا مشخص است (سربازان مادي و پارسي !! در موقعيت هاي يکسان حضور دارند.) پس در اين که چرا بسياري از نامهاي گل نوشته ها يا نگاره هاي روي گل نوشته ها مادي است جاي تعجب نيست.(تازه اگر بخواهيم حرف هاي دانشمندان غربي را بپذيريم و گر نه به نگر من و با دلايلي که بعد ها خواهم آورد اين دو قوم از هم جدايي پذير نيستند، نمونه اش اينکه چطور آژي دهاک قبول مي کند که دخترش را به يک پارسي دهد؟ و آيا زن و شوهر( ماندانا و کمبوجيه پدر و مادر کورش بزرگ) با هم از طريق مترجم صحبت مي کرده اند؟؟؟ ( همان تذکر بجاي دکتر داريوش اکبر زاده))

از سويي، بسياري از اشخاص پارسي لباس مادي به تن دارند و بر عکس و نمونه اش لباس فرنه که عموي داريوش و بزرگترين مقام پارس پس از داريوش شاه است که لباسش مادي است. اينکه در نگاره ي بار عام در جلوي داريوش شاه فرنه که ايستاده است درست است و دراين باره توضيحات کتاب از زبان داريوش درباره ي چوب دستي(عصا) فرنه که و ديگر دلايل بسنده است.

( ما همه شنيده ايم لباس مادي و پارسي و اين هم از همان تفسير هاي نادرست اروپاييان هست و آن هم براي درست نشان دادن سخنان هرودوت دروغ گوي تاريخ و ديگر دروغ پردازان يوناني. (البته خود همين نويسنگان يوناني هم نوشته اند که کورش پس از گرفتن شاهنشاهي ماد، پس از اين که مشاهده کرد لباس مادي ها راحتر و کاربردي تر است آن را بجاي لباس پارسي برگزيد و اين هم از آن دروغ هاست!!! نخست اينکه به نوشته ي همين يونانيان کورش هم پارسي است وهم مادي و از همان ابتدا اين کار را مي توانست انجام دهد و از سويي پارس ها و ماد ها با هم نا آشنا و غريب نبودند و در آن زمان که بنده ي ماد ها بودند به جا تر بود که لباس اربابان مادي را برگزينند تا اينکه بر آنها پيروز شوند و سپس لباس کشور مغلوب و زير دستان خود را بپوشند!!! و دوم اينکه زماني که يوناني ها صد ها سال تفاوتي بين ماد و پارس نمي گذاشتند و هر دو را ماد مي خواندند و هخامنشيان ودولت ايران تا مدت ها به نام ماد شناخته مي شد چطور مي توانيم بپذيرم که يونانيان بين لباس مادها و پارس ها تفاوت بگذارند(زماني که بين خود اين دو قوم تفاوت نمي گذارند چطور بين لباس آنها تفاوت مي گذارند!).

(توجه به اين نکته لازم است که من در همه ي اين گفتار براساس نگر اروپاييان پيش رفتم چون که نگر بيشتر دانشمندان است سپس هر کدام که نادرست بوده با دليل رد کردم)

اما نگر من در اين باره:

به نگر من و با توجه به دلايلي که آورده شد و در گفتاري جدا هم خواهد آمد ماد ها و پارس ها دو قوم جدايند ولي نه آنچنان که اروپاييان مي خواهند بما بقبولانند آنها کاملا با فرهنگي مشابه و دولتي مشابه بودند و خط آنها هم يکي بود(در اين باره دلايلي کامل در گفتار هاي بعد خواهد آمد ولي فقط به يک دليل اشاره مي کنم: درسنگ نوشته ي بيستون همه جا ماد و پارس در کنار هم نام برده شده و از ديگر سرزمين ها جدا گشته اند پارس و ماد و ديگر سرزمينها.... نبود مردي، نه پارسي، نه مادي، نه از خاندان من، نه کسي که ... پس چنانچه آنها داراي خط ديگري يا زبان ديگري بوده و يا خط و زبان پارسي باستان را نمي فهميدند و نميتوانستند بخوانند بايستي لااقل يکي از نسخه هاي سنگ نوشته ي بيستون به اين زبان و خط مادي نوشته مي شد، که همه مي دانيم از ديگر کشورها در درجه ي اهميت بالاتري بوده اند، پس چه شده که از اين خط اثري نيست جز اين که آنها هم به خط پارسي باستان مي نوشته و مي خواندند.)

شايد بشود بازهم با دو قوم يزدي و اصفهاني مقايسه کرد.

و آنچه که لباس مادي و پارسي خوانده مي شود در حقيقت دو لباس جدا از هر دو قوم است.

يکي لباس سواري است که دامني کوتاهتر دارد و لباس ديگر براي زماني است که خبري از سواري نيست( مگر حتما هر قوم يک لباس فقط بايد داشته باشد!) (تازه اروپاييان به اين هم بسنده نمي کنند و بيان مي دارند که هخامنشيان هم لباسشان را از خوزي ها(ايلامي ها) وام گرفته اند!!!)

(آيا در لباس هاي سرزمين زير فرمان روايي هخامنشيان که گاه کشور هاي نزديک به هم از لحاظ جغرافيايي، لباس هاي شبيه به هم ديده مي شود، مي شود گفت آنها همه يک سرزمين اند يا از همديگر وام گرفته اند؟؟؟ البته حتما در گذر زمان روي فرهنگ هم و از جمله لباس تاثير مي گذارند ولي نه اينکه از هم وام گرفته باشند!!) پس اينکه فرنه که لباس سواري به تن دارد که شايد به اين چم است که بيشتر در سفر بوده و بايد به همه جا سر مي زده، پس لباس سواري را برگزيده و يا دليل ديگري داشته که ما فعلا نمي دانيم.

و دليل ديگر بر اين ادعا نوشته ي روي مهر برنه که است.

ما مي دانيم که باز به گفته ي همين اروپاييان دانشمند! واژه ي farnah فرنه يک واژه ي مادي است! که البته آدم نمي داند به کدام ساز اين افراد بايد رقصيد!!

اما دلايل من:

از فرنکه دو مهر برجا مانده که از سوي هالوک به نام هاي PFS 9 و PFS 16 ناميده شده است.

از دو گل نوشته با شماره هاي PF2067-2068مي دانيم که فرنکه مهرش را گم کرده(شماره ي 9 را) و سپس مهر جديد را بکار گرفته است. ( شماره ي 16 را).

اما اين دو مهر داراي نوشته اي آرامي!!!( منظور همان آريايي هخامنشي که داريوش گفته است که در گفتاري کامل به آن خواهم پرداخت.) هستند که بسيار جالب اند.

در مهر نخست فقط نوشته شده فرنه که f-r-n-k : Farnaka و در مهر بعدي نوشته شده است مهر فرنه که پسر ارشامه که مي بينيم اين نام آشناست.

بله ارشامه همان پدر بزرگ داريوش و پدر ويشتاسپ هخامنشي است پس فرنه که عموي داريوش است.

(خوب حالا حتما اين اروپاييان خواهند گفت که وي با اين کار مي خواسته جعل سند کرده و براي خود شجرنامه بسازد و با اين کار خود را به خاندان شاهي وابسته کند!!!!! )

اما مي بينيم که نام ارشامه يک نام شناخته شده ي پارسي است در حالي که به گفته ي اين دانشمندان اروپايي فرنه که Farnah-ka يک نام مادي! است.که از اينجا اشتباه عمدي اروپاييان مشخص مي شود.

ضمنا همين اروپاييان اين نام را farnaka خوانده اند!

اين نام در گل نوشته هاي پارس به گونه ي par-na-ak-ka آمده است. درست است که h در زبان خوزي نيامده ولي در برگردان آن با توجه به ريشه حتما بايد باشد.

براي اينکه مطمئن بشيد که farnah پارسي است به نام يکي از هفت تنان که داريوش وي را صراحتا پارسي مي خواند اشاره مي کنم.

در بند هاي پاياني ستون چهارم سنگ نوشته ي بيستون اين گونه نوشته شده : اين مردان هواداران من بودند : ويندفرنا پسر وايسپارَ و...

اين نام نخست در پارسي باستان :

v-i-d-f-r-n-a : vidafarn : vi(n)da-farn (h)

همه ن n را اضافه مي کنند ولي ه h را خير.

ولي همين دانشمندان اين واژه را farnah مي نويسند!(آدم نمي دونه کدام حرفه شون را گوش کنه!)

حالا بيا درستش کن نام شخصي که صراحتا گفته شده پارسي و نام پدرش هم پارسي هست اين دانشمندان مي گويند مادي؟!!!

(ضمنا يکي از دلايلي که زبان مادي را از اوستايي هم جدا مي کنند همين واژه است:

ميگويند که : چون اين واژه مادي را از طريق سنگ نوشته هاي پارسي باستانِِ!!! و کتيبه هاي آشوري مي دانيم مادي است و از سويي برابر اين واژه در اوستايي xvarnah آمده است که البته v نوشته مي شود ولي خوانده نمي شود مانند واژه ي خواب و... پس اين واژه در اوستايي xarnah خوانده مي شه.)!!!

(h در برابر اوستايي دليلي در تلفظ صحيح farnah است.)

اين نام در نگارش خوزي به گونه ي زير مي آيد که خواندن نام فرنه که را از روي نويسار خوزي تاييد مي کند.

v.mi-in-da-par-na : (m-v),(p-f) : Vinda-farna-h

در پايان مي خواهم برگردان نهايي اين مهر باستاني از دوران آغازين هخامنشي (تاکنون فقط يک مهر از اين دوران در دست بوده:مهر کورش انشان) و يا نخستين مهر از تمدن ماد را به دوستان ايراني و به همه ي ايران دوستان تقديم کنم :

v.aanaka šak piraatiš.na

که برگردان خوزي آن :

v.Y nhax šak Faray diš.na

و اگر اين نام را به گونه سوم که درستر مي نمايد بکار بريم :

v.Y nhax šak Paradayas.na

و اگر بخواهيم آن را به پارسي باستان برگردانيم :

Y nhax : Paradayasahya : puça

اگر دقت کنيم اين نام در پارسي باستان نمي تواند بدون a پاياني خوانده شود پس شايد واقعا نام اين شخص paradayasa باشد.

من در برگردان پارسي باستان اين گونه کردم.

نخستين بخش نام اول دقيق و مفهوم نيست.

دليل اين که واکه ن در بالا نوشته شده اين است که در اين موقعيت اگر اين نام به پارسي باستان نوشته شود آن ن نوشته نمي شود ولي خوانده مي شود، مانند نام چيثرنتخمه که ن در ويرايش پارسي باستان آن نوشته نمي شود ولي خوانده مي شود يا همان نام ويندفرنا که گفته شد.

نام نخست شايد : ai(a)n-hax باشد.

( چون مي خواستم اين نوشته خيلي زود بدست دوستان برسد زمان زيادي براي بررسي نام نخست نگذاشتم ولي اگر در خواندن اين نام پيشرفتي حاصل شود و بتوانم آن را درستر بخوانم حتما خواهم نوشت.)

و در پايان نوشته ي مهر به دو زبان و برگردان پارسي نو ان :

يان هخا پسر پرَدَيس

v.Y nhax šak Paradayas.na

Y nhax : Paradayasahya : puça

يا :

يان هخا پسر فريَ تيش

v.Y nhax šak Faryatiš.na

Y nhax : Faryatišahya : puça

همچنين مي خواستم خبر پس گرفتن شي هخامنشي را از قاچاقچيان به دوستان اطلاع بدهم و بگويم که در بين اين اشيا يک متن ميخي به زبان پارسي باستان و در خط هم هست که روي صفحه اي طلايي نگاشته شده است و اگر چه فرتوري که از اين شي دارم بسيار بد است ولي کوشش خواهم کرد تا اين متن را بخوانم و در دسترس دوستان بگذارم.

بدبختانه اين فرتور خوبي نيست ولي با اين وجود واژه را در آن خوانده ام که : من .... مرد....پارس .... داريوش (شاه)....

واژه شاه شوربختانه از بين رفته است.

ولي هنوز نمي توان گفت که اين نوشته از آن کدام شاه است: داريوش يا پسرش يا داريوش دوم؟

از دوستان مي خواهم که از دادن نظراتشان دريغ نفرمايند و موفقيت من را در بازخواني اين لوح از ايزد توانا خواستار باشند.

چون تنها با بخشايش ايزدي اين کار به سرانجام خواهد رسيد.

( از ايران دوستان براي واژگان انيراني بکار رفته در اين نوشته پوزش مي خواهم و وعده ي باز نويسي اين گفتار را مي دهم.)

چون اين گفتار براي نخستين بار از سوي نگارنده نوشته شده، بدون ذکر نام نويسنده و سرچشمه ي اين گفتار بايسته نيست از اين نوشتار استفاده شود.

با سپاس بي کران از ايراني هاي ميهن دوست.

داريوش بختياري

دوشنبه 28 آذر ماه 1384 خورشيدي

IranYad .com

© کپي رايت توسط .:مقاله نت.: بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.)

برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.

/ 1