سیدجمال الدین اسد آبادی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیدجمال الدین اسد آبادی - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

انقلابي با غيرت ديني و خواستار ترقي مسلمانان

1-2- سيدجمال ، همان طور كه از شرح حال او نيز معلوم مي شود، اساساً انقلابي بود كه غيرت و تعصّب شديد

ديني او را واداشته بود تا براي رهايي و ترقّي مسلمانان ، كه وي جهل و عقب ماندگي آنان را طيّ سفرهاي اروپايي خود بيشتر احساس كرده بود، قيام كند. پيوند نافرجام او با سلطان عبدالحميد، براي آن بود كه به آرزويي كه براي ايجاد يك خلافت اسلامي مستقل از سلطه ي خارجي در سر داشت جامه ي عمل بپوشاند. هر چند وي در نيل به اين مقصود ناكام ماند، لكن تحرّكي كه از نظر فكري در نهضت اتّحاد مسلمين و تجدّدطلبي ايجاد كرد، در آثار شاگردان او، به ويژه محمد عبده كه در همين فصل از او سخن خواهيم گفت انعكاس يافت .

آراي سيدجمال

1-3- سيدجمال را نمي توان شخصيت برجسته اي در عداد حكيمان و متكلّماني كه صاحب يك نظام فكري مخصوص به خود بوده اند به شمار آورد. تنها كتاب چاپ شده ي او، نيچريه ، كه در ردّبر مادّي مذهبان (يا قائلين به اصالت طبيعت ) است و در اصل به فارسي نگاشته شده اثري به مقتضاي روز است ، كه عمق و ظرافت كتابهايي از اين قبيل را كه در احتجاج تاًليف شده ندارد. (1) با آنكه وي در احتجاجات خويش در اين كتاب ، سلاح خود را عمدتاً به سوي مذهب اصالت طبيعت التقاطي (نيچريه ) سيّد احمدخان بهادري (متوفّي 1316/1898) كه او را خلال سفر هند در 1296/1879 ديده بود، نشانه مي گيرد تور خود را در حوزه اي بسيار وسيعتر مي گستراند و از جملة مادّي مذهبان يا دهريوني كه وي آنها را مخصوصاً به سبب انكار ضمني يا صريح خدا مورد ملامت قرار مي دهد، يكي ذيمقراطيس و ديگري داروين است .

سيدجمال پس از ردّ فلسفه هاي الحادي مادّي و دهري ، به بيان سهم ارزشمند دين در ايجاد تمدّن و ترقّي مي پردازد. به اعتقاد وي ، دين سه حقيقت اساسي به انسان آموخته است : 1) اينكه انسان روح ملكوتي و قدسي دارد و اشرف مخلوقات است ؛ 2) اعتقاد به اينكه هر جامعه اي كه ديندار باشد بر سايرين برژتري و تفوّق خواهد داشت ؛ 3) تصديق اين امر كه زندگي اين جهاني انسان ، صرفاً مقدّمه و مدخلي است به حيات والاتري در عالمي به كلّي خالي از رنج و اندوه ، و سرنوشت انسان آن است كه مآلاً از آن بهره مند گردد .

نخستين حقيقت ، اين تمايل را در انسان به وجود آورده كه بر اميال بهيمي خود غلبه كند و با همنوعان خويش در صلح و صفا زندگي كند و غرايز حيواني خويش را مهار سازد .

دومين حقيقت ، موجب رقابت شده است ، زيرا ملّتها، به ميزاني كه حيات خود را بر اساس اين حقيقت بنا كرده باشند، بي وقفه در صدد افزايش نصيب خويش از دنيا بر خواهند آمد و به كسب علم و پرورش فنون و صنايعي كه از مشخصّات تمدّن به شمار مي روند، خواهند پرداخت .

حقيقت سوم موجب آن شده است كه انسان به عالم بالا كه سرانجام بدان خواهد رسيد چشم بدوزد و خود را از همة رذايل و بد انديشيهايي كه طبعاً بدانها مايل است پاك سازد و به حكم صلح و عدالت و محبّت زندگي كند .

علاوه بر اين ، آنان كه در دامن دين به خوبي پرورده مي شوند واجد سه خصوصيت خواهند شد: 1) حياء، كه آنان را از گناه باز مي دارد و به توبه وا مي دارد؛ 2) امانت ، كه پايه و شالوده ي بناي يك جامعه ي سياسي سالم است و 3) صداقت ، كه بدون آن جامعه ي بشري در واقع امكان پذير نخواهد بود .

هرگاه ملّتهاي بزرگ عالم را در معرض اين تحليل قرار دهيم تصديق خواهيم كرد كه عظمت آنها همواره ناشي از آن بوده است كه اين خصايل را در خود رشد و پرورش داده اند . چنين است كه مي بينيم يونانيان ، به رغم آنكه ملّتي نسبتاً كوچك بوده اند، توانسته اند به بركت همين فضايل در مقابل امپراتوري پرقدرتي مانند ايران قد علم كنند و در نهايت آن را به نابودي كشانند. اما ديري نگذشت كه مادّي مذهبي و لذّت پرستي اپيكور، آن معنايي را كه يونانيان براي شأن و منزلت آدمي و سرنوشت ملكوتي او قائل بودند از درون متلاشي كرد و اين خود به كلْبي مشربي و انحطاط اخلاقي انجاميد و انقراض يونانيان و مآلاً انقياد آنان در برابر روميان را به بار آورد .

هم بدين گونه ايرانيان باستان ، كه مردمي اصيل بودند، با اوج گيري آيين مزدك راه سقوط در پيش گرفتند و دچار فروپاشي اخلاقي شدند و به تبعيت از عربها گردن نهادند .

امپراتوري اسلامي نيز خود بر مبناي محكم اخلاقي و دين استوار بود، لكن ظهور مادّيگري در مصر و ايران ، كه خود را زير نقاب تبليغات باطنيه (اسماعيليه ) مخفي كرده بود،بذر شك و ترديد در اذهان مسلمين و با برداشتن قيد و بند مذهبي و اخلاقي از دست و پاي پيروان خويش آن هم با توسّل به اين دسيسه كه اين تكاليف صرفاً براي ناقصان و به حق نارسيدگان تجويز شده ، ايمان مسلمانان را تضعيف كرد. مسلمين ، وقتي روحيه و انگيزه هاي اخلاقي خود را از دست دادند به حدّي ضعيف شدند كه مشتي فرنگي توانستند مدّت دويست سال در مركز قلمرو آنان براي خود پايگاهي محكم تأسيس كنند و در پي آن مغولان صحراگرد سراسر عالم اسلامي را لگدكوب كردند و خاك شهرها را به توبره كشيدند و مردم را قتل عام نمودند .

پس از سقوط امپراتوري روم ، فرانسه در علوم و فنون به مرتبه اي والا و ممتاز دست يافت و گوي سبقت را از ساير ملل اروپايي ربود و در قرن هجدهم ميلادي نيز تحوّلي بنيادي در تاريخ اين كشور روي داد. در اين قرن ، ولتر و روسو، تحت عنوان روشنگري و عدالت اجتماعي (2) بار ديگر همان «مذهب طبيعي » قديم اپيكور را زنده كردند. اينان عقايد مذهبي را صرف خرافات دانستند و رد كردند و منكر وجود خداوند شدند و الهه ي عقل را جانشين خدا ساختند. به عقيده ي سيدجمال ، همين عقايد زيانبار بود كه سرانجام فرانسه را در آن معركه ي خونيني كه به انقلاب فرانسه معروف است گرفتار ساخت و حتي ناپلئون نيز نتوانست آن كشور را از آن ورطه رهايي بخشد. انحطاط و فروپاشي وسيعي كه پديد آمد در قرن نوزدهم ميلادي با مصيبتهاي بزرگ تري قرين شد كه از همه مهم تر ظهور سوسياليسم و شكست فرانسه از دولت پروس بود .

سيدجمال ، تاريخ اروپا را تا پايان با همين انديشه ها بررسي كرد و همان معيارها اخلاقي و فلسفي را براي ارزيابي نيهيليستها (نيست گرايان ) و سوسياليستها و كمونيستهاي قرن نوزدهم ميلادي به كار مي گيرد. اين سه طايفه ، سنگ فقرا و محرومان را به سينه زدند و زير اين نقاب الغاي كليّه ي امتيازات انساني و اشتراك در همه ي اموال را تبليغ كردند و همه مي دانند كه در اين ماجرا چه خونها ريختند و به نام عدالت و مساوات چه فتنه ها برانگيختند. ضديّت آنان با ديانت و سلطنت برخاسته از اين اصل است كه مي گويند كالاها و اموال كلاً موهبت طبيعت است . و تملّك خصوصي اين مواهب به منزله ي مخالفت با «شريعت مقدّسه ي طبيعت خواهد بود. عوامل و اذناب اين جماعات » در سراسر اروپا مخصوصاً روسيه فعّاليت دارند و اگر بتوانند مباني قدرت خود را استحكام بخشند بيم آن مي رود كه نسل بشر را در معرض نابودي قرار دهند. سيدجمال اين فقره از كلام خود را با دعاي «اجارناالله من شروراقوالهم و افعالهم » به پايان مي رساند .

تحليلي كه سيدجمال از عناصر ديني و اخلاقيِ دخيل در عظمت و انحطاط ملّتها به دست مي دهد از حيث انسجام و سرشاري از غيرت و حميّت ديني قابل توجّه است . عجيب اين است كه «طبيعيون » قرن نوزدهم ميلادي كه اسدآبادي به آنها مي تازد، يعني نيهيليستها و سوسياليستها و اسلاف آنان ، «آزادانديشان » پيش از انقلاب فرانسه هسنتد. وي ، علي رغم اينكه در عروة الوثقي گفته است كه مقصودش انتقاد از «نيچريه ي » هند بوده ، در متن كتاب ، از اين جماعت نامي به صراحت نمي برد. قاعدتاً بايد اين طور نتيجه گرفت كه سيدجمال بنا را بر آن مي گذارد تا «طبيعي مشربي » را نخست از آن حيث كه يك نظريه ي عمومي است رد كند و آن گاه ثابت نمايد كه موضع نيچريه ي هند نيز نظراً بي اعتبار و ناموجّه است .

از جمله جنبه هاي جالب توجّه تحليل سيدجمال نظريه ي تاريخ موردقبول او و نقش مذهب به عنوان يك عامل واسطه در ترقّي جامعه ي بشري است . آنچه مخصوصاً در خور توجه است اين است كه وي مذهب را پيراسته از هرگونه محتواي فوق طبيعي ، به مجموعه اي از عقايد معقول مبدّل مي سازد . استدلال او اين است كه عقايد ديني حقيقي و اصيل مي بايد بر دلايل معتبر و براهين درست مبتني باشد نه بر اوهام و ظنّ و گمان آباء و پيشينيان . سر تفوّق اسلام اين است كه به پيروان خود دستور مي دهد هيچ چيز را بي دليل و برهان قبول نكنند و آنان را از تبعيتِ اوهام و وسوسه ها بر حذر مي دارد :

دين اسلام آن يگانه ديني است كه ذمّ اعتقاد بلادليل و اتباع ظنون را مي كند و سرزنش پيروي از روي كوري را مي نمايد و مطالبه ي برهان را در امور به متديّنين نشان مي دهد. در هر جا خطاب به عقل مي كند و جميع سعادات را نتايج خرد و بينش مي شمارد و ضلالت رابه بي عقلي و عدم بصيرت نسبت مي دهد .

نشانة تفوّق اسلام بر ساير اديان ، از آيين برهماگرفته تا ديانت مسيح و زرتشت اين است كه در آن ، اصول عقايد كاملاً استدلالي و از هرگونه عنصر غيبي خالي است . پر واضح است كه سيد جمال با اين تصوّري كه در باب «استدلالي بودن » عقايد دارد، متفكّري كاملاً امروزي است و به خوبي پيداست كه وي از تصوّر سنّتي مشعر بر حضور جنبه ي فوق طبيعي در عبادات ديني ، كه عمدتاً از جانب حنابله و اشاعره و متصوّفه ابراز مي شود فاصله مي گيرد. حتّي معتزله هم كه عقلي مذهبان اوايل دوران اسلامي هستند از تسليم به چنين دعاوي غريب و تازه اي طفره خواهند رفت .

با همه ي اين اوصاف ، عقلي مشربي سيدجمال ، بر خلاف بعضي ديگر از متفكّران مسلمان ، از ابن راوندي تا ابوالعلاء ، او را به انكار عقايد ديني و سطحي و نامعقول شمردن آنها سوق نداد؛ بلكه به عكس ، همان طور كه ما در تحليل خود نشان داده ايم ، وي به خوبي به اهمّيّت دين به عنوان يك عنصر اساسي در صورت بندي اخلاق فردي و بافت فرهنگ بشري ، توجّه دارد. اين هر دو جنبه ، يعني عقلاني بودن و بعد فرهنگي داشتن اسلام (البتّه با تأكيد بر پيراسته بودن آن از هرگونه عنصر ماوراء طبيعي ) وجه غالب تعبير و تفسيري است كه امروزه ، در قرن بيستم ميلادي ، از اسلام رواج يافته است .

1- رساله ي نيچريه به دفعات در ايران به چاپ رسيده است . نقل قولهاي نويسنده ي كتاب از اين اثر، از ترجمه ي عربي آن با عنوان الرّد علي الدهريين ، است . آنچه ما در اينجا آورده ايم مأخوذ از چاپ «دفتر انتشارات اسلامي ، وابسته به جامعه ي مدّرسين حوزه ي علميه ي قم » (احتمالاً 1359 ش ) است . همچنين رجوع شود به : مجتهدي ، كريم ، «سيدجمال الدين اسدآبادي و ردّ فلسفه ي نيچري »، در سيد جمال الدين اسدآبادي و تفكر جديد، نشر تاريخ ايران ، تهران 1363 ش ، ص 48-303. - م

2- در نوشته ي سيدجمال اشاره اي به عدالت اجتماعي (equity) نشده و با عبارت «به اسم رافع الخرافات و منورالعقول ظهور كردند» فقط به روشنگري اشاره شده است . -م .

/ 3