سيدجمال الدين اسدآبادي
پيدايش روحيه ي تجدّد: در سيدجمال الدين
1-1- وفاق و پيوندي كه سرانجام توسط حكماي اشراقي ، از سهروردي تا ملاصدرا، ميان فلسفه و كلام به وجود آمد پايگاه فلسفه را در ايران استوار ساخت و زمينه را براي پيدايش «تجدّد» در كشورهاي اسلامي هموار كرد. استمرار حكمت اسلامي ، خاصّه صورت شيعي آن را به خوبي مي توان در سلسله ي طولاني فيلسوف - متكلّماني (متألهاني ) كه حامل سنّت حكمت اشراقند مجسّم ديد؛ سرآمد اين فيلسوف - متكلمان ، ملاصدراست كه او را بايد بزرگ ترين قهرمان اين سنّت در دوران جديد محسوب كرد. جمال الدين افغاني كه نخستين متفكّر اصيل اسلامي در دوران تجدّد است ، تا حدودي محصول همين سنّت و سخنگوي روحيه ي سنّت شكني جديدي بود كه طليعه ي اسلام در قرون سيزدهم و چهاردهم / نوزدهم و بيستم است . جمال الدين كه در 1255/1839 در اسدآباد همدان ايران (1) ، يا به قول خودش در اسدآباد افغانستان (2) به دنيا آمد، همراه با خانواده ي خويش به قزوين و سپس به تهران رفت و در آنجا در محضر آقا سيد صادق كه معروف ترين متكلّم شيعه ي آن عصر در تهران بود و به تلمّذ پرداخت . پس از چندي از تهران به نجف ، يعني به مركز علوم ديني تشيّع رفت و به مدت چهار سال در حلقه ي شاگردان فقيه و متكلّم نامدار شيخ مرتضي انصاري درآمد. در 1269/1853 راه هند در پيش گرفت و در آنجا با علوم غربي آشنايي حاصل كرد و بالاخره از رهگذر همين سير و سفر بود كه چار گوشه ي عالم را، از حجاز و مصر و يمن و تركيه تا روسيه و انگلستان و فرانسه درنورديد. يكي از معروف ترين سفرهاي او، سفر وي به مصر در 1286 / 1869 و از آنجا، پس از اقامتي كوتاه ، به استانبول است . در استانبول ، نخست به گرمي مورد استقبال قرار گرفت ، امّا ديري نگذشت كه تعصّب و سوءظن او را ناچار ساخت تا پايتخت عثماني را ترك كند. در 1288/ 1871 به مصر بازگشت و در آنجا به مدّت هشت سال رحل اقامت افكند و در همين دوره ي اقامت بود كه نخستين ثمرات تأثير عظيم فكري و سياسي او در روشنفكران آن ديار ظاهر گرديد. در ميان شاگردان او در مصر نويسندگان برجسته اي از قبيل اديب اسحاق و سياستمداراني مانند عرابي پاشا و بسياري ديگر وجود داشتند. امّا بزرگ ترين شاگرد و همكار مادام العمر او شيخ محمد عبده بود كه خود يكي از اركان نهضت تجدّد طلبي در خاور نزديك به شمار مي رود . سفر قابل ذكر ديگر او، سفر وي به پاريس است ، او در اين سفر با همكاري محمد عبده به سال 1301 / 1884 دست به انتشار مجله ي پرشور و احساسي به نام عروة الوثقي ، زد كه منادي اتّحاد مسلمين و احياي خلافت اسلامي بود. وي در پاريس همچنين با ارنست رنان فيلسوف و مورّخ فرانسوي ، كه پيش از اين به كتاب او در باب ابن رشد اشاره كرده ايم ، ملاقات كرد و او را عميقاً تحت تأثير خود قرار داد. به رنان ، در اثر مذاكره با وي ، اين احساس دست داد كه گويي با رفيق آشنايي ، هر چند پيرتر از خود، سخن مي گويد و يكبار ديگر همان دعوت به تعقّل و تفكّر آزادانه را كه قرنها پيش ابن سينا و ابن رشد مطرح كرده بودند، از او مي شنود. سيّد جمال در 1309/1892 مجدداً به استانبول رفت و اين بار از جانب سلطان عبدالحميد عثماني كه پرچمدار نهضت اتّحاد مسلمين بود و هم از اين رو متفكّر و مبلغي مانند سيد جمال را مي شناخت ، عزّت و حرمت تمام يافت . لكن به سبب حسادتها و دشمنيهاي شخصي و ناسازگاريهايي كه بخشي از عالم اسلام را به بخش ديگر به مقابله وا مي داشت همكاري ميان آن سلطان و اين حكيم به جايي نرسيد. سيد جمال در 1315/1897 در اثر بيماريهاي ناشي از جرّاحي دهان درگذشت ، هر چند مطابق بعضي اقوال ، مرگ او ناشي از مسموميت بود . 1. موضوع زادگاه سيدجمال الدين از مسائلي است كه همواره ميان نويسندگان ايراني و غير ايراني شرح حال وي مورد اختلاف بوده است ، هر چند از مجموع اسناد و دلايلي كه در دست است زادگاه وي را اسدآباد همدان نشان مي دهد. در هر حال با توجه به قرار گرفتن افغانستان در محدوده تمدني ايران و اينكه در آن زمان هنوز جزو خاك ايران هم بوده ، سيدجمال ايراني است . در اين باره رجوع شود به : محمد طباطبايي ، سيد محمد، سيد جمال الدين اسدآبادي و بيداري مشرق زمين ، به كوشش و مقدمه ي سيد هادي خسروشاهي ، از انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ، 1370 . 2. رجوع شود به : لطف الله خان ، جمال الدين الاسدآبادي الافغاني ، ص 49 و بعد؛ مقايسه شود با : Adams, Islam and Modernism in Egypt, p.4, n.1. همچنين رجوع شود به : رشيدرضا، تاريخ الاستاذ الامام ، ج 1، ص 27 .