شکل‌ گیری گرایش های مذهبی تحت تأثیر زرتشت (در ایران اسلامی‌) (به روایت اشپولر) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شکل‌ گیری گرایش های مذهبی تحت تأثیر زرتشت (در ایران اسلامی‌) (به روایت اشپولر) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شكل گيري گرايشهاي مذهبي تحت تأثير زرتشت (در ايران اسلامي ) (به روايت اشپولر )

هم زيستي اديان ناشي از حس ملي ايرانيان

23-1- اگر به اين امر توجه كنيم كه تا چه مدتي ، لااقل در ايالات معدودي از ايران ، دين اسلام و زردتشت در پهلوي يكديگر مي زيستند و تا چه حدّ اسلام پاره اي از عقايد مجوسيان را پذيرفته و يا لااقل با آنها مدارا نموده است ، و همچنين اگر علاوه بر آن به اين مطلب بيانديشيم كه حس ملي روز افزون تا چه اندازه همه را به رعايت سنّت و عادات قديمي ايران ناگزير مي ساخت و چگونه بسياري از مردم - به خصوص دانشمندان (مثلاً ابن راوندي )- مكرراً عقيده ي خود را تغيير مي داده اند، ديگر نمي تواند جاي تعجب باشد كه در جنب اين هم زيستي نيز فرقه هايي مختلط و ممزوج ، از دين جديد و قديم يعني از اسلام و دين زرتشت به ظهور پيوسته كه مورد قبول عامه واقع نگشته است .

جنبش اصلاح ديني به آفريد، سنباد، اسحاق ، و استادسيس

23-2- جنبشهاي اصلاحي روحانيت زردشتي در قرن هفتم و هشتم ميلادي (اول و دوم هجري )، خود باعث به وجود آمدن اشكالاتي گرديد: به اين معني كه بر اساس آن جنبشها (ولي با تجاوز از حدود آنها)، در سال 745 ميلادي (برابر 127 هجري ) شخصي زردتشي به نام « به آفريد » (المجوسي الزوزني ) پسر فروردين (ماه فروردينان ) از اهالي خواف نزديك نيشابور، كتابي به زبان فارسي پرداخت كه در آن كوشش فراواني در راه سازش دادن دين زردشت با عقايد اسلامي به كار برده بود: بدين ترتيب كه آنچه را از دين زردشت به نظر مسلمانان ناپسنديده تر از همه مي نمود مثل ازدواج با خويشاوندان و شرب خمر و اكل ميته و پرستش آتش و «زمزمه ي » كتب ديني را ( لااقل هنگام غذا) به حساب امور دين نمي آورد. در مقابل ،به زردشت احترام مي گذاشت و مثل وي حمايت حيوانات خانگي و حفاظت پلها و راهها را تأكيد مي نمود. زردشتيان براي جلوگيري از اين لطمه و اهانتي كه به عقايد آنان وارد آمده بود باكي نداشتند كه به حكومت اسلامي و به مبلغ عبّاسيان يعني ابومسلم متوسل گردند تا به سر كوبي اين الحاد نايل آيند. بديهي است كه ابومسلم نيز با ميل ، اين موقعيت را مغتنم شمرد كه بنا به تقاضاي جماعت زردشتيان در كار آنان مداخله نمايد و دستور داد تا اين مصلح و مجدّد را در حوالي باذغيس دستگير نموده به قتل برسانند .

ولي با اين عمل ، اصل نهضت وي سركوب نشد و ديگراني هم در اين جهت ، پيدا شدند. كوششهاي سنباد (كه به پيروي از كيش مزدك معروف بود) (754ر75 5 ميلادي برابر 137 هجري ) در هم شكست (سنباد كه هدف عبّاسيان نبوده ، از آن هم تجاوز و مقاصد بالاتري را تعقيب مي كرد- قيام نمود و عده اي از پيروان ابومسلم نيز به وي پيوستند) و متعاقب آن نيز اقدامات شخص تقريباً گمنامي به اسم اسحاق كه قبل از هر چيز در بين تركان ماوراءالنهر جنبش مذهبي به وجود آورده بود عقيم ماند، ولي در عوض اين شكستها، پيامبر جديدي به نام استاذسيس (سال 767 ميلادي برابر 150 هجري ) موفق شد گروهي از زردشتيان سيستان و هرات و باذغيس را كه شور مذهبي در سر داشتند گرد خود جمع نموده و مابقي پيروانِ «به آفريد» مقتول را نيز با خويش همراه سازد، و به طوري افكارش مؤثر افتاد كه معتقدان به وي حتي خود را تا قرن نهم و دهم ميلادي (سوم و چهارم هجري ) حفظ كردند ] گذشته از آن ، امكان اين مي رود كه شورش بست (سيستان ) كه در همين زمان 767 ميلادي ( برابر 150 هجري ) به پا ساخت ، با اين انقلاب مذهبي ارتباط داشته است [ .

منابع فكري ابومسلم

23-3- اگر چه نمي توان در مورد فوق از تأثير دين زردشت صحبت نمود: اما به ظن علمي بايد به وجود و بقاي چنين تأثيري در سرزمين ايران اعتراف داشت ، و واقعاً نيز اين امر درباره ي جنبش مذهبي ديگري كه از نهضت مذكور بسيار مهم تر و كمي بعد از آن به وقوع پيوسته است ، صادق مي باشد؛ منظور جنبشي است كه به شرح ذيل پس از شهادت ابومسلم خود را ظاهر ساخت : اثر مواعظ و كوشش ابومسلم ، مبلغ نيرومند عبّاسي وصول عبّاسيان به هدف خويش يعني خلافت نبود، بلكه آثار آن از اين هم فراتر مي رفت و سر انجام به برانداختن جابرانه ي وي به دست خودِ عبّاسيان منجر گشت ، ولي از طرف ديگر اين امر وسيله ي آن شد كه آتش مذهبي گداخته اي فروزان گردد، و در اين مورد پهلو به پهلوي آراء زردتشي عقايد ساير اديان و مذاهب نيز براي خود كسب ارزش نمايد، مثل «تناسخ ارواح » كه بايد در عقايد پاره اي از فرقِ شيعه نيز اثري از خود گذاشته باشد .

بر اساس اين عقيده مي توان احتمال داد كه در اينجا تأثيرات مستقيمي از دين بودا موجود بوده است و توجيه اين امر در مورد خراسان نيز مي تواند بدون

ترديد اين باشد كه خراسان در آن موقع در سرحدّ مناطق بودايي مسلك واقع شده بود ] 1 [ و در آنجا قطعاً تك تك شخصيتهاي بودايي منفردي (البته بدون جماعت مذهبي ) مي زيسته اند .

در هر حال همين عقيده به تناسخ توأم با نظريه ي فيض «ارباب معرفت و كشف » است كه به عنوان پايه ي اصلي نهضتي مذهبي ، يعني مذهبي كه بر اساس عقيده به ادامه ي حيات ابومسلم استوار گشته بود، ذكر مي گردد، ولي چيزي كه هست درباره ي اين فرقه نيز اخبار و اطلاعات فقط از طريق اسلامي يعني از طريق مخالفان اين فرقه به ما رسيده است و همين امر سبب شده كه در اينجا نيز مثل اغلب موارد تاريخ اديان و مذاهب فقط يك تصور مبهمي داشته باشيم .

قيام نقابداران

23-4- تنها چيزي كه در هر حال واضح است اين است كه اين جنبش بر اثر سرخوردگي از رفتار عبّاسيان به وقوع پيوسته است و باني آن عطا يا (هاشم پسر؟) حكيم (از كزه نزديك مرو) مي باشد. شغلش گازري و مدّعي اين بوده كه همان «فيض روحي الهي » كه قبلاً در پيكر آدم و نوح و عيسي و غيره حلول نموده است در پيكر ابومسلم نيز منزل يافته و مقاوم وي را والاتر از مقام پيغمبر اسلام (ص ) برده است و پس از مرگ ابومسلم اين «نيروي الهي » در كالبد خود ابن هاشم به عنوان آخرين حامل واقعي آن حلول نموده است . متناسب با اين عقيده نيز پيروان وي در مقابل او (يعني در مقابل «خداي » خود) به سجده مي افتادند؛ ولي وي كه از يك چشم نابينا بود و منظر بسيار نازيبايي داشت پيوسته «به اين دليل كه مردم تاب لمعان سيماي وي را ندارند»نقاب زرين (يا سبز رنگي ) بر چهره ي خود مي زد (اين تصور كه در بين توده هاي ديگر از اين قبيل نيز متداول بود سبب شد كه بعداً تمثال پيغمبر اسلام حضرت محمد (ص ) به صورتي نقابدار ترسيم مي شد تا اينكه مردم مجبور به تصوير سيماي آن حضرت نباشد). در هر حال اين مدّعي نبوت به مناسبت نقاب (قَناع ) مذكور المقنّع (نقاب دار ) ناميده شد و ظاهراً پيروان زيادي به خصوص از بين زارعان داشت كه نيز بر اثر معجزه ي ساختگي او (طلوع ماه ) سخت به وي پابند شده بودند. از بين آنها قبل از همه ، دسته ي مبيّضه يعني سپيد جامگان در بخارا (شايد اينان بقاياي مزدكيان بوده اند، در مقابل آنها دسته ي محمّره يعني سرخ جامگان قرار داشتند كه توأم با خرّميان ظاهر گشته اند) و سغديان و نيز تركان غير مسلمان ، نام برده مي شوند. مركز اين جنبش مسلح عبارت از دريا و دره ي ذرَفَشان و اما مقرّ خود المقنّع كش بوده است كه دور ستاق اطراف آن را به صورت استحكامات بنا كرده و قلاعي چند از حوالي آن را نيز به دست آورده بود .

نظر به اين تعصّب ضداسلامي و كثرت پيرواني كه داشت مي بايستي پيكارهاي متعدد و مكرري صورت مي گرفت تا آن جنبش به كلي سركوب گردد . جنگهاي اطراف بخارا پس از چهار ماه پيكار مداوم در سال 779ر780 (برابر با 163 هجري ) پايان يافت و مي بايستي از بين 1000 تن سپيد جامگان پيرو وي 700 تن از پاي در آمده باشند. تلفات مسلمين نيز به قدري زياد بود كه خليفه مجبور به فرستادن نيروي امدادي تازه اي گشت و لشكريان خليفه ناگزير يك زمستان انتظار كشيدند تا اينكه - پس از تعويض فرمانده قوا- توانستند با يك حمله ي نهايي بر ضد خودِ المقنّع پيش روند، و همين كه پس از محاصره ي طولاني دژ اصلي وي سنام (پا سيام واقع در نزديكي كش ) لحظات آخر شكست خود را نمايان ساخت ، اكثريت ] 2 [ پيروان دست استرحام به سوي مسلمانان دراز نمودند و مورد بخشش واقع گشتند. فقط مي بايستي دو هزار تن از آن پيروان تا به آخر مصرّانه پايداري كرده باشند تا اينكه قبل از آخرين شورش خصم خود اين پيغمبر و پيروانش به منظور اينكه جمعاً به آسمان صعود كنند خود را در آتش افكندند. درباره ي اين مطلب كه آيا وي قبلاً زنان ] 3 [ و عده اي از پيروان خود را مسموم نمود و يا اينكه خود آنها پس از تناول سم ، خود را به آتش افكنده اند خبرهاي مختلفي رسيده است و تعيين قطعي آن حتي در آن زمان هم ممكن نبوده است ، زيرا مسلمانان مهاجم پس از ورود خود فقط معدودي از پيروان مذهب جديد را كه اهل ماوراءالنهر بودند در آنجا يافته اند .

قيام سرخ جامگان

23-5- با اين ظفر اولين نهضت نسبتاً بزرگي به عنوان عكس العمل ايرانيان در مقابل احراز مقام خلافت از طرف عبّاسيان برپا شده بود، لااقل بر حسب ظاهر سركوب شد، ولي آتش اين جنبش در زير خاكستر خفا همان طور گداخته ماند و مقارن با اين سركوبي نهايي (778 ر779 برابر 162 هجري ) خود را در جنبش سرخ جامگان (يا سرخ نامگان كه گواهي نامه هاي آنان با جوهر قرمز نوشته مي شده ؟: المحمّره ؛ و به قول سياستنامه «سرخ علم ») مجدداً شعله ور ساخت . بديهي است كه از آراء و هدفهاي اين قيام كه در گيلان در تحت رهبري شخصي به نام عبدالقهار به وقوع پيوسته است - گذشته از اباحه ي زنان - هيچ اطلاعي به ما نرسيده است ، ولي حتماً در اين مورد نيز مي توان يك جنبش اجتماعي مذهبي توأم با يك سلسله اقدامات سياسي خاصي ملاحظه نمود كه از افكار المقنّع (ولو به جهت نزديكي زماني و مكاني آن ) بايد متأثر بوده باشد. اين جنبش نيز - اگر به ظاهر آن بنگريم - به سرنوشت همان نهضت پيش گرفتار شد به اين معني كه به سرعت از طرف مازندران در هم شكست ، اما در عين حال اين حقيقت آشكار گشت كه دو لشكركشي از طرف خليفه ي وقت و جانشين وي موسي الهادي (سالهاي 782ر783 و 783 ر784 برابر 166 و 167 هجري ) براي اين منظور كافي نبوده اند كه حيثيت خلافت را (نيز در مقابل دو خاندان فرمانرواي آنجا دوباره طوري برقرار سازند كه

از آشوب اهالي جلوگيري كند . در سال 796ر797 (برابر 180 هجري ) (در تحت رهبري « رستم دار ») و در سال 80 8 ( برابر 192 هجري ) در واقع سركشي تازه اي از طرف سرخ جامگان (در اين باره كه اين رنگ انقلابي چه نشانه و چگونه ايماني براي ايشان بوده اطلاعي نداريم ) به وقوع پيوست و اين شورشها و مبارزات خيلي به كندي فرو نشست و حتي اين طور به نظر مي رسد كه آنها (ولو به صورت تغيير يافته اي ) در وجود فرقه ي خرّميه به حيات خود ادامه داده اند .

قيام خرّميان - خرّميان كه بودند؟

23-6- اكنون بايد توجه ما به فرقه ي خرّميه كه مهم تر از تمام فرقه هاي ديگر بوده است جلب گردد. علت اينكه به اين دسته نام خرّميه اطلاق مي شود به هيچ وجه روشن نيست چه اينكه حتي عقايد ويژه ي يكي از مبلّغان عبّاسي به نام عمّاربن يزيد كه در سال 736 ( برابر 118 هجري ) اباحه ي زنان را رائج نمود و روزه و نماز و حج را از بين برداشت و آنها را بدين منوال تأويل كرد كه صوم عبارت از خودداري از ذكر نام امام ، صلات ، درود بر او، و حج توجه به سوي او مي باشد، نيز به عنوان عقايد «خرّمي » معروف گشته است (عمّار سرانجام به دست يك والي اموي به قتل رسيد). و حتماً اين انتساب به خرّم دينان فقط از اين رو بوده كه بعداً تمام فرقه هاي مبتدعه كه داراي عقايد اخلاقي يا ضد عقايد اخلاقي ضد عقايد اسلامي بوده اند، همه جمعاً خرّميه ناميده شده اند .

حتي آن نهضي هم كه اصطلاح خرّميان به معني واقعي كلمه به آن اطلاق مي شد وحدت نداشته و شامل آراء مختلفي مي گشته است و در هر حال محور و مدار آنها قيام پرهيجاني بود كه در سالهاي بين 816/817 تا 838 (برابر 201 تا 223) رخ داد و مركز جغرافيايي آن در قلعه ي البذ (يعني در سرحدات بين آذربايجان و اران ) و رهبر آن پاپك (به عربي بابك ) بود كه از طرف برادر خود حمايت مي شد .

پاپك به عنوان پسر مردي عراقي به نام عبداللّ'ه از اهل مدائن ] 4 [ و مادري از اهل ده بلال آباد واقع در ناحيه ي ميمند معروف بود. پس از آنكه پدرش در عنفوان زندگي وي در زد و خوردي جان سپرد او در تحت مراقبت مادرش بزرگ شد و از همان آغاز نشانه هاي اعجازآميزي اهميت آينده ي وي را خبر مي داد. در جواني در كوهستانها به گاوچراني و در تبريز به پيشه وري اشتغال داشت ، و در اين بين كم و بيش به طور اتفاقي با خرّميان و رهبر آن جاويدان آشنا گشت و ارتباط حاصل نمود. ] 5 [

آن طوري كه از تمام منابع بر مي آيد مذهب وي آميزه اي از عقايد و آراء مختلف بوده است و به همين جهت پيروان ابومسلم و المقنّع را نيز به خود جلب نمود ] 6 [ و صريحاً به اين نكته توجه داده مي شود كه يكي از پايه هاي مسلك وي عقايد زردشتي بوده است ] 7 [ و جزئيات تعليمات او نيز اين نكته را تأييد مي كند: مثل ايمان به دو اصل نور و ظلمت ، تقديس آتش ، پاكي و پاكيزكي ، اجازه ي ازدواجِ با مادر و خواهر و دختر و نيز عقيده به وجود فرشتگان . بدين عقايد نيز طبعاً ايمان به تناسخ كه پاپك را باالمقنّع و همچنين با بودائيان ] 8 [ مرتبط مي سازد و نيز ايمان به تكرار حلول روح نبوت در ابدان مختلف ، اضافه مي گردد؛ همين عقيده نيز درباره ي مقام امام در مورد فاطمه دختر ابومسلم و پسر اين دختر مهدي ابن فيروز به كار مي رفته است ] 9 [ . باري پاپك از طرف زن رهبر مقتول اين خرّميان يعني همسر جاويدان ابن سهرك به عنوان مردي كه در كالبدش « روح » شخص جاويدان حلول كرده است معرفي شد و خود چنين وانمود ساخت كه مفسر دين جاويدان خواهد بود؛ و زن جاويدان را نيز به همسري خود در آورد . پاپك بر حسب ظاهر به دستورات اسلامي رفتار مي كرد، ولي اين طور به نظر مي رسد كه تعدد زوجات را (بدون تعيين حدّ و حصري ) جائز مي شمرده و تناول شراب را نيز به عنوان امري شايان ستايش تشويق مي نموده است . صرف نان و شراب در چهارچوبه ي جشني همراه با مراسم مذهبي و دست بوسي و اقرار به ايمان شايد دليل تأثر از دين مسيحيت بوده باشد؛ تأثري كه در آن سرحدّات اراضي نصراني نشين نسطوري و يعقوبي غير ممكن نبوده است - بنا به نظر پاپك تمام اديان و مذاهب ديگر با مدارا رفتار كنند و فقط در مورد ضرورتِ دفاع ، دست به سلاح بزنند .

از هدفهاي اصلي عقايد وي خرسندي و دلخوشي به زندگي بوده است و گفته مي شود كه بر طبق همين اصل بوده كه متدينان به اين دين ، خرّميان (خرّم دينان ، مشتق از كلمه ي خرّم ) ] 10 [ ناميده شده اند، ولي در اينكه آيا اين توجيه مطابق واقع است يا نه ترديد است ، بلكه اين بيان بيشتر داراي صبغه ي يك ريشه يابي عاميانه مي باشد. در جنب اين توجيه ، ديگري ، كلمه ي خرّميان را مشتق از ناحيه اي به نام خرّم نزديك اردبيل مي داند، يعني از اين رو مورد ترديد است كه اولاً اين مكان تا آنجا كه معلوم است هيچ وظيفه ي مهمّي به عهده نداشته است و ثانياً اخبار موجود محلهاي ديگري را براي پيدايش و هم براي توسعه ي اين دين ذكر مي كنند .

در هر حال در تحت رهبري پاپك اين جنبش كه در جنب عقايد ديني ظاهراً نيز هدفهاي اجتماعي ] 11 [ را تعقيب مي كرده است و از همين رو بعضي آن را با عقايد مزدكي دوره ي ساسانيان مرتبط مي سازند (اگر چه از حس مليت و وطن دوستي ايراني اثري در آن مشاهده نمي شود) با نيروي حكومت اسلامي اصطكاك و تضاد آشكاري حاصل نمود. توده ي عمده ي پيروان اين دين در شمال غربي و مركز سرزمين ايران يعني در همدان ، اصفهان ، ماسبذان و در مهرگان كَذَع (نزديك صيمره ) ] 12 [ موجود بوده اند. از طرف آذربايجان اين جنبش در قفقاز نيز كه كوهستانهاي صعب الوصول

آن هميشه در موارد ضرورت پناهگاه عرضه مي كرد پشتيباني مي شد و همچنين بيزانسها آن را حمايت مي كردند بدين ترتيب سركوبي اين جنبش مستلزم تعب و مشقتهاي زيادي گشت تا اينكه پس از زد و خوردهاي مكرر و پس از محاصره ي سخت و پرزحمتي سرانجام در سال 838 برابر 223 هجري قلعه ي البذّ به دست سپهسالار نامي افشين به تصرف در آمد و پاپك ناگزير به طرف سرزمين كوهستاني ارمنستان گريخت . ولي در آنجا دستگير و به دشمن سپرده شد و سرانجام با هلهله و شاديِ پيروزي ، او را به بغداد وارد ساختند و با وجود اماني كه به او داده شده بود، او را مثل برادرش به طرز فجيعي به قتل رساندند .

چرا از خرّميان ، تصويري معوج داده شده ؟

2 3-7- نهضت مذهبي و اجتماعي كه پاپك نماينده ي آن بود ضربت سختي ديد، اما بديهي است كه به كلي از بين نرفت . چيزي كه هست ادامه ي حيات آن را فقط نسبت به موارد معدودي مي توانيم تشخيص دهيم و امروز كمتر از هر موقع قادر به تحصيل يك تصور واقعي از عقايد و تعليمات وي مي باشيم ، زيرا اظهاراتي از اين قبيل كه پيروان اين جنبشها با وجود اينكه بر حسب ظاهر خود را پابند به اسلام نشان مي داده اند در باطن پيرو نظريه ي اباحه ي زنان بوده اند و سالي يك مرتبه گرد هم آمده ، آزادي جنسي خود را با نامحرمان محقق مي ساخته اند و يا اينكه سالي يك مرتبه براي عزاداري مؤسس خود اجتماع مي نموده اند، هيچ مطلبي به دست نمي دهد و چنين اظهاراتي فقط معلول و نتيجه ي مناقشات ديني اسلامي در رد آنان مي باشد؛ در اين مورد نيز تغيير نام خُرّميه به حُرّميه (مشتق از حرام ) يقيني است .

پس از پاپك

23-8- پاپك به شاخه هاي مختلفي منشعب گشت و يا صحيح تر بگوييم مسيلهاي متفرقي كه در تحت نهضت واحدي به هم پيوسته بودند دو مرتبه به مجاري مجزّاي خود برگشتند و هر يك نام ويژه ي خويش ] 13 [ را- كه ديگر تعيين قطعي آن امروز ميسور نيست - برخود نهادند. محيط گسترش آنان در اواسط قرن دهم (قرن چهارم هجري ) خراسان ، ري ، اصفهان و آذربايجان و به خصوص شهرهاي كرج و بُرج و حومه هاي آنها و در جنب اين مراكز نيز منطقه ي ماسبذان (ماسبذان (صيمره و سيروان و غيره ) بوده است . اين فرقه ها قبل از همه در فلات ايران پراكنده بودند، ولي بعداً به بين النهرين نيز سرايت كردند، به طوري كه خلفا به جهت آنان با سامانيان مراسلاتي رد و بدل مي نمودند ] 14 [ . و در هر حال تابعان اين فرقه ها هنوز مانند سابق به پيروزي آينده ي خود ايمان داشتند. از طرف ديگر جنگهاي مسلمانان بر ضد آنان ادامه داشت : در سال 933 (برابر 321 هجري ) عمادالدوله بويهي در نزديكي كرج بسياري از قلاع آنان را به تصرف آورد و آذوقه هاي ذخيره شده را بين مردم تقسيم نمود؛ در سال 934 (برابر 322 هجري ) « پيغمبر كذّابي ) به عنوان مهدي ، از منطقه ي چغانيان به شيوه ي فرد ساحري ظهور كرد و بدين سبب از بين عامه ، پيروان زيادي به هم رسانيد و اگر چه ظاهراً وي جنگ جويانه پيش نيامده بود، ولي به زودي در كوهستانها محاصره و نابود گشت : حتي در سال 975 (برابر 364ر365 هجري ) تعدادي از دژهاي كوهستاني تابعان اين فرقه ها نزديكي تيز در مكران به دست مسلمانان افتاد. در تحت فشار اسلام ظاهراً جنبش اين فرق بعداً درهم شكست و اطلاعات راجع به آنان از بين رفت ، ولي ترديدي نيست كه پس از آن عده اي از معتقدان آنها، به جمعيتهاي سرّي اسماعيليه و ساير دسته هاي شيعيان پيوستند و افكار و عقايد اساسي خويش را با خود در اين مذاهب وارد ساختند. مثلاً عقيده ي آنان به اينكه نيروي نبوت ، فيضي است الهي كه دائماً از شخصي به شخص ديگر انتقال مي يابد، بدون ترديد در مورد مسئله ي امامت از نظر شيعيان بي اثر نمانده است : وارد نمودن عقايد كهن در دين اسلام ، خود يكي از طرقي است كه روح ايراني به اين منظور پيدا نمود كه بتواند مختصات ويژه ي خويش را به ضميمه ي آنچه كه در زمان باستان از ديگران گرفته بود در دين جديدي كه عربها آورده بودند وارد سازد و بدين وسيله به اسلام ايراني صبغه ي مختص به ايرانيت و به طور كلي صورت خاصي ببخشد، يعني خصوصيتي كه دنباله ي آثارش بعداً نيز در عرفان ايراني مشاهده مي شود .

مزدكيان

23-9- معمولاً هر جا كه منابع ] 15 [ از خرّميان صحبت مي كنند به پيوست و همراه با آن نيز از مزدكيان سخن به ميان مي آورند. اما امروز ديگر در اين باره كه تا چه اندازه مي تواند وجود چنين ارتباطي صحّت داشته باشد، قضاوت قطعي ميسور نيست ؛ شايد هم فقط دفاتر و جريده هاي رسمي طي ذكر اسامي مذاهب الحادي ، نام اين دو گروه را مرتبط با يكديگر ذكر مي نموده و باعث اين ارتباط گشته است . ولي با مطالعه ي دقيق تر و توجه بيشتري به عقايد مزدكيان قديم و جديد مي توان به ظن علمي گفت كه بقاياي فرقه اي كه به اين نام معروف و از طرف تاريخ نويسان درباري - آيا به حق ؟ - به مسلك اشتراكي و مرام توده اي منتسب ، و هنوز- با توجه به اينكه تمام رعاياي انقلابي نيز از آن پيروي مي كردند- در اطراف و اكناف به خصوص در خراسان تا مناطق ترك نشين موجود بوده اند، بعداً با تابعان فرقه هاي ديگر در تماس آمده و شايد هم در پاره اي از مناطق با هم نشو و نما كرده اند. در هر حال اظهار دقيقي در اين مورد از اين رو مشكل است كه آنچه به ما رسيده بيش از اين اطلاعي به دست نمي دهد؛ فقط در درجه ي اول به اباحه ي زنان كه در نظر مسلمانان سخت ناستوده بوده اشاره مي شود .

به عنوان «مزدكي مذهب » قبل از همه سنباذنيشابوري ياد مي گردد، او هم همان طوري كه ديديم در زمره ي پيروان ابومسلم به شمار مي آيد. وي مدّعي بود كه ابومسلم به قتل نرسيده ، بلكه به صورت كبوتري سفيد در آمد و با مزدك و مهدي در حصاري ازمس نشسته است . ولي از تمام اين مطالب تنها اطلاع اندكي درباره ي عقايدي كه در اين نواحي شايع بوده ، به دست مي آيد؛ و اشاره به اين مطلب كه در جنب مزدكيان نيز زردشتيان و شيعيان در اطراف سنباذگرد آمده بودند، و نيز اشاره به اين

امر كه در زمان وي نيز مانند آغاز قرن دهم (چهارم هجري ) تمايل و كوشش به سوي آزادي ايران از قيد اسلام و از سلطه ي سيادت عرب موجود بوده است ، فقط وجود جلوات و نمودهاي ناشي از اختلاط مذاهب و عقايد مختلف را ثابت مي كند، همان طوري كه در مورد خرّمدينان نيز مشاهده مي گردد. بنابراين اگر در اين مورد نيز امر به اين منجر شده باشد كه پيروان فرقه اي به فرقه ي ديگر گرويده باشند جاي تعجب نيست ، چنانچه نظير آن در جاهاي مشابه ديده مي شود برخلاف المقنّع و پاپك ، مزدكيان در دوره ي اسلامي در ايران جنبش و قيام خطرناكي به وجود نياوردند و ظاهراً بدين مناسبت هم كمتر مورد مزاحمت قرار - گرفتند. در قرن دهم (چهارم هجري ) پيروان اين فرقه هنوز در نزديكي ري و آغاز قرن دوازدهم (ششم هجري ) نيز در نواحي كش و نخشب و نيز در دهاتي چند حوالي بخارا و شايد هم حومه هاي اصفهان مي زيسته اند. در زمان مغولان از آنها نيز بدون ذكر خصوصيات بيشتري ، نام برده مي شود و بدين ترتيب هر نشانه اي از آنان از صفحه ي تاريخ محو مي گردد: اساسي ترين سهم تاريخي اين فرقه مثل ساير فِرق نظير آن ، مي تواند تأثيري باشد كه از اينان در سير بعضي از فِرق شيعه در ايران به جاي مانده است .

مانويان

23-10- به همان اندازه كه زردشتيان در سرزمين ايران ، حتي تا قروني پس از غلبه ي اعراب ، عامل مهمّي محسوب مي شدند به همان اندازه مانويان ] 16 [ در اين دوره براي ايران بي اهميت بودند. اين امر يقيناً نتيجه ي سياست اصلاحي ساسانيان از طريق دين زردشت بوده است كه پس از مدتي مدارا با مانوّيت (كه با جمع عقايد متضادِ گوناگون و رفع اختلاف اديان ، دين ميانه گيري به نظر مي رسيد ) آن را به سختي سركوب كردند. قطعاً اين واقعيت نيز به آن افزوده مي شود كه دين ماني با وجود عقيده ي ثنويت خويش ، زردشتيان را كمتر تحت تأثير قرار داد، هر چند كه نظر اين دو دين در مورد ريشه و اصل ثنويت در جهان با هم فرق داشت .- نظير اين امر نيز در مورد دين مسيح مشاهده مي شود: هنگامي كه مسيحيت در بين ايرانيان پيشرفت قابل اهميتي نمود به نظر ايرانيان ظاهراً كمتر ضروري مي رسيد كه وجود حضرت مسيح و يا آراي اصحاب كشف و معرفت (Gnostiker) را در يك طرح فكري جهاني و در نظامي از وحي و رسالتهاي پياپي منتظم سازند.- جاي اين احتمال هم هست كه زردشتيان اساس تعلميات ماني را به منزله ي تفسير غلط پاره اي از اصول عقايد دين خويش مثل آفرينش جهان و ثنويت ، كه به روشني در مذهب زردشت پايه گذاري شده بود، مي پنداشته اند .

بدين ترتيب در آغاز دوره ي اسلامي در ايران تقريباً صحبتي از مانويان در بين نبوده است . و اگر چه انقراض دولت ساسانيان موجب اين شد كه عده ي كثيري از پيروان ماني گريز گاههاي خود در آسياي مركزي دو مرتبه به بين النهرين مراجعت كنند، ولي دوباره در اثر تعقيب سختي كه در تحت خلافت المهدي (775-785 برابر با 158-169 هجري ) و هم در زمان خلافت المقتدر (908-932 برابر با 295-320 هجري ) همراه با دستگاه احتساب و تجسس عقايد و برپا نمودن محاكمه ي زنادقه به وقوع پيوست ناگزير شدند به آسياي مركزي (تاچين ) مهاجرت كنند، و در آنجا در تحت حمايت بعضي از دولتها به خصوص دولت تركان اُيغوري (745-840 برابر 127-225 هجري ) از سال 762 (برابر 145 هجري ) به بعد پشتيبان نيرومندي يافتند. در عين حال سرزمين ايران كه گذرگاه اين رفت و برگشت مانويان بود تقريباً از تأثير آنان در امان ماند فقط در گرگان در سال 796 ر797 (برابر 180 هجري ) به دنبال با اخراج مانويان از بين النهرين قيامي از طرف هم كيشان آنان به وقوع پيوست ، و گرنه از اينكه بگذريم تازه پس از مدتي يعني در قرن دهم (برابر چهارم هجري ) دو مرتبه از جمعيتهاي كوچكي ( ديناوريّه ) در خراسان و قبل از همه در نزديكي نيشابور و شايد نيز در ايلاق و در طرف سمرقند در ماوراءالنهر صحبت به ميان مي آيد. اين دسته ها فقط از اين نظر توانستند وجود خود را حفظ كنند كه يكي از خانهاي مانوي از بقاياي دولت ايغوريها واقع در تحت حمايت چين (920 برابر با 307ر308 هجري ) سامانيان را بدين تهديد نمود كه اگر از طرف آنان به مانويان خراسان آسيبي برسد وي نيز درباره ي مسلماناني كه در قلمرو او زندگي مي كنند به طور متقابل رفتار خواهد كرد (همان طوري كه نظير اين امر نيز همان زمان گاهگاهي در جاهاي ديگر و در مورد مذاهب ديگر پيش آمده است ). پس از انقراض و اضمحلال مانويان آسياي مركزي هم اين مداراي با مانويان تا مدتي ادامه يافت به طوري كه در خراسان هنوز در سال 982 (برابر با 372 هجري ) «خانگاهي از مانويان » باِنغوشاك ( مَدرس ) وجود داشته است (اگر حتي از طرف ديگر در سال 1095 (برابر با 488 هجري ) فرمانرواي قراخاني (احمدخان ) به اين نام كشته شد كه به دين « زنادقه » ايمان داشته است ، كلمه ي زنادقه به سختي مي توانسته در آن زمان به مانويان اطلاق شده باشد.) سرانجام نفرتي كه مسلمانان به طور روز - افزوني بر ضد مانويان - قبل از هر چيز ظاهراً بر ضد ثنويت و تصوير ستايي آنان ] 17 [ - در خود احساس مي كردند در ايران نيز مثل بين النهرين (و بالاخره در آسياي مركزي ) منجر به اين شد كه در قرن سيزدهم (برابر هفتم هجري ) اين دين نيز در كَنچو ، كَنسو ، خُچو به افول و نيستي گراييد- با وجود اينكه گاهي كوشش مي شد متديّنان به اين آيين را جز و اهل كتاب به حساب آورند .

در عين حال مي توان به ظن قوي گفت كه پاره اي از آراي مانويان در سرزمين ايران نيز آثاري از خود به جاي گذاشته است و شايد هم بعضي از آن اقداماتي

كه براي جمع و آميزش عقايد مختلف همراه با ظهور المقنّع و يا خرّميان نمايان گشت از طرف مانويان صورت گرفته باشد؛ مانوياني كه در مقابل دين زردشت - كه قيافه اي مشخص تر داشت و برحسب ظاهر قوي تر بود- سخت متمايل و بر آن بودند كه خود را گاهي در بينش تصوف و گاهي در لباس سياست نشان بدهند. جزئيات اين امر امروز براي ما ديگر در تمام موارد قابل درك نيست . اما در عين حال اطلاق كلمه ي « زنديق » (كه اصلاً مانوي از آن منظور بوده ) به « مُلحد » به طور مطلق ما را به واقع نزديك مي كند. ] 18 [ و اين مطلب در بين النهرين و به طور كلي در دربار خلفا هنگام پيدايش پاره اي از افكار و عقايد مذهبي و فلسفي - تقريباً در مورد مغتزله كه بسياري از آراي آنها براساس عكس العملي بر ضد مانويان به وجود آمده است - خيلي روشن تر ديده مي شود، ولي در اينجا مجال صحبت درباره ي آن نيست .

] 1 [ بديهي است كه شخص مثل ابويعقوب سجستاني عقيده به «نسخ » يعني انتقال روح انساني به قالب حيواني را مردود مي داند: كشف المحجوب ، به تصحيح هاتري كربن ، پاريس 1949، صفحات 63 تا 65. - نيز رجوع شود به :

Fritz Meier in Artibus Asiae XIII/3 (1950), S.232-234; Alessio Bombaci in Folklore IX/3-4 (1957), S.102-110.

] 2 [ ابن اثير از 30000 تن صحبت مي كند. اگر چه اين تعداد يقيناً خالي از مبالغه نيست ، ولي در عين حال براي نشان دادن اينكه پيروان وي خيلي زياد بوده اند، مناسب مي باشد .

] 3 [ بنا به عقيده ي . Tolstov, Chor. 320f., 331-338 ، ازدواج دسته جمعي پيروان المقنع ، از بقاياي «سلطه ي زنان و تعدد شوهران » زمان قديم مي باشد. در اين مورد رجوع كنيد به نوشته ي ذيل كه ظاهراً Tolstov آن را نمي شناخته است :

Stig Wikander: Der arische M ج nnerbund, Lund 1938,, bes. S. 84ff.; R. Grau: Die Gruppenehe, in den Studien zur V خ lkerkunde V (1931), sowie Zitatebei Schwarz IX 1470.

] 4 [ اگر به پدر او هم ترنم به شعر «نبطي » نسبت داده مي شود، نبايد از كلمه ي «نبطي » به زور، مقاصدي فراتر از حد تاب و توانايي آن استنباط نمود و بايد «نبطي » به معني «عربي بد، و نامفهوم » فهميده شود: رجوع كنيد به صفحه ي 52 پاورقي 2 از همين كتاب - بلكه به عكس مؤلف ذيل درباره ي خصلت ايراني جنبش پاپك صحبت مي كند : E. Wright in Moslem World 1948.

] 5 [ فهرست ابن نديم ، ص 343 به بعد، و براساس اين منبع ،

Gustav Lebrecht Fl د gel: B ج bek, seine Abstammung und erstes Auftreten, in der ZDMG XXIII (1869), S. 531-542.

] 6 [ برخلاف پيروان المقنع كه به «المبيضه » (سپيدجامگان ) مشهورند، خرّميان به فرقه ي المحمره منسوب مي باشند. در جنب آن در فهرست ابن نريم (ص 342 به بعد) الوان ديگري كه ما امروز نمي توانيم تصور معني دقيقي از آنها داشته باشيم ، نام برده مي شود .

] 7 [ بلاذري (فتوح البلدان )، ص 329 به بعد؛ فهرست ابن نديم ، صفحات 342،344؛- تاريخ مطهربن طاهر (منسوب به بلخي )، ج 1، ص 143، ج 2، ص 20 به بعد ج 4، ص 26 به بعد؛ - ابن الاثير، ج 6، ص 111؛- و نيز رجوع كنيد به : Vloten (arab.) 131; Browne I 323-330

] 8 [ به خصوص انتقال روح انساني به كالبد حيواني و برعكس آن ، تأكيد مي شود: ابن الاثير، ج 6، ص 111 .

] 9 [ سياست نامه (ص 204) گفته : «اول ابومسلم را صلوات دهند و بر مهدي و بر فيروز پسر فاطمه دختر ابومسلم ...» بدين معني كه به « فيروز» نيزمثل «مهدي » اهميت مذهبي داده است ، ولي اين امر صحيح نبوده ، شخصيت مذهبي آنها فقط «مهدي ابن فيروز» بوده است .

] 10 [ سمعاني (كتاب الانساب ، خطي )، ص 196؛ - ابن الاثير، ج 6، ص 111. صديقي (Sadighi 195) اين توجيه را (بر اساس «وه دن »، «بهدين » در مورد دين زردشت ) ظاهرترين توجيه به حساب مي آورد؛ ولي بديهي است كه اين توجيه رنگ ريشه يابي عاميانه دارد .

] 11 [ پيروان اين نهضت اغلب از طبقات پايين اجتماع بوده اند ( فهرست ابن نديم ، ص 344)، و محتملاً نيز از بين آن دسته ي غير مسلماني كه ، پس از اسلام آوردن طبقه ي اعيان و عامه ي مردم ، مورد تحقير ديگران واقع مي گشته اند .

] 12 [ در وسط كوهها واقع در طرف راست جاده ي بين حلوان و همدان : رجوع كنيد به ياقوت ج 4، ص 698.- و نيز Schwarz VII 854f. Wiet136. كتابت عربي اسم فوق «مهرجان قذق » مي باشد .

] 13 [ ( كودكيه ) (به غلظ نيز «كُرُدكيه » و «كوركيه » تلفظ شده است ) كه به نام «كودك دانا» يعني فاطمه دختر ابومسلم ، منسوب مي باشد. و نيز «لودشپهيه » (بور ساعيه »؛ « نودساعيه »؛ «كردشاهيه » صديقي ): مسعودي (مروج الذهب )، ج 6، ص 186؛- نيز به سمعاني (كتاب الانساب ، خطي ) ،

ص 56 (سُرونيه ) رجوع كنيد، و به : Sadighi 215 f .

] 14 [ رجوع شود به نوشته ي ذيل درباره ي جنبشهاي مذهبي در قرن دهم (برابر چهارم هجري ) ،

Wilhelm Barthold (Vladimirovic ھ Bartold): Kistorii religioznych dviz ھ enij Xveka, in den Izv. Ak. Nauk, Osd. obsc ھ nauk, 1918, S.785-789. و به خلاصه ي آن در : Islamica III, 1927, S. 221

] 15 [ Sadighi 107-110, 197ff. ( صديقي در اين كتاب از اين عقيده كه بين خرّميان و مزدكيان ارتباط واقعي موجود است حمايت مي كند ).

] 16 [ براي اطلاعات بيشتر در اين باره رجوع شود به :

Francis Crawford Burkitt: The religion of the Manichees, Cambridge 1925; Hans Heinrich Schaeder: Ursprung und Fortbildungen des manich ج ischen

Systems, Leipzig 1927. (SA aus Vortr ج ge der Bibliothek Warburg herg. von Fritz Saxl, IV. Vortr ج ge 1924/25, S. 65-157);

] 17 [ در سال 820 (برابر 205 هجري ) مانويان بصره ناگزير بودند كه اعراض خود را از ايمان به مانويت ، بالگدمال نمودن عكس ماني و خدو انداختن بر آن ، نشان دهند: مسعودي (مروج الذهب ) ج 7، صفحات 12 تا 16. در سال 923 (برابر 311 هجري ) عكس ماني را به ضميمه ي 14 كيسه ي بزرگ كتاب الحادي كه از آن طلا و نقره (زيور قيمتي كتب مانويان ) مي ريخت آتش زدند : Mez 169,288

] 18 [ در غرب نيز كلمه ي «مانوي » به مطلق «ملحد» گفته مي شد، رجوع كنيد به :

Henri- Charles Puech und Andr إ Vaillant: Le trait إ contre les Bogomiles de Cosmas le pr ء tre, Paris 1945, S.310. (Travaux publ.par l'Inst. Et.Slaves

/ 1