كتاب آداب كسب و معاش
مقدمه
اين سومين كتاب پيرامون بخش عادات از (( محجة البيضاء فى تهذيب الاحياء )) است
بسم اللّه الرحمن الرحيمسپاس خداى را؛ او را سپاس مى گوييم همچون سپاس گفتن انسان موحد كه در توحيد او جز پادشاه حقيقى ، همه چيز محو و متلاشى است و او را به بزرگى مى ستاييم همچون ستايش كسى كه بوضوح مى گويد:همه چيز بجز خداى
تعالى بيهوده و پوچ است و باكى هم ندارد؛ براستى كه تمام موجودات آسمانها و زمين هرگز مگس و پروانه
اى را نيافريده اند هر چند كه همه با هم براى چنين كارى همدست شوند و او را سپاس مى گوييم ، زيرا كه او
آسمان را چون سقفى براى بندگانش برافراشته و زمين چون بساط و فرشى براى ايشان مهيا كرده است و شب را
بر روز پوشانده ، پس شب را پوشش و روز را وسيله زندگى قرار داده است تا در جستجوى احسان او پراكنده
شوند و براى رفع نيازها به پاخيزند؛ و بر پيامبر خدا (ص ) كه مؤ منان با لب تشنه بر حوض (كوثر) او وارد
مى شوند و سيراب از آن خارج مى گردند و بر خاندان و اصحابش درود مى فرستيم ، آن اصحابى كه در راه نصرت
دين وى كمر بسته بودند و هيچ گاه اظهار گرفتگى و خستگى نكردند و سلام فراوان ابلاغ مى كنيم .بارى خداوند يكتاى بخشنده ، رب الارباب و مسبب اسباب ، آخرت را سراى پاداش و كيفر و دنيا را سراى
اندوه و دلهره و كوشش و اكتساب قرار داده است و تلاش و كوشش در دنيا محدود به معاد بدون معاش نيست
بلكه معاش وسيله و كمكى است براى معاد. بنابراين دنيا كشتزار آخرت و راه رسيدن به معاد است .در اين
مورد مردم سه دسته اند:1 - فردى كه معاش او را از معادش بازداشته و او از جمله هالكان است .2 - كسى كه معادش او را از معاش بازداشته و او از جمله سبقت گيرندگان و رستگاران است .3 - كسى كه به اعتدال نزديكتر است ؛ چنين شخصى به امر معاش به خاطر معادش مشغول شده و از جمله
مقتصدان است و هرگز به مقام و مرتبه اقتصاد نمى رسد كسى كه در كسب معاش راه صحيح را نپيمايد و ملازم
تقوا نباشد و تا وقتى كه در كسب معيشت مؤ دب به آداب شريعت نباشد، هرگز از راه طلب دنيا نمى تواند
وسيله اى براى آخرت فراهم كند.اينك آداب تجارت و صنعت و انواع كسب و راه و روش اشتغال به كار مطرح مى كنيم و در پنج باب آنها را شرح
مى دهيم :باب اول در فضيلت كسب و تشويق به آن .باب دوم درباره علم و آگاهى به درستى خريد و فروش و
معاملات .باب سوم راجع به بيان عدالت در معامله .باب چهارم راجع به بيان احسان در معامله .باب پنجم
درباره دلسوزى بازرگان نسبت به دينش .