غزل 153 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 153




  • سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
    چو پيش صبح روشن شد که حال مهر گردون چيست
    نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
    من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
    کدام آهن دلش آموخت اين آيين عياري
    خيال شهسواري پخت و شد ناگه دل مسکين
    در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم
    منش با خرقه پشمين کجا اندر کمند آرم
    شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دين منصور85
    از آن ساعت که جام مي به دست او مشرف شد
    ز شمشير سرافشانش ظفر آن روز بدرخشيد
    دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق اي دل
    نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است
    بده کام دل حافظ که فال بختياران زد



  • به دست مرحمت يارم در اميدواران زد
    برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد
    گره بگشود از ابرو و بر دل‌هاي ياران زد
    که چشم باده پيمايش صلا بر هوشياران زد83
    کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد84
    خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد
    چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد
    زره مويي که مژگانش ره خنجرگزاران زد
    که جود بي‌دريغش خنده بر ابر بهاران زد
    زمانه ساغر شادي به ياد ميگساران زد
    که چون خورشيد انجم سوز تنها بر هزاران زد
    که چرخ اين سکه دولت به دور روزگاران زد
    بده کام دل حافظ که فال بختياران زد
    بده کام دل حافظ که فال بختياران زد



غزل 154




  • راهي بزن که آهي بر ساز آن توان زد
    بر آستان جانان گر سر توان نهادن
    قد خميده ما سهلت نمايد اما
    درويش را نباشد برگ سراي سلطان
    اهل نظر دو عالم در يک نظر ببازند
    اهل نظر دو عالم در يک نظر ببازند



  • شعري بخوان که با او رطل گران توان زد86
    گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد
    بر چشم دشمنان تير از اين کمان توان زد
    جام مي مغانه هم با مغان توان زد
    ماييم و کهنه دلقي کتش در آن توان زد89
    اهل نظر دو عالم در يک نظر ببازند



/ 519