غزل 177 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 177




  • نه هر که چهره برافروخت دلبري داند
    نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
    تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مکن
    غلام همت آن رند عافيت سوزم
    وفا و عهد نکو باشد ار بياموزي
    بباختم دل ديوانه و ندانستم
    هزار نکته باريکتر ز مو اين جاست
    مدار نقطه بينش ز خال توست مرا
    به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
    ز شعر دلکش حافظ کسي بود آگاه
    که لطف طبع و سخن گفتن دري داند



  • نه هر که آينه سازد سکندري داند
    کلاه داري و آيين سروري داند
    که دوست خود روش بنده پروري داند
    که در گداصفتي کيمياگري داند
    وگرنه هر که تو بيني ستمگري داند
    که آدمي بچه‌اي شيوه پري داند
    نه هر که سر بتراشد قلندري داند
    که قدر گوهر يک دانه جوهري داند
    جهان بگيرد اگر دادگستري داند
    که لطف طبع و سخن گفتن دري داند
    که لطف طبع و سخن گفتن دري داند



غزل 178




  • هر که شد محرم دل در حرم يار بماند
    اگر از پرده برون شد دل من عيب مکن 129
    صوفيان واستدند از گرو مي همه رخت131
    محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد
    هر مي لعل کز آن دست بلورين ستديم
    جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت133 و 134
    گشت بيمار که چون چشم تو گردد نرگس
    از صداي سخن عشق نديدم خوشتر
    داشتم دلقي و صد عيب مرا مي‌پوشيد135
    بر جمال تو چنان صورت چين حيران شد
    به تماشاگه زلفش دل حافظ روزي
    شد که بازآيد و جاويد گرفتار بماند



  • وان که اين کار ندانست در انکار بماند
    شکر ايزد که نه در پرده پندار بماند130
    دلق ما بود که در خانه خمار بماند132
    قصه ماست که در هر سر بازار بماند
    آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
    جاودان کس نشنيديم که در کار بماند
    شيوه تو نشدش حاصل و بيمار بماند
    يادگاري که در اين گنبد دوار بماند
    خرقه رهن مي و مطرب شد و زنار بماند136
    که حديثش همه جا در در و ديوار بماند
    شد که بازآيد و جاويد گرفتار بماند
    شد که بازآيد و جاويد گرفتار بماند



/ 519