غزل 215 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 215




  • به کوي ميکده يا رب سحر چه مشغله بود
    حديث عشق که از حرف و صوت مستغنيست8
    مباحثي که در آن مجلس جنون مي‌رفت
    دل از کرشمه ساقي به شکر بود ولي
    قياس کردم و آن چشم جادوانه مست
    بگفتمش به لبم بوسه‌اي حوالت کن
    ز اخترم نظري سعد در ره است که دوش
    دهان يار که درمان درد حافظ داشت
    فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود



  • که جوش شاهد و ساقي و شمع و مشعله بود
    به ناله دف و ني در خروش و ولوله بود
    وراي مدرسه و قال و قيل مسله بود9
    ز نامساعدي بختش اندکي گله بود
    هزار ساحر چون سامريش در گله بود10
    به خنده گفت کي ات با من اين معامله بود
    ميان ماه و رخ يار من مقابله بود
    فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود
    فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود



غزل 216




  • آن يار کز او خانه ما جاي پري بود
    دل گفت فروکش کنم اين شهر به بويش
    تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد
    منظور خردمند من آن ماه که او را
    از چنگ منش اختر بدمهر به دربرد
    عذري بنه اي دل که تو درويشي و او را
    اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
    خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرين
    خود را بکش اي بلبل از اين رشک که گل را
    هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
    از يمن دعاي شب و ورد سحري بود11



  • سر تا قدمش چون پري از عيب بري بود
    بيچاره ندانست که يارش سفري بود
    تا بود فلک شيوه او پرده دري بود
    با حسن ادب شيوه صاحب نظري بود
    آري چه کنم دولت دور قمري بود
    در مملکت حسن سر تاجوري بود
    باقي همه بي‌حاصلي و بي‌خبري بود
    افسوس که آن گنج روان رهگذري بود
    با باد صبا وقت سحر جلوه گري بود
    از يمن دعاي شب و ورد سحري بود11
    از يمن دعاي شب و ورد سحري بود11



غزل 217




  • مسلمانان مرا وقتي دلي بود
    به گردابي چو مي‌افتادم از غم
    به تدبيرش اميد ساحلي بود



  • که با وي گفتمي گر مشکلي بود
    به تدبيرش اميد ساحلي بود
    به تدبيرش اميد ساحلي بود



/ 519