في جمال الکمال1) نلت مني
يا بريد الحمي حماک الله
عرصه بزمگاه خالي ماند
سايه افکند حاليا شب هجر
ترک ما سوي کس نمينگرد
حافظا عشق و صابري تا چند
ناله عاشقان خوش است بنال
صرف الله عنک عين کمال
مرحبا مرحبا تعال تعال
از حريفان و جام مالامال
تا چه بازند2) شب روان خيال
آه از اين کبريا و جاه و جلال
ناله عاشقان خوش است بنال
ناله عاشقان خوش است بنال
غزل 303
شممت روح وداد و شمت برق وصال
احاديا بجمال الحبيب قف و انزل
حکايت شب هجران فروگذاشته به
بيا که پرده گلريز هفت خانه چشم
چو يار بر سر صلح است و عذر ميطلبد
بجز خيال دهان تو نيست در دل تنگ
قتيل عشق تو شد حافظ غريب ولي
به خاک ما گذري کن که خون مات حلال
بيا که بوي تو را ميرم اي نسيم شمال197
که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال
به شکر آن که برافکند پرده روز وصال
کشيدهايم به تحرير کارگاه خيال
توان گذشت ز جور رقيب در همه حال
که کس مباد چو من در پي خيال محال
به خاک ما گذري کن که خون مات حلال
به خاک ما گذري کن که خون مات حلال
1) بعضي نسخ: في کمال الجمال،2) خ: تا چه ز ايدز،