غزل 340 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 340




  • من که1) از آتش دل چون خم مي در جوشم
    قصد جان است طمع در لب جانان کردن
    من کي آزاد شوم از غم دل چون هر دم
    حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش
    فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
    من چرا ملک جهان را1) به جوي نفروشم73
    پرده‌اي بر سر صد عيب نهان مي‌پوشم
    چه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم
    شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
    شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم



  • مهر بر لب زده خون مي‌خورم و خاموشم
    تو مرا بين که در اين کار به جان مي‌کوشم
    هندوي زلف بتي حلقه کند در گوشم
    اين قدر هست که گه گه قدحي مي نوشم72
    هست اميدم که عليرغم عدو روز جزا
    پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
    خرقه پوشي من از غايت دين داري نيست
    من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم
    گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق
    شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم



غزل 341




  • گر من از سرزنش مدعيان انديشم
    زهد رندان نوآموخته راهي بدهيست2)
    شاه شوريده سران خوان من بي‌سامان را
    بر جبين نقش کن از خون دل من خالي
    تا بدانند که قربان تو کافرکيشم



  • شيوه مستي و رندي نرود از پيشم74
    من که بدنام جهانم چه صلاح انديشم
    زان که در کم خردي از همه عالم بيشم75
    تا بدانند که قربان تو کافرکيشم
    تا بدانند که قربان تو کافرکيشم




1) چنين است در اغلب نسخ قديمه، بعضي نسخ ديگر بطبق مشهور: ناخلف باشم اگر من،

2) راه بده، و راه بدهي برون کنايه از صورت معقوليت داشتن سخني يا کاري يا امري است، کمال اسمعيل

گويد: مقصود بنده ره بدهي مي برو هنوز گر باشدش ز نور ضميرت هدايتي انوري گويد:




  • آخر اين هر يکي رهي بدهي است
    کفر محض اين نجيبک طوسي است



  • کفر محض اين نجيبک طوسي است
    کفر محض اين نجيبک طوسي است



و در تاريخ بيهقي آمده: «بر آن قرار دادند که قاصي بونصر را فرستاده آيد با اين دانشمند بخاري تا برود

و سخن اعيان ترکمانان بشنود و اگر رزقي نبود و راه بديهي ميبرد آنچه گفته اند در خواهد» و رجوع شود

ببرهان قاطع و به «امثال و حکم» دوست دانشمند من آقاي علي اکبر دهخدا و بحواشي آخر کتاب،

/ 519