دانم سر آرد غصه را رنگين برآرد قصه را
با آن که از وي1) غايبم و از مي چو حافظ تايبم87
در مجلس روحانيان گه گاه جامي ميزنم
اين آه خون افشان که من هر صبح و شامي ميزنم
در مجلس روحانيان گه گاه جامي ميزنم
در مجلس روحانيان گه گاه جامي ميزنم
غزل 345
بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم
آه کز طعنه بدخواه نديدم رويت
برو اي ناصح و بر دردکشان خرده مگير
برق غيرت چو چنين ميجهد از مکمن غيب89
شاه ترکان چو پسنديد و به چاهم انداخت
مددي گر به چراغي نکند آتش طور
حافظا خلد برين خانه موروث من است
اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم91
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم
نيست چون آينهام روي ز آهن چه کنم
کارفرماي قدر ميکند اين من چه کنم88
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم
دستگير ار نشود لطف تهمتن چه کنم
چاره تيره شب وادي ايمن چه کنم90
اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم91
اندر اين منزل ويرانه نشيمن چه کنم91
غزل 346
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
من که عيب توبه کاران کرده باشم بارها
عشق دردانهست و من غواص و دريا ميکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
محتسب داند که من اين کارها کمتر کنم
توبه از مي وقت گل ديوانه باشم گر کنم
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم
1) بعضي نسخ : از خود،