غزل 449
اي که مهجوري عشاق روا ميداري
تشنه باديه را هم به زلالي درياب
دل ببردي و بحل کردمت اي جان ليکن
ساغر ما که حريفان دگر مينوشند
اي مگس حضرت2) سيمرغ نه جولانگه توست
عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري
عاشقان را ز بر خويش جدا ميداري
به اميدي که در اين ره به خدا ميداري
به از اين دار نگاهش که مرا ميداري
ما تحمل نکنيم ار تو روا ميداري
عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري
عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري
تو به تقصير خود افتادي از اين در محروم
حافظ از پادشهان پايه به خدمت طلبند
سعي نابرده چه اميد عطا ميداري192 و 193
از که مينالي و فرياد چرا ميداري191
سعي نابرده چه اميد عطا ميداري192 و 193
سعي نابرده چه اميد عطا ميداري192 و 193
غزل 450
روزگاريست که ما را نگران ميداري
گوشه چشم رضايي به منت باز نشد
اين چنين عزت صاحب نظران ميداري
مخلصان را نه به وضع دگران ميداري
اين چنين عزت صاحب نظران ميداري
اين چنين عزت صاحب نظران ميداري
1) چنين است در خ، نخ رو سودي: نامي ار مي طلبد، ق م : کامي ار مي طلبد،2) چنين است در جميع نسخ قديمه که
نزد اينجانب حاضر است و نيز در شرح سودي، نسخ چاپي: عرصه.