گفتي سر تو بسته فتراک ما شود1)
با چشم و ابروي تو چه تدبير دل کنم
بازآ که چشم بد ز رخت دفع ميکند
حافظ دگر چه ميطلبي از نعيم دهر
مي ميخوري و طره دلدار ميکشي
سهل است اگر تو زحمت اين بار ميکشي
وه زين کمان که بر من بيمار ميکشي250
اي تازه گل که دامن از اين خار ميکشي2)
مي ميخوري و طره دلدار ميکشي
مي ميخوري و طره دلدار ميکشي
غزل 460
سليمي منذ حلت بالعراق
الا اي ساروان منزل3) دوست
خرد در زنده رود انداز و مي نوش251
ربيع العمر في مرعي حماکم
بيا ساقي بده رطل گرانم
جواني باز ميآرد به يادم
مي باقي بده تا مست و خوشدل
به ياران برفشانم عمر باقي
الاقي من نواها ما الاقي
الي رکبانکم طال اشتياقي
به گلبانگ جوانان عراقي
حماک الله يا عهد التلاقي
سقاک الله من کاس دهاق
سماع چنگ و دست افشان ساقي252
به ياران برفشانم عمر باقي
به ياران برفشانم عمر باقي
1) چنين است در خ و اغلب نسخ ديگر، ق و سودي: سزد2) يعني اعراض ميکني و روزي ميجوئي ازين خار يعني از
من، و دامن کشيدن از چيزي کنايه از خويشتن را دور داشتن از آنچيز باشد بهار عجم)،3) چنين است در عموم
نسخ قديمه، ر م ي : محمل ،4) براي تفسير حمي رجوع شود بغزل 469،