غزل 36 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




  • اگر چه مستي عشقم خراب کرد ولي
    دلا منال ز بيداد و جور يار که يار
    برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
    کز اين فسانه و افسون مرا بسي يادست



  • اساس هستي من زان خراب آبادست136
    تو را نصيب همين کرد و اين از آن دادست
    کز اين فسانه و افسون مرا بسي يادست
    کز اين فسانه و افسون مرا بسي يادست



غزل 36




  • تا سر زلف تو در دست نسيم افتادست
    چشم جادوي تو خود عين سواد سحر است
    در خم زلف تو آن خال سيه داني چيست
    زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار
    دل من در هوس روي تو اي مونس جان
    همچو گرد اين تن خاکي نتواند برخاست
    سايه قد تو بر قالبم اي عيسي دم
    آن که جز کعبه مقامش نبد از ياد لبت
    حافظ گمشده را با غمت اي يار عزيز
    اتحاديست که در عهد قديم افتادست



  • دل سودازده از غصه دو نيم افتادست
    ليکن اين هست که اين نسخه سقيم افتادست137
    نقطه دوده که در حلقه جيم افتادست
    چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست
    خاک راهيست که در دست نسيم افتادست
    از سر کوي تو زان رو که عظيم افتادست
    عکس روحيست که بر عظم رميم افتادست
    بر در ميکده ديدم که مقيم افتادست138
    اتحاديست که در عهد قديم افتادست
    اتحاديست که در عهد قديم افتادست



غزل 37




  • بيا که قصر امل سخت سست بنيادست
    غلام همت آنم که زير چرخ کبود
    چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب
    که اي بلندنظر شاهباز سدره نشين
    تو را ز کنگره عرش مي‌زنند صفير
    نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر
    که اين حديث ز پير طريقتم يادست



  • بيار باده که بنياد عمر بر بادست139
    ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست
    سروش عالم غيبم چه مژده‌ها دادست140
    نشيمن تو نه اين کنج محنت آبادست
    ندانمت که در اين دامگه چه افتادست141
    که اين حديث ز پير طريقتم يادست
    که اين حديث ز پير طريقتم يادست



/ 519