غزل 74 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 74




  • حاصل کارگه کون و مکان اين همه نيست64 و 65
    از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است66
    منت سدره و طوبي ز پي سايه مکش67
    دولت آن است که بي خون دل آيد به کنار68
    پنج روزي که در اين مرحله مهلت داري
    بر لب بحر فنا منتظريم اي ساقي70
    زاهد ايمن مشو از بازي غيرت زنهار
    دردمندي من سوخته زار و نزار
    نام حافظ رقم نيک پذيرفت ولي
    پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست



  • باده پيش آر که اسباب جهان اين همه نيست
    غرض اين است وگرنه دل و جان اين همه نيست
    که چو خوش بنگري اي سرو روان اين همه نيست
    ور نه با سعي و عمل باغ جنان اين همه نيست
    خوش بياساي زماني که زمان اين همه نيست69
    فرصتي دان که ز لب تا به دهان اين همه نيست
    که ره از صومعه تا دير مغان اين همه نيست71 و 72
    ظاهرا حاجت تقرير و بيان اين همه نيست
    پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست
    پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست



غزل 75




  • خواب آن نرگس فتان تو بي چيزي نيست
    از لبت شير روان بود که من مي‌گفتم
    جان درازي تو بادا که يقين مي‌دانم
    مبتلايي به غم محنت و اندوه فراق
    دوش باد از سر کويش به گلستان بگذشت
    درد عشق ار چه دل از خلق نهان مي‌دارد
    حافظ اين ديده گريان تو بي چيزي نيست



  • تاب آن زلف پريشان تو بي چيزي نيست
    اين شکر گرد نمکدان تو بي چيزي نيست
    در کمان ناوک مژگان تو بي چيزي نيست
    اي دل اين ناله و افغان تو بي چيزي نيست
    اي گل اين چاک گريبان تو بي چيزي نيست
    حافظ اين ديده گريان تو بي چيزي نيست
    حافظ اين ديده گريان تو بي چيزي نيست



غزل 76




  • جز آستان توام در جهان پناهي نيست
    عدو چو تيغ کشد من سپر بيندازم
    چرا ز کوي خرابات روي برتابم
    کز اين به هم به جهان هيچ رسم و راهي نيست



  • سر مرا بجز اين در حواله گاهي نيست
    که تيغ ما بجز از ناله‌اي و آهي نيست
    کز اين به هم به جهان هيچ رسم و راهي نيست
    کز اين به هم به جهان هيچ رسم و راهي نيست



/ 519