غزل 113 - آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آئ‍ی‍ن‍ه‌ ج‍ام‌ ‌ - نسخه متنی

ش‍م‍س‌ ال‍دی‍ن ‌م‍ح‍م‍د حافظ، مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزل 113




  • بنفشه دوش به گل گفت و خوش نشاني داد
    دلم خزانه اسرار بود و دست قضا
    شکسته وار به درگاهت آمدم که طبيب
    تنش درست و دلش شاد باد و خاطر خوش
    برو معالجه خود کن اي نصيحتگو
    گذشت بر من مسکين و با رقيبان گفت
    دريغ حافظ مسکين من چه جاني داد



  • که تاب من به جهان طره فلاني داد
    درش ببست و کليدش به دلستاني داد
    به موميايي لطف توام نشاني داد
    که دست دادش و ياري ناتواني داد138
    شراب و شاهد شيرين که را زياني داد
    دريغ حافظ مسکين من چه جاني داد
    دريغ حافظ مسکين من چه جاني داد



غزل 114




  • هماي اوج سعادت به دام ما افتد
    حباب وار براندازم از نشاط کلاه
    شبي که ماه مراد از افق شود طالع
    به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
    چو جان فداي لبش شد خيال مي‌بستم
    خيال زلف تو گفتا که جان وسيله مساز
    به نااميدي از اين در مرو بزن فالي
    ز خاک کوي تو هر گه که دم زند حافظ
    نسيم گلشن جان در مشام ما افتد



  • اگر تو را گذري بر مقام ما افتد
    اگر ز روي تو عکسي به جام ما افتد
    بود که پرتو نوري به بام ما افتد
    کي اتفاق مجال سلام ما افتد
    که قطره‌اي ز زلالش به کام ما افتد
    کز اين شکار فراوان به دام ما افتد
    بود که قرعه دولت به نام ما افتد
    نسيم گلشن جان در مشام ما افتد
    نسيم گلشن جان در مشام ما افتد



غزل 115




  • درخت دوستي بنشان که کام دل به بار آرد
    چو مهمان خراباتي به عزت باش با رندان
    شب صحبت غنيمت دان که بعد از روزگار ما139
    عماري دار ليلي را که مهد ماه در حکم است
    بهار عمر خواه اي دل وگرنه اين چمن هر سال
    خدا را چون دل ريشم قراري بست با زلفت
    در اين باغ از خدا خواهد دگر پيرانه سر حافظ
    نشيند بر لب جويي و سروي در کنار آرد



  • نهال دشمني برکن که رنج بي‌شمار آرد
    که درد سر کشي جانا گرت مستي خمار آرد
    بسي گردش کند گردون بسي ليل و نهار آرد
    خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
    چو نسرين صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
    بفرما لعل نوشين را که زودش باقرار آرد
    نشيند بر لب جويي و سروي در کنار آرد
    نشيند بر لب جويي و سروي در کنار آرد



1) در بعضي نسخ: ار خدا خواهد با راء مهمله)

/ 519