غزل 131
بيا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
مقام اصلي ما گوشه خرابات است
بهاي باده چون لعل چيست جوهر عقل
نماز در خم آن ابروان محرابي
فغان که نرگس جماش شيخ شهر امروز
به روي يار نظر کن ز ديده منت دار
حديث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد
هلال عيد به دور قدح اشارت کرد 41
که خاک ميکده عشق را زيارت کرد
خداش خير دهاد آن که اين عمارت کرد
بيا که سود کسي برد کاين تجارت کرد
کسي کند که به خون جگر طهارت کرد
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
که کار ديده نظر از سر بصارت کرد 42
اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد
اگر چه صنعت بسيار در عبارت کرد
غزل 132
به آب روشن مي عارفي طهارت کرد
همين که ساغر زرين خور نهان گرديد
خوشا نماز و نياز کسي که از سر درد
امام خواجه که بودش سر نماز دراز
دلم ز حلقه زلفش به جان خريد آشوب
اگر امام جماعت طلب کند امروز
خبر دهيد که حافظ به مي طهارت کرد
علي الصباح که ميخانه را زيارت کرد
هلال عيد به دور قدح اشارت کرد
به آب ديده و خون جگر طهارت کرد
به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد
چه سود ديد ندانم که اين تجارت کرد
خبر دهيد که حافظ به مي طهارت کرد
خبر دهيد که حافظ به مي طهارت کرد
غزل 133
صوفي نهاد دام و سر حقه باز کرد
بازي چرخ بشکندش بيضه در کلاه
ساقي بيا که شاهد رعناي صوفيان
اين مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
اي دل بيا که ما به پناه خدا رويم
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
فردا که پيشگاه حقيقت شود پديد
اي کبک خوش خرام کجا ميروي بايست
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد ريا بينياز کرد
بنياد مکر با فلک حقه باز کرد
زيرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ديگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد
زان چه آستين کوته و دست دراز کرد
عشقش به روي دل در معني فراز کرد
شرمنده ره روي که عمل بر مجاز کرد
غره مشو که گربه زاهد نماز کرد
ما را خدا ز زهد ريا بينياز کرد
ما را خدا ز زهد ريا بينياز کرد