50 - تكلم على با مردگان يهود - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سه روز از اين قضيه گذشت بعضى از اهل ساباط به نزد آن حضرت آمدند و گفتند: الله الله درياب دين محمد(ص )
را به درستى كه آنها را كه سوزاندى برگشتند به منزلهاى خود از اول سالمتر و نيكوتر. حضرت فرمود: آيا
چنين نيست كه شما آنها را سوزانيديد با آتش و استخوان هاى آنها را كوبيديد و بر باد داديد؟ عرض كردند:

بلى چنين است . فرمود: خداوند آنها را زنده كرده است . در اين هنگام اهل ساباط از مقام شامخ على (ع )
متحير شدند.(55)

50 - تكلم على با مردگان يهود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


از جابربن عبدالله رضى الله عنه نقل شده است كه :

اميرالمؤ منين على (ع ) را در خارج كوفه ديدم پشت سر آن حضرت رفتم تا آن كه آن حضرت به قبرستان يهود
رسيد. پس ايستاد و ندا كرد: اى گروه يهود! شنيديم كه به آن حضرت از داخل قبرها جواب دادند: لبيك لبيك ،
آن گاه فرمود: چگونه ديديد عذاب خدا را؟ گفتند: به سبب نافرمانى ما نسبت به شما در عذاب خدا هستيم تا
روز قيامت ، پس آن حضرت صيحه اى زد به صدايى مهيب كه من از صدا بى حال شده به زمين افتادم ، پس از آن كه
به هوش آمدم با على (ع ) مراجعت كرده داخل كوفه شديم على (ع ) داخل مسجد كوفه شد و من عقب سر آن حضرت
بوديم و شنيديم كه مى فرمود: نه به خدا قسم نخواهم كرد نه به خدا نخواهد شد هرگز. عرض كردم : اى مولاى
من با چه كسى حرف مى زنى در حالى كه احدى را نمى بينم ؟

در اين جا فرمود: اى جابر برهوت آشكار شد پس شيبوبه و حبتر را در حالتى كه در عذاب بودند در داخل تابوت
ديدم پس آن دو مرد مرا صدا زدند و گفتند: يا اباالحسن برگردان ما را به دنيا تا اقرار كنيم به فضل تو و
اقرار كنيم به ولايت و امامت تو.

گفتيم : نه و الله نمى كنم و نه به خدا نمى شود اين مطلب ابدا. سپس ‍ حضرت اين آيه را خواند: (( و لورد و
العادوا لمانهوا و انهم لكاذبون . يعنى : اگر برگردانيده شوند بر همان طريقه اى كه بودند برمى گردند و
ايشان دروغگويانند )) .

اى جابر هيچ كس نيست كه مخالفت وصى پيغمبر نمايد مگر آن كه به صورت انسان كورى به صورت افتاده است
محشور مى شود.(56)

51 - گفتگوى على (ع ) با اصحاب كهف

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


شريك بن عبدالله مى گويد: پيامبر اكرم (ص ) على (ع ) و ابوبكر و عمر را به سوى اصحاب كهف فرستاد و فرمود:

سلام مرا به آنها برسانيد.

وقتى كه از نزد پيامبر(ص ) بيرون رفتند، آن دو به على (ع ) گفتند: جاى آنها را مى شناسى ؟

حضرت فرمود: پيامبر ما را جايى نمى فرستد. مگر اين كه خدا ما را به آنجا هدايت كند!

هنگامى كه بر در غار رسيدند، على (ع ) به ابوبكر گفت : (( تو سلام كن چون تو سالمندتر از ما هستى )) . او
سلام كرد ولى به او جواب ندادند.

امام به عمر گفت : (( اى ابا حفص (57) تو سلام كن ، چون سن تو نيز از سن من زيادتر است )) .

عمر سلام كرد ولى به او نيز جواب ندادند.

اما وقتى كه على (ع ) سلام داد، جواب او را دادند و حضرت سلام پيامبر را به آنها رساند و آنها نيز بر
پيامبر سلام رساندند.

ابوبكر گفت : از اينها بپرس . ابوبكر پرسيد، ولى با او سخن نگفتند عمر نيز پرسيد باز هم حرف نزدند، به
حضرت گفتند: اى اباالحسن ! تو سؤ ال كن .

جضرت فرمود: رفقاى من مى گويند: چرا جواب آنها را نداديد، ولى جواب مرا داديد؟

گفتند: (( ما فقط با پيامبر و وصى او سخن مى گوييم )) .(58)

52 - ارواح مؤ منين در وادى السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


اميرالمؤ منين (ع ) از كوفه خارج شد و همين طور مى رفت تا به غريين (59) رسيد، و از آن جا نيز گذشت ، و ما

/ 162