204- نفرين على (ع ) بر زيد بن ارقم - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين كار را به دستور خدا انجام دادم )) .

حارث (از شدت ناراحتى ) روى خود را از پيامبر (ص ) برگردانيد، در حالى كه مى گفت : خدايا اگر آن چه محمد
(ص ) مى گويد، حق است سنگى از آسمان بر ما فرو فرست ، يا عذاب دردناكى بر ما نازل كن ، هنوز به مركب
سوراى خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان آمد و بر وسط سرش رسيد و از محل مدفوعش خارج گرديد، و همان دم
كشته شد.

آيات اول سوره معارج در اين مورد بر پيامبر(ص ) نازل گرديد كه در آيه اول و دوم آن مى خوانيم : ساءل
سائل بعذاب واقع - للكافرين ليس له دافع : (( تقاضا كننده اى تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد - اين عذاب
مخصوص ‍ كافران است و هيچ كس نمى تواند آن را دفع كند )) .(237)

204- نفرين على (ع ) بر زيد بن ارقم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


زيد بن ارقم مى گويد: على (ع ) در مسجد، مردم را قسم داد كه هر كس شنيد كه پيامبر فرمود: (( من كنت مولاه
فعلى مولاه ... )) برخيزد و شهادت دهد. دوازده نفر از كسانى كه در جنگ بدر حاضر بودند، شش نفر از جانب
راست و شش نفر از جانب چپ ، برخاستند و شهادت دادند.

زيد مى گويد: من نيز از كسانى بودم كه اين قضيه را شنيده بودم ولى آن را كتمان كردم و خدا چشمم را كور
كرد، به خاطر اين كه شهادت نداده بودم . لذا پشيمان شده و استغفار مى كرد.(238)

205- مجازات منكر وصى پيامبر (ص )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


روزى انس بن مالك ، صحابى معروف پيامبر(ص ) در بصره تدريس حديث مى كرد، و شاگردان بسيار به دورش حلقه
زده بودند يكى از شاگردان پرسيد: ما شنيده ايم آدم با ايمان بيمارى (( برص )) (پيسى ) نمى گيرد، ولى علت
چيست كه شما مبتلا به اين بيمارى هستى و لكه هاى سفيد اين بيمارى را در شما مشاهده مى كنم .

انس بن مالك از اين پرسش ، رنگ به رنگ شد و قطرات اشك از چشمانش ‍ سرازير گرديد و گفت : (( آرى ، نفرين
بنده صالح مرا مبتلا به اين بيمارى كرده است )) .

حاضران تقاضا كردند تا جريان آن را بازگو كند، انس بن مالك چنين گفت :

(( با جمعى در محضر رسول خدا(ص ) بوديم ، فرش مخصوصى از يكى از روستاهاى مشرق زمين به حضور آن حضرت
آوردند، آن حضرت آن را پذيرفت ، آن را در زمين پهن كرديم و جمعى از اصحاب به امر آن حضرت بر روى آن
نشستيم ، على بن ابى طالب (ع ) نيز بود، آن گاه على (ع ) به باد امر كرد، آن فرش از زمين برخاست و به
پرواز درآمد و همه ما را كنار غار اصحاب كهف پياده نمود.

على (ع ) به ما فرمود: برخيزيد و بر اصحاب كهف سلام كنيد، اصحاب از جمله ابوبكر و عمر يكى يكى سلام
كردند ولى جواب سلام را نشنيدند.

ناگهان امام على (ع ) برخاست و كنار غار ايستاد و گفت :

السلام عليكم يا اصحاب الكهف و الرقيم .

(( سلام بر شما اى اصحاب كهف و رقيم )) .

از درون غار، صدا برخاست :

و عليك السلام يا وصى رسول الله .

(( سلام بر تو باد اى وصى پيامبر خدا(ص )) ).

على (ع ) فرمود: (( چرا جواب سلام ياران پيامبر (ص ) را نداديد؟

آنها گفتند: (( ما ماءذون نيستيم كه به غير پيامبران يا اوصياى آن ها، جواب بگوييم ، و چون شما خاتم
اوصياء هستيد، جواب سلام شما را داديم )) .

سپس روى آن فرش نشستيم و آن فرش برخاست و به پرواز درآمد و ما را در مسجد در حضور پيامبر (ص ) پياده
كرد، پيامبر (ص ) جريان را از آغاز تا آخر بيان كرد، مثل اينكه خودش همراه ما بوده است .

انس ادامه داد: در اين هنگام پيامبر (ص ) به من فرمود: (( هر وقت پسر عمويم - على (ع ) - گواهى خواست ،
گواهى بده )) ، گفتم : اطاعت مى كنم .

/ 162