208 - مجازات منكر غدير خم - 320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

320 [س‍ی‍ص‍د و ب‍ی‍س‍ت‌] داس‍ت‍ان‌ از م‍ع‍ج‍زات‌ و ک‍رام‍ات‌ ام‍ی‍رال‍م‍ؤم‍ن‍ی‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ (علیه السلام) - نسخه متنی

عباس عزیزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

طالب (ع ) است .

گفتم چطور؟

گفت : من خدمتكار رسول خدا(ص ) بودم مرغ بريانى به آن حضرت هديه كردند، فرمود: خدايا محبوبترين مردم در
نزد خودت و خودم را برسان تا با من از اين پركنده بخورد. على (ع ) آمد و من گفتم : رسول خدا(ص ) كارى دارد
و او را راه ندادم به انتظار اين كه يكى از قوم خودم برسد.

باز رسول خدا(ص ) همان دعا را تكرار كرد و دوباره على (ع ) آمد و من همان را گفتم . به انتظار مردى از قوم
خودم رسول خدا(ص ) براى بار سوم همان دعا را كرد و باز هم على (ع ) آمد و من همان را گفتم و على فرياد
برداشت كه رسول خدا چه كارى دارد كه مرا نمى پذيرد؟ آوازش به گوش ‍ پيغمبر رسيد و فرمود: اى انس اين
كيست ؟ گفتم على بن ابى طالب است . گفت : به او اجازه بده ، چون وارد شد فرمود: اى على من سه بار به درگاه
خدا دعا كردم كه محبوب ترين خلقش نزد او و خودم بيايد و با من از اين پرنده بخورد و اگر در اين بار سوم
نيامده بودى تو را به نام دعوت مى كردم . عرض كرد: يا رسول الله من بار سوم است كه آمدم و انس مرا
برگردانده و مى گفت : رسول خدا از پذيرش تو معذور است و به كارى مشغول است . رسول خدا فرمود: اى انس چه
چيز تو را بر اين كار واداشت ؟

عرض كرد: من دعوت تو را شنيدم و خواستم شامل يكى از قوم خودم شود، چون روز احتجاج براى خلافت شد، على
مرا گواه خواست و كتمان كردم و گفتم : فراموش كردم . على دست به آسمان برداشت و گفت : خدايا انس را به
پيسى مبتلا كن كه نتواند آن را از مردم پنهان كند. سپس دستمال از سر برداشت و گفت اين است نفرين على (ع
).(242)

208 - مجازات منكر غدير خم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


روزى على (ع ) براى احقاق حق خود فرموده پيغمبر (ص ) را (( من كنت مولاه فعلى مولاه )) .

هر آن كس كه باشم منش يار و دوست
پسر عم من يار و مولاى اوست .

شاهد مقال آورد و دوازده نفر از انصار فرموده او را تصديق كردند كه پيغمبر(ص ) چنين سخنى درباره شما
فرمود، انس ابن مالك هم كه در روز عيد غدير خم حضور داشته و اتفاقا آن روز هم در ميان اين عده انصار
بود به صحت فرموده على (ع ) را شهادت نداد، على (ع ) به او فرمود: اى انس تو چرا شهادتم ندادى و گفته مرا
تصديق نكردى با اين كه تو هم مانند ديگران فرموده پيغمبر را استماع كرده بودى . عرض كرد: يا على (ع ) من
اكنون پير شده ام و سخنى كه مى گويى و از من گواهى مى طلبى را از خاطر برده ام .

على (ع ) از سخن آن پير شرير متاءثر شده او را نفرين كرد: پروردگارا اگر اين بيچاره دروغ مى گويد وى را
به پيسى مبتلا كن كه هيچ گاه عمامه آن را مستور نكند (پروردگارا ما را به نفرين على و اولاد على عليهم
السلام گرفتار مفرما) طلحه گفته : خدا گواه است پس از اين ، ميان دو چشم او را ديدم كه لكه پيسى
فراگرفته بود.(243)

209 - سزاى كتمان كنندگان حق

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ


جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: امام على (ع ) براى ما كه جمعيت بسيارى بوديم ، سخنرانى كرد، پس از
حمد و ثنا فرمود: در پيشاپيش جمعيت چهار نفر از اصحاب محمد (ص ) در اين جا هستند كه عبارتند از:

1- انس
ابن مالك

2- براء بن عازب انصارى

3- اشعث بن قيس

4- خالد بن يزيد بجلّى .

سپس رو به يك يك اين چهار نفر كرد، نخست از انس بن مالك پرسيد:

(( اى انس ! اگر تو شنيده اى كه رسول خدا(ص ) در حق من فرمود: من كنت مولاه فهذا على مولاه (كسى كه من مولا
و رهبر او هستم ، بداند كه على (ع ) مولا و رهبر او است ) ولى امروز گواهى به رهبرى من ندهى ، خداوند تو
را به بيمارى برص (پيسى ) مبتلا مى كند كه لكه هاى سفيد آن ، سر و صورت را فرا مى گيرد و عمامه ات آن را
نمى پوشاند.

سپس به اشعث رو كرد و فرمود: اما تو اى اشعث ! اگر شنيده اى كه پيامبر(ص ) در حق من چنين گفت ، ولى اكنون

/ 162