عالم خيال و مفهوم فضا در مينياتور ايراني(1)
نويسنده: سيد حسين - نصر منبع:
کتاب - جاودان خرد متأسفانه تا كنون توجه زيادي به هنر ايراني و مخصوصا هنر ايران اسلامي، از لحاظ معناي فلسفي و تمثيلي دروني اين هنر نشده است، و بيشتر تحقيقات دانشمندان كه در اين رشته، اكثراْ خارجي بودهاند، به شرح عناصر صوري و مباحث تاريخي معطوف گرديده است. آن تعمّق در جنبه دروني موضوع و علاقه مفرط به كشف معناي واقعي هنر كه در مورد هنر چيني و ژاپني و هندي توسط افرادي مانند كوماراسوامي،(2) زيمر،(3) دانليو، (4) كرامريش،(5) سالموني،(6) و اخيراْ رولاند،(7) نشان داده شده است، در مورد هنر ايران اسلامي كمتر ديده ميشود. چند تحقيق عميق موجود در هنر اسلامي كه متوجه معناي واقعي اين هنر بوده است، توسط بوركهارت،1و نيز اتينگهاوسن،(8) و پوپ(9) و چند فرد انگشت شمار ديگر در اين رشته، كاملاْ استثنايي است. لكن امروزه حتي در محافل دانشگاهي، اين امر به طور كلي پذيرفته شده است كه هنر يك تمدن ديني در لسان رمز و تمثيل حاكي از حقايق ديني و حكمي است كه بر آن تمدن حكمفرماست، و نميتوان اهميت واقعي چنين هنري را با تجزيه و تحليلهاي صرفاْ تاريخي مبتني بر صور خارجي و جوانب ظاهري اين هنر، كه نسبت به معنايي كه اين هنر حاكي از آن است بي تفاوت باشد، به دست آورد، و از آن آگاه شد. اين حقيقت همان قدر كه در مورد تمدنهاي ديگر ديني مانند تمدن چين و هند صدق ميكند، در مورد تمدن اسلامي صادق است. با وجود اين، بسياري از اساسيترين جوانب هنر اسلامي به صورت كتابي مكتوم باقي مانده است، و اكثر كوششهاي محققان صرف اين شده كه نفوذهاي تاريخي بررسي شود، نه اين كه معناي ذاتي و دروني اين هنر آشكار گردد. در اين مقاله، هدف بررسي گوشهاي از اين زمينه كاوش نشده و تا كنون بكر و دست نخورده است، يعني مسئله فضا چنان كه در مينياتور ايراني جلوهگر شده است. آشنايي با مينياتور در عصر جديد بيشتر از طريق اروپاييان حاصل شده است، و لذا زيبايي شناسي اروپايي و افكار فلسفي آنان در تعبير آن مؤثر بوده است، و حتي ايرانيان نيز اكثراْ به اين تعبيرها اكتفا كردهاند، در حالي كه زمينه فكري، فلسفي و هنري و جهان شناسي نقاشاني كه اين مينياتورها را به وجود آوردهاند، كاملاْ با زمينه فلسفي مفسران غربي معاصر متفاوت بوده است. فلسفه دكارت كه در واقع زمينه اصلي تفكر جديد اروپايي است، واقعيت را در فلسفه و علوم غربي و نيز توسط آنها در ديد كلي غريبان و دو قلمرو متمايز تقسيم كرده است، عالم فكر و انديشه، و عالم بعد و فضا كه صرفاْ منطبق با جهان مادي منطبق شده است. هر گاه امروزه از فضا صحبت ميشود، چه فضاي مستقيم فيزيك نيوتني مطرح باشد، چه فضاي منحني فيزيك نسبيّت، مقصود صرفاْ همان عالم زمان و مكان مادي و غير جسماني وجود ندارد، و اگر سخني نيز از چنين فضايي پيش آيد، آن را نتيجه توهم بشري دانسته، و براي آن جنبه وجودي قائل نيستند. تصور فلسفه اروپايي ديگر جايي براي فضايي واقعي لكن غير مادي باقي نگذاشته است. ولي درست با يك چنين فضايي است كه هنر تمدنهاي ديني به طور كلي، و مخصوصاْ هنر ايراني كه موضوع بحث فعلي است، سروكار دارد. به منظور نمايان ساختن فضايي كه غير از فضاي عادي عالم مادي و جسماني محسوس است، و هدف هنري كه اصالت معنوي دارد، همان نشان دادن اين فضا از طريق رمز و تمثيل و روشهاي خاص اين هنر است، متضمن وجود انفصالي بين اين فضا و فضايي است كه بشر به آن خو گرفته و در زندگي روزانه خود، آن را تجربه ميكند. اگر در تصوير فضا، بين اين دو نوع فضا، يعني فضاي عادي و فضاي عالم ملكوت (كه آن نيز عالمي است واقعي و لكن غير مادي)، اتصال و پيوستگي وجود داشته باشد، نمودار ساختن بُعد متعالي فضاي دومي غير ممكن ميگردد، و ديگر نميتوان انسان را توسط همين آب و رنگ و شكل و صورت كه در دست نقاش است، از فضايي عادي به بعدي متعالي و فضايي ملكوتي ارشاد كرد. در مهمترين هنر ديني اسلام يعني معماري مساجد، فضاي داخلي فضايي مافوق الطبيعه، در مقابل فضاي طبيعي خارج نيست، چنان كه در كليساهاي مسيحي و معابد هندو ديده ميشود، بلكه مقصود معمار در ساختمان مسجد، ايجاد فضايي است كه صلح و آرامش و هماهنگي طبيعت بكر و دست نخورده را از طريق انحلال و از بين بردن كشش و عدم تعادل فضاي عادي دوباره به وجود آورد. لكن همين امر موجب ايجاد فضايي ميشود فوق فضاي حيات عادي بشري و دنيوي، و به همين جهت، انسان با دخول در اين فضا، خود را در مقابل ابديت احساس ميكند، مافوق زمان و صيرورت و كشمكشهاي حيات دنيوي، فضايي كه روح در آن بار ديگر آرامش فطري خود را باز مييابد.2مينياتور ايراني نيز مبتني بر تقسيم بندي منفصل فضاي دو بُعدي تصوير است، زيرا فقط به اين نحو ميتوان هر افقي از فضاي دو بُعدي مينياتور را مظهر مرتبهاي از وجود و نيز از جهتي ديگر مرتبهاي از عقل و آگاهي دانست. و حتي در مينياتورهايي كه فضا يكنواخت و متصل است، نماي فضاي مينياتور كاملا با خصلت دو بُعدي خود از فضاي طبيعي سه بعدي اطرافش متمايز شده است،و بنابراين فضا، خود نمودار فضاي عالمي ديگر است كه با نوعي آگاهي غير از آگاهي عادي بشري ارتباط دارد. قوانين علم مناظر كه در مينياتور ايراني از آن پيروي شده است. همان قوانين علم مناظر طبيعي است كه اصول و قواعد آن را اقليدس، و پس از او رياضيدانان اسلامي مانند ابن الهيثم بصري و كمال الدين فارسي تدوين كردند، قبل از اين كه نفوذ هنر رنسانس و نيز عوامل داخلي باعث انحطاط آن شود. مينياتور ايراني در دوران طلايي خود، همواره تابع اين قوانين باقي ماند و از اصول اين علم پيروي كرد و بر طبق يك نوع واقع بيني كه از خصوصيات دين اسلام و نيز هنر اسلامي است، هيچ گاه نكوشيد به طبيعت دو بعدي سطح كاغذ خيانت كرده و آن را به طريقي سه بعدي نمايان سازد. چنان كه هنر دوره رنسانس و دوران انحطاط هنر مينياتور سطح دو بعدي كاغذ را با به كار بردن قواعد علم مناظر مصنوعي، در مقابل علم مناظر طبيعي هندسي اقليدسي، سه بعدي مينمايد.3مينياتور ايراني با پيروي كامل از مفهوم فضاي منفصل، توانست سطح دو بعدي مينياتور را به تصوري از مراتب وجود مبدل سازد و بيننده را از افق حيات عادي و وجود مادي و وجدان روزانه خود به مرتبهاي عاليتر ارتقا دهد، و او را متوجه جهاني سازد مافوق اين جهان جسماني، لكن داراي زمان و مكان و رنگها و اشكال خاص خود، جهاني كه در آن حوادث رخ ميدهد، اما نه به نحو مادي. همين جهان است كه حكماي اسلامي و مخصوصاْ ايراني آن را عالم خيال و مثال و يا عالم صور معلقه خواندهاند. در واقع مينياتور، تصوير عالم خيال به معني فلسفي آن است، و استفاده از رنگهاي غير واقعي يعني غير از آنچه كه در عالم جسماني محسوس است، و احتراز از نشان دادن دور نماهاي سه بعدي، به تصوير عالمي غير از عالم سه بعدي مادي، كه ظاهربينان ممكن است تصور كنند موضوع نقاشي مينياتور است، اشاره دارد. قبل از تجزيه و تحليل معناي عالم خيال و اوضاع و كيفيات آن كه آن قدر از افق فكري و نقشهاي كه فلسفه امروزي از واقعيت دارد، به دور است، بايد لحظهاي تأمل كرده و با اعتراضي كه يقيناْ برخيبه تعبير فلسفي و عرفاني از مينياتور ايراني وارد خواهند دانست، پاسخ گوييم. گفته خواهد شد كه معماري مسجد و نوشتن قرآن كريم با خطي زيبا، البته هنر ديني است و با حيات مذهبي رابطهاي مستقيم دارد، ليكن مينياتور ايراني برعكس، هنري است دباري كه در محيط دنيوي دربارهاي ايران در دوره تيموري و صفوي نشو و نما كرد، و از حكايات حماسي و عشقي كه معناي مستقيم ديني ندارد، استفاده كرد، و آنها را موضوع خود قرار داد. در پاسخ به اين اعتراض بايد خاطرنشان كرد كه در يك تمدن كاملاْ زنده ديني مخصوصاً تمدن اسلامي كه در آن دين، بر تمام شئون اجتماع و تمدن حكم فرماست، هيچ جنبهاي از فعاليتهاي انساني از سلطه اصول معنوي آن تمدن بري نيست، مخصوصاً آنچه مربوط به حكومت، سياست و دولت است. اگر بخواهيم به لسان تاريخ ديني و فكري غرب سخن بگوييم، ميتوان گفت هنر معماري و خط چنان كه در مورد اماكن ديني و متن كتاب آسماني آمده، مطابق اسرار كبير بوده، و مينياتور و ساير هنرهاي درباري مطابق با اسرار صغير است، يعني يكي با اصول حقايق ديني وعرفاني تمدن مورد بحث سر و كار دارد، و ديگري با فرع همان حقايق.در ايران بسياري از آنچه مربوط به حكومت و سياست و دولت بود مستقيما در طريق صوفيه جذب شد، چنان كه در مورد انجمنهاي حماسي و رزمي مانند زورخانه ديده ميشود. به همين جهت نيز بسياري از هنرهاي درباري كه با دولت و سياست سروكار داشت و در محافل سلاطين و وزرا رشد و نمو كرد، مانند مينياتور و موسيقي، توسط صوفيه دنبال شد و به كمال رسيد و توسط آنان به نحوي مشابه با خود تصوف تعليم داده شد. تعداد و شهرت صوفيان در دوره صفويه، و نيز قاجاريه كه در اين فنون به مرحله استادي رسيده و خود علت كمال يافتن اين هنرها بودند، بيش از آن است كه احتياج به تذكر و يا شرح و بسط داشته باشد. تا به امروز، بسياري به خاطر دارند چگونه رموز نقاشي و معماري و موسيقي، سينه به سينه بر طبق روشي كاملاً مشابه با آنچه در خانقاهها بين مراد و مريد به وقوع ميپيوندد، از استاد به شاگرد تعليم داده شده است. موضوعهايي كه براي مينياتورها انتخاب شده است، اين گفته را تأييد ميكند. صحنههاي مينياتور اكثراً يا مربوط به داستانهاي حماسي است و نبردهاي قهرمانان ايران باستان را چنان كه در شاهنامه آمده است، نمايان ميسازد، و يا با داستانهاي اخلاقي كه از آثاري ماندن كليله و دمنه و خمسه نظامي و گلستان سعدي اخذ شده است، سروكار دارد. در وهله اول اين صحنههاي نبرد به واقعيتي ماوراي تاريخ سوق داده شده و جنبهاي عرفاني و فلسفي به خود گرفته است، چنان كه در شاهنامه نيز تاريخ و اساطير، در واقعيتي متحد، لكن داراي سلسله مراتب به هم پيوسته است،به همان نحو كه شيخ اشراق شهاب الدين سهروردي به تاريخ باستان جنبهاي فلسفي بخشيد و از حكايات رزمي و حماسي، تعبيري عرفاني و حكمي كرد، و از اين راه حكمت ايران باستان و عرفان اسلامي را در مكتب نوين اشراقي به هم بياميخت.4 در مورد دوم، يعني حكايات اخلاقي نيز صحنه حادثه در جهاني مافوق جهان مادي و صيرورت عادي قرار دارد. به همين جهت، واقعهاي كه نقاشي شده است، داراي اهميت و معنايي هميشگي ميباشد و براي بيننده همواره زنده و جاودان است. حتي حيوانات و نباتات صحنههاي مينياتور، صرفاً تقليد از عالم طبيعت نيست، بلكه كوششي است در مجسم ساختن آن طبيعت بهشتي و آن خلقت اوليه و فطرت كه همان فردوس برين و جهان ملكوتي، كه در اين لحظه نيز در عالم خيال يا عالم مثال فعاليت دارد. در تمام اين موارد، سروكار اكثر مينياتورهاي ايراني با عالم مادي و محسوس نيست، بلكه با آن عالم برزخي و مثالي است كه مافوق عالم جسماني قرار گرفته و اولين قدم به سوي مراتب عاليتر وجود است، مانند اسرار صغير كه در عرفان مغرب زمين، ديد را براي درك اسرار كبير آماده ميساخت. مينياتور و ساير هنرهاي مشابه از قبيل موسيقي، هنري معنوي و ديني مربوط به جهان برزخي و يا عالم خيال است، همان جهاني كه طبق نظر حكماي اسلامي، مانند ملاصدرا، مقر بهشت است. اين هنر ميكوشد تا همان بهشت روي زمين و عدن را با تمام زيباييها و شاديها و الوان و اشكال مسرتبخش خود جلوهگر سازد. در محيط فكري و فرهنگي ايران، بيننده همواره از تماشاي مينياتور شمهاي از لذتهاي بهشت را درك ميكرد، به همان نحو كه قالي ايران ميكوشد طرح زمين بهشتي را تكرار كند و گنبد، تمثيلي است از گنبد نيلگون آسمان كه خود دري است به سوي بينهايت و نشانهاي است از بعد متعالي.