طبرسي و کتاب إعلام الوري
محمد باقر سجادي خوراسگاني إعلام الوري باعلام الهدي، امين الاسلام شيخ ابوعلي فضلبن حسن طبرسي (م548) قم: مؤسسة آل البيت لإحياء التراث، 1417، 2ج، 554+478. وزيري. امين الاسلام ابو علي فضلبن حسن طبرسي (م: 548هـ. ) از دانشمندان برجست سد ششم هجري است که به دليل کتاب تفسير مهمش با عنوان «مجمع البيان» (تأليف به سال 530هـ .) و «جوامع الجامع» (تأليف به سال 542 در هفتاد سالگي) شهرت دارد. وي در خراسان ميزيسته و از عالمان معتدل شيعي در اين دوره به شمار ميآيد. از ديگر آثار وي ميتوان به «الاداب الدينية للخزانة المعينيه» و «جواهر النحو» اشاره کرد. شرح حال مفصل وي، بررسي تفصيلي آثار او و نيز اوضاع زمان وي را مرحوم استاد کريمان در کتاب «طبرسي و مجمع البيان» آورده است. در شمار آثار وي يکي نيز کتاب پر ارج «إعلام الوري بأعلام الهدي» (آگاه ساختن خلايق از احوال امامان هدايت) است. اين کتاب در چهار رکن ترتيب يافته: رکن نخست در سير پيامبر خدا (ص) و فاطم زهرا (س)؛ رکن دوم در زندگي و امامت علي بن ابي طالب (ع)؛ رکن سوم در شرح امامت و زندگي امامان تا امام حسن عسکري (ع)؛ و رکن چهارم دربار امامت ائم اثنا عشر و امام زمان (ع). طبرسي در اين کتاب بر آن بوده است تا موجزي از ديدگاه تاريخي شيعه را دربار سير رسول خدا (ص)، و تاريخچ زندگي امامان، به همراه بحث امامت آنها عرضه کند. قاعدتاً چنين متني ميتوانسته براي تودههاي شيعي نگاشته شده باشد که در آن زمان در ايران بسيار گسترده بودند. او معمولا در پايان هر بحثي، بدين نکته اشارت دارد که «مطلب را به اختصار آورديم؛ خواستاران تفصيل به متون مفصلتر رجوع کنند.». وي کتاب خود را به يکي از شاهان شيع مازندران با نام عليبن شهريار بن قارن (سلطنت از 511ـ 534ه .) از آل باوند اهدا کرده و در مقدمه با ستايش فراوان از وي سخن گفته است. اين سلسله، از سلاطين شيعه مذهب خط مازندران بوده و در دوراني طولاني به بسط مذهبِ شيعه در آن ناحيه کمک کردند. طبرسي در اين تقديمنامه از اين سلطان شيعه با عباراتي چون «الا صفهبد الاجل الملک العادل المؤيد المنصور، شرف الدنيا و الدين، رکن الاسلام و المسلمين، ملک مازندران علاء الدوله شاه» ياد کرده و دوران حکومت وي را دوراني پر افتخار ميداند و او را با چنين عباراتي ستوده است: عَمَدة العترة الطاهرة، لا جرم قد ملکه الله زمام الدهر، و أنفد حکمه في البر و البحر و شد به ازر الاسلام و مهّد له اسباب المعدلة في الانام و جعل أيامه للزمان أعياداً و مواسم و للاقبال مباهج و مباسم و متّعه الله تعالي بجمال هذه الحال، و أدام له في العباد و البلاد کرائم الافضال و موادّ النوال بلطفه و طوله و سعة جوده و فضله. پس از آن با اشاره به اين که هر فاضلي که در آستان وي حاضر نشود، «فهو ناقص عن حيّز الکمال»، اشعاري در ستايش او آورده و او را به داشتن عقيدة علويه ميستايد. سپس ميگويد: اکنون که روزگار مرا از خدمت در آستان او عاق کرده، مصمم شدم تا خدمتي به او کنم تا اين دوري را جبران کرده باشم. اين خدمت چيزي جز تأليف کتاب اعلام الوري به نام او نيست: … فيؤلف کتاباً يتضمن أسامي الأئمة الهداة و السادة الولاة و اولي الامر و أهل الذکر و أهل بيت الوحي… . وي آثار ديگر خود را نيز به نام بزرگان از سادات و شيعه نگاشته است. کتاب اعلام الوري در کنار الارشاد مفيد و کشف الغمه و روضة الواعظين فتال نيشابوري، از آثار با ارزشي است که از قرن پنجم تا هفتم دربار زندگي چهارده معصوم نگاشته شده و حکم منابع اصلي را در اين زمينه دارد. ارزش اين کتابها از آن روست که کوشيدهاند تا از مصادر و منابع پيشين، شرح حالي براي معصومان ـ عليهم السلام ـ تدارک ديده و در اختيار مسلمانان بويژه شيعيان قرار دهند. طبيعي است که در کتابها، بيش از هر چيز مراعات حال خوانندگان کتابها ميشده است. کتاب اعلام الوري در ميان شيعيان جايگاه والايي داشته است. به نظر ميرسد که در طي قرون بعد، نسخهاي بدون آغاز از اين کتاب به دست کسي افتاده و او بدون آگاهي، آن را به نام ربيع الشيعه به ابن طاووس نسبت داده است. علامه مجلسي که به شباهت ميان اين دو کتاب توجه داشته، ربيع الشيعه را به کناري نهاده و به درستي، به اعلام الوري اعتماد کرده است. در اصل، کمترين ترديدي دربار اعلام الوري و نسبت آن به طبرسي وجود ندارد. بايد توجه داشت که طبرسي در دورهاي زندگي ميکند که شيعيان گر چه در ايران فراوانند، اما حکومت در بيشتر نقاط در دست اهل سنت است. اين مسأله سبب ميشد تا نوشتههاي آنها به صورتي معتدل نگاشته شود تا باعث تحريک ديگران بر ضد شيعه نشود. افزون بر آن، طبرسي همانند عالمان شيع همدور خود در ايران، مثل عبدالجليل قزويني، قوامي رازي شيعهاي معتدل است. به همين دليل در اين کتاب و نيز در تفسير او آثار اين اعتدال را به روشني در مييابيم. به عنوان نمونه در زندگي حضرت زهرا (س) کمترين اشارهاي به برخورد وي با حاکميت و روابط ميان آن حضرت با خليفه اول و دوم نشده است (نک: 1/300ـ 301). وي در بحث دفن امام مجتبي (ع) با آن که اشاره به حضور عايشه و سر و صداي وي کرده، اما اين خبر را آورده که از اصل قرار نبود تا امام را در کنار جدش پيغمبر دفن کنند، بلکه وي را براي تجديد عهد به آن سمت آوردند و قرار بود تا در بقيع کنار جدهاش فاطمه بنت اسد دفن شود (1/414ـ415). شيو وي در بحث از زندگاني ائمه، درست مانند ارشاد و ساير آثار، در ابتدا، بيان خصوصيات شخصي، سن و سال تولد و وفات و کيفيت آن و نيز معرفي فرزندان و مدت خلافت و امامت و محل دفن است و به دنبال آن اثبات امامت هر امام با دلايل عقلي و نقلي مطرح ميشود. در ادامه، نقلهايي که در معجزات امامان آورده شده و نيز به تناسب بخشي از اخبار زندگي هر امام عرضه ميشود. در اين کتاب از سير رسول اکرم (ص) به تفصيل سخن گفته شده است. همچنين از امام علي (ع) و به طور عمده از فضايل آن حضرت سخن رفته است. در زندگي امام حسين (ع) نيز اين تفصيل رعايت شده و بحث عمده مقتل امام حسين (ع) است. واقعيت آن است که طبرسي بناي ياد از مصادر خود را نداشته و بيشتر کوشيده تا متني فراهم آورد تا راهبرد شيعيان در شناخت زندگي امامان باشد. برآورده کردن چنين هدفي، نيازي به ذکر اسناد احاديث و يا مآخذ آنها نداشته است. علاوه بر اين، شيو طبرسي در ديگر آثار او نيز نقل مصادر نيست. به همين دليل وي بيشتر اخبار کتاب خود را بدون ياد از مآخذ آورده و با عبارت «روي نقلة الاثار» يا «نقلة الاخبار» «جاء في الاثار»، «روي جماعة من اهل السير»، «روي جماعة من اهل التاريخ» مطالب را نقل کرده است. وي در مواردي که احاديث صحيحي را آورده از ذکر سند نيز خودداري کرده، مينويسد به دليل «اشتهارها بين نقلة الاثار و اعتمادا علي أن نقلها من کتب محکومة بالصحة عند نقّاد الاخبار» سند را نيز حذف کرده است (نک: 1/359). با اين حال مواردي وجود دارد که طبرسي نام کتابي را ياد کرده و يا اگر از شخصي نقل کرده، بايد اطمينان داشت که کتاب خاصي از آن مؤلف مورد نظر وي بوده است. معمولا وقتي چيزي در اين کتاب از شيخ مفيد نقل ميشود، ميتوان مطمئن بود که آن را از ارشاد نقل ميکند (نک: 1/477). در کنار آن، مواردي هست که از اشخاصي از مؤلفان نقل کرده، اما به دليل آن که نام کتاب وي را نياورده، اطمينان نداريم که از کدام يک از کتابهاي او نقل کرده است؛ مثلاً مينويسد: «و ذکر السيد الاجل المرتضي في بعض مسائله…» (1/477). در ميان منابع وي، چند کتاب وجود دارد که اثري از آنها بر جاي نمانده است. برخي از آنها، تنها قسمتهاي باقيماندهشان، همين چند نقلي است که طبرسي از آنها به دست داده است. نمون آن کتاب اخبار ابيهاشم جعفري، الرد علي الزيديه دوريستي، التفهيم ابو محمد حسيني، نوادر الحکمة اشعري قمي، و مهمتر از همه کتاب المغازي ابانبن عثمان احمر است که طبرسي قسمتهاي فراواني از آن را نقل کرده است. در اينجا مروري گذرا بر نام کتابهايي خواهيم داشت که طبرسي مطلبي از آنها نقل کرده و به نامشان اشاره کرده است. 1. اخبار ابيهاشم داودبن قاسم الجعفري، اثر احمدبن محمدبن عبيداللهبن عياش جوهري. نجاشي از وي و آثارش ياد کرده است. طبرسي در ص 370ـ 375 خبري از ابوهاشم مزبور آورده و تنها به «و في کتاب ابي عبداللهبن عياش» اکتفا کرده است. اگر عنوان اخبار بنيهاشم به معناي احاديث ابو هاشم باشدـ و اين عنواني است که نجاشي ضمن تأليفات وي آورده است ـ محتمل است که طبرسي حديث مورد نظر را از اين کتاب وي نقل کرده باشد. حتي در غير اين صورت ممکن است که در ضمن کتاب اخبار ابيهاشم که دربار زندگي و شعر وي بوده باشد، اين اخبار نيز استطراداً آمده باشد. 2. صحيح بخاري. طبرسي موارد چندي از اين کتاب نقل کرده است. ج1، ص49، 84، 90، 121، 122، 213، 243، 285. 3. دلائل النبوه، از ابوبکر بيهقي. اين کتاب در بخش سير رسول خدا (ص) در کتاب اعلام الوري، از منابع مؤلف بوده و فراوان از آن نقل کرده است: ج1، ص49، 65، 104، 120، 131، 133، 156، 245، 430. 4. عيون اخبار الرضا (ع)، شيخ صدوق. ر. ک: ج1، ص494 و ج2، ص61. 5. مستدرک حاکم [تاريخ نيشابور؟.] .طبرسي در مواردي که از حاکم نقل کرده، نام کتاب را نياورده است. به نظر ميرسد بخشي از آنها از کتاب مستدرک و آنچه از امام رضا (ع) است از تاريخ نيشابور و يا مفاخر الرضا باشد. ر.ک: ج1، ص50، 93، 94، 104، 105، 108، 118، 121، 122، 245، 257، و ج2، ص54، 55. 6. السيرة النبويه، محمدبن اسحاقبن يسار. طبرسي از اين کتاب نيز مکرر نقل کرده اما روشن نکرده که از چه روايتي از آن نقل ميکند و اينکه آيا همان سير ابن هشام در دست او بوده يا سير خود ابن اسحاق. ر. ک: ج1، ص 52، 65، 68، 78، 105، 118، 131، 185، 215، 231، 235، 236، 243، 252، 412. 7. صحيح مسلم. ر.ک: ج1، ص91، 249. 8. المغازي، موسيبن عقبه. طبرسي يک مورد از وي نقل کرده (ج1، ص231)، اما روشن نيست که مستقيم از کتاب موسي بوده يا به نقل از مصدر ديگر مثل دلايل النبوه. 9. شرف المصطفي (ص) ، ابوسعد محمدبن عبدالملک واعظ زاهد خرگوشي (م:406هـ .) .اين نامي است که طبرسي براي وي ياد کرده است. در منابع ديگر از وي با عنوان عبدالملکبن ابي عثمان محمدبن ابراهيم ياد شده است. طبرسي در چندين مورد از وي نقل قول کرده و از وي با عنوان «الاستاد» ياد کرده است. ر.ک: ج1، ص56، 88، 290، 323، 411. 10. کتاب المشيخه، حسنبن محبوب الزراد. ر.ک: ج2، ص258. ابن طاووس فراوان از اين کتاب نقل کرده است. 11. الرد علي الزيديه، ابو عبدالله جعفربن محمدبن ابي احمد دوريستي. وي از شاگردان شيخ مفيد و سيد مرتضي بوده است. ر.ک: ج2، ص163 (سه روايت از اين کتاب نقل شده است). 12. الکامل، مبرد. با عبارت قال المبرد في کتابه. ر.ک: ج1، ص324. 13. کتاب عليبن ابراهيم قمي. قاعدتاً بايد مقصود همين تفسير باشد که در يک مورد نيز به آن تصريح کرده است. موارد نقل از آن فراوان است. نک: فهرست اعلام مجلد دوم، ذيل نام عليبن ابراهيم. 14. کمالالدين و تمام النعمه، شيخ صدوق. طبرسي همه جا از اين کتاب با همين عنوان نقل کرده نه «اکمال الدين و اتمام النعمه». موارد عبارتند از: ج1، ص59، 538 و ج2، ص198، 226 (در قسمت مربوط به مهدي (ع) از اين کتاب فراوان نقل شده است.). 15. الغيبه، شيخ طوسي. ر.ک: ج2، ص217، 272. در اين مورد به نام کتاب تصريح نشده، اما حديث دربار مهدي (ع) است. 16. معرفه الصحابه، ابو عبدالله ابن منده. ر.ک: ج1، ص132. 17. کتاب المعرفة از ابو اسحاق ثقفي (م283هـ .): ج1، ص365. 18. الواحده، محمدبن حسنبن جمهور عمي. ر.ک: ج1، ص529، ج2، ص122. ابن طاووس نيز مکرر از اين کتاب نقل روايت کرده است. 19. عيون الاخبار، صدوق. ر.ک: ج1، ص494. 20. عيون الاخبار، ابن قتيبه. ر.ک: ج2، ص61. 21. مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني. ر.ک: ج1، ص526. 22. المغازي، محمدبن عمر واقدي، طبرسي نام کتاب وي را نياورده، اما در چند مورد در غزوات رسول خدا (ص)، تعبير «و في رواية الواقدي» را آورده است. ر.ک: ج1، ص132، 175، 202، 207، 234، 380. 23. التفهيم، ابو محمد حسنبن حمزة الحسيني. ر.ک: ج1، ص535. شيخ آقا بزرگ تنها اشاره کرده است که شيخ حر در اثبات الهداة اين کتاب را به مؤلف نسبت داده است. ظاهراً نقلي جز آنچه طبرسي آورده، تاکنون شناخته شده نيست. 24. الارشاد، شيخ مفيد، از اين کتاب يک بار با صراحت به نام کتاب نقل شده (ج2، ص32)، و چند بار نيز با تعبير قال الشيخ المفيد ابو عبدالله. 25. نوادر الحکمه، محمدبن احمدبن يحييبن عمران اشعري قمي. اين کتاب ـ شبيه کتاب المحاسن برقي ـ دايرة المعارف فقه و عقايد بوده و شيخ طوسي در فهرست، عنوان کتابهاي ـ فصلهاي ـ داخل آن را بر شمرده است. مؤلف از افرادي است که متهم به نقل از راويان ضعيف شده است. آقا بزرگ از کتاب وي ياد کرده، اما اشارهاي به نقلهاي طبرسي از وي ندارد. کلبرگ نقل ابن طاووس را در فرج المهموم از وي آورده و اشاره به موارد طبرسي در اعلام الوري و فرزندش در مکارم الاخلاق و نيز چند نقل ديگر علامه از آن کتاب کرده است. موارد طبرسي عبارتند از: ج1، ص520، 521، 528 و ج2، ص100. 26. مسند الرضا. ر.ک: ج1، ص293، 427. 27. الشافي في الامامه، سيد مرتضي. ر.ک : ج1، ص314. 28. الکافي، شيخ ابو جعفر کليني، طبرسي مکرر از اين کتاب نقل کرده و جايي دربار وي با اين تعبير سخن گفته است که و هو من اجل رواة الشيعة و ثقاتها (ص207). بيشتر نقلهاي مربوط به اخبار اثبات امامت ائمه و معجزات آنها از طريق همين کتاب است. 29. المغازي، ابانبن عثمان احمر. بخشهاي مهمي از اين کتاب در اعلام الوري و برخي از آثار ديگر بر جاي مانده که ما آنها را تحت نام المبعث و المغازي از ابان به چاپ رساندهايم. چاپ جديد کتاب با تحقيق مؤسس آل البيت (ع) در دو جلد عرض شده که امتياز آن افزون بر استخراج منابع، فهارس آن است. بناي ما بر ارزيابي انتقادي متن تصحيح شده نبوده، اما تذکار يک نکت ضروري است و آن اين که به دليل استخراج اعلام و ساير فهارس به طريق رايانهاي، خطاهاي بسياري در فهارس راه يافته است. فرد واحدي يکبار به نام و نام پدر و در جاي ديگر فهرست با لقب شناسانده شده است. در فهرست نام کتابهاي وارده در متن هم خطاها و نواقصي هست که تطبيق آن با فهرستي که در اين مقاله آمده بيانگر آن است. . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج2، ص515ـ 516. . همان، ج2، فصل: تشيع اعتدالي در ايران قرن ششم و هفتم. . رجال النجاشي، ص370. . کتابخان ابن طاووس، ص418، ش388. . شرح حال وي را بنگريد در: الفهرست منتجب الدين، ص45، 189. . کتابخان ابن طاووس، ص594ـ 593، ش642. . ذريعه، ج4، ص361. . الفهرست، ص145 ـ 144. . کتابخان ابن طاووس، ص472ـ471، ش469.