فريتيوف شووان
زاد، زندگي و مرگ
10-1- فريتيوف شووان در سال 1907 در شهر بازل (1) سوئيس از والديني آلماني متولّد شد. پدرش موسيقيدان بود و فضاي خانه، علاوهبر موسيقي، با هنرهاي ديگري چون ادبيات شرق و ادبيات اروپا نيز آشنا بود؛ او نيز از كودكي دوستدار هنر بود و در اوايل دوران تحصيل، همراه با هم درسش، تيتوس بوركهارت، (2) اشتغالات هنري آزاد داشت. در شانزده سالگي مدرسه را ترك گفت و به طور جدّي تحت تعليم هنري قرار گرفت و به كار طراحي پارچه مشغول شد. شووان تحصيلات ابتدايياش را در شهر بازل به اتمام رسانيد، لكن پس از مرگ پدر، همراه با مادرش كه اهل آلزاس (3) بود، به فرانسه عزيمت كرد و در آنجا تحصيلاتش را به زبان فرانسه ادامه داد. از اين رو، در اوايل زندگي با دو زبان آلماني و فرانسوي آشنايي كامل يافت. شووان از كودكي مجذوب شرق و آثاري چون هزار و يكشب و خصوصاً بهگَوَدگيتا (4) شده بود. او به مابعدالطبيعه نيز كششي ذاتي داشت و آثار افلاطون را حتي وقتي كه كودكي خردسال بود ميخواند. هنوز در مولهاوس (5) بود كه متوجه آثار رنهگنون شد. آشنايي او با آثار گنون شهودهاي عقلاني او را تحكيم كرد و او را ياري داد تا براي اصول مابعدالطبيعياي كه آغاز به كشف آنها كرده بود تكيه گاهي بيابد. شوان در سال 1939 عازم هند شد، سرزميني كه هميشه آن را دوست ميداشت و از كودكي مجذوب معنويّت آن بود. در راه توقفي نيز در مصر داشت، اما هنوز به هند نرسيده بود كه جنگ دوم جهاني درگرفت و او، به خاطر خدمت در ارتش، به فرانسه بازگشت. در جنگ به دست آلمانيها اسير و زنداني شد، ولي وقتي دريافت كه آلمانيها قصد دارند وي را به خاطر پيشينهي آلزاسياش به عضويّت ارتش خود درآورند، از زندان گريخت و به سوئيس رفته تبعه و مقيم آنجا شد. در سال 1949 با زني آلماني - سوئيسي كه تحصيلات فرانسوي داشت و علاوهبر علاقه به دين و مابعدالطبيعه، نقاشي خوش قريحه هم بود ازدواج كرد. در اينجا بود كه بيشتر آثارش را تأليف كرد و با بسياري از مكاتب ديني معروف و انديشمندان شرق و غرب مواجه شد. او در اين سالها، همراه با همسرش، به كشورهاي ديگر ازجمله مراكش و تركيه نيز سفر كرد. در سال 1959 و نيز 1963 به آمريكا سفر كرد تا از برخي از قبايل سرخپوستان آمريكا كه از كودكي نسبت به آنها عشق و علاقه خاصّي داشت ديدار كند. نقّاشيهاي شووان از زيباييهاي زندگي سرخپوستان و شرح او از تعاليم سنّتي آنان گواه بر ارتباط ويژهي او با عالم معنوي سرخپوستان آمريكاست. او و همسرش در يكي از سفرهايشان به آمريكا به عضويّت قبيلهي سو (6) درآمدند و مدتها در ميان آنان زندگي كردند. او در پنجم ماه مي سال 1998، در بلومينگتون (7) در ايالت ايندياناي آمريكا، درپي يك بيماري طولاني، و در حالي كه به ذكر صبحگاهي مشغول بود، زندگي خاكي را وداع گفت. آثار شوان
10-2- آثار شووان از اين قرارند:
(فراديدهاي معنوي و واقعيتهاي انسان) Spiritual Perspectives and Human Facts (عالمان مابعدالطبيعه و هنرمندان) Metaphysician and Artist (وحدت متعالي اديان) The Trandcendent Unitiy of Religions (دگرساني انسان) The Transfiguration of Man Esoterism as Principle and as way (عرفان اسلامي به منزلهي مبدأ و راه) (عرفان: حكمت الوهي) Gnosis: Divine Wisdom (نوري برجهانهاي قديم) Light on the Ancient Worlds (به دنبال آيين بودا) The Feathered Sun Plains Indians in Art and philosophy In the Track of Buddhism (منطق و تعالي) Logic and Transcendence (فهم اسلام) Understanding Islam (چشم دل) The Eye of the lteart (دين دل) Religion of the Heart (كاستها و نژادها) Casts and Races (مقامات حكمت) Stations of wisdom (زبان نفس كلّي) Language of the Self (ايماژهاي روح) Images de L'esprit (ابعاد اسلام) Dimensions of Islam (اسلام و حكمت خالده) Islam and the Perennial Philosophy (گوهر و صدف عرفان اسلامي) Sufism, Vei and Quintessence (از خدا تا انسان) From the Divine to the Human (در باب طرق قديم) Regarsd sur Les Modes Anciens (صدف و گوهراديان) Forme et Substance Dans les Religons (مسيحت / اسلام - جستارهايي درباب وحدتگرايي باطني) Christianity / Islam- Essays on Esoteric Ecumenism (در تعقيب دين خالده) On the Traces of Perennial Religion Approches du Phإnomene religieux (رويكردهايي به پديدهي ديني) (در مواجهه با امر مطلق) In the Face of the Absolute (تيغ عرفان: مابعدالطبيعه،كيهانشناسي، سنّت، نماد) The Sword of Gnosis: Metaphysics, Cosmology, Tradition, Symbolism (ارزيابي مابعدالطبيعه) Survey of Meitaphysics (بازي نقابها) The Play of Masks آراي شوان
10-3- شووان يكي برجستهترين چهرههاي معنوي دورهي معاصر و مهمترين شارح آن «حكمت خالده»اي است كه بنا به رأي سنّتگرايان در قلب همهي اديان الهي جاي دارد. وي در عين حال، در دوران زندگياش، بنابر موازين تعقّلي و معنوي خود، همواره از هياهو و بحران دوري ميجست و شخصاً دوستدار انزوا بود، و حتي از تدريس يا سخنراني عمومي نيز امتناع ميورزيد، از اينرو است كه او متناسب با اهميّت افكارش شناخته شده نيست. شووان الگوي فكرياي آفريده كه در آن شهود حقيقت آميخته با فراست عقلي و دقت منطقي است. او شيوههاي سنّتي تفكّر و تعقّل را با زباني امروزي، كه خود بدينمنظور ساخته است، جان تازه ميبخشد. ديدگاه شووان در تمامي حوزهها، مابعدالطبيعي است لكن مابعدالطبيعه به معنايي كه او به كار ميبرد، يعني علم حقيقهالحقايق، كه تنها از طريق تعقّل قابل حصول است و نه از راه عقل جزئي. مابعدالطبيعه به معناي اصيل لفظ همان سوفياي حكيمان قديم و سَپَنتياي حكيمان قرون وسطي و جناناي هندوان و حكمت مسلمين. مابعدالطبيعه به اين معنا واجد هويّتي مقدّس است و بنابراين علاوه بر استعدادهاي ذهني مقتضي قيد و شرطهاي اخلاقي و معنوي نيز هست، و براي نيل به آن از انسان همه چيز ميطلبد. بدينجهت است كه در جهانهاي سنّتي مابعدالطبيعه صرفاً پس از يك دورهي طولاني كسب آمادگيهاي اخلاقي و عقلاني و به كساني كه صلاحيت نيل به چنين علمي را دارند آموخته ميشود. و از همين جا معلوم ميشود كه اين علم علمي نيست كه بتوان آن را در كتابها گنجانيد؛ لكن امروزه كه به هر تقدير راههاي ديگر سهلالوصول نيستند، چارهاي جز تمسك به كتاب نيست و البته جانهايي وجود دارند كه جرقهي اين نوع معرفت، حتي اگر در كتابها گنجانده شده باشد، ميتواند آنان را به آتش كشد و هر مانعي را در راه جهش آنان به سوي آنچه مسيح آن را يگانه امر ضروري ميخواند بسوزاند. و اين هدفي است كه شوان پا درراه آن نهاده است. نوشتههاي فراوان شووان بيش از هر چيز با دين ربط و نسبت دارند. اما دين درنظر او به همهي آنچه كه انسان را با خدا، يعني با آن مبدأ غايي، پيوند ميدهد مربوط است. رويكرد شووان به مطالعات ديني را ميتوان در اين سخن خلاصه كرد، كه در نظر وي، دين واقعيّت اصلي وجود انساني است كه به هيچ يك از مقولات ديگر ارجاع و تحويل نميشود، هر چند كه به همهي مقولات و قلمروهاي نظري و علمي ديگر انسان در ارتباط است. شناخت عميق شووان نسبت به اديان مختلف و نيز مكاتب مابعدالطبيعي سنن گوناگون از خصايص ممتاز وي است و بنابراين دستاوردهاي او در حوزهي مطالعات تطبيقي واجد اهميّت به سزاست. شووان در عين حال كه به جدّ، قائل به لزوم حيات معنوي و شركت كل وجود انسان در جريان نيل به حقيقت است، بر تنوّع مسيرهاي معنوي نيز تأكيد ميورزد. علاوه بر تعدّد مسيرهاي اصلي، يعني معرفت، محبّت و عمل، انواع مختلف انساني و انواع روحيات معنوي نيز باعث ميشوند كه حيات معنوي انحاء بسياري داشته باشد؛ شووان اين انحاء مختلف را در جهانهايي بسيار دور همچون جهان هندويي و جهان مسيحي به تصوير ميكشد و برضرورت گوناگوني مسيرهاي معنوي در درون يك سنّت جامع و پويا، براي آنكه بتواند نيازهاي همهي انواع مختلف معنوي را كه در آغوش آن ميزيند برآورد، به صورت مدلّل تذكار ميدهد. 1. Basle 2. Titus Buckhardt 3. Alsas 4. Bhagavad- Gtta 5. Mhagavad 6. Sioux 7. Bloomington