فلسفه اسماعيلي چه هست؟ چه نيست؟
رشد گفتمان عقلي
1-1- اسماعيليه جزئي از شعبه شيعي اسلام است كه همراه با ديگر جماعات مسلمانانِ تفسير كننده اسلام به رشد گفتاري عقلي در جهت تفهيم اصول و عقايد اصلي قرآني و اسلامي پرداختهاند. فلسفهي اسماعيلي ناشي از تلاشي است در تأمّلات عقلي در جهت تشريح حقايقي كه بنايش وحي است ولي به نزد عقل انسان معقول ميباشد و آن را موهبتي الهي دانند. بدينسان استفاده درست از عقل را براي تفسير هم ضروري و هم مشروع دانستهاند. يكي از واژگاني كه قرآن در وصف خود به كار ميبرد «امّ الكتاب» است. اين مفهوم كه در لغت به معناي «مادر كتاب» ميباشد توسّعاً به معناي منشأ ازلي همه معرفت و وحي نيز هست. بدين قرار شيعه و اسماعيليه در تبيين عقلي حال خود همواره در طيّ تاريخ چنان بوده كه ميخواسته خود را طالب حقيقت در هم زباني مستمر با اين متن متعالي (قرآن) كه سرچشمه وحي است نشان دهد. اين همزباني با داد و ستد بيشتر با ديگران سنن عقلي كه مسلمانان در مسير گسترش و رشد عالم اسلام با آن روبهرو شدند، افزايش بيشتري يافت. اضافه بر يهوديان و مسيحيان، زردشتيان، هندوان و ديگراني نيز بودند كه به بعضي از آنان مقام «اهل كتاب» اعطا شده بود و اينان جزو ميراثشان، سنني فلسفي از دوره كلاسيك باستان در خاور نزديك باقي مانده بود. بسياري از مسلمانان با ميل و اراده راه دستيابي به ابزار تحقيقي را كه خصوصاً از طريق ميراث فلسفي آثار موجود به زبان عربي و سوري عرضه شده بود، اختيار كردند. جريان نظري حاصل از تعامل اين دو موجب شد كه اسماعيليان موضع فلسفي متمايزي را پديد آورند. بنابراين در اثناي اين دوره متقّدم، در ميان مسلمانان ميتوان قلّهي عقلي مشتركي يافت: مجموعهاي از موضوعات مشترك و انبوهي از گفتمانها. اين «مبادله» در چارچوب زباني مشتركي نيز عربي و سپس فارسي بود رخ داد. با اين وصف، خظا است كه موضع اسماعيلي و ديگر مواضع فلسفي مسلمين را، چنان كه مرسوم بعضي محقّقان گذشته است، با سادهنگري مظاهري از «فلسفه نوافلاطوني اسلامي - اسماعيلي» يا «مذهب غنوصي اسلامي - اسماعيلي» و از اين قبيل تلقي كنيم . با اينكه بيترديد عناصري از اين حوزههاي معنوي و فلسفي اختيار شده و شايد بتوان ما به الاشتراكي در نحوه بيان و سير مفاهيم اسماعيلي و غير اسماعيلي ديد، ولي بايد به خاطر داشت كه اينها همه در زمينههاي عقلي و تاريخي متفاوتي به كار برده شدهاند و چنين مفاهيمي در فلسفه اسلامي از حيث معنا، مقصود و دلالت به طرزي شگرفت متحوّل شدهاند.
مكتب اسماعيلي، تفكري حاشيهاي نيست
1-2- با در نظر گرفتن تعصّبات موجود بر ضدّ اسماعيليه القاب مختلف و مذمومي نسبت داده ميشد. كساني كه معاند اسماعيليان يا مخالف نظرگاههاي فلسفي و عقليشان بودند، آنها را «مبتدع» دانستند و افسانههايي درخصوص خودشان و تعاليمشان ساخته شد كه متضمّن آن بود كه آنها از راه راست منحرف گرديدهاند. چنين موضع جزمي را كه عمدتاً برخي بدعت نگاران و اهل مجادله اتّخاذ كردند موجب شد كه سهم اسماعيليه و به طور كلّي شيعه در حيات عقلي (معنوي) اسلام ناديده گرفته شود. متأسّفانه،تحقيقات متقدّم غربيان درخصوص فلسفه اسلامي چنين تعصّباتي را به ارث برد و درصدد ترسيم تصويري منفي از فلسفه اسماعيلي بر آمد، چنان كه آن را مأخوذ از منابع و گرايشهاي «بيگانه» با اسلام دانست. امّا تحقيقات اخير كه مبتني بر تحليلي سنجيدهتر از منابع اوّليه است چشمانداز معتدلتري را فراهم آورده است. في الواقع محقّقان تفكّر اسلامي از قبيل محسن مهدي ، سيّد حسيننصر ، ويلفرد مادِلونگ ، (1) هانري كُربن ، (2) م. هاجسون ، (3) و. ايوانف (4) و س. استرن (5) كوشيدند تا نشان دهند كه چگونه تفكّر اسماعيلي در تعامل دائمي با جريانات مشهور فلسفه و كلام اسلامي بوده و حتّي آنها را تحت تأثير قرار داده است. آراي آنها حاكي از اِجماعي است دائر بر اينكه تلّقي از اسماعيليه به عنوان مكتبي حاشيهاي در تفكّر اسلامي نادرست است و بلكه اسماعيليه شعبه فلسفي مهمي را در ميان ديگر شُعب در فلسفه اسلامي در بر ميگيرد. آثار فلسفي متقدّم اسماعيليه كه به دورهي فاطميان (قرن چهارم تا ششم قمري/ دهم تا دوازدهم ميلادي) باز ميگردد به زبان عربي هستند. ناصرخسرو قبادي (در گذشته به سال 471 قمري/ 1078 ميلادي) تنها نويسنده اسماعيلي در اين دوره است كه به فارسي مينوشته است. سنت عربينويسي را مُستعليها در يمن و هند و نزاريها در سوريه ادامه دادند. اين سنّت در ايران و آسياي مركزي به زبان فارسي حفظ شد و بسط يافت. در جاهاي ديگر زبانهاي شفاهي و ادبيات محلّي سهم مهمي را در ميان اسماعيليان به عهده داشتند، گر چه آثار قطعاً فلسفياي به اين زبانها پديد نيامد. 1. Wilferd Madelung 2. Henry Corbin 3. M. Hodgson 4. W. Ivanow 5. S. Stern