يحيي يثربي پگاه حوزه، ش 105آقاي يثربي، در اين گفتوگو، با بيان سير عقلگرايي در تفكر يونان باستان و مقايسه اسلام و مسيحيت از جهت پذيرش عقلانيت، به نقد رويكردي ميپردازد كه تلاش ميكند تا اسلام را با شهودگرايي يا رويكردهاي پستمدرنيتي و يا الاهيات اصلاحشده معرفي نمايد. ايشان سه چيز در برابر عقلانيت بيان كردند: اديان غيرعقلاني، مثل اديان هندي و مسيحيت در اين رديف قرار نميگيرند. ميدانيم كه اسلام، بر خلاف مسيحيت، تأكيد بر فهميدن و سپس ايمان آوردن مينمايد؛ مكتبهاي متكي به كشف و شهود؛ جريانهاي غيرطبيعي موجود در اذهان بشر، مانند نحس بودن عدد سيزده. ايشان ميگويند: عقلانيت ديني معني ندارد و ما يك عقلانيت بيشتر نداريم؛ مانند اينكه نميتوانيم شنيدن را به ديني و غيرديني تقسيم كنيم. نبايد اسلام را مانند مسيحيت تصور كنيم. اسلام از اول گفته بايد تعقل كنيد؛ درحاليكه روشنانديشان غرب در محيطي به بار آمدهاند كه نه تنها سياست، بلكه ديانت از ريشه ضدعقلي و انديشه بود. سپس ايشان با نقد برخي افراد، ميگويد: درحاليكه روشنانديشان غرب در چنين محيطي رشد يافتهاند، اما عقلاني شدند؛ ولي ما در جامعهاي كه دين، اساس همه چيز را بر مبناي عقل قرار داده است، به دنيا آمديم و عقلانيت را فراموش ميكنيم و بر تجربه ديني و شهود تأكيد ميكنيم. حوزههاي غيرعقلاني را ترويج نكنيد. اين خلاف اسلام است. نميگويم اينها نباشد؛ بلكه عقلانيت باشد. آنهايي هم كه ميخواهند دنبال رياضت بروند، بروند. ايشان ميگويند اسلام به توجيهاتي چون تكيه دادن دين بر تجربه ديني يا پايه شمردن عقايد ديني، كه آقاي پلانتيجا مطرح نمودهاند، نيازي ندارد. و در نقدِ ايشان ميگويند: هر فرد متفكري به اين جمله كه «ايمان به خدا از گرارههاي پايه هست»، ميخندد! آيا توحيد پايه است يا تثليث؟ و درباره طرفداري برخي از پستمدرنها ميگويند: پستمدرنيسمي كه دارند به ما منتقل ميكنند، تفكر را از اساس بيهوده ميداند؛ اما پستمدرنهاي ديگر كه به مدرنيسم و عقل مدرن انتقاد دارند، حرف ديگري ميزنند آنها براي تكميل مسائل، از روشهاي انتقادي استفاده ميكنند؛ درحاليكه پستمدرنيسم شرقي رو به شرق ما، ارزش منطقي ندارد؛ انسان را از عقلانيت دور ميكند و با انتقاد از برخي سخنرانان كه ميگويند: «اديان در اصول يكي هستند و فرقشان تنها در ظاهر است»، ميگويند اتفاقا، معيار ميزان اصول اديان متناقض، ظاهرشان است. تثليث و توحيد را چگونه ميتوان يكي دانست.