مرتضي نظري چكيده: موضوع سخن، نقد كنترل رسمي دين و فرهنگ از سوي حكومت است. نويسنده سعي كرده است پيامدهاي منفي كنترل دولتي دين و فرهنگ را در جوامع توسعهنيافته تبيين كند. از ديدگاه ايشان، كنترل رسمي اين دو مقوله نه تنها به تقويت مباني اعتقادي و رفتار ديني و رعايت هنجارهاي فرهنگي نميانجامد، بلكه نهايتا به تضعيف آنها منجر ميگردد.هرگاه خواستهايم هنجاري را، با پشتوانههاي رسمي قدرت، به جامعهپذيري نزديك كنيم، با مقاومت اجتماعي روبهرو شده است. روشنترين مثال آن، تلاش نافرجام رضاشاه براي حذف چادر و مشابه آن در جريان انقلاب اسلامي، جريان ناكام اثبات چادر به عنوان برترين حجاب است.در جوامعه توسعهيافته، روند حركت از قانون و مقررات موضوعه، به سمت هنجار و عرف است؛ يعني عامل اصلي كنترل ارزشها و هنجارها، عرف و رسوم حاكم بر جامعه است؛ و به همين جهت از اهرم كنترل رسمي كمتر استفاده ميشود. در اين شرايط، ضمانت اجرايي آن فقط بر عهده دولت نيست؛ بلكه افكار عمومي هم به عنوان ضمانت اجرايي آن عمل ميكنند.اما در جوامع نابسمان از نظر اجتماعي، به جهت اينكه روزبهروز هنجارها تضعيف ميگردد، دولتها براي كنترل اجتماعي مردم و جلوگيري از گسيختگي اجتماعي، هنجار را تبديل به قانون ميكنند؛ تا ضمانت اجرايي آن تقويت شود. اين وضعيت، منجر به تعدد و كثرت قانون در جامعه ميشود و در پي آن كنترل چنين جامعهاي سختتر ميگردد. با وجود مجازاتهاي قضايي براي چنين انحرافي، بدليل آنكه از نظر اجتماعي جرمي انجام نشده است، مجازاتي هم ندارد؛ و در صورت مجازات چنين شخصي، جامعه از او براي خود قهرمان ميسازد.بنابراين ميتوان گفت عمدهترين آسيبها و تهديدهاي فراروي نظام فرهنگي ايران، ناشي از دخالت فزاينده دولت بر مسائل فرهنگي است؛ كه خود آسيبهاي ديگري را سبب گرديده و از جمله آنها ميتوان به موارد زير اشاره كرد:1. بحران هويت: دولتهاي ايدئولوژيك همواره در صدد ارائه تعريف و چارچوب كاملاً متفاوت و جديدي از زندگي برميآيند و در تلاش براي ساختن هويت و شخصيتي جديد از مردمان جامعه هستند. چنين تلاشي در جهان امروزي، كه هويت انساني در تعامل با ساير فرهنگها پديد ميآيد، نافرجام است.2. سياسي شدن فرهنگ: به نظر ميرسد ادغام ارزشهاي ديني و حكومتي، جريان در حال حركت و منظم دينداري و ارزشي، پس از انقلاب را دستخوش نابسامانيهايي كرده است. بروز اين نابسامانيها از تفاوتهايي است كه بين دو گفتمان حكومتمدار و دينمدار وجود دارد. حكومت بايد ميزبان فرهنگ و اعتقادات، و مجري هنجارهاي آن باشد؛ و نبايد اهرم قدرت، در جايگاه توليد معني و هنجار قرار گيرد.3. استفاده ابزاري از دين: در اين حالت دين تعيينكننده هدف، ترسيمكننده راه و شيوه حركت در عرصه اجتماع و سياست نيست، بلكه صرفا ابزاري در خدمت كسب قدرت و ثروت بيشتر خواهد بود؛ كه خود، عواقب زير را در پي دارد:الف. كاهش جذابيت پيام دين؛ب. برخورد دو گانه با مقدسات و ارزشها.ج. جهتدهي به كليت ارزشهاي ديني به موازات منافع قدرت و تغافل از ارزشهايي كه با قدرت در تعارض ميافتند.د. اصالتبخشي به قالبهاي ديني و به حاشيه راندن محتواي دين؛ه·· . توجيه بهرهمنديهاي گروهي و طبقاتي از اقتصاد و سياست به بهانههاي ديني؛و. كاهش نقش انگيزهبخشي و محركزايي دين و تبديل آن به عامل كندكننده توسعه؛ز. چندكاركردي شدن نهادها و مؤسسات ديني؛ح. تقدسبخشي به افراد و اشخاص.4. نفي ايرانيت و جمهوريت: درهمتنيدگي فرهنگ و تمدن ايراني با اسلام، آنچنان قوي است كه به جرأت ميتوان گفت كه هيچ نظام سياسي بدون در نظر گرفتن اين دو ركن، فرجام خوشي نخواهد داشت. اين دو، با هم، هويت ملي ايران را ميسازند؛ يكي مكمل ديگري است و در طول تاريخ نيز به موازات هم حركت كردهاند.5 . تقابل ارزشهاي مردم و حاكميت: طبيعت هر انقلابي، نفي و سلب است؛ و اين جهت همواره كمتر از حيثيت ايجابي آن ميباشد. دولت ما هم نتوانسته است نظامي هنجاري و مجموعه مفهومي را ارائه كند كه دربرگيرنده عواطف و احساسات و ذائقههاي دروني مردم باشد. روشن است كه وجود يك سلسله هنجارهاي دروني شده در يك جامعه، كه به نحوي پيوستگي و مفاهمه ملي را پديد آورده باشد، بسيار مغتنمتر از بيهنجاري و نفي وضع موجود است. نتيجه يك آمارگيري از يك جامعه آماري شانزده هزار نفري ايراني نشان ميدهد كه بيش از نود درصد پاسخدهندگان، خواستار تغيير وضعيت موجود هستند.6. فرهنگ عمومي، عرصه تشديد دوگانگي اخلاقي: وقتي نظام سياسي، كه مسئول اجراي هنجارهاست، به هنجارسازي بپردازد، بين هنجارهاي واقعي جامعه و هنجارهاي برآمده از قدرت، در ذهنيت جامعه دوگانگي رخ ميدهد؛ چون فرهنگ و هنجاري كه تحت نفوذ قدرت سياسي شكل گرفته، دروني نشده است. فرهنگ واقعي، حاصل تفكر و خلاقيت متفكران و هنرمندان است كه به تدريج و در گذر زمان دروني ميشود.7. نگرش امنيتي به فرهنگ: نگاه امنيتي و نظامي به حوزههاي فرهنگي، نظير مطبوعات و كتاب بيش از پيش به سلب مشاركت اجتماعي ميانجامد. شرط رشد و تعالي انديشهها، آزادي است.8 . ناهمواري باب نقد: قدرت منهاي نقد، ونظارت و انباشت قدرت بدون كنترل اجتماعي فسادآور است و اين مسئله در متون ديني نيز ريشه دارد. سفارشهاي فراواني از علي عليهالسلام رسيده است كه جامعهاي كه در آن حقداران فاقد قدرت، نتوانند حق خود را با كمال قدرت از زورمندان بگيرند، داراي ارزش نخواهد بود. در دنياي امروز نيز بدون حضور و مشاركت مردم، هيچ حكومت و نظامي پايدار نخواهد ماند.9. انفعال در برابر جهانيشدن: هنوز در داخل كشور به مفهوم جهانيشدن با تمام اهميتي كه دارد، اهتمام جدي و واقع نگرانه، چه در حوزههاي تئوريك و چه در سياستگذاري، نميشود. تا كنون نتوانستهايم پديدههاي فرامليتي و امواج و جريانات فكري، سياسي، علمي و فني را به خوبي درك نماييم و مواضع خود را پيدا كنيم. لذا در موضعي انفعالي قرار گرفتهايم.
اشاره
1. گرچه نويسنده محترم سعي وافري كرده تا به اثبات رساند كه كنترل رسمي دين و فرهنگ، مختص جوامع توسعهنيافته است؛ اما واقعيات عيني به روشني اين مدعا را به اثبات ميرسانند كه هيچ دولت و حكومتي را در پهنه جهان كنوني نميتوان يافت كه در هيچ عرصه فرهنگي يا ديني تأثيرگذار نباشد؛ و به جرأت ميتوان گفت كه در همه كشورها، كم و بيش نوعي كنترل رسمي بر دين و فرهنگ، به صورت آشكار و پنهان، حضور دارد.2. برخي از پيامدهايي كه به عنوان پيامد كنترل رسمي دين و فرهنگ در مقاله برشمرده شده، پديدههاي فرهنگي بسيار پيچيدهاي هستند كه تحت تأثير عوامل بسيار متنوعي پديد ميآيند. در ميان اين عوامل، كنترل رسمي دين و فرهنگ، يا تأثير بسيار ناچيز دارد و يا اصلاً تأثيرگذار نيست. روشن است كه غفلت از عوامل اصلي و كليدي و عدم توجه به تنوع اين عوامل، اين تحليل جامعهشناسانه را با نقدهاي متعددي روبهرو ميكند.3. بسياري از پيامدهاي ذكر شده در مقاله، نتيجه تعامل غيرمناسب حكومت با مردم است؛ نه نتيجه كنترل رسمي دين. به عبارت ديگر اگر كارگزاران حكومت، بستر مناسب اجراي قوانين و هنجارهاي مناسب را فراهم نسازند و يا مردم شاهد دوگانگي ميان عمل و گفته باشند، و به بسياري از زمينههاي ديگر توجه نشود، كنترل و نظارت حكومت، نتيجه معكوس خواهد داشت. در اين ميان، به نظر ميرسد، طرح بعضي از پيامدها نظير استفاده ابزاري از دين، نشان روشني است كه مؤلف محترم نيز فرض خود را، در طرح كلي مقاله، بر روي حكومتي برده است كه فاقد مشروعيت الاهي و عقلاني است.4. فهم ارتباط منطقي بين برخي از پيامدهاي ذكر شده در مقاله، نظير نفي ايرانيت و جمهوريت و بعضي موارد ديگر، با كنترل رسمي دين و فرهنگ دشوار است.5 . با فرض پذيرش اين مدعا كه جوامع توسعهيافته كنترل رسمي بر فرهنگ ندارند، نميتوان پذيرفت كه اين جوامع دچار هنجارشكني كمتري نسبت به جوامعي مانند جامعه ايران هستند. زيرا آمار رسمي نشان ميدهد كه دهها كشور از كشورهايي كه در جدول رتبهبندي آمار جُرم و هنجارشكني در رتبهاي بالاتر از ايران قرار دارند، كشورهاي توسعهيافتهاند و جالب است بدانيم بيشترين آمار جرم و هنجارشكني در كشور آمريكا گزارش شده است كه خود پيشتاز توسعهيافتگي است.6. در نظام سياسي اسلام، كنترل رسمي فرهنگ و دين، تنها در بخشي از اين دو مقوله مطرح ميشود كه ناظر به مسائل عمومي جامعه باشد و به نحوي به فرهنگ عام برگردد. البته اين مهم، بايد پس از فراهم كردن شرايط مساعد اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي صورت پذيرد كه نمونه موفق چنين كنترلي، حكومت نبوي بود. اما دين و فرهنگ در حيطه فردي، و تا جايي كه به مسائل شخصي آحاد جامعه برميگردد، از كنترل رسمي حكومت خارج است.