دين و دينداري در سرزمين خدايان
مائده اركانمصر زاييده رود نيل يكي از كهنترين كشورهاي جهان است كه با تمدني چند هزار ساله در جهان عرب، شاخص است. اين كشور واقع در آفريقاي شمالي و هم مرز با درياي مديترانه، بين ليبي و نواره غزه قرار دارد و از لحاظ جغرافيايي، جمعيت (345/712/70نفر)، رشد و توسعه اقتصادي، از مهمترين كشورهاي عرب است. مصر در 28 فوريه (1922م) از امپراطوري بريتانيا(u.k) استقلال يافت و حاكميت مطلقش را بعد از جنگ دوم جهاني به دست آورد. عواملي همچون رشد سريع جمعيت، زمينهاي قابل كشت محدود، وابستگي به رود نيل، بر منابع و جامعه مصر فشار وارد آورده است. دولت تلاش ميكند تا اقتصاد را براي هزاره جديد، از طريق اصلاحات اقتصادي و سرمايه گذاري كلان در زير ساختهاي فيزيكي و ارتباطي ايجاد نمايد. مركز اين كشور شهر قاهره است. نوع حكومت، جمهوري و سياست دولت، سكولاريسم (غيرمذهبي) ميباشد.نژاد و زبان: 99% از مردم جامعه مصر از نژاد حامي هاميتيك (Hamitic) شرقي (مصري، بدوي، بربر) و 1% باقي مانده يوناني، نوبياني (Nubian)، ارمني و ديگر كشورهاي اروپايياند كه عمدهترين آنها فرانسوي و ايتاليايي است. زبان رسمي مردم اين كشور عربي است، ولي طبقات تحصيل كرده، عمدتا با زبان انگليسي و فرانسه آشنا هستند.سيستم حقوقي: اين كشور بر پايه حقوق عمومي انگليسي، حقوق اسلامي و قوانين ناپلئوني است و تجديدنظر قضايي توسط دادگاه عالي و شوراي دولتي صورت ميگيرد.احزاب و رهبران سياسي:حزب دموكراتيك عربي ناصري (ضياء الدين داوود)، حزب دموكراتيك ملي يا NDP(رئيس جمهور حسني مبارك ـ حزب حاكم)، گروه وحدتگرا يا تاگامو(Tagammu) (خالد محي الدين)؛ حزب وفد جديد يا NWPنعمان گوما)، حزب ليبرال سوسياليست يا LSP.البته ساختار احزاب سياسي مصر بايد از طرف حكومت تأييد شود.رهبران و گروههاي سياسي: عليرغم ممنوعيت قانوني احزاب ديني در مصر، بنياد اخوان المسلمين كه به لحاظ فني غيرقانوني است، مهمترين حزب سياسي مخالف مبارك به حساب ميآيد. مبارك در دو دوره اول رياست جمهورياش، در برابر فعاليت سياسي محدود اخوان تساهل نشان داد؛ اما از آن به بعد برخورد متخاصمانهتري را آغاز كرد تا نفوذ آن را كاهش دهد. به گروههاي جامعه مدني، اجازه فعاليت داده ميشود؛ اما فعاليت محدودي دارند؛ اتحاديههاي تجاري و انجمنهاي حرفهاي، رسما اجازه فعاليت دارند.مذهب:مذهب، نقش مهمي در مصر دارد؛ تقريبا 90% از جمعيت امروز مصر كه برابر با 61 ميليون نفر است، از مسلمانان سنّي مذهب هستند. در مصر چندين اقليت مذهبي وجود دارد؛ بزرگترين اين اقليتها مسيحيان بومي است كه مسيحيان قبطي را در بر ميگيرد. در سال 1990 ميلادي، تعداد مسيحيان قبطي از 3 ميليون نفر به 7 ميليون نفر افزايش يافت؛ در حالي كه مسيحياني كه داراي مذهب كاتوليك شرقي و آيينهاي لوتين، بودند تقريبا 000/350 نفر و مسيحيان پروتستان مذهب 000/200 نفر ميباشند. همچنين جمعيت يهوديان كه در سال 1948 م. 000/80 نفر بود، امروزه به تعداد كمتري در مصر رسيده است.تساهل وسيع ديني، مشخصه فرهنگ سنتي مصر است و آزادي مذهب از سوي قانون اساسي مصر، در سال 1971 م تضمين شده است.مذهبت مصريان در گذر زمانالف. مذهب مصريان باستاندر فرهنگ مصر باستان مذهب و جهان پس از مرگ، جايگاه ويژهاي داشته است، كه مصداق اين مسأله را ميتوان در هند و معماري مصريان نظاره كرد. معابد، مقبرهها و بناهاي مصريان باستان، آكنده از نقاشيهاي مذهبي و آهورايي است. نقاشي آنان بر ديواره مقابر فراعنه، نماد خداياني است كه به امور مذهبي مردگان ميپرداختند. مراحل موميايي كردن، سنجش اعمال و مراسم پس از مرگ براي رسيدن به جهان آخرت به زيبايي، در اين تصاوير نشان داده شده است. موميايي كردن مردگان، مخصوص افراد والامقام نظير فراعنه، پادشاهان و كاهنين(1) بوده است. مردم عادي از اين مسأله مبري بودند و شايد خيليها براي موميايي شدن جسدشان بعد از مرگ، در طول عمر خود ثروت زيادي بايد جمع ميكردند تا بتوانند پس از مرگ موميايي شوند. مصريان باستان، موميايي كردن را براي زندگي در جهان پس از مرگ و بقا در آن جهان ضروري ميدانستند.اين مسأله، اعتقاد آنان را به زندگي پس از مرگ نشان ميدهد. بدين ترتيب مصريان باستان، انسانهايي مذهبي بودند كه به چندين خدا اعتقاد داشتند. مذهب را در فرهنگ و هنر مصر باستان نيز ميتوان مشاهده كرد؛ زيرا فرهنگ و هنر آنان زاييده سلسله كاهنين و فراعنه بوده و تخطي از اين مذهب و اعتقاد، جرم محسوب ميشده است. وارنر معتقد است كه در مصر، همواره دو عامل طبيعي در زندگي مصريان مؤثر بوده است: رود نيل و خورشيد.مطالعه در متون كلاسيك مصر باستان نشان ميدهد كه مصريان باستان، به خداوند يگانه اعتقاد داشتند؛ خدايي كه جاويد، خالق و فناناپذير است. اينان خدا را با واژه Neter ميخواندند كه به معناي قادر بود. تفاوت مهم خداوند با مخلوقاتش اين است كه خداوند فناناپذير و قائم به ذات (Self existent) است، در حالي كه مخلوقاتش همه فاني هستند (1975, Wallis Budge). به اين ترتيب، اعتقاد مصريان به وحدانيت خداوند (God) - خداي يگانه ـ از يك سو و پرستش خدايان ديگر (gods) كه مظاهر قدرت طبيعت و هستي بودند، از سوي ديگر، به معناي اين است كه ربالنوعها و خدايانِ مختلفالشكل، نمادهايي از خداي يگانه بوده است. در مصر باستان هر بخش، روستا، شخص و خانواده يا هر طبقه اجتماعي، با توجه به ميزان ثروت خود، الهه خاص خود را ميپرستيد. godمكمل يك خانواده بود و سرنوشتش، با سرنوشت خانواده گره ميخورد و در پيروزي و شكست امور آن خانواده و روستا شركت داشت؛ مثلاً اگر در جنگي شكست ميخوردند، رب النوع همراه مردم آن روستا به اسارت در ميآمد و اگر پيروز ميشدند، به او افتخار ميكردند و رب النوع، ارتقاي مرتبه مييافت.اعتقاد مصريان باستان به قضاوت و حسابرسي اعمال انسان بعد از مرگ، توسط قدرتهاي الهي، متعلق به اولين دورههاي تمدن مصري بوده است كه در تمام نسلها اساسا به همين صورت باقي مانده است. اعتقاد مصريان به قضاوت در مورد اعمال مردگان، به اندازه عقيده به جاودانگي آنها ريشه دار است. در آثار مصر باستان، مكرر به زندگي اخروي (future life) و رستاخيز (resurrection) اشاره شده است كه ظاهرا به علت داشتن اعتقاد به جاودانگي، مردگان خود را موميايي (mummification) ميكردند تا مردگان را حفظ نمايند و براي زندگي در دنياي ديگر آماده سازند. همچنين وجود ابزاري نظير چاقو در كنار مردگان، نشان ميدهد كه مصريان فكر ميكردند كه مردگان به شكار ميپردازند، و يا از خود در برابر قدرتهاي فوق طبيعي و دشمنان نامريي (invisible) دفاع ميكنند. پس انساني كه در دنياي ديگر شكار ميكند و ميجنگد، بايد دوباره زندگي كند، يا با همان بدن خود و يا با بدني جديد. لذا، تصور ميكردند كه زندگي جديد، براي بار دوم، ديگر مرگ را نميپذيرد. بنابراين، مصريان عقيده داشتند كه انسان فاني، از مرگ بر ميخيزد و به زندگي ابدي خود دست مييابد. عقيده به رستاخيز، در هر اثري از هر دورهاي از تمدن مصر باستان مطرح است.ب. ورود دين اسلام به مصرمركزيت دين در تعريف مصر، عميقاً ريشه تاريخي دارد. در سالهاي بعد از قرن اول ميلادي و با حكومت روميها در اين كشور، بيشتر مردم اين سرزمين به دين مسيحيت گرويدند و تا قبل از ورود اسلام، توسط عمر بن خطاب به اين كشور، بيشتر مردم مصر، مسيحي مذهب بودند. امپراطوري رو به گسترش اسلام، در الحاق مصر به سرزمينهاي خود موفقيت داشت. آرنولد معتقد است: با ورود سپاهيان اسلام، مسيحيان قبطي به دليل نفرتي كه از حكمرانان رومي در سرزمينشان داشتند و پيچيدگيهاي دين مسيح و تنگناهايي كه از لحاظ مذهبي و اجتماعي بر آنها تحميل ميشد، غالباً با مسلمانان بر ضد حاكمانشان همدستان شدند؛ به گونهاي كه ميتوان گفت ورود اسلام و گسترش آن در مصر، مرهون استقبال قبطيان از سپاهيان مسلمان بود.(دايرهالمعارف اسلام، 1375، ص107) ابن عبدالحكم و باتلر معتقدند كه حاكم مصر، بدون اينكه با ورود اسلام به مصر موافقت يا مخالفتي نشان دهد، دوكنيز از جمله ماريه قبطيه را به رسم هديه، براي پيامبر اسلام(ص) فرستاد. به گزارش يوحناي نيقياي حاكمان رومي خيوم، مصر سفلي و ريف، كساني كه پس از حاكم اسكندريه مهمترين امراي مصري بودند، اسلام آوردند و بر منصب خود ابقا شدند. باتلر معتقد است كه حاكم مصر مقرقس يند، به طور پنهاني اسلام آورد. (همان، ص 104). فتح اعراب تعهد ديني موروثي مصريان باستان را شكلي اسلامي داد. اسلام هر گونه ادعاي فرعوني حاكمان را كه از خدايان هستند، از بين برد. در عوض دين جديد را به عنوان يك محور مشترك در نظر گرفت. modern Islamic world)، ص 407) بدين ترتيب ميتوان گفت كه دروازههاي اين سرزمين، بدون جنگ و خونريزي و عدم مقاومت حاكمان و مردم مصر، به روي سپاهيان مسلمان و دين اسلام باز شد و مردم مصر بدون مقاومت، اين دين آسماني و الهي را پذيرا شدند.كشور مصر، از اوائل ورود اسلام، به مركز فعاليتهاي علمي و سياسي تبديل گشت و از ولايات بزرگ اسلام محسوب شد. دانشگاه الازهر كه در زمان حكومت فاطميان، تأسيس شد، نماد علم، سياست و مذهب شناخته شد و در دفاع از حقوق مردم عليه حكام ظالم و استعمارگران، نقش مهمي داشته است. هدف دانشگاه الازهر در ابتداي تأسيس، نشر و تبليغ شيعه اسماعيلي در زمان فاطميان بود، ولي هم اكنون كار اصلي اين دانشگاه در مصر، نظارت بر دروس و آموزشهاي مذهبي كشور است. (تكيهاي، 1375، ص 15) مردم مصر در دوره حكومت فاطميان، از رفاه و آسايش كامل، امنيت و عدالت برخوردار بودند. اين مسأله نشان ميدهد كه فاطميان از معدود حاكماني بودند كه به رفاه، امنيت، عدالت و پيشرفت عمومي ميانديشيدند. با روي كارآمدن فاطميان در مصر، مذهب تشيع در اين سرزمين به نقطه اوج خود رسيد. فاطميان، تمامي شعائر اسلامي را گرامي ميداشتند؛ مثلاً مسلمانان مجاز بودند كه به طور آشكار، عبارت «بسم الله الرحمن الرحيم» را به زبان بياورند؛ از علوم اهل بيت سخن برانند و مجالسي را به همين مناسبت بر پاكنند. فاطميان همچنين به برپايي جشنها و اعياد اسلامي و ديگر مراسم شيعه، اهميت ميدادند. شيعيان، مراسم اسلامي را، از جمله اعياد و وفاتها، روز عاشورا و آغاز سال هجري را گرامي ميداشتند كه تاكنون هم ادامه دارد. فاطميان به ديگر مذاهب، اجازه فعاليت ميدادند. اهل تسنن، مسيحيان قبطيها و ديگر مذاهب، در انجام مراسم و امور خويش آزاد بودند و با هيچگونه اذيت و آزادي از جانب حكومت شيعي و يا مردم، مواجه نميشدند، تا آنجا كه بعضي از پستهاي دولتي را به فقهاي مالكي و شافعي داده بودند. گسترش مذهب تشيع به وسيله فاطميان در اين سرزمين و مركز قرار گرفتن آن براي جهان اسلام و تشيع، دشمني مخالفان را برانگيخت. در اين زمان عباسيان در مصر به تبليغاتي عليه فاطميان پرداختند و تبليغ ميكردند كه اينان هيچگونه نسبتي با اهل بيت ندارند. همچنين به اتهاماتي از قبيل ارتباط با صليبيان (دشمنان مسلمانان) به جهت بياعتبار كردن و بياهميت كردن آنها (اهداف سياسي) ميپرداختند. ورداني در كتاب تشيع معتقد است: هدف از مطرح نمودن اين اتهامات، پاك نمودنِ برهه حساسي از تاريخ تشيع و بيرنگ كردن رخدادهاي آن است؛ زيرا فاطميان مركز جهان اسلام را از عباسيان ربوده بودند. بعد از اين كه حكومت فاطميان به وسيله ايوبيان(سني مذهب) سرنگون شد و اينان حكومت مصر را به دست گرفتند، شروع به آزار و اذيت شيعيان كردند. به علت اين فشارها و تنگناها چندين انقلاب توسط شيعيان در دوران حكومت ايوبيان صورت گرفت كه همگي آنان توسط صلاح الدين ايوبي، سركوب شد. جنايتهايي كه در زمان صلاحالدين ايوبي در حق شيعيان مصر صورت گرفت، نشان از اين مسأله ميداد كه ايوبي در از بين بردن ريشه تشيع در مصر ناتوان بود. به دليل اين سركوبها، شيعيان مصري يا تقيه نمودند، يا به تصوف پيوستند و يا به جنوب مصر، شام، يمن و هند گريختند. تصوف، حركتي بود كه در مقابل وهابيگري قد علم كرد و سدّ راه نفوذ وهابيگري در جامعه مصر شد. اين حركت هنوز هم ادامه دارد و فعال است. البته شيعيان مصر، گوشهنشيني را انتخاب كردهاند و به انتظار امام مهدي (ع) هستند. در واقع اينان انتظار شخصيتي مسيح گونه را ميكشند. شايد همين فكر و همين منفينگري بود كه راه را براي ريشه كني شيعيان از سرزمين مصر، توسط صلاحالدين ايوبي هموار نمود. (ورداني، 1376)البته روح شيعي، هنوز در مردم مصر زنده و پابرجاست و هنوز هم نشانههايي از آثار اسلامي در اين كشور باقي مانده است؛ مانند مقبره مالك اشتر، مقبره محمد بن ابي بكر، حرم حضرت زينب (ع)، مقبره سيده نفيسه (دختر حسن بن زيد بن حسن بن علي ابن ابيطالب)، مقبره رأس زيد بن علي و رأس الحسين كه براي شيعيان خيلي با اهميت است.بدين ترتيب تا دهه هفتاد، مذهب تشيع در مصر كمرنگ بود و رقيب جدي براي تسنن نبود. تا قبل از انقلاب اسلامي ايران، برخوردي جدي بين شيعه و سني مشاهده نميشد، ولي بعد از انقلاب اسلامي ايران، به دليل جلوگيري از رابطه دوستانه و اتحاد بين ايران و شيعيان مصر، دولت مصر دست به اقداماتي براي سركوبي شيعيان زد. سركوبي شيعيان را ميتوان در توقف فعاليت جماعه التقريب و انحلال جمعيت آل البيت و دستگيري گروه جهاد، مشاهده كرد. با آغاز دهه هشتاد، فعاليت شيعيان در كشور مصر بيشتر شد، كه اين مسأله باعث نگراني دشمنان شيعه، حكومت و مرتجعان گشت و حكومت به سركوبي شيعيان پرداخت. البته بايد يادآور شويم كه در دهه اول حكومت مبارك، اسلامگرايان جديد، حضور خود را در جامعه مدني مصر حفظ كردند و سعي كردن رهبري روشنگرانهاي براي اسلامگرايي در حال رشد ايفا كنند. روشنفكران مستقل ديگري نظير فقيه طارق البشير، ديپلمات حسين امين كه نقش فعالانهاي در باز انديشي نقش اسلام در زندگي اجتماعي داشت، به آنها پيوستند. به ويژه، امين، جايگاه فردگرايانه و واقعگرايانهاي داشت كه فراتر از عبده ميرفت. اسلامگرايان در جريان جنگ خليج فارس، با دو شعار به حوزه اجتماعي قدم نهادند و حمله عراق را به كويت محكوم كردند، كه در برابر يك راه حل نظامي آمريكايي، يك راه حل ديپلماتيك اسلامي و عربي را پيشنهاد دادند. Modern Islamic word)، ص 436)با آغاز سال (1990 م) به تدريج فشارها و سختگيريها بر شيعيان كمتر شده و با توقف جنگ عراق عليه ايران، اين فشارها به طور كامل از ميان رفت. البته اين مسأله به اين معنا نيست كه شيعه در كشور مصر يك جريان و حركت قانوني محسوب ميشود. با پايان يافتن جنگ خليج فارس، جنگ سياسي عليه شيعه، خاتمه پيدا كرد؛ ولي جنگ اعتقادي هنوز نيز فعال است و حركت ارتجاعي و وهابي، پرچم اين جنگ را برافراشته و تاكنون نيز ادامه دارد (ورواني ، همان، ص 60) ج. تجدد اسلامي در مصردر اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم و در زمان حاكميت بريتانيا بر مصر، نخبگان مصري از دو موضع عقيدتي مرتبط (نوگرايي اسلامي و ناسيوناليسم مصري) به بيان عقايد خود پرداختند. متنفذترين سخنگوي نوگرايي اسلامي مصر در قرن نوزدهم، سيدجمال الدين افغاني (اسدآبادي) (97ـ1839) و مريد مصري وي، شيخ محمد عبده (1905ـ1849) بودند.هدف افغاني، بيداري مسلمين در برابر تهديدهاي اروپاييان و اصلاح اسلام سنتي بود. در مصر نوگرايي اسلام به دست عبده جهت ديگري پيدا كرد. او نيز مانند افغاني به دفاع از مسلمين در برابر اروپاييان پرداخت. اما براي عبده مسئله محوري، مذهب بود. بنابراين بر آن شد كه اسلام را بازيابي كند؛ ضروريات را از مواد غيرضروري متمايز سازد، اصول و مباني را حفظ كند و جنبههاي خرافي ميراث تاريخي را كنار زند. (لاپيروس، 1376) در واقع عبده كه خود يكي از علماي تربيت شده الازهر بود، برنامه درسي مدرني را توسعه داد تا عملگرايي را براي بروكراس دولتي تدوين نمايد. هدف پروژه مدرنيت او اين بود كه انديشه ديني را از قيد و بندهاي تقليد آزاد سازد و زمينه را براي اصلاحات آماده سازد؛ اصلاحاتي كه قدرت معنوي اسلام را هماهنگ با دنياي مدرن بيان ميكند. (Modern Islamic World1995، ص 435)بدين ترتيب احياي اسلام در مصر، توسط نمايندگان انجمنهاي اسلامي جوانان صورت گرفت و گسترش پيدا كرد. مهمترين جنبشهاي اسلامي اين دوران، اخوان المسلمين بود كه در سال (1928م) توسط حسن البناء پايهگذاري شد. عملگرايي سياسي و اجتماعي اسلامي معاصر در مصر ريشه در تأسيس اخوان دارد. اين جنبش، ضمن اهداف سياسي و اجتماعي ناسيوناليسم، استقلال و اسلامگرايي را نيز توسعه داد. در طول تاريخ هفتاد ساله اخوان المسلمين، اسلامگرايي عمدتا به معناي اصلاح اجتماعي بوده است. اخيرا اين هدف، تثبيت كامل شريعت را در برميگيرد. تاكتيكهاي مورد استفاده از سوي گروه بنديهاي مختلف اخوان (براي رسيدن به هدف) از عملگرايي و موافقت سياسي با رژيم تا نظاميگري، ترور و خشونت و موافقت با احزاب سياسي مخالف را در برمي گيرد. گرچه اسلامگرايي و ناسيوناليسم به لحاظ نظري متقابلاً انحصاري هستند، اما اخوان به طور همزمان هر دو را دنبال ميكند. (همان، ص 187)در واقع اخوان سالهاي زيادي با حكومت مصر در جدال و ستيز بود. در سالهاي اوليه انقلاب اسلامي ايران، جمهوري اسلامي ايران از آن پشتيباني ميكرد، ولي بعدها به دليل مخالفت سعوديها و حكومت مصر، تغيير رويه داد.2. تشكيلات و امور مذهبي در مصرآموزشهاي ديني براي دانشآموزان ابتدايي و متوسطه، بنا بر مذهبي كه دارند اجباري است. اين نوع آموزش مذهبي در كشور مصر، براي پژوهشگران غربي قابل تأمل و مهم است. اين مسأله كه قرآن و سنت در رابطه بازندگي انسان چقدر رابطه دارد و تأكيد ميورزد، قابل توجه است.تقريبا بيشتر نشريات مذهبي در مصر، گرايش سليقه دارند كه از جمله مهمترين آنها نشريه الازهر به نام مجله الازهر، نور الاسلام و منيرالاسلام را ميتوان نام برد كه از سوي شوراي عالي امور اسلامي منتشر ميشود. كتب ديني جايگاه مهمي در ميان كتب ديگر در اين كشور دارد كه وزارت اوقاف و الازهر بررسي كتب مذهبي را به عهده دارند. در بخش تعليمات مذهبي، بايد به نهادي به نام جمعية المحافظه علي القرآن اشاره كرد كه در سال 1944م تأسيس شد و داراي شعب متعددي است. اين شعب داراي اعضايي از زنان و مردان مسلمان است كه فعاليت ميكنند.امور مذهبي مسلمانان در مصر، به دست وزارت اوقاف ميباشد كه داراي سه هدف عمده است:الف. كمكرساني به مسلمانان از طريق امور خيريه؛ب. اداره امور موقوفه؛ج. نظارت بر اداره اسكان مذهبي.دو هدف اول به دليل تغيير حكومت در سالهاي گذشته محدود شد.عمدهترين وظيفه وزارت امور اوقاف، اداره امور مساجد و برخي تبليغات مذهبي است. البته فعاليت صددرصد وزارت اوقاف به اداره كل تبليغات اسلامي (الادارة العامة لدعوة الاسلاميه) مربوط ميشود كه عهدهدار سه هدف است:الف. ترويج و نشر فرهنگ اسلامي؛ب. مراقبت و ترويج نشر و توزيع قرآن؛ج. نظارت بر كليه امور و مسائلي كه مربوط به مراكز اسلامي است.از سال 1960 رژيم نظامي ناصر، سازماني مشابه با اداره كل تبليغات اسلامي تأسيس كرد كه اهداف بالا را دنبال ميكرد. اين سازمان مجلس الاعلي للشئون الاسلاميه (شوراي عالي امور اسلامي) خوانده ميشد؛ سازماني كه دامنه فعاليتش شرق و غرب جهان، بدون توجه به رنگ، نژاد، زبان بود. فعاليتهاي اين سازمان، انتشار كتابهاي ديني و دادن بورسهاي مطالعاتي به استادان دانشگاههاي مختلف جهان به قاهره بود. علاوه بر اين، شورا ماهنامهاي به نام منيرالاسلام منتشر ميسازد كه با ديدي بسيار سنتي به مسائل مذهبي ميپردازد. (ژوزف، ام، كوك، 1373، ص 41).الف. انجمنها و طريقههادر كشور مصر سازمانهاي مسيحي، اسلامي و يهودي بسياري وجود دارد كه داراي اهداف مذهبي هستند و در رابطه با امور و مسائل مذهبي فعاليت دارند. انجمنها و طريقهها تحت نظارت سازماني به نام المشيخه العامه لطرق الصوفيه ميباشند.مشيخهها داراي نقش حكميت بين برخوردهاي احتمالي ميان انجمنها و نظارت بر خط مشي را دارند. (همان، ص 46)ب. مساجد و كليساهادر مصر 170 هزار مسجد وجود دارد كه حدود 30 هزار از آنها وابسته به دولت است و وزارت اوقاف اداره كامل اين مساجد را به عهده دارد. در واقع در مصر مساجد به دو طريق اداره ميشوند: دولتي و خصوصي.مساجد دولتي با مساجد خصوصي از لحاظ نحوه اداره متفاوتاند. اداره مساجد دولتي زير نظر دولت است. فعاليتهاي سياسي و مذهبي اين مساجد، از طريق امامان جماعت تنظيم ميشود؛ اما امور مساجد خصوصي به عهده افراد خصوصي و جمعيتها است.مهمترين مساجد: مسجد عمروبن العاص (اولين مسجدي كه در مصر بنا شد)، مسجد محمد علي، مسجد و مدرسه سلطان حسن، مسجد ابن طولون، مسجد الحسين، مسجد سيره زينب (مرقد مطهر حضرت زينب، دختر گرامي حضرت علي(ع) و خواهر امام حسين(ع) در اين مسجد ميباشد) و مسجد الامام الشافعي.مهمترين كليساها: كليساي المعلقه، كليساي ابوسرجه، كليساي الست و كليساي مارمينا.سخن پايانيبا توجه به مطالب گفته شده در اين مقاله، مردم مصر از گذشتهها و ايام دور هميشه ديني را انتخاب كرده و خدايي را پرستش ميكردند. روح ديني در اذهان و افكار و زندگي اين مردم وجود داشته و در واقع دين با زندگي آنها آميخته است. علاوه بر اين، تساهل ديني و آزادي مذهب از طرف حكومت اين كشور از مشخصه فرهنگي مصر ميباشد و اين مسئله باعث شده كه مذاهب متعددي در اين كشور رشد كند.
1. كاهنين كساني بودند كه رياست مراسم مذهبي را به عهده داشتند و بخش اصلي طبعه حاكم را تشكيل ميدادند.