نقش دعوت كوفيان در نهضت حسيني
امام حسين(ع) در 27 رجب سال شصت هجري، به همراه فرزندان، برادران، فرزندان برادرش، امام حسن مجتبي(ع) و با اهل و عيال خويش، شبانه از مدينه خارج شد.(1) هنگامي كه شهر مدينه را پشت سر ميگذاشت، اين آيه مباركه را كه حضرت موسي وقت خروج از مصر و به قصد بازگشت جهت قيام عليه فرعونيان ميخواند، تلاوت فرمود: فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجّني من القوم الظالمين(2)؛ «موسي ترسان و نگران از آنجا بيرون رفت [در حالي كه مي]گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمكاران نجات بخش.» و زماني كه داخل مكه شد، اين آيه را قرائت نمود: و لما توجّه تلقاء مدين قال عسي ربّي ان يهديني سواء السبيل(3)؛ «و چون به سوي(شهر) مدين رو نهاد (با خود) گفت:«اميد است پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند».مورخان روز سوم شعبان سال 60 هجري را روز ورود امام به مكه نوشتهاند. پس از چهار ماه و اندي اقامت در مكه، در روز هشتم ذي الحجه، كه حجاج براي اعمال مكه بايد خود را به اين شهر برسانند، از مكه خارج شد و به سوي كوفه عزيمت نمود. از مهمترين حوادثي كه در مدت اقامت حضرت در مكه اتفاق افتاد، دعوت مردم كوفه از امام(ع) به اين شهر و به عهده گرفتن زعامت و امامت ايشان جهت قيام عليه يزيد بود.(4) كوفيان حدود هيجده هزار نامه براي حضرت ارسال داشتند كه در برخي از نامهها چند نفر و در پارهاي شايد يكصد نفر امضا كرده بودند. شايد در مجموع بتوان گفت كه حدود صد هزار نفر امام حسين را به كوفه دعوت كرده بودند.(5) امام در پاسخ به همه اين نامهها، تنها يك نامه نوشت و به دست آخرين پيكهاي مردم كوفه داد و در آن، مسلمبنعقيل را نماينده خود معرفي كرد كه به سوي ايشان خواهد آمد تا از حال و وضعيت ايشان ،امام را آگاه سازد.(6)مسلم روز پانزدهم ماه مبارك رمضان به سوي عراق رهسپار شد و پس از پشت سر گذاردن بيابانهاي حجاز و عراق وارد كوفه گرديد. مردم، گروه گروه براي ديدار و بيعت با وي نزدش ميآمدند. مسلم اوضاع را مناسب ميديد و از اين رو، در نامهاي به امام، از بيعت و پيمان بيش از هيجده هزار نفر خبر داد و از ايشان خواست كه در حركت به سوي كوفه، شتاب فرمايد.(7)شايان ذكر است كه امام ميدانست كه مردم كوفه چندان آماده نيستند و اكثر ايشان را شخصيتهاي سست عنصر و مرعوب شدهاي تشكيل ميدهند كه در خلافت معاويه اقدامي نكرده، و تنها پس از شنيدن خبر مرگ معاويه و اين كه حسين بن علي و عبدالله بن زبير و... با يزيد بيعت نكرده و به مكه رفتهاند، جرأت و شهامت يافته و امام را به كوفه دعوت ميكنند.اين نكته بر بزرگان شيعه در كوفه مخفي نبود، چه اينكه وقتي بزرگان قوم در خانه سليمان بن صرد خزاعي گردهم آمدند، وي نيك ميدانست كه احساسات امروز مردم، معيار اطمينان نخواهد بود. به همين جهت، او براي اينكه بر ايشان اتمام حجت كند، خواست اگر با اطمينان كامل و تصميم قطعي و نهايي به ياري حسين بن علي(ع) ميروند، او را به سوي عراق دعوت كنند. بزرگان همگي در پاسخ به او، جهاد و فداكاري در راه امام را وظيفه خود دانسته ، آمادگي خود را تا پاي جان اعلام داشتند. به اين ترتيب بود كه سليمان، رفاعه بن شدّاد و حبيب بنمظاهر دعوت نامهاي به حضور امام ارسال داشتند.(8)مردم كوفه در دعوت از امام و اعلام بيعت با نايب خاص او مسلمبنعقيل، قصد فريب امام و دروغگويي نداشتند و خلافت يزيد را در برابر شخصيت بيهمتا و شايستهاي چونان فرزند رسول خدا، شرمآور و ناروا ميشمردند.مردم كوفه تا وقتي كه «نعمان بن بشير انصاري» با نرمي و مدارا حاكميت شهر كوفه را در اختيار داشت، آيات جهاد ميخواندند و شور و شوق ياري از حسين را در سر ميپروراندند و در نامههاي خود به امام از سرسبزي باغها و مزارع و وقت چيدن ميوهها خبر داده ، شتاب در قيام را از امام ميخواستند. اما روزي كه عبيدالله بن زياد حكومت كوفه را در دست گرفت، با سابقهاي كه از پدر او «زياد ابن ابيه» و از وي ـ كه حاكم بصره بود ـ داشتند، تغيير عقيده داده، به جاي آيات جهاد، از تأمل و احتياط و دورانديشي سخن گفته و آيه «و لاتلقوا بايديكم الي التهكه» را ميخواندند!اين پرسش مطرح ميشود كه آيا تكليف امام، پاسخ مثبت به كوفيان بود؟ به نظر ميرسد اگر امام به هيجده هزار نامه مردم كوفه جواب مثبت نميداد، نه تنها كوفيان بلكه مسلمانان آن عصر و ديگر عصرها مدعي ميشدند كه حسين(ع) هراسيد و با احتياط و دورانديشي جان خود را نگاه داشت. از اين رو امام حسين(ع) در برابر اقبال كوفيان راهي جز پاسخ مثبت نداشت.(9)تحليل عوامل قيام
حسين بن علي در اواخر سال شصت و اوايل سال شصت و يكم، اوضاع و احوال اخلاقي و ديني جامعه اسلامي را چنان در خطر انحراف و فساد ديد كه راهي جز راه قيام و شهادت در پيش نگرفت.امام(ع) چون در فشار بيعت با يزيد قرار گرفت، مصمم شد كه در برابر انحراف دستگاه خلافت يزيد ايستادگي كند. معاويه از پاسخ امام به نامه وي به خوبي دريافته بود كه امام حسين(ع) با يزيد كنار نميآيد و در اين راه مسامحه نميكند و به همين دليل، هنگام وفات به يزيد در اين مورد هشدار داد.(10)اما قيام امام حسين(ع) بواسطه فشار در برابر بيعت با يزيد نبود. چه اين كه، اگر عامل بيعت، موجب قيام حضرت شده بود، وظيفه امام جز اين نبود كه زيربار بيعت نرود، و بر او بود كه به پيشنهاد ابن عباس عمل كند و در قلعهها و درههاي يمن كه عدهاي از شيعيان پدرش در آنجا زندگي ميكردند، پناه ببرد. در اين صورت، امام حسين(ع) به تكليفش كه عكس العمل منفي در برابر بيعت با يزيد بود، عمل كرده بود. همچنين لازم نبود كه در اين سفر، كسان ديگري را با خويش همراه كند.اما دعوت كوفيان در قيام امام حسين(ع) چه جايگاهي داشت؟ در مورد دعوت مردم كوفه، صحيحتر به نظر ميرسد بگوييم كه امام تكليف شرعي خود ديد كه به مردم پاسخ مثبت دهد و بر ايشان اتمام حجت كند؛ چنانكه امام علي(ع) درباره پذيرش خلافت خويش در خطبه معروف شقشقيه فرمود: لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله علي العلماء ان لا يقارّوا علي كظّه ظالم و لاسغب مظلوم لا لقيت حبلها علي غاربها و لسقيت اخرها بكأس اوّلها؛(11) يعني «اگر مردم حضور نيافته بودند و حضور ايشان حجت را بر من تمام نكرده بود و اگر پيمان خدا از عالمان نبود كه در برابر پرخوري ستمگر و گرسنگي ستمكش ساكت ننشينند، قطعا ريسمان شتر خلافت را روي شانهاش ميانداختم و مانند روز اول كناري مينشستم.»مردم كوفه از امام حسين(ع) دعوت كردند كه به كوفه بيايد تا در قيام عليه يزيد، امام و زعيم آنان شود؛ امام حسين نيز خود را ملزم ديد تا وقتي كه مردم بر عهد و پيمان خود با او استوارند، اينكه در كنارشان باشد. اما اگر عامل اساسي نهضت حسيني، دعوت كوفيان ميبود، با منتفي شدن زمينه قيام در كوفه ميبايست بانگ رجوع بر ميآوردند و از آهنگ كوفه انصراف ميدادند.از اين رو ميتوان گفت كه فشار بيعت و نيز دعوت كوفيان نقش چنداني در وقوع قيام نداشتند؛ بلكه انحراف و فساد دستگاه حكومتي و جامعه اسلامي به قدري اوج گرفته بود كه امام وظيفه خود دانست كه پس از گذشت پنجاه سال از وفات پيامبر(ص) سنت اصيل اسلامي را احيا كند.اينكه، پارهاي از مورخان، مهمترين عامل را دعوت كوفيان دانسته و گفتهاند كه وي به دعوت كوفيان اعتماد كرد و به دروغ و فريب ايشان گرفتار آمد، نادرست مينمايد. چه اين كه اگر نهضت امام حسين(ع) و مخالفت با يزيد پاسخ دعوت كوفيان بود، بايد دعوت كوفيان به اطلاع امام ميرسيد و سپس حضرتش، نهضت خود را آغاز ميفرمود و تصميم به مخالفت و قيام ميگرفت؛ اما حدودا چهل روز پس از اينكه امام با بيعت مخالفت فرمود و از مدينه خارج شد، نامههاي كوفيان در پانزدهم ماه مبارك رمضان به دست ايشان رسيد و به امام از وضعيت عراق و آمادگي كوفه جهت قيام عليه يزيد منتقل گرديد و از امام به آن سرزمين دعوت گرديد.1. ابي جعفر محمد بن جرير الطبري، تاريخ الطبري (مصر، دارالمعارف، 1119 ه··)، ج 5، ص 2 ـ 341.
2. سوره قصص، آيه 21.
3. سوره قصص، آيه 22.
4. ابن الاثير، همان، ص 21ـ20.
5. مرتضي مطهري، همان، ص 142.
6. ابن الاثير، همان، ص21.
7. ابي عبدالله محمد بن محمد بن النعمان(شيخ مفيد)، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد( قم، مؤسسه آل البيت، 1413 ه··)، ج2، ص 41. به گفته طبري، دوازده هزار نفر با مسلم بيعت كردند؛ ر.ك: تاريخ الطبري، همان، ص 348.
8. شيخ مفيد گفتگوي سليمان با كوفيان رانقل ميكند كه در قسمتي از آن چنين آورده است: فان كنتم تعلمون انكم ناصروه و مجاهد و عدّوه فاعلموه و ان خفتم الفشل و الوهن فلا تغرّ وا الرّجل في نفسه، قالوا لا بل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه. همان، ص 36.
9. مرتضي مطهري، همان، ص 144 ـ 142.
10. ابن الاثير، الكامل في التواريخ، ج4، ص 6.
11. فيض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه سوم، ص 52.